پيوست1: برخي از پيش فرض ها

1401/07/24 12:33
فصل قبل

1- ابزار شناخت

يکي از پيشفرض هاي غير الهي اين است که علوم مختلف فقط محصول حس و تجربه انسان است و ابزار شناخت انسان به اين دو محدود ميشود؛ درصورتيکه در نگاه توحيدي علاوه بر حس و تجربه، «عقل»، «وحي» (الهام) و «شهود» نيز جزء ابزارهاي شناخت انسان محسوب ميشود. حس و تجربه ابتداييترين مراحل شناخت هستند، عقل و برهان عقلي مراتب ميانه و متوسط سلسلة معرفت بهحساب ميآيند و از آن برتر، معرفت شهودي و شناخت عرفاني است تا منتهي گردد به معرفتِ وَحْياني انسان کامل معصوم که چنين معرفتي، سلطان همه شناختها و ملکه تمام معرفتها است.

 در نگرش الهي علم صرفاً با مطالعه حاصل نميشود؛ بلکه علاوه بر تلاش علمي صفاي باطن و عنايت خداوند نيز مؤثر است. معروف است که دانشمند بزرگ ابوعلي سينا هرگاه به مشکل علمي برميخورد به مسجد جامع ميرفت و دو رکعت نماز ميگزارد و آن مشکل برطرف ميشد. اين عمل بوعلي سينا نشان ميدهد پيشفرض او در زمينة کسب علم، فقط از راه حس و تجربه نبوده و الهام و عنايت خداوند را نيز ضروري ميدانسته است.

2- خاصيت اشياء

آيا خواص مواد، جزء ذات آنها است؟ در نگاه الهي و غير الهي سخن از خاصيت اشيا است؛ اما اينکه اين خاصيت از کجا نشئت گرفته است، محل اختلاف خداباوران و خداناباوران است. خداناباوران مدعياند اين خواص ذاتي اشياء است و نياز به علت ندارد؛ اما خداباوران معتقدند خواه خواص اشياء ذاتي باشد يا نباشد، خداوند در آنها قرار داده است . در توحيد افعالي، خواص در اشياء وجود دارد؛ اما «به اذن الله». آتش نميسوزاند؛ مگر به اذن خدا و اين است حقيقت «لاحول و لا قوه الا بالله». به همين خاطر است که در بعضي جاها مانند داستان حضرت ابراهيم آتش، خاصيت سوزانندگي خود را از دست ميدهد يا چاقو خاصيت بُرّندگي خود را از دست داده و گلوي اسماعيل را نميبُرد. يک مدرّس بايد در عرصه علم، خود و دانشجو را به اين معرفت برساند که «لامؤثّر في الوجود الّا اللّه»  و همهچيز را مستند به اراده حقّ بداند.

بر اين مبنا وقتي جسمي در مجاورت اکسيژن و انرژي کافي قرار گيرد فرايند سوختن که نوعي فرايند اکسايش است رخ ميدهد و گازهايي مانند بخارآب، کربن دياکسيد، کربن منواکسيد، اکسيدهاي نيتروژن و... توليد ميشود. اما همه اين واکنشها به اذن خدا و به اراده او صورت ميگيرد، لذا اگر او بخواهد آتش ميسوزاند (همانگونه که معمولاً چنين است) و اگر او نخواهد حضرت ابراهيم (ع) در آتش قرار ميگيرد ولي نميسوزد. قُلْنَا يَا نَارُ كُونِى بَرْداً وَسَلَاماً عَلَى‏ إِبْرَاهِيمَ [1] (و سرانجام آتشى فراهم آورده و ابراهيم را به درون آن انداختند، امّا ما گفتيم: اى آتش ! بر ابراهيم سرد و سلامت باش)

اين در حالي است که در ديدگاه غيرتوحيدي خاصيت سوختن مواد، يک خاصيت ذاتي مستقل است، يعني از ذات مقدس خدا کسب نکرده است و بر اساس اين ديدگاه هيچ توجيهي براي جايي که همه مقدمات فراهم است ولي آتش نميسوزاند وجود ندارد.

 

3- قانون عليت يا تصادفي بودن پديده ها؟

اين پيش فرض را از دو زوايه مي توان مورد مطالعه قرار داد:

1-  از ديدگاه فلسفي

2-  از ديدگاه حساب احتمالات

از ديدگاه فلسفي همه خداباوران و اکثر خداناباوران قانون عليت را قبول دارند اما برخـي از خداناباوران ادعا مي کننـد کـه عليّـت، قابـل مشـاهده و قابل اثبات نيسـت و ما چيـزي جز همراهي يا تعاقب[2]  دو پديده -که شما آن را علـت و معلول مي ناميد- مشاهده نمي کنيم.

به عنوان مثال بعضي مي گويند: مولکولهاي گازي مي توانند درون ظرفي که در آن قرار مي گيرند، آزادانه حرکت کنند بدون نياز به کسي يا چيزي که آنها را به حرکت درآورد. اما واقعيت آن است که عدم آگاهي از علت حرکت مولکول هاي گازي به معناي نداشتن علت نيست. [3] 

يا در مبحث کوانتوم الکترونيک، مي توان احتمال وجود الکترون در ناحيه خاصي در اطراف هســته در يک زمان مشــخص يا مقدار خاصي از اندازه حرکت زاويه هاي سيستم را محاسبه کرد. يا مثلا به کمک تابع موج و توزيع احتمال به دست آمده از آن،  مي توان محتمل ترين مکان (يا مکانهاي) حضور يــک ذره در فضا را يافت. گاهي در توضيح اين مســئله (احتمال حضور الکترون)، گفته مي شود که حضور الکترون  تصادفي است و علتي ندارد؛ درحاليکه واقعيت آن است که هيچ پديدهاي بدون علت  نيست و نشناختن علت به معناي نداشتن علت نيست.

از ديدگاه حساب احتمالات کسي منکر قانون عليت نيست اما شايد بتوان گفت ادبياتي به کار مي رود که القاء کننده «تصادف به عنوان يک امر مطلق» است. يعني مطلب به گونه اي مطرح مي شود که گويا پديده هاي تصادفي واقعاً تصادفي هستند، در حاليکه تصادف مطلق در عالم وجود ندارد و چنين تصادفي به معناي نبود علت و نفي قانون عليت است. آنچه تصادفي ناميده مي شود به نسبت ما و براي ما تصادفي است وگرنه نسبت به که کسي که احاطه کامل به همه علل و عوامل دارد، اصلاً تصادفي نيست. به عبارتي در عالم تصادف نسبي داريم اما تصادف مطلق نداريم.

 به عنوان نمونه در مبحث زلزله برخي از افراد وقوع آن را امري احتمالي مي دانند و زمان وقوع و بزرگي زلزله در يک منطقه را به تصادف و مفاهيم آماري و احتمالاتي نســبت مي دهند. در حالي که اگر کسي بر همه پارامترها مانند نوع و طول گسل و فاصله از گسل و توپوگرافي زمين و ميزان تنش هاي ايجاد شده در پوسته زمين در طي زمان و مقاومت برشي ســنگ و بطور خلاصه علل وقوع زلزله و قوانين حاکم بر خلقت احاطه تام و تمام داشته باشــد، مي داند زلزله چه زماني و چگونه اتفاق مي افتد. ولي بشر به دليل اينکه احاطه کافي بر اين مسايل ندارد آن را به کمک علم آمار واحتمال و ارتعاشات پيش آي تصادفي حدس مي زند ولي در مــورد خداوند متعال که عالم به همه امور است، تصادف معنا ندارد.

يا در مبحث فلوتاســيون مواد معدني احتمال وجود کاني باارزش در کنسانتره و باطله، تابع خواص آبدوســتي و آبگريزي سطح اســت. علاوه بر اين خاصيت، پارامترهاي ناشناخته ديگري نيز وجود دارد که جايگاه کاني باارزش در کنسانتره يا باطله به آنها وابسته است. با توجه به عدم شــناخت ما از اين پارامترها از مدل هاي احتمالاتي براي حضور کاني باارزش در کنسانتره و باطله استفاده مي گردد. هرچقدر شناخت ما از اين پارامترها بيشتر گردد، قطعيت اين موضوع افزايش مي يابد. در سالهاي اخير وارد شدن مباحث مربوط به هيدروديناميک ذره و شيمي فيزيک سطح در فلوتاسيون سبب شده اســت، حضور کاني باارزش در کنسانتره با قطعيت  بيشتري پيش بيني شود. بنابراين پديدههاي تصادفي، نسبي هستند و با افزايش دانش و شناخت ما از آنها درجه قطعيتشان بيشتر ميشود.

يا مثلا در امور مربوط به نساجي برخي از افراد دستيابي به کيفيت را امري احتمالي  مي دانند و آن را به تصادف و مفاهيم آماري و احتمالاتي نسبت مي دهند. در حالي که اگر کسي بر همه پارامترهاي مؤثر بر کيفيت نخ مانند پارامترهاي ماشين، مواد اوليه،  شرايط محيطي و کارگري احاطه تام و تمام داشته باشد، ميزان کيفيت محصول براي او قابل پيش بيني قطعي است. ولي بشر به دليل اينکه احاطه کافي بر اين مسايل ندارد  آن را به کمک علم آمار واحتمال و روش هــاي کنترلي حدس مي زند ولي در مورد  خداوند متعال که دانا به همه امور است، تصادف معنا ندارد

توجه دادن به دانشجو در اينگونه مباحث به جهل انسان و گستردگي علم خداوند، به نوعي مصداق تدريس با جهت گيري الهي است.

« مَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»؛[4]« جز اندکي از دانش، به شما داده نشده است».

4- عوامل تأثيرگذار در وقوع پديدهها

پيشفرض غيرتوحيدي ديگر اين است که پديدهها فقط علل مادي دارند و در محاسبه احتمال وقوع آنها فقط علل مادي مدّنظر قرار ميگيرد؛ اما در نگاه توحيدي پديدهها و اتفاقات، علاوه بر علل مادي علل غيبي و معنوي نيز دارند. در اثر اين تفاوت ديدگاه است که در نگاه غيرتوحيدي، اموري مانند قضا و قدر الهي، امدادهاي غيبي، سنتهاي الهي، تأثير اموري مانند توکل، توسل و صدقه جايگاهي ندارد و احتمالات مهندسي صرفاً بهصورت پديدههاي شانسي تعريف ميشوند.

در آيات قرآني و احاديث اسلامي اين حقيقت به فراواني يافت ميشود که عوامل تأثيرگذار در جهان هستي منحصر به عوامل مادي نيستند؛ بلکه عوامل معنوي و غيبي بسياري وجود دارد که بر امور عالم و زندگي بشر تأثيرگذار است. اصولاً ايمان به خدا مستلزم ايمان به غيب است و افراد باايمان و پرهيزکار به «عوامل غيبي»، «ايمان» دارند. همانگونه که خداوند ميفرمايد:

 «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ*الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ...» [5] ؛ «آن (قرآن)، کتاب باعظمتي است که شک در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزکاران است. همان هايي که به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است] ايمان ميآورند...»

منحصر ندانستن عوامل تاثير گذار در وقوع پديدهها به عوامل مادي (و در مقابل اعتقاد به تاثير عوامل غيبي) چند اثر دارد. اول آن که مقولههايي مانند توکل، توسل، دعا و صدقه معنا پيدا مي کند. دوم آن که برخي آيات و احاديث که پديدههايي مانند زلزله ، باران، خشکسالي و... را به خداوند و فرشتگان نسبت داده است يا آن را نتيجه اعمال نيک و بد انسانها دانسته است، قابل فهم مي شود.

 براي توضيح، توجه به اين نکته لازم است که در نگاه غيرالهي، فاعل حقيقي، عوامل مادي هستند اما در نگاه الهي، فاعل حقيقي خداوند است ليکن خداوند متعال اراده خود را معمولا از طريق اسباب و علل و از طريق واسطهها انجام مي دهد. اين واسطهها برخي غيبي هستند (مانند فرشتگان) و برخي مادي هستند (مانند عوامل محسوس). پس اگر در آيه يا حديثي وقوع يک پديده ( مانند زلزله) به فرشتگان نسبت داده شود منافاتي ندارد که آن پديده علت مادي هم داشته باشد بلکه حتما دارد. به عبارت ديگر وقتي خداوند اراده نمايد کاري را انجام دهد معمولا به فرشتگان امر مي کند و آنان بر آن امر مادي اثر مي گذارند و علت مادي بکار مي افتد و تاثير مي گذارد.

مي توان موضوع را از زاويه ديگري نيز ديد به گونه اي که اگر شخصي که خداوند را فاعل حقيقي نمي داند، از اين زاويه نگاه کند، ناگزير به وجود خداوند به عنوان فاعل حقيقي اذعان مي نمايد: پديده اي مادي ( مانند زلزله يا بارش باران) را در نظر بگيريد. آيا اين پديده علت مادي دارد؟ بله؛ با اين توضيح که همين علت مادي براي به وجود آمدن نيازمند مجموعه شرايط گوناگوني است، و تک تک همين شرايط گوناگون نيز نيازمند محقق شدن شرايط مخصوص به خودشان هستند، و مشخصاً اين شرايط نيز، نيازمند عوامل ديگري اند؛ قطعاً اين روندِ نيازمندي، نمي تواند تا بي نهايت ادامه پيدا کند؛ ناگزير سلسله ي اين عواملِ مادي، در عالم طبيعت، محدود است و نقطه آغازي وجود دارد که آن نقطه آغاز نيز نيازمند علتي است.

پس براي وقوع يک پديده مادي نهايتا به عاملي خارج از دايره محدود طبيعت نياز است. آن عامل يا عوامل غير طيبعي و غير مادي نيز نهايتا بايد به عاملي ختم شوند که اراده مستقلي دارد و تحت تاثير هيچ عامل ديگري نيست.

 نتيجه آنکه در نگاه الهي وقوع پديدهها داراي يک سلسله عوامل مادي هستند که آن سلسله به عوامل غير مادي منتهي مي شود و عوامل غير مادي هم به اراده خداوند متعال ختم مي شوند پس اگر در آيه يا حديثي وقوع يک پديده به فرشتگان يا اعمال انسانها نسبت داده شود، نفي کننده تاثير عوامل مادي نيست و اگر علت مادي يک پديده کشف شود به معناي نفي علت غير مادي نيست.     

مثال ديگر: اين پيش فرض در مباحث مربوط به قابليت اطمينان سيستمها کاربرد بسياري دارد. قابليت اطمينان به معناي ميزان اطميناني است که ميتوان به درست کارکردن يک سيستم داشت. به عبارت ديگر هرچه قابليت اطمينان يک سيستم بيشتر باشد، احتمال اينکه آن سيستم خراب شود و عملکرد آن مختل گردد کمتر است. براي محاسبه قابليت اطمينان سيستمي مانند شبکه برق، قابليت اطمينان تکتک اجزاء آن را بر اساس نرخ خرابي ساليانه و آزمونهاي مختلف محاسبه کرده و با استفاده از يک سري روابط، قابليت اطمينان کل آن سيستم را محاسبه ميکنند. در ديدگاه غيرتوحيدي احتمال خراب شدن سيستم منحصراً مربوط به عوامل مادي است؛ اما در نگاه توحيدي اين قضيه هميشه درست نيست و علاوه بر عوامل مادي، عوامل معنوي نيز تأثيرگذار هستند و ممکن است در جاهايي سيستمي با قابليت اطمينان بالاتر بيشتر از سيستمي با قابليت اطمينانِ پايينتر، خراب شود. يعني اگر در جايي اراده و مشيت خداوند آن باشد که سيستمي را نگه دارد، هرچند هم قابليت اطمينان آن سيستم کم باشد، آن سيستم بهدرستي کار کند.

البته معناي اين سخن آن نيست که عوامل مادي تأثيرگذار نيستند يا نبايد دقت لازم را در اين زمينه انجام داد؛ بلکه سخن آن است که عوامل تأثيرگذار را منحصر در عوامل مادي ندانيم. آري! منظور از مطالب ذکرشده اين نيست که در نگاه توحيدي نيازي به استفاده از تجهيزات پيشرفته و با قابليت اطمينان زياد نيست؛ بلکه منظور آن است که احتمالاتي که در نگاه غيرتوحيدي محاسبه ميشوند، در بعضي جاها اشتباه است.

چند نکته:

در نگاه الهي، عوامل مادي واقعيتي انکار ناپذير هستند اما اينکه گاهي در آيات و روايات، نامي از علت مادي برده نمي شود و فقط علت غيرمادي ذکر مي شود دليلش آن است که  عوامل معنوي قوي تر هستند. لذا به ذکر علت قوي تر بسنده مي شود.

نکته ديگر آن که تاثير گذاري عوامل معنوي تابع قوانيني است که از آن به سنتهاي الهي ياد مي کنند

مثلا شرط استفاده از عوامل معنوي، علاوه بر ايمان به غيب، داشتن تقواي الهي و توکل به خدا است. چنانکه خداوند ميفرمايد:

«... مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيْءٍ قَدْراً»[6] ؛ «... هر کس تقواي الهي پيشه کند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم ميکند *و او را از جايي که گمان ندارد روزي ميدهد و هر کس بر خدا توکّل کند، کفايت امرش را ميکند خداوند فرمان خود را به انجام ميرساند و خدا براي هر چيزي اندازهاي قرار داده است!»

نکته ديگر آنکه عوامل معنوي هميشه باعث افزايش قابليت اطمينان نشده؛ بلکه گاهي کاهش آن را به دنبال دارد.

5- ابتکار، انتخاب، احساس و عاطفه مربوط به روح است يا ماده؟

تاکنون بسيار شنيدهايد که متخصصان علوم رايانه آرزو دارند روزي روباتي بسازند که اراده، شعور، قدرتِ انتخاب و احساس و عاطفه داشته باشد. اين مسئله در رمانها و فيلمهاي علمي تخيّلي نيز نمود داشته است. برخي نامگذاريها نيز احتمالا در راستاي همين هدف و آرزو است. مانند: سامانه عامل اندرويد (شبه انسان)، هوشمند، هوش مصنوعي و ... هر چند اينگونه نيست که هرکسي اين اصطلاحات را به کار بَرَد، پيش فرض اين آرزو و هدف را قبول دارد يا به آن توجه دارد.

در نگاه غير توحيدي اموري مانند اراده، احساس و عاطفه صرفا مربوط به بُعد مادي انسانها است و چيزي بنام روح وجود ندارد. از اين رو ميتوان ماده را بجايي رساند که شبيه انسان، واجد هوش، احساسات، اراده و... شود؛ همان طور که استيون هاوکينگ فيزيکدان مشهور انگليسي که سخنان زيادي در زمينه هوش مصنوعي و خطرات آن براي انسان دارد، در تبيين مباني خويش تصريح مي کند که انسان هم جز يک ماشين زيستي پيشرفته نيست، و آنچه فعاليت هاي ما را تعيين مي کند صرفا مغز است، و امر مجرديِ وراي آن وجود ندارد.

به خاطر اين مباني و پيش فرض هاي مادي گرايانه است که شاهد تخيلپردازيهاي فاقد پشتوانه عقلي براي امکان ساخت موجوداتي کاملاً برتر از انسان هستيم.

اما پيش فرض توحيدي آن است كه ماده ابتکار، انتخاب، احساس و عاطفه ندارد و اين امور مربوط به روح است.

با توجه به نظر علماي علم عقايد يا همان  متکلّمان اسلامي، در مورد پيدايش و بقاء «روح» که آن را از هر جهت غير مادي ميدانند؛ در نگاه الهي و توحيدي اموري مانند عقل، هوش، اراده و احساسات مربوط به روح است و ماده ي فاقد روح، نميتواند واجد اين امور باشد. در نتيجه انسان نميتواند با ماده بي روح ماشيني بسازد که واقعا هوش، اختيار، ابتکار و احساسات داشته باشد.

6- آفرينش يا پيدايش؟

نظريه تکاملي که بيان ميکند: «اولين سلول در وضعيت اوليه کره زمين تحت شرايط گازي و دمايي و مکاني خاص با ترکيب بعضي مواد به وجود آمده است» مبتني بر اين پيشفرض است که حيات، تصادفي به وجود آمده است اما همين نظريه طبق نظريه تکاملي بر مبناي ديدگاه اسلامي مبتني بر اين فرض است که: «تمام اين تغيير و تحولات و سازوکارهايي که در تشکيل اولين سلول دخالت داشتهاند با اراده آفريدگار جهان بوده است».

7- خود تدبيري يا خدا تدبيري جهان هستي؟

اين گزاره که «سلول براي به دست آوردن انرژي متابوليسم قند را انجام ميدهد» ميتواند با اين پيشفرض باشد که اين روند صرفا بر اساس قوانين طبيعي به پيش ميرود همانگونه که مي تواند با اين پيشفرض باشد که اين روند براساس قوانين طبيعي تحت تدبير الهي انجام ميشود.

يکي از موضوعاتي كه در ارتباط با جهان هستي موردبحث قرارگرفته، مربوط به تدبير و اداره جهان است. چهار عقيده در اينجا وجود دارد.

 اول: طبيعت شعور و هدفي ندارد و نيروي ماوراء مادي نيز وجود ندارد که آن را اداره کند.

دوم: عدهاي از خداباوران که نگاه توحيدي ناقصي دارند، معتقد هستند که هيچچيزي در عالم اثر ندارد، شهيد مطهري در توصيف اين افراد مينويسد: « در ميان مسلمانان عده اي جبري و معتقد بودند به اينکه هيچ چيزي در عالم اثر ندارد، اصلاً اسباب و مسببات يک نمايش دروغين نظير خيمهشببازي است، هيچچيزي در دنيا شرط هيچچيزي نيست، مشيت الهي مستقيماً روي حوادث دخالت دارد، بنابراين دارو هيچ اثري ندارد، بود و نبودش يکسان است

سوم: خدا جهان را آفريده و  سپس آن را رها کرده و عالم بر اساس يکسري قوانين در جريان است. مانند ساعتي که پس از ساختهشدن، آن را رها ميکنند ولي ساعت به کار خود ادامه ميدهد. به عبارتي پس از ساخت ساعت ديگر ارتباطي بين ساعتساز و ساعت وجود ندارد (تدبير جهان به روش خداي ساعتساز ).

چهارم: خدا هم خالق جهان است و هم آن را اداره ميکند يعني هم خالق جهان است و هم ربّ العالمين است.در اين نگاه، آفرينش جهان نظير خلق کردن صورت ذهني (مثلاً تصور گل سرخ) توسط انسان است. تا زماني که انسان آن صورت ذهني را تصور ميکند آن تصوير وجود دارد ولي بهمحض اينکه توجه خود را از آن تصوير قطع کند، تصوير از بين ميرود. به عبارتي رابطه جهان هستي با خداوند مانند رابطه انسان با صورت ذهني ( بلکه بالاتر از آن) است، اگر فرض کنيم يکلحظه خداوند توجهاش را از مخلوقات  قطع  کند، هستي از وجود به عدم ميرسد، يعني موجودات نيست و نابود ميشوند .

در اين نگاه - که نگاه قرآني است- عالم هستي تحت اراده و اداره خداوند است و برگي از درخت نميافتد مگر آنکه خداوند به آن علم و احاطه دارد. در اين نگاه قوانين فيزيکي و مادي که در جهان حاکم است مستقل عمل نميکنند بلکه تحت اراده خداوند هستند، بهبيانديگر جزء جزء عالم را دستي تدبير ميکند که همان ربالعالمين است.

اينکه انسان مؤمن در مواقعي مانند خشکسالي از خداوند طلب باران ميکند يا نماز  باران ميخواند ناشي از اين پيشفرض است که در وراي همه قوانين طبيعي خداوند حضور دارد و خواست او بر همهچيز غالب است.

وَ هُو َالَّذي يُنَزِّل ُالْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ و َهُو َالْوَلِيّ ُالْحَميدُ[7]

او کسي است که باران سودمند را پسازآنکه مأيوس شدند نازل ميکند و رحمت خويش را ميگستراند و او ولي و ( سرپرست ) و ستوده است !

كساني كه از علم برداشت ناقص دارند در طبيعت جز علل و اسباب مشاهده‏پذير مادّي نمي‏بينند، لذا متوجه نميشوند كه مبدأ حكيمي كه سرتاپاي كار او حكيمانه است، بساط عالم را برپا كرده و كارگردان صحنه هستي است و آنچه واقع مي‏شود همه به اذن و اراده اوست. اين نگاه ناقص و تجربه‏زده سهم و مجالي براي نيايش و دعا و نماز براي تغيير حوادث و وقوع امور طبيعي قائل نيست و همه چيز را مرهون تحقق اتفاقي و شانسي اسباب طبيعي و مادي مي‏داند؛ اما کساني که نگاه صحيح به هستي و علم دارند، به گونه‏اي ديگر مي‏انديشند و طبيعت را خلقت دانسته و در كنار اسباب طبيعي به اسباب معنوي و فراطبيعي نيز باور دارند.

بوعلي سينا در بخشي از كتاب شفاء در انتقاد به كساني كه با اتكاي به عقلانيت محض فلسفي مي‏خواهند تأثير اموري؛ نظير نماز استسقاء، دعا، صدقه و... را در بارش باران انكار كنند، چنين مي‏گويد: گمان مبر اين‏گونه افراد طعم حكمت و فلسفه الهي را چشيده باشند. اينها حقيقتاً فيلسوف و حكيم نيستند، بلكه به ناروا و بي‏مايه تظاهر به فيلسوفي مي‏نمايند، زيرا از علّت هاي واقعي و اسباب حقيقي اين رخدادها بي‏خبرند

هرگاه با دقت در جهان پيرامون خود بنگريم ميبينيم که برنامهريزي و تدبيري در جهان وجود دارد که نشان از برنامهريز و مدبّر دانا و حکيم دارد.

8- نظام تصادفي يا نظام احسن / خير و شر

به اين گزاره دقت کنيد «در طبيعت خطاهايي وجود دارد که توجيهي ندارند» اين جمله مبتني بر پيش فرضي غيرتوحيدي است که طبيعت تصادفي به وجود آمده است و خالق دانا و حکيمي ندارد.

اين نگاه معيوب به علم است كه صُنع خدا در عالم را نمي‏بيند و همه چيز را به شانس و اتفاق و تصادف وامي‏نهد و سخن گفتن از تأثير و دخالت خداوند در حوادث عالم را خرافه و افسانه مي‏پندارد. 

اما جملهي «در جهان هستي شر مطلق وجود ندارد و هر چيز در جاي خود زيباست»؛ مبتني بر يک پيشفرض توحيدي است که جهان را خداوند حکيم و دانا به بهترين شکل آفريده است.

خداوند هرگز موجود شر نيافريده است و اگر شري در عالم مشاهده مي شود در مقايسه با چيز ديگري هست و شر مطلق در عالم نيست. اگر چيزي شر به نظر مي رسد نسبي است.

به عنوان مثال هر عنصري در جاي خود نقش آفريني مي کند. وجود ناخالصي در مواد شيميايي را مي توان شر نسبي دانست که مخلوط بودن آن با ماده اصلي باعث تغيير در خواص فيزيکي آن مانند کاهش نقطه ذوب و يا افزايش نقطه جوش ماده مي شود که اين  تغيير خواص ممکن است در بعضي شرايط بد باشد اما همين تغيير خاص مي تواند مفيد باشد يا مثلاً دي اکسيد تيتانيم باعث کاهش ثبات نوري پارچه توليدي مي شود و براي پارچه نقص به حساب مي آيد اما همين ماده وقتي در توليد الياف پلي استر مورد استفاده قرار مي گيرد باعث مات شدن الياف گرديده و آن را براي پوشش مناسب مي سازد.

بنابراين بسياري از امور در نگاه ابتدايي شر به نظر ميرسد و در نگاه عميقتر شر نيست و يا به عبارت دقيقتر اين امور شر مطلق نيست بلکه شر نسبي است يعني نسبت به يک يا چند موجود شر است اما نسبت بهکل جهان هستي شر نيست بهعنوانمثال درد در نگاه ابتدايي يک شر به نظر ميرسد اما با نگاهي دقيقتر معلوم ميشود که نهتنها شر نيست بلکه موهبتي بزرگ است همانگونه كه اگر آنژين صدري (درد قفسه سينه) نباشد، شخص متوجه بيماري قلبي خود نمي شود يا مثلاً آفات براي يک مزرعه شَرّ است اما براي کل هستي مفيد است .

 لذا شر مطلق دانستن بعضي از مخلوقات در عالم يک پيش فرض غير توحيدي و خير بودن عالم (وجود نظام احسن) يک مبناي توحيدي است.

9- جسم و غير جسم

رابطه هورمون و رفتار (مانند رابطه اکسيتوسين و اعتمادبهنفس) و يا رابطه شيميايي نورونها و تفکر چيست؟ در علوم زيستشناسي اين روابط با جمله معروف «هنوز قابل توضيح نيست» پاسخ داده ميشود. اين پاسخ مبتني بر اين پيشفرض است که موجودات زنده فقط بُعد جسمي دارند و بايد پاسخي صرفاً مادي پيدا کرد وگرنه کسي که معتقد است موجودات خصوصاً انسان داراي روح و نفس هستند، ميداند توضيح نهايي اين امور به روح غيرمادي منتهي ميشود.

يکي از متخصصان مشهور مغز و اعصاب جهان در پاسخ به اين سؤال که انسان با قلبش عاشق ميشود يا مغزش؟ بيان مي كند:

فلاسفه يوناني درگذشتهها فکر ميکردند که عشق از قلب ميآيد؛ اين مربوط به زماني بود که هنوز مغز شناختهشده نبود؛ اما بعداً متوجه شدند که مغز مرکز تفکر ما هست، مرکز خاطرات ما هست، ولي من بهعنوان يک متخصص مغز ميگويم: عشق مربوط به مغز هم نيست. هنوز مسئله عشق تا اين ثانيه کشف نشده است. »

هرچند متخصص موردنظر فردي خداباور و مسلمان است، اما با توجه به ديدگاه رايج، نقش روح را در پديدهاي مانند عشق موردتوجه قرار نداده است در حالي که بديهي است موضوعي مانند عشق مربوط به روح انسان مي شود هرچند ترديد نداريم بخشي از جسم (قلب، مغز يا هر عضو ديگري) در اين زمينه نقش ابزاري دارد.

10- ارتباط جسم و روح

يکي از پرسشهاي مطرح در علوم زيستي و علومي که در مورد بدن انسان بحث ميکنند، اين است که آيا انسان علاوه بر بدن مادي داراي روح و نفس نيز ميباشد؟ اگر روح دارد چه ارتباطي ميان جسم و روح وجود دارد؟ به عبارتي ديگر از يک سو در همه فعل و انفعالات بدن، اموري مانند مغز، هرمون ها و سلسله اعصاب نقش دارند از سوي ديگر در نگاه الهي تدبير اين امور نهايتاً به روح (نفس) نسبت داده مي شود. به عبارتي چگونه است که هر پديده رواني که  به روح نسبت داده مي شود، مي توان اثري از آن در بُعد جسمي (هرمون ها، ژن ها و...) نيز يافت؟

نا آشنايي با چگونگي و کيفيت ارتباط جسم و روح باعث شده است برخي از افراد، حالات روحي را صرفا به جسم نسبت داده و از اساس روح را منکر شوند.

به اين گزاره دقت کنيد: «حالات رواني که به روح نسبت داده ميشود کاملاً منشأ جسمي دارد و مربوط به هورمونها است» يعني چيزي بنام روح وجود ندارد. کسي که چنين نتيجهگيري ميکند گمان ميکند خداباوران معتقدند حالات رواني صرفاً متأثر از روح بوده و جسم در اين ميان نقشي ندارد.

اما حقيقت اين است که عالمان و حکيمان خداباور جسم و روح را داراي ارتباط تنگاتنگ و هر دو را در پديد آمدن اين حالات مؤثر ميدانند

 مطابق آخرين تحقيقي که از طرف فيلسوف بزرگ اسلامي ملاصدرا به عمل آمده و مورد قبول فلاسفه بعد از وي واقع شده، روح، خود عالي‏ترين محصول ماده است! يعني مولود يک سلسله ترقي و تکامل ذاتي طبيعت است و طبق نظريه اين دانشمند هيچ گونه ديواري بين عالم طبيعت و ماوراء الطبيعه وجود ندارد؛ يعني ممکن است يک موجود مادي در مراحل ترقي و تکامل خود تبديل به موجود غير مادي شود .

باتوجه به اين ارتباط تنگاتنگِ جسم و روح که گاهي از آن تحت عنوان «اتحاد» ياد مي شود ، کاملا طبيعي است که هرکجا پديده اي در بدن انسان رخ داد، آن پديده، هم تحت تاثيرعوامل مادي (مانند سلسله اعصاب، ژن ها و هرمون ها) باشد، هم تحت تاثير عامل روحي. 

11- هماهنگي تکوين و تشريع

در نگاه الهي وضعکننده احکام و قوانين شريعت همان آفريننده عالم هستي است. ازاينرو ميان تشريع (يعني احکام ديني) و تکوين (يعني جهان آفرينش) هماهنگي کامل وجود دارد.

اما در نگاه غير الهي هيچ ارتباطي ميان اين دو نيست، حتي برخي از خداباوران گمان ميکنند احکام شرعي يک موضوع است و واقعيات جهان که علم کشف ميکند، موضوع ديگري است. ازاينرو گمان ميکنند خداوند صرفاً به دليل امتحان بندگان، برخي امور را حرام يا واجب کرده است و نبايد به دنبال ارتباط ميان دستورات خدا و واقعيات جهان بود. در حالي که تمام دستورات خداوند داراي حکمت و مصلحت است. بهعنوانمثال:

در نگاه غير الهي براي ذبح حيوانات و مصرف گوشت آنها توسط انسان روش خاصي توصيه نميشود د و دام پزشکي و زيستشناسي رايج نيز در برابر روشهاي متداول سکوت ميکند اما اسلام روش خاصي را تعيين ميکند و ساير روشها را مردود ميداند.

با دقت در فيزيولوژي قلب جانوران مشخص ميشود روشي که اسلام تشريع فرموده است با تکوين و واقعيتهاي زيستي هماهنگي دارد. توضيح آنکه: در ذبح اسلامي، شريانهاي اصلي بدون قطع نخاع، بريده ميشود . لذا ازآنجاييکه نخاع قطع نشده است قلب هنوز در حال تپيدن است و حداکثر خون از بدن حيوان خارج ميشود. درنتيجه با خروج کامل خون از بافتها، عوامل مضر موجود در خون (مانند برخي هورمونها) و عوامل رشد باکتريها (مانند آهن گلبول قرمز) حذف ميشود. پژوهشهاي صورت گرفته نيز تاثير مثبت ذبح حلال را بر راحتي حيوان و کيفيت گوشت تاييد ميکند . اين موارد ميتواند از دلايل تشريع ذبح اسلامي باشد.

اگر زيستشناسي، بهداشت و دامپزشکي رايج به ذبح اسلامي تأکيد نميکند به آن دليل است که به ارتباط ميان دستور اسلام در خصوص ذبح حيوانات و فيزيولوژي بدن جانداران توجهي ندارد.

12- تأثير و عدم تأثير انبياء در پيشرفت علم

علي رغم آنکه انبياء نخستين، علم آموز بشر بوده و نخستين کساني بودهاند که به کشاورزي، نوشتن و ... پرداخته و با تشويق و تأکيد، زمينه رشد بشريت را فراهم نمودهاند، در متون علمي امروز به نقش انبياء هيچ توجهي نميشود و متأسفانه بسياري از کساني که در علوم مختلف (کشاورزي، نساجي و ...) کتاب نوشتهاند به اين مقوله اساسي که انبياء در ابعاد مختلف زندگي بشري نقش داشتهاند، توجه نکردهاند. شايسته است مدرسين محترم هنگام تدريس دانشجويان را به اين نکته توجه دهند.

لازم به ذکر است در احاديث متعدد به نقش انبياء در پيدايش و گسترش علوم مختلف تصريح شده است که علاقه مندان مي توانند به کتاب هاي مربوطه مراجعه کنند.

13- مالکيت طبيعت

در نگاه غيرتوحيدي انسان خود را مالک زمين ميداند و همانند يک مالک خصوصي در زمين عمل كرده و سرانجام زمين را به فساد و تباهي ميکشاند. همانگونه که با آغاز انقلاب صنعتي و رنسانس و دور شدن بشر غربي از معنويت، بيشترين ضربهها به محيطزيست وارد شد. هرچند امروزه بشر متوجه شده است كه  برخورد مالکانه و مغرورانه با محيطزيست خطاست.

در نگرش توحيدي زمين ملک خداوند است. جهان و هر چه در آن است، جلوهاي از اسما و صفات نيک خداست و انسان بهمنزلة خليفهالله در زمين جايگزين شده است و در واقع برگزيدة خداوند بوده و جهان امانت و مسخرّ  اوست.

انساني که خود را مالک محيطزيست ميداند، اگر به فرض در وضعيتي قرار بگيرد که يا بايد به محيطزيست ميهن خود ضربه بزند و يا اين زيان را متوجه سرزمين ديگري کند، گزينة دوم را برميگزيند؛ زيرا حق مالکيت زمين را براي خود ميداند؛ اما کسي که خدا را مالک همة هستي ميداند، حتي اگر در تنگنا قرار بگيرد، در حفظ محيطزيست هيچ تفاوتي ميان سرزمين خود و ديگران نميگذارد و براي او همة سرزمينها به طور يکسان آفريدة خداست. براي نمونه اگر مجبور به فعاليت هستهاي شد و به فرض نتوانست زبالة هستهاي خود را در جاي بيخطري دفن کند، سرزمين خود را برميگزيند، نه سرزمين ديگران را؛ زيرا اين قاعدة ديني ميگويد: «مَن لَه الغُنم فَعَليهِ الغُرم؛ هرکس که منفعت براي اوست، زيان هم براي اوست»[8].

 

 


[1]. سوره انبياء، آيه 69.

 

[2]. تعاقب يعني پشت سر هم و به دنبال هم آمدن.

 

[3]. ميچيو کاکو فيزيکدان مشهور آمريکايي ژاپني تبار.

 

[4]. سوره اسراء، آيه 85.

 

[5]. سوره بقرة، آيه 2-3.

 

[6]. سوره طلاق، آيه 2-3.

 

[7]. سوره شوري، آيه 28.

 

[8]. پژوهش نامه انديشه هاي حقوقي زمستان 1393 - شماره 4 (‎18 صفحه - از 75 تا 92 )

 

فصل بعد
نقدها و نظرات