عرصه هاي پيش فرض توحيدي و غير توحيدي

1401/08/24 16:10
فصل قبل

 

در اين بخش چند عرصه بيان خواهد شد که در هر يک به بيان دو محور «غير توحيدي» و «توحيدي» خواهد پرداخت.

1- کافي بودن علم براي سعادت يا نياز به علم و دين هر دو

 با ملاحظه مباحث علم حسابداري رايج از ابتدا تا انتها و با بررسي سند هايي مانند پروتکل اصول پذيرفته شده حسابداري، اين نکته به خوبي مشهود است که دين به عنوان يکي از منابع مورد استفاده قرار نگرفته است[1]. اين مطلب مبتني بر اين پيش فرض است که براي موفقيت و سعادت بشر در عرصه هاي مختلف از جمله حسابداري نيازي به دين نيست، و علم به تنهايي کفايت مي کند. حال اگر کسي معتقد باشد که دين نيز بايد به عنوان يکي از منابع اصيل در امور مختلف زندگي از جمله حسابداري مورد توجه قرار گيرد، مبتني بر اين پيش فرض است که انسان براي نيل به سعادت به علم و دين هر دو نياز دارد.

پيش فرض غير توحيدي: علم به تنهايي براي سعادت انسان کافي است

رشد سريع علوم تجربي در قرن نوزدهم، اين انتظار را به بار آورد که علم بهزودي تمام مسائل انسان ها و جوامع بشري را حل خواهد کرد. جواهر لعل نهرو ـ اولين نخست وزير هند پس از استقلال اين کشورـ در اواسط قرن بيستم چنين گفت: اين علم است که بهتنهايي ميتواند مساله گرسنگي و فقر و بيبهداشتي و بيسوادي، خرافات و رسوم و سنت هاي کهنه، منابع وسيع ضايعشونده و... را از بين ببرد. چه کسي امروز ميتواند علم را ناديده بگيرد... آينده متعلق به علم است و آن هايي که با علم، دوستي برقرار ميکنند[2].

تمامي علومي که بعد از رنسانس بوجود آمده، يا رشد کرده اند معمولا آموزه هاي ديني و وحياني در آن جايي ندارند. علم حسابداري نيز از اين قاعده مستثني نيست. از اين رو يک حسابدار ممکن است بر اين باور باشد که يافته هاي علمي براي آنکه علم حسابداري رسالت خود را انجام دهد کافي است و نيازي در اين زمينه به دين نيست.

پيش فرض توحيدي: علم به تنهايي کافي نيست و بشر به دين هم نياز دارد

دين در اين نگاه به دين حقيقي و دين باطل تقسيم ميشود. لازمه دين حقيقي آن است که از يک سو قوانين اجتماع بشري را در نظر داشته باشد و از سوي ديگر با سرشت دروني انسان همخواني داشته باشد؛ چرا که انسان نيز جزئي از مجموعه هستي است. دين علاوه بر آنکه مسؤول تنظيم روابط فردي و رابطه فرد با خداوند است، مسؤول تنظيم مسائل اجتماعي نيز هست. از آنجا که ذات الهي ثابت است، پس قانوني که از سوي خداوند تنظيم شده است نيز باقي و ثابت خواهد بود. خصوصا آنکه سرشت انساني يا همان «فطرت» نيز ثابت است و در تمام انسانها يکي است. در اين ميان تغييرات زندگي بشر اما مربوط به تغيير آداب و رسوم  و عادات مردم است که به جنبه مادّي زندگي بشر بازگشت دارد.

يکي از جنبه هاي اصلي نگاه توحيدي، برخورداري آن از يك رويکرد جامع به زندگي است، بطوري که در اين رويکرد به تعادل در برآورده ساختن نيازهاي مادي و نيازهاي معنوي (هر دو) که توجه زيادي دارد. نظام اقتصادي توحيدي را بايد از ديدگاه جامع که شامل درک درستي از خدا، جهان، زندگي و انسان است بررسي کرد. اين رويکرد همه جانبه ناشي از ماهيت عدالت اجتماعي در نگاه توحيدي است که نسبت به متمرکز شدن ثروت هشدار ميدهد. چنانچه تمرکز ثروت به وجود آيد، عدم تعادل اجتماعي را درپي خواهد داشت از اين رو اعضاي جامعهي توحيدي متعهد به تسهيل توزيع برابر و عادلانهي ثروت از طريق زکات، خمس، يا ديگر ارزشهاي الهي مانند مهرباني و شفقت ميباشند. در واقع آموزههاي ديني به طور کلي در برابر بيعدالتيهاي اجتماعي و ظلم و ستمايستادگي ميکند و از برنامههاي مکتبي حياتي براي دفاع از بشريت و جامعه در برابر حرص و آز شرکتهاي بزرگ و سيستمهاي دولتي طرفدار سرمايه داري به شيوهي غيرتوحيدي حمايت ميکند

با توجه به اين نگاهِ جامعِ توحيدي است که وجدان هاي بيدار، حاکميت مذهب را بر اقتصاد و حسابداري و ساير شئون انساني مي پذيرند. از سوي ديگر از آنجا که قوانين مذهبِ حقيقي و راستين از سوي خداوند حکيم، دانا و رئوف وضع شده است، هيچکدام از دستورات آن خطا و بيهوده نيست بلکه ضامن سعادت دنيوي و اخروي بشر مي باشد؛ از اين رو پذيرفتن حاکميت کامل مذهب امري عقلاني و خردمندانه مي باشد.

در علم حسابداري هم اين معنا حاکم است، هرگاه مذهب، حاکميت کامل بر حسابداري داشته باشد، تفاوت هاي زيادي با حسابداري مرسوم پيدا خواهد کرد. از جمله: حسابدار همانگونه که براي کارفرما ماليات را محاسبه مي کند، خمس يا زکات را نيز محاسبه خواهد کرد. يا حسابرس همانگونه که تطابق عمليات موسسه را با قوانين موضوعه بررسي مي کند، هماهنگي آن را با احکام شرعي نيز بررسي مي نمايد. بعنوان مثال ممکن است در زمينه دريافت وام، موسسه، ضوابط بانک را رعايت کرده باشد اما ضوابط شرعي را رعايت نکرده باشد مانند زماني که قوانين، مطابق شرع نباشد يا اگر مطابق شرع است، مؤسسه وام دريافتي را در سرفصل خود هزينه نکرده باشد. همچنين حسابدار، رعايت يا عدم رعايت احکام شرعي را به کارفرما گزارش مي کند. بعنوان مثال اگر حسابدار متوجه شود مؤسسه، دو کالاي همجنس را معاوضه کرده و يکي بيشتر و ديگري کمتر بوده است، به کارفرما اطلاع مي دهد که معامله شما ربوي بوده است.يا اگر متوجه شود، نحوه نگهداري محصولات بگونه اي است که زمينه احتکار يا گراني فراهم مي شود، به کارفرما اطلاع مي دهد.

2- عکس العمل نظام هستي در مقابل رفتار عادلانه يا ظالمانه حسابدار

حسابداري که رفتاري غيرعادلانه انجام مي دهد (مثلا در تنظيم احکام کارگزيني و اعلان پايه حقوق ماهيانه دو کارمند همسان  به مديران ذي صلاح، يا مثلا در تنظيم پاداش ساليانه دو کارمند همسان عدالت را رعايت نمي کند) و هيچ نگراني از بازتاب آن به صورت طبيعي در زندگي خود ندارد، براي خود پيش فرضي دارد و شخصي که  از بازتاب آن در زندگي خود نگراني دارد پيش فرض ديگري دارد، اين پيش فرض مربوط به نوع نگاه شخص در خصوص عکس العمل نظام هستي در مقابل رفتار عادلانه يا ظالمانه است.

پيش فرض غير توحيدي: بي تفاوتي جهان در مقابل رفتار عادلانه و ظالمانه

در تفکر مادي و از نظر يک فرد مادي گرا، در حساب عالم هيچ گونه تفاوتي ميان راه حق و راه ناحق نيست. عدل و ظلم، حق و ناحق، خوبي و بدي از نظر نظام کلي عالم، حساب خاصي ندارد. گوش جهان به اين معاني و مفاهيم بدهکار نيست. اساسا جهان چشم و گوش و عقل و هوشي ندارد که به اين چيزها برسد و آن ها را که در راه حق و عدالت و اخلاق و انسانيت و نيکوکاري و اخلاص گام بر مي دارند تأييد کند و آن ها را که در اين راه گام بر نمي دارند تأييد نکند. از نظر مادي سنن تشريعي (يعني مقرراتي که وضع شده و بشر بايد به آنها عمل کند) حساب مخصوصي در ميان سنن تکويني( قوانين حاکم بر جهان هستي) ندارد؛ حق و باطل، درست و نادرست، عدالت و ستم يک جور حساب دارد. جهان نسبت به طرفداران آنها بيطرف است.[3]

پيش فرض توحيدي: سنت هاي الهي در باره افراد نيکوکار و بدکار يکسان نيست

از نظر انسان الهي، در حساب کلي جهان ميان اين دو تفاوت است. حقيقتي در کار است و به حمايت مردان راه حق بر مي خيزد. از نظر مکتب الهي، جهان نسبت به اين امور و طرفداران آنها بي طرف نيست. جهان، طرفدار اهل حق و عدالت و درستي و صاحبانِ آرمان هاي مقدس است.

يک نفر مادي، هر اندازه به مسلک و روش و آيين خود مؤمن و معتقد باشد و هر اندازه آرمانش مقدس و عمومي و دور از خودخواهي و نفع پرستي باشد بيش از اين عقيده ندارد که،به هر اندازه سعي و کوشش و مجاهدت در راه تحقق بخشيدن به آرمان خود به خرج دهد نتيجه مي گيرد، اما يک نفر مسلمان مؤمن و معتقد عقيده دارد که جهان از سوي خالق آگاه آن طوري ساخته شده که اگر او در راه حق و حقيقت فداکاري کند دستگاه جهان به حمايت او بر مي خيزد و او را از پشتيباني خود بهره مند مي کند. صدها هزار برابر نيرويي که او در راه هدف مقدس خود مصرف مي کند نيروي ذخيره در جهان هست که در چنين شرايطي براي ياري او به کار مي افتد.

از نظر مکتب مادي يک نفر طرفدار حقيقت و عدالت همان قدر بايد به اثر فعاليت خود مطمئن و اميدوار باشد که يک نفر طرفدار ظلم و باطل به فعاليت هاي خود و اثر آنها مطمئن است. زيرا به عقيده او از نظر جهان و جريان کلي عالم، فرقي ميان اين دو نفر نيست. ولي از نظر مکتب الهي بين اين دو تفاوت بسيار است.[4]

با توجه به آنچه گفته شد: مدرّس رشته ي حسابداري که مايل باشد با نگاه توحيدي تدريس کند، به دانشجوي خود مي آموزد که اگر عادلانه و اخلاقي عمل کند بر اساس سنن الهي، علاوه بر برکت دنيوي، عنايت، لطف و ياري خداوند در هر دو دنيا نيز شامل حال او مي شود و اگر ظالمانه و غير اخلاقي، رفتار کند خشم خدا شامل حال او شده و حتي بر زندگي دنيايي او اثر مي گذارد. اما مدرّسي که با نگاه غير توحيدي، تدريس مي کند اين حقيقت را مطرح نمي کند و چه بسا به آن اعتقادي نداشته باشد.

3- پاسخگويي فقط درمقابل کار فرما يا درمقابل خدا و کار فرما

پيش فرض ديگر مسئوليت پذيري انسان است، اين يک مسئله مسلّم ميان عمده مکاتب الهي و غير الهي است که انسان موجودي اخلاقا مسئول است، اما اين که مسئوليت مذکور در برابر چه کسي يا چه چيزي است، بستگي به پيش فرض هاي انسان دارد که پاسخگويي به خداوند يکي از تفاوت هاي بنيادين نگرش توحيدي از غير توحيدي است که در ادامه بدان اشاره خواهد شد.

پيش فرض غير توحيدي: پاسخگويي فقط درمقابل کار فرما

در اين نگاه حسابدار فقط خود را در برابر کارفرما پاسخگو مي داند و به هماهنگي با احکام شرعي و الهي معتقد نيست. او خود را فقط در برابر کارفرما پاسخ گو مي داند و مي گويد: «من مامورم و معذور» يعني جلب رضايت کارفرما را براي درستي کار خود کافي مي داند.

پيش فرض توحيدي: پاسخگويي درمقابل خدا و کار فرما

 در نگاه توحيدي، انسان پيش از هر شخص ديگري در برابر خداوند مسئول است و بايد پاسخگو باشد، بنابراين اگر ماموريتي که بر دوش حسابدار گذاشته شده است بر اساس قانون اسلام و شرع مقدّس باشد، او با توجه بر اينکه براي ماموريتش حجت شرعي دارد، معذور خواهد بود. امّا اگر ماموريتي غير شرعي و بر خلاف مقرّرات و احکام اسلام باشد، معذور نخواهد بود. بر اين اساس، هر ماموري معذور نخواهد بود و اين عبارت در کلّيّت آن، مورد پذيرش اسلام نيست.

اميرمؤمنانg در نامه خود به مالک اشتر فرمودند: «به مردم نگو به من فرمان دادند و من نيز فرمان مي دهم»[5](من مامور هستم و معذور و بدرستي و نادرستي کاري که به من سپرده شده کاري ندارم)

4- اصل تنازع بقا و تضاد منافع يا تسابق بقا و تعاون

پيش فرض غيرتوحيدي: رقابت و تنازع و بقاي قويتر

پيدايش تئوري داروينسيم يک تحول عميق در بنيان هاي فکري و علمي غرب ايجاد کرد که نه تنها در زيست شناسي، بلکه دامنه آن به دين و اخلاق، و فلسفه و علوم انساني و احتماعي، و حتي اقتصاد کشيده شد. در اقتصاد و به تبع آن در حسابداري اصل رقابت و تنازع بقاي قوي تر پذيرفته شده است. به عنوان مثال مي توان به دامپينگ مخرب اشاره کرد[6]. رقابت و تنازع براي بقا -در اين نگاه- واقعيتي است که نمي توان آن را انکار کرد. اگر رقيب را از ميدان بيرون نکني، تو را بيرون مي کند. استاد شهيد مطهري در اين خصوص بيان مي دارد:

«اين حرفها كه اساساً انسان كامل مساوي است با انسان قدرتمند و زورمند، پايه اش روي همان اصل تنازع بقاست كه در فلسفه ي داروين روي آن تكيه كرده و گفته اند كه حيات، تنازع بقاست و حيوانات هميشه در حال تنازع بقا هستند. مي گوييم اگر حيوانات و غير انسان هم اينچنين هستند، ما نمي توانيم انسان را در اين جهت هم رديف حيوانات بدانيم و بگوييم حيات انسان هم جز جنگِ براي بقا نيست. آخر، معني اين حرف اين است كه تعاون جز براي بقا چيزي نيست. پس اين صميميت ها، وحدت ها، تعاون ها، همكاري ها و محبت ها در ميان افراد بشر چيست؟ پاسخ مي دهند: اشتباه مي کنيد! تعاون را تنازع تحميل كرده است؛ در پشت همين تعاون ها، صميميت ها و دوستي ها تنازع است. مي پرسيم: چگونه؟ مي گويند: اصل در زندگي انسان جنگ است ولي وقتي انسانها در مقابل دشمن بزرگتر قرار مي گيرند، آن دشمن بزرگتر دوستي را به اين ها تحميل مي كند. اين دوستي ها در واقع دوستي نيست، صميميت نيست، حقيقت نيست و نمي تواند حقيقت داشته باشد. اينها همكاري است براي مقابله با دشمن بزرگتر... از نظر طرفداران تنازع بقا. تمام دوستي ها، صلح ها، صفاها، صميميت ها، انسانيت ها، يگانگي ها و اتحادها را دشمني ها به بشر تحميل مي كند. پس در نظر ايشان اصل، تنازع است و تعاون، مولود تنازع است، فرزند تنازع است، فرع بر تنازع است»[7]

 پيش فرض توحيدي: تسابق، تعاون و ايثار

تعبير عميق و پرمعناي «و الصلح خير» که در آيه 128 سوره نساء به کار رفته است گرچه در مورد اختلافات خانوادگي به کار رفته، ولي بديهي است يک قانون کلي و عمومي و همگاني را بيان مي کند که در همه جا اصل نخستين، صلح و صفا و دوستي و سازش است، و نزاع و کشمکش و جدائي بر خلاف طبع سليم انسان و زندگي آرام بخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنائي نبايد به آن متوسل شد، بر خلاف آنچه بعضي از مادي گرايان مي پندارند که اصل نخستين در زندگي بشر همانند ساير جانداران، تنازع بقاء و کشمکش است و تکامل از اين راه صورت مي گيرد، و همين طرز تفکر شايد سرچشمه بسياري از جنگها و خونريزي هاي قرون اخير شده است، در حالي که انسان بخاطر داشتن عقل و هوش، حسابش از حيوانات درنده جدا است، و تکامل او در سايه تعاون صورت ميگيرد نه تنازع[8].

در بينش غير توحيدي، انسان قبل از تکامل مانند ساير حيوانات بوده و هيچ برتري ندارد، برتري او فقط به خاطر شانس و اقبالي است که در تکامل ژنتيکي داشته و مغز او نسبت به مغز ساير حيوانات مراحل تکامل بيشتري طي کرده و از پيچيدگي بالاتري برخوردار شده است و هرگز چيزي به نام روح الهي موجب اين برتري نشده است. انسان صرفا بُعد زميني و حيواني دارد، از اين رو اگر تعاون هم مي کند براي تنازع بقا است. در اين نگاه، رقابت به معناي حذف رقيب و رسيدن به سود بيشتر (حتي به قيمت بريدن نان رقيب) امري پذيرفته شده است.

اما در نگاه الهي تنازع بقا به معني كوشش در عقب زدن يكديگر و تخريب و تجاوز به حقوق يكديگر و اينكه تلاش افراد عليه يكديگر به كار رود، محكوم است ولي كوشش هر فرد براي پيشرفت خود (نه براي عقب راندن ديگري)، مطلوب است و با تعاون منافات ندارد. اجتماع نبايد ميدان تنازع بقا باشد اما بايد ميدان مسابقه باشد. همانگونه که در مسابقات علمي و ورزشي اخلال در عمل ديگران درست نيست اما كوشش براي تقويت خود ممدوح است.

قرآن كريم مي فرمايد: «وَ تَعاوَنُوا عَلَي اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوانِ؛[9] در كارهاي خوب، در احسانها و منشأ خير شدن ها و بر اقامه ي تقوا و طهارت، يكديگر را اعانت كنيد و به كمك يكديگر بشتابيد، و اما در شر و فساد و كينه توزي ها يكديگر را اعانت نكنيد.

اصولا احتياج به محبت كردن به ديگران و خدمت و ايثار نسبت به آنها و همچنين احتياج به «محبت و عاطفه ديدن از مردم» يكي از حوايج طبيعي و اجتماعي انسان است. اسلام با تفکرات متکبرانه مبارزه مي كند كه بعضي از مردم را غرور مي گيرد و خودشان را مافوق همفكري و همكاري، مافوق عقل و فكر و عمل ديگران فرض مي كنند؛ در دستورات دين مقدس اسلام به مشورت (که يکي از مصاديق بارز تعاون است) توصيه ي اكيدي شده خصوصاً در كارهاي اجتماعي. رسول خدا با آنكه پيغمبر بود و با آنكه مردم توقع نداشتند كه او رأي و عقيده و نظر آنها را بخواهد و دخالت دهد، او خودش براي آنكه مردم را تحقير نكرده باشد، براي آنكه به مردم شخصيت بدهد و شخصيت آنها را محترم بشمارد، براي اينكه دستورالعمل امت باشد براي هميشه، با آنها مشورت مي كرد و از آنها نظر مي خواست. داستان مشورت نظامي در جنگ خندق و پذيرفتن نظر سلمان فارسي كه در ايران در اين گونه مواقع دور شهر خندق مي كَنند و به اين وسيله از خود دفاع مي کردند، نمونه اي از اين مقوله است.

تعاون به مفهوم عالي و عاطفي خود به معناي آن [است] كه انسان آن وقت انسان است كه نه تنها از حدود تنازع بقا و زندگي درندگان گذشته باشد، بلكه از حدود زندگي عادلانه ي حيوانات اجتماعي نيز گذشته باشد و با نيروي عواطف و محبت ها ايثار كند و خدمت و فداكاري انجام دهد.

برخي ادعا کرده اند که  لازمه ي مالكيت فردي تنازع بقا است در حالي که اگر مالکيت فردي براساس عدالت باشد (يعني الزام به كار کردن، ايجاد شرايط مساعد زندگي، رفع موانع، و مجازات و اجراي عدالت براي همه يكسان باشد، به عبارت ديگر تكاليف و حقوق و مجازاتها براي همه در قانون و در عمل يكسان باشد) تنازع بقا نيست، تسابق است. هر كسي كوشش ميكند در راه خود پيش تر برود نه اينكه راه را بر ديگري ببندد كما اينكه نفي مالكيت فردي نيز زمينه ي تنازع بقا را از ميان نمي برد، زيرا منافع بشر محدود به مالكيت امور اقتصادي نيست.

5- لزوم داشتن يا نداشتن اطلاعات شرعي

طبيعتا براي ورود و تخصص در هر علمي داشتن يک سري اطلاعات و آگاهي ها ضروري است، اما اين که آيا داشتن اطلاعات شرعي و آشنايي با احکام مربوطه لازم است يا خير، به نگاه توحيدي يا غير توحيدي شخص باز مي گردد. به عبارت ديگر آيا حسابدار بايد با احکام معاملات آشنا باشد يا نه.

پيش فرض غيرتوحيدي: داشتن اطلاعات شرعي لازم نيست

طبق نگرش غير توحيدي، حسابدار صرفا بايد از قوانين و مقررات بشري آگاه بوده، و آنها را رعايت کند و همچنين گزارش عمکرد در اين چارچوب را به مديران ارائه دهد، و ملاک سنجش عملکرد وي نيز همين است يعني هرگز رعايت چارچوبي فراتر از اين قوانين و مقررات از او انتظار نمي رود.

براي آن که حسابدار بتواند مقررات را رعايت کند و به مديران موسسه گوشزد نمايد بايد با قوانين و مقرارت آشنا باشد، در غير اين صورت متخلف يا شريک جرم محسوب مي شود. طبيعتا طبق اين نگرش آشنايي با احکام الهي لازم نيست چرا که در نگاه غير توحيدي حاکميت مذهب پذيرفته نشده تا رعايت چارچوب هاي آن لازم باشد.  

پيش فرض توحيدي: داشتن اطلاعات شرعي لازم است

در نگرش توحيدي که يکي از عرصه هاي آن توحيد در تقنين و تشريع است، قانونگذاري حق يگانه و مسلّم الهي دانسته شده است، بنابراين انسان موحّد خودش را موظف به رعايت آن قوانين دانسته، و حتي وضع قوانين خُردتر را نيز لزوما در چارچوب قوانين کلي ضروري مي داند.

بنابراين با توجه به آنکه قراردادهايي که مربوط به امور مالي شرکت است، علاوه بر مسئول حقوقي، از سوي مسئول مالي شرکت[10] نيز تاييد مي شوند،لازم است حسابدار و مسئول مالي با احکام شرعي آشنا و اطلاعات لازم را داشته باشند. اين اطلاعات شامل موارد متعددي ميشود مانند: احکام مربوط به ربا جهت عقد قراردادهاي مختلف، احکام مربوط به شرايط عقود اسلامي جهت انعقاد قرارداد با بانکها وموسسات اعتباري به منظور تامين نقدينگي، آشنايي با احکام شرعي در مورد تقسيم سود سهامداران شرکت هاي سهامي و ثبت ذخاير مربوطه در ترازنامه تا حقوق سهامداران رعايت شود.

چند  مثال:

معاوضه دو کالاي هم جنس هرگاه يکي بيشتر و ديگري کمتر باشد، ربا است. اگر حسابدار با احکام ربا آشنا باشد در صورتي که به مستندات و مدارک يا قراردادي بر خورد کند که يک تن روغن با تاريخ مصرف کم با 800 کيلو روغن با تاريخ مصرف بيشتر معاوضه شده است متوجه مي شود اين معامله ربوي و حرام است.

 کسي که وکيل و واسطه در معامله اي باشد، نمي تواند تخفيفي که از فروشنده يا ارائه دهنده خدمات مي گيرد براي خود منظور کند و اين تخفيف متعلق به موکِّلين مي شود. اگر حسابدار با اين حکم شرعي آشنا باشد در صورتي که به مستندات و مدارک يا قراردادي بر خورد کند که به عنوان مثال شرکت، قراردادي را با يک موسسه بيمه تکميلي منعقد نموده و حق بيمه را به صورت کامل از حقوق کارکنان کسر مي کند، اما با دريافت تخفيف، بخشي از مبلغ را به موسسه بيمه واگذار و مابقي را به عنوان درآمد شرکت خود منظور ميکند؛ متوجه ميشود اين عمل در صورتي که بدون اطلاع و رضايت پرداختکننده حق بيمه باشد، يک عمل غير شرعي است.

در حسابداري با جهت الهي همانگونه که حسابدار و صاحبان موسسه خود را ملزم به ثبت و پرداخت ماليات مي دانند، هرگاه درآمد موسسه از انفال (مانند معدن، جنگل و...) باشد خود را ملزم به ثبت خمس نيز در گزارش صورت سود و زيان مي دانند، حتي اگر بعضي از  مالکان، خمس سود خود را نپردازند، بازهم خود را ملزم به ثبت آن مي دانند. 

در کتب فقهي آمده است: شراکت با شخصي که به سرمايه اش خمس تعلق گرفته ولي آن را نپرداخته است، به مقدار خمس مال او، فضولي است  که بايد نسبت به آن به ولي امر يا وکيل آن مراجعه شود.

در رساله هاي توضيح المسائل مراجع آمده است: مسائلي که انسان غالبا به آن نياز دارد، واجب است ياد بگيرد.

6-ضرورت يا عدم ضرورت ارائه يِ گزارش رعايت احکام شرعي به کارفرما

همانطور که پيش تر اشاره شد چارچوب مسئوليت حسابدار در گرو يک بينش پيشيني است.يکي ديگر از مصاديقي که نگرش توحيدي و غير توحيدي بر عملکرد حسابدار تأثير ميگذارد اين است که آيا حسابدار صرفا بايد در خصوص حساب هاي مالي گزارش ارائه دهد؟ يا اينکه در چارچوب رعايت حدود شرعي نيز مسئول است و در برابر آن نيز ميتواند مورد سوال قرار گيرد؟ و آيا بايد گزارشي از عملکرد سازمان در اين راستا ارائه دهد يا خير؟

پيش فرض غيرتوحيدي: عدم ضرورت ارائه

در نگاه غيرتوحيدي، شخص براي خوشايند کارفرما کار مي کند و اگر فرد متعهدي باشد نهايتا خود را در مقابل قانون و عرف پاسخگو مي داند و تکليفي براي ارائه گزارش به کارفرما در زمينه رعايت نشدن مسائل شرعي قائل نيست، حتي ممکن است حسابدار خداباور باشد اما بدليل ضعف نگاه توحيدي طفره رفته، و براي خود مسوليتي در اين زمينه قائل نباشد؛ خصوصا اگر کارفرما نسبت به مسائل شرعي بي تفاوت و بي تعهد باشد.

پيش فرض توحيدي: ضرورت ارائه

در نگاه الهي، امر به معروف، گاهي واجب و گاهي مستحب است. بنابراين هم کارفرما      مي تواند از حسابدار گزارشي در اين راستا طلب نمايد، و در صورتي که حسابدار چارچوب هاي ديني را رعايت نکرده است او را بازخواست کند و  هم حسابدارِ خداباور اگر متوجه عدم رعايت احکام شرعي در موسسه شود، در صورتي که سهوي باشد از باب راهنمايي (ارشاد) و اگر عمدي باشد از باب امر به معروف و خيرخواهي (با رعايت اخلاق اسلامي) به کارفرما تذکر مي دهد و نسبت به احکام الهي بي تفاوت نيست.

چند مثال:

ارائه گزارش حسابدار به مديران شرکت در مورد انحراف از تعهداتي که به موسسات  اعتباري و  تامين کننده نقدينگي داده شده است. ( فرضا مدير از حسابدار نقدينگي شرکت را استعلام مي کند تا بتواند از نقدينگي شرکت در تامين هزينه هاي جاري پروژه اي بهره برداري نمايد. حسابدار در ضمن اينکه گزارش موجودي نقدي را به مدير ارائه مي دهد بايد اين مطلب را نيز متذکر شود که مقداري از نقدينگي، بر اساس تعهدات ايجاد شده شرعا بايد فقط در تامين مواد اوليه يا تأمين کالاي سرمايه اي صرف شود.)

ارائه گزارش در مورد ضمانت هايي که مدير تصميم مي گيرد در غير محلّش استفاده کند. (فرضا گاهي جهت تضمين قراردادها ضمانتنامه هايي مانند چک بانکي يا سفته گرفته مي شود که در آن قيد نمي شود مربوط به کدام قرارداد است با اين هدف که در صورت لزوم با کمترين تشريفات قانوني وصول شود. اما ممکن است پس از انقضاء قرارداد مذکور و قبل از انقضاء اعتبار و ابطال ضمانتنامه، مدير -با سوء نيت يا بدون سوء نيت- بخواهد از اين ضمانت براي جبران خسارت هاي ادعاييِ قرارداد ديگري که با متعهد دارد استفاده نمايد. در اينجا حسابدار بايد به مدير تذکر شرعي لازم را ارائه نمايد.)

7- کمک به گناه يا همکاري نکردن در گناه

يکي از عرصه هاي مورد بحث در مورد پيش فرض هاي حسابداري آن است که حسابدار در عين اينکه مي داند عملي کردن خواسته کارفرما خلاف موازين شرع مي باشد آيا مجاز است به واسطه تخصصي که دارد ثبت اسناد مالي را طوري انجام دهد که آن خواسته محقق شود؟ مثلا مدير شرکت مبلغي را از بودجه شرکت به عنوان رشوه پرداخت کرده است يا راننده شرکت در ساعت غير اداري از وسيله نقليه شرکت استفاده شخصي و تصادف نموده است و از آن جا که رديف هزينه اي در اين رابطه وجود ندارد، حسابدار اين هزينه را در يکي از سر فصل هاي هزينه قانوني شرکت ثبت و به اصطلاح«حساب آرائي» نمايد.

پيش فرض غير توحيدي: کمک به گناه

هرگاه حسابدار پايندي به موازين شرعي را لازم نداند يا آگاه نباشد که کمک به گناه نيز گناه محسوب مي شود، ممکن است به انجام عمل غير شرعي کمک نمايد. اين همکاري ممکن است با انگيزه سود مادي يا با توجيهات مختلف (مانند تبعيت از دستور مافوق يا کمک به حل مشکل شرکت يا کارمند) باشد.

پيش فرض توحيدي: همکاري نکردن در گناه

در نگرش توحيدي هرگونه همکاري و تعاون براي پيشبرد اهداف گناه آلود ممنوع دانسته شده است، همانطور که خداوند در قران کريم مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا.... لا تَعاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ؛[11]اي کساني که ايمان آورده ايد...در گناه و تجاوز به يکديگر کمک نکنيد و تقواي الهي پيشه کنيد. بدون شک مجازات خداوند شديد است.»

بنابراين حسابداري که تفکر الهي بر انديشه و رفتار او حاکم است، نه تنها خود مرتکب گناه نمي شود بلکه به ديگران هم در انجام گناه کمک نمي کند. خواه براي او سود مالي داشته باشد و خواه نداشته باشد، خواه احساسات و عواطف، او را به اين کار تشويق کند و خواه نکند. چنين شخصي حتي اجازه نمي دهد از جايگاه او براي انجام کار حرام استفاده شود.   

مثلا در شرکت هاي بزرگ که فعاليت هاي مالي آن ها به صورت تيم حسابداري انجام ميگيرد، گاهي پيش مي آيد که از کارمند حسابداري در خواست مي شود هزينه غير واقعي را ثبت نمايد اما او امتناع کرده، ولي مسئول امور مالي با حساب کاربري خود يا کد کاربري کارمند مذکور اين ثبت را انجام مي دهد. در اين صورت کارمند مذکور در ذيل آن صورت حساب توضيح لازم را مي نويسد تا به هيچ وجه به انجام گناه کمک نکرده باشد.

 

8- اخلاق حرفه اي سکولار يا الهي

اخلاق، مقوله اي است که تقريبا همه انسان ها و مکاتب آن را قبول داشته و به ضرورت آن اذعان دارند. آنچه که مورد اختلاف است «تعريف فعل اخلاقي» و «فلسفه يا علت و چرايي پايبندي به اخلاق» است. تفاوتي که در نگاه الهي و غيرالهي نيز وجود دارد، مربوط به همين امر يعني علت و انگيزه پايندي به اخلاق است[12].

پيش فرض غير توحيدي: اخلاق حرفه اي سکولار (اخلاق بدون دين)

اخلاق سکولار گرايشي در اخلاق است که صفات، رفتارها و هنجارهاي حاکم بر آنها را بر ديدگاه غير ديني مبتني ميکند و معتقد است دين هيچ گونه مرجعيتي در امور اخلاقي ندارد. از ديدگاه اخلاق سکولار، «عقلِخود بنياد» و «علم تجربي» تنها مرجع تنظيم رفتارهاي انساني است. البته اين اخلاق سکولار لزوما با خداناباوري همراه نيست بلکه مي تواند نشأت گرفته از اعتقاد به محدوديت قلمروي دين باشد. برخي قرائت‌‌ها از سکولاريسم، بر اين باور استوار است که خدا جهان را آفريد و اختيار آن را به آدميان اعطا کرده و خود از آن سلب مسئوليت نموده است و نگهداري آن را به خود انسان سپرده است[13].

در اخلاق سکولار براي اخلاقي بودن يک رفتار دلايل متعددي ذکر شده است از جمله: سودگرايي، لذت گرايي و وجدان گرايي.

پيش فرض توحيدي: اخلاق مبتني بر مبداء و معاد

در نگاه الهي پايبندي به اخلاق و احکام در صورتي مطلوب است که براي رضايت خدا و سعادت اخروي باشد. از اين رو ميان فعل اخلاقي که صرفا براي آرامش وجدان يا سامان دادن امور دنيوي انجام شده با فعل اخلاقي که براي اطاعت از دستور خدا انجام شده  فرق اساسي وجود دارد. به عنوان مثال حسابداري را در نظر بگيريد که صورت ها و گزارش هاي مالي شرکت يا موسسه را واقعي و صادقانه تنظيم مي کند وانگيزهي وي دوري از جريمه يا خوشنامي يا رضايت وجدان است و اگر از او سوال شود آيا براي رضاي خدا و سعادت اخروي اين عمل را انجام دادي؟ پاسخ مي دهد: خير، من اصلا به خدا و آخرت اعتقاد ندارم. يا پاسخ مي دهد: خير من اگرچه به خدا اعتقاد دارم اما  لازم نمي دانم در رفتارهاي اخلاقي به رضايت خدا و سعادت اخروي توجه کنم. در اين صورت چنين اخلاقي غيرالهي ناميده مي شود.

آنچه امروز به عنوان اخلاق حرفه اي مطرح مي شود، بدون پشتوانه دين است و از اين رو تاثير لازم را ندارد.  استاد شهيد مطهري در نقد اين رويکرد مي گويد:  علت سست شدن و تنزّل تقيّدات در جهان امروز را  در سه عامل مي توان جستجو کرد:

عدم وجود پايه و اساس محکم و استوار براي اخلاق که همان دين مي باشد،

استفاده از تلقين و تقليد صرف در القاي امور اخلاقي.

عدم وجود توجيه منطقي و عقلاني براي اخلاق.

به عبارت ديگر يکي از دليلي ناکارآمدي مکاتب اخلاقي رايج در دنيا عدم توجه به نقش ايمان به مبدا و معاد است، ايمان به پروردگار که به عنوان پشتوانه اخلاق از آن ياد شده است. «رکن اساسي در اجتماعات بشري اخلاق است و قانون. اجتماع، قانون و اخلاق مي خواهد و پشتوانه ي قانون و اخلاق هم فقط و فقط دين است.

اينكه مي گويند اخلاق بدون پايه ي ديني هم استحكامي خواهد داشت، هرگز باور نكنيد؛ درست مثل اسكناس بدون پشتوانه است كه اعتباري ندارد، مثل اعلاميّه ي حقوق بشر است كه فرنگيان منتشر كردند و مي كنند و خودشان هم قبل از ديگران عليه آن قيام كرده و مي كنند، چرا؟ چون متّكي به ايماني كه از عمق وجدان بشر برخاسته باشد نيست.»[14]

نکته ديگر آن است که در نگاه الهي مفاهيم اخلاقي علاوه بر آنکه از عقل اخذ مي شود از وحي و فطرت هم اخذ مي شود در حالي که اخلاق غيرالهي صرفا از عقل گرفته مي شود. از اين رو گفته شده است: آئين رفتار حرفه اي موجود در سيستم حسابداريِ غيرالهي، تنها مبتني بر مفهوم عقل گرائي (و داراي واژه هائي مبهم، بدون تعريف مشخص و کلي) است[15]

9- مصلحت فردي يا عمومي

هرگاه شخصي (از جمله حسابدار) بخواهد عملي را انجام دهد و بر سر دو راهيِ تضاد نفع شخصي يا عمومي قرار گيرد، دو نوع عملکرد متصور است، يکي ترجيح منفعت شخصي و ديگري ترجيح نفع عمومي. هر کدام از اين دو عملکرد زيربنا و پيش فرضي دارد که به پيش فرض الهي و غيرالهي تقسيم مي شود.

به عنوان مثال حسابدارانِ تأمين کنندگان انحصاري کالاها، يا تأمين کنندگان انحصاري مواد اوليهي توليد اگر جهت منفعت شخصي، قيمت تمام شده کالاي خود را بالاتر نشان دهند به خودي خود اثرش را در بازار و اقتصاد مي گذارد و اين خود باعث متضرر شدن عموم جامعه مي شود بويژه که اگر کالاهاي مذکور جزو کالاهاي اساسي جامعه باشد.

مثال ديگر اينکه در شرکت هاي سهامي عام که در پايان سال مي بايست سود خالص (پس از انجام کسورات) بين سهام داران تقسيم گردد، حسابدار مي تواند با ثبت برخي آيتم ها در سامانه مالي شرکت، سود خالص را در صورت سود و زيان کمتر نشان داده تا از منابع با قي مانده در جهت انجام ساير اهداف شركت استفاده نمايد

يا نقدينگي شرکت بالاتر نشان داده شود و مثلا پاداش هيات مديره و مسول مالي بيشتر از حد مقرر در اساسنامه و آيين نامه هاي مربوطه شود؛

پيش فرض غير توحيدي (ليبراليسم)[16]: اصالت فرد و حتي رعايت مصلحت عمومي به دليل نفعي که نهايتا به فرد باز مي گردد.

بدون شک رسيدن به سود و تامين منافع يکي از اهداف حسابداري است. بخشي از تفکرات غير ديني چون ليبراليسم که معتقد به اصالت فرد و آزادي هستند به دست آوردن نفع شخصي را يک ارزش اصيل و نفع اجتماعي را يک ارزش تبعي و فرعي به حساب مي آورند. «فردگرايى يعني فرد و حقوق او بر همه چيز مقدم است. اگر دولت هم تشكيل شده است بايد در خدمت خواسته‏هاى افراد جامعه باشد و مفاهيم جمع گرايانه مثل نفع جامعه، موهوم است. فردگرايي يا اصالت فرد، رکن مهم تئوريک در نظام «ليبرال - سرمايه داري » است و به تعبيري در قلب اين نظام و ايدئولوژي بازار آزاد جاي دارد . قرائت هاي مختلفي از فردگرايي وجود دارد. عنصر مشترک در تمام اين قرائت ها نقش محوري فرد است[17].

ديدگاه اصالت فرد معتقد است؛ فقط فرد است که ميانديشد و عمل ميکند و جامعه به خودي خود هيچ واقعيتي ندارد، و چيزي جز مجموعه افراد و اشکال ارتباطات و مناسبات ميان افراد نيست. جامعه حاصل جمع همه افراد آن است نه چيزي وراي آن؛ و مقصود از تاثير جامعه بر فرد، چيزي جز تاثير ديگر افراد جامعه بر فرد خاص نيست. مقصود از حقوق و تکاليف فرد در برابر جامعه نيز چيزي جز حقوق و تکاليف فرد در برابر ساير افراد جامعه نيست[18]. مکفيل(2001) بيان مي دارد که حسابداران مانند هر فرد ديگري در تضاد بين منافع شخصي و عمومي به سر مي  برند لذا به جاي تامين رفاه اجتماعي و منافع عمومي، بيشتر بر حفظ منافع شخصي تاکيد مي ورزند.[19]

پيش فرض توحيدي: تقدم مصلحت امت(منفعت عمومي ) بر منفعت فرد

مصلحت به معني خيرخواهي و نيک انديشي است[20] و مصلحت امت يا مصلحت عمومي عبارت است از هر پديده يا فعلي که داراي خيرعام براي امت اسلام و عموم بندگان خدا باشد و موجب حفظ دين، جان، عقل، نسل و مال آنها شود.[21]

در دين اسلام منافع شخصي و عمومي به رسميت شناخته شده و تامين رفاه جامعه در گرو حفظ حقوق فردي اشخاص است. از اين رو قوانين اسلامي در راستاي حمايت از منافع فردي و اجتماعي و تسهيل و تکامل شرايط زندگي انسانها، طراحي شده اند. طبق اصل اسلامي مصلحت، از حسابداران انتظار مي رود که نسبت به جامعه احساس مسئوليت اجتماعي داشته باشند همانطور که عبدالرحمان(2003) پيشنهاد مي کند که اصل شرعي مصلحت، مبناي تنظيم اولويت هاي حسابداري قرار گرفته و حسابداران متعهد به آن باقي بمانند.[22]

10- دنيا يا آخرت

اعتقاد و عدم اعتقاد به آخرت و حسابرسي اخروي از ديگر پيشينه هاي فکري است که نقش بي بديلي در جهت گيري رفتاري انسان دارد و به همين خاطر يکي از پررنگ ترين مصاديق براي تفاوت گذاردن بين حسابداري با رويکردي توحيدي و غير توحيدي است.

چرا که در حسابداري گاهي شرايطي پيش مي آيد که براي حسابدار بين منفعت دنيايي و ضرر آخرتي و بالعکس منفعت آخرتي و ضرر دنيايي تضاد پيش مي آيد. که حسابدار صرفا بايد يکي از گزينه ها را انتخاب نمايد. اين انتخاب بستگي به زمينه ذهني و اعتقادي حسابدار دارد. به عنوان مثال اگر حسابدار شرکت متوجه شود بين حسابهاي شرکت و حساب مشتري مغايرتي(به نفع شرکت) وجود دارد و خود مشتري از اين مغايرت اطلاعي ندارد. لذا ممکن است حسابدار اقدام به ثبت مانده بستانکاري آن مغايرت به عنوان درآمد شرکت نمايد. همانگونه که ممکن است واقعيت را به مشتري بگويد. هرکدام از اين رفتارها مبتني بر يک پيش فرض است.

پيش فرض غيرتوحيدي: ترجيح دنيا بر آخرت

نگرش غير توحيدي يا به لحاظ اعتقادي زندگي انسان را در همين زندگي دنيوي خلاصه مي کند، و يا دنيا را بر آخرت ترجيح داده و امور دنيا را غير مرتبط با آخرت مي داند. طبيعتا چنين شخصي ديدگاه اخلاقي اش مبتني بر نگرش هاي منفعت گرايي يا لذت گرايي و مانند آن است. يعني سود و منفعت آن سودي است که صرفا در دنيا عايد انسان شود.

همچنين چنين شخصي فقط خود را براي ارائه گزارش و پاسخگويي به کارفرما آماده ميکند و حتي اگر بتواند براي منفعت شخصي چيزي را از نگاه مدير، و مسئولين شرکت پنهان نمايد، ضمانت اجرايي قوي اي وجود ندارد که چنين نکند، چون طبق نگاه او مبني بر نفي معاد، اگر بتواند خطايش را از نگاه اهل دنيا بپوشاند ديگر افشا نخواهد شد.

پيش فرض توحيدي: ترجيح آخرت بردنيا

در نگاه توحيدي آنچه که اصالت دارد آخرت است، و دنيا صرفا فرصتي براي ساختن و آباداني آن است. اساسا در نگاه ديني فلسفه عبور از دنيا همين است که انسان آخرتش را از طريق دنيا بسازد. به همين خاطر دنيا گاهي مزرعه اي براي آخرت دانسته شده، و گاهي از آن به خانه اي گذرا در برابر خانه اي براي بقا و جاودانگي تبيين شده است که نشان دهنده اصالت آخرت است.

قرآن کريم در مقام مقايسه ميان دنيا و آخرت مي فرمايد: «وَ مَا هذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛[23] اين زندگي دنيا چيزي جز سرگرمي و بازي نيست؛ و زندگي واقعي سراي آخرت است، اگر ميدانستند!»

طبق اين سنت حتي بهره حقيقي و صحيح از دنيا نيز در گرو رعايت چارچوب هاي اخروي است، به همين خاطر پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند : هركس دنيا را بر آخرت ترجيح دهد ، از هر دوى آنها محروم مى شود و هركس آخرت را بر دنيا ترجيح دهد ، به هر دوى آنها دست يابد.[24]

بنابراين کسي که چنين نگرشي دارد هرگز به قيمت آباداني دنيا، آخرتش را تباه نساخته، و هرگز براي رضايت مردم، نارضايتي خداوند را به جان نمي خرد، همانطور که امام زين العابدين عليه السلام مي فرمايند: مردى به پدرم حسين بن على عليهماالسلام نوشت: «سرورم! مرا از خير دنيا و آخرت ، خبر ده». به او نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. بدان كه هر كس خشنودى خدا را بر ناخشنودى مردم ترجيح دهد، خداوند او را از مردم، بى نياز مى گرداند، و هركس خشنودى مردم را بر ناخشنودى خدا ترجيح دهد، خداوند ، او را به مردم وا مى گذارد.»[25]

بايد توجه داشت آنچه مورد نظر است ترجيح آخرت بر دنياست، بنابراين ترك دنيا نيز هرگاه ضد توجه به زندگي، ضد توجه به كار و شغل و حرفه و عمران و پيشروي وسايل مادي، ضد پيكارجويي و مبارزه، ضد مؤثر بودن در تحولات جامعه، ضد احقاق حقوق و ضد آزادي خواهي و عدالت خواهي باشد، ناپسند است. اسلام ضد هيچ يك از اينها نيست، بلكه طرفدار اينهاست. اسلام با معبود قرار گرفتن پول و ماديات -كه منافي شخصيت انساني است- مخالف است. اسلام ضد دلبستگي به دنياست، ضد اين است كه هدف نهايي انسان همين زندگي دنيا باشد.

 

 


[1]. نا گفته نماند تمام متون غربي و بين المللي بر اساس اصول پذيرفته شده غرب تدوين مي گردد. يکي از اين اصول، اصل سکولاريزم (جدايي دين از سياست، علم، هنر و اجتماع) است. اين اصل براي جهان غرب آنقدر مهم است که حتي اصل ليبراليزم (هرکاري براي انسان مباح است) را محدود مي کند. مثلا اکنون در بسياري از کشورهاي غربي، پوشش اسلامي در ادارات و مدارس ممنوع است. استنادشان آن است که استفاده از پوشش ديني در جامعه با سکولاريزم منافات داشته و دين را در متن جامعه مي آورد.

همچنين در قانون اساسي فرانسه تصريح شده است جمهوري(جمهوري فرانسه)، هيچ ديني را به رسميت نميشناسد. حتي در کشوري مانند آمريکا - که نسبت به اروپا يک جامعه ديني است - به دنبال شکايت يک عده از طرفداران سکولاريزم، دادگاه قانون اساسي، جمله«زير سايه خدا» را از سرود ملي آن کشور حذف کرد.

ناگفته نماند عدم استفاده از دين به آن معنا نيست که تلاش شود مفاد پروتکل ها در تضاد با دين باشد بلکه به معناي بي توجهي به دين و تاکيد بر عدم استناد به دين است.

خلاصه آنکه «عدم استفاده از دين در پروتکل هاي علمي به عنوان يک منبع» براي تدوين کنندگان آن، يک اصل پذيرفته شده و يک ارزش مي باشد.

[2]. مقاله علم و انسانيت، اطلاعات، شماره 26276.

 

[3]. مجموعه آثار، ج1، ص413.

 

[4]. ر.ک: امدادهاي غيبي در زندگي بشر، صص 77 و 79.

 

[5]. «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاع‏». (نهج البلاغه، نامه 53).

 

[6]. دامپينگ مخرب يا غارتگر عبارت است از فروش موقتي کالا در خارج به قيمت کمتر از قيمت داخل (بدون سود) و حتي فروش آن به قيمت کمتر از هزينههاي توليد، براي بيرون راندن رقباي ديگر و يا از بين بردن صنعت داخلي يک کشور.

بنابراين بعد از بيرقيب شدن در بازارِکالاي مذکور، قيمتها جهت کسب سود حاصل از قدرت انحصاري بالا ميرود. بهعنوان مثال ميشود از اقدام شرکتهاي چيني در بازار پوشاک و ساير کالاها نام برد.

[7]. مجموعه آثار شهيد مطهري، ج23، ص 172.

 

[8]. تفسير نمونه، ج 4، ص 152.

 

[9]. . مائده:2.

 

[10].   مسول مالي  يا خودش حسابدار است يا از کارشناس حسابداري نظر مي خواهد.

 

[11]. مائده: 2.

 

[12]. در اسلام معيار ارزشهاي اخلاقي شامل سعادت ، کمال و لذت مي باشد تفاوت اساسي بين مکاتب اسلامي وساير مکاتب در تعريف مصداقي اين سه ارزش اخلاقي مي باشد.

 

[13]. Michalson Carl, Secularism in New Dictionary of Christian Ethics، به نقل از تارنماي پرسمان.

 

[14]. مجموعه آثار شهيد مطهري، ج3، ص .401

 

[15]. . The Contribution of Islamic towards ethical accounting practices, Issues in Social and Environmental Accounting ۵(١), pp ١٢۴-١٣٧.

 

[16]. در اين زمينه تفکر غير توحيدي عمدتا به دو تفکر ليبراليسم و سوسياليسم تقسيم مي شود. آنچه در اينجا به عنوان تفکر غير توحيدي ذکر شده است ناظر به تفکر ليبراليسم است، نه سوسياليسم. چرا که نگرش سوسيال علي رغم اينکه با خداباوري تلازمي ندارد، اما اصالت فرد نيز جزء ارکان آن نيست...

 

[17]. فرهنگ واژه ها، صص461و462.

 

[18].  اصالت فرد، جامعه يا هردو (بررسي تطبيقي آراي استاد مطهري و استاد مصباح يزدي)، فصلنامه قبسات، سال پانزدهم، زمستان 1385، صص43 - 44،.

 

[19].  Accounting and theology, an introduction, Accounting, Auditing Accountability Journal١٧(٣), pp٣٢٠-٣٢۶.

 

[20]. فرهنگ فارسي معين، مدخل مصلحت.

 

[21]. ر.ک: الاصول الفقه المقارن، ص 381.

 

[22].  The Contribution of Islamic towards ethical accounting practices, Issues in Social and Environmental Accounting ۵(١), pp ١٢۴-١٣٧.

 

[23]. . عنکبوت:64.

 

[24]. . رسول اللّه (صلي الله عليه و آله): «مَن آثَرَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ حرِمَهُما جَميعا ، ومَن آثَرَ الآخِرَةَ عَلَى الدُّنيا أصابَهُما جَميعا» (الفردوس ج3 ص583)

 

[25]. الإمام زين العابدين عليه السلام: «كَتَبَ رَجُلٌ إلى أبيَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام: يا سَيِّدي أخبِرني بِخَيرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. فَكَتَبَ إلَيهِ: «بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحيمِ أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ مَن طَلَبَ رِضَا اللّه بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ اللّه اُمورَ النّاسِ ، ومَن طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِ اللّه وَكَلَهُ اللّه إلَى النّاسِ» (بحار الأنوار، ج 71 ، ص708)

 

فصل بعد
نقدها و نظرات