1-2- مبانی
1401/07/09 10:51فصل قبل
مبانی جمع مبنا است و به اصولی گفته میشود که مسائل و موضوعات علم بر روی آن بناشده است. مبانی در علوم دودستهاند، مبانی آشکار و پنهان. در این کتاب به مبانی آشکار در قالب مبانی و به مبانی پنهان تحت عنوان پیشفرضها پرداختهشده است.
ازآنجاکه تبیین مبانی هستیشناسی، معرفتشناختی، انسانشناسی و روششناسی سنگ بنای مباحث است، هدف از ورود به مباحث از نظرگاه مبانی، این است که نشان دهیم «مرزهای بحث کجاست؟» و «چگونه در آن مرزها عمل کنیم تا موفق شویم؟». مبانی بحث، شکلدهنده سیستمی است که فرد در قالب آن به پیرامون خود نگاه میکند (هستیشناسی)، با آن رابطه برقرار میکند (شناختشناسی)، با ابزار خاصی به سنجش آن میپردازد (روششناسی) و به نحوی خاص به انسانهای پیرامون خود نگاه میکند (انسانشناسی)[1].
1-2-1- هستیشناسی
یکی از مهمترین مبادی هر اندیشه، جهانشناسی و تعاریفی است که از هستی ارائه میشود. اهمیت این موضوع بهقدری زیاد است که تقسیمبندی مکاتب فکری و جبههگیری فلاسفه در طول تاریخ بر همین اساس انجامشده و «مادی بودن یا نبودن» مسئله مهم و مبدأ حرکت اندیشهها است. استاد مطهری با تأکید بر اینکه جهانبینی علاوه بر زیرسازی فکری و فلسفی، دیدگاه انسان به هستی و زندگی و ارزش آن را مشخص میکند، قدرت اجرایی مکاتب را نیز وابسته به همین پایه مهم میدانند و لازم میدانند که جهانبینی اسلامی و دیدگاه ویژهی آنکه به حیات و انسان دارد بهدرستی شناخته شود[2].
استاد مطهری درباره انواع جهانبینی میگوید: جهانبینی بهطورکلی سه گونه است یعنی از سه منبع ممکن است الهام شود، علم، فلسفه، دین. پس جهانبینی سه گونه است: علمی، فلسفی، مذهبی. با نگاه به انواع جهانبینیها، جهانبینی تجربی به دلیل محدودیت آن در دایره آزمونوخطا و جزئی بودن، معیارهای محکم و جامعی را ارائه نمیدهد و جهانبینی فلسفی به دلیل عدم شناخت کامل از جهان هستی، نمیتواند آرمان ساز بوده و بهعنوان یک مکتب قابلقبول پذیرفته شود.
اما جهانبینی دینی شناخت کاملی از آفریننده عالم هستی دارد و نظام هستی را بر اساس خیر و رحمت و رساندن موجودات به سعادت و کمال میشناسد و در آن موجودات عالم با نظامی هماهنگ در جهت حرکت به کمال بهسوی پروردگار عالم درحرکتاند و آفرینش هیچ موجودی از روی بیهوده انگاری نبوده بلکه جهان بر اساس یک سلسله قوانین که بهاصطلاح سنت الهی نامیده میشود اداره میگردد. در میان موجودات عالم، انسان را اشرف مخلوقات معرفی میکند و بهطورکلی جهانبینی دینی تنها نوع جهانبینی است که تعهد و مسئولیت انسان را نسبت به خودش، همنوعانش، محیط، طبیعت و نسبت به خدایش به وجود میآورد و بر این اساس انسان را از خطر سقوط به دره هولناک پوچگرایی و نیستانگاری نجات میدهد.
جهانبینی توحیدی یعنی درک اینکه جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده است و نظام هستی بر اساس خیر وجود و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات شایسته آنها استوار است. جهانبینی توحیدی، یعنی جهان یکقطبی و تکمحوری است؛ جهانبینی توحیدی یعنی جهان ماهیت از اویی ﴿انالله﴾ و بهسوی اویی ﴿انا الیه راجعون﴾ دارد؛ موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یکسو و بهطرف یک مرکز تکامل مییابند؛ آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست و جهان با یک سلسله نظامهای قطعی که «سنن الهیه» نامیده میشود اداره میشود. در این جهانبینی انسان دارای کرامت است و نیز او دارای مسئولیت است. این جهانبینی با نیروی منطق و استدلال حمایت میشود و این جهانبینی به حیات و زندگی معنا و روح و هدف میبخشد و دارای کشش و جاذبه است و به انسان نشاط و دلگرمی داده و هدفهای متعالی و مقدس عرضه میدارد.
جهانبینی اسلامی نیز جهانبینی توحیدی است؛ توحید در اسلام به خالصترین شکل بیانشده است، ازنظر اسلام، خداوند مثل و مانند ندارد، ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[3] خدا شبیه چیزی نیست و هیچچیز را نمیتوان به خداوند شبیه نمود، خداوند بینیاز مطلق است، همه به او نیازمندند و او از همه بینیاز است، ﴿أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾[4] و او به همهچیز آگاه و تواناست ﴿أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[5] و او در همهجا هست. ازنظر جهانبینی توحیدی اسلامی، جهان یک آفریده است و یک آفریننده دارد و عبث نیست و هدفهای حکیمانه در خلقت جهان و انسان در کار است[6].
در یک نمونه برای مشخص ساختن اهمیت تفاوتها در نگرش به جهان هستی توسط محقق شهر ساز، اینگونه میتوان بیان داشت که اگر جهانبینی شهرسازی غیرتوحیدی باشد؛ کلان هدف شهرسازی مبتنی بر رفاه برای رفاه خواهد بود و اگر جهانبینی توحیدی باشد کلان هدف این دانش انتظام محیط برای تعالی و کمال خواهد بود. این دو نگاه، دو گونه متفاوت از نظریات و تجویزات و اقدامات شهرسازی را رقم میزند. بهعنوان نمونه کلان هدف متصور در نظریات مرسوم شهرسازی ملهم از جهانبینی مادیگرا، مادیات را موضوع خود قرار داده است و در یک سیر کلی برنامهریزی در اندیشههای کمونیستی متولدشده و در فضای اندیشههای لیبرال قوام مییابد. نئولیبرالیسم آن را اصلاحکرده و امروزه پارادایم توسعه پایدار حامی آن است. تفکرات کمونیستی از تقسیم ثروت میان طبقات و لیبرالیسم و نئولیبرالیسم از کسب ثروت با مکانیسم بازار صحبت میکنند، توسعه پایدار نیز عدالت بین نسلی در بهرهمندی از منابع را مدنظر دارد.
ریشه مشترک در تمامی این اندیشهها توجه به منابع و مادیات در عوض توجه به تعالی معنوی انسان است؛ یعنی انسان و موجودیت او در ارتباط با مادیات تعریف میشود و کمتر نظریهای اولویت را به انسان به معنای واقعی داده است. حال اگر فرض شود، تمامی این نظریات به اهداف مفروض خود دست یابند، انسان بهمثابه «یک بره شکم سیر میشود» که درنهایت رفاه مادی و جسمی زندگی میکند و این با غایت اسلامی متصور برای خلقت انسان که همان «خلقت جن و انس برای عبادت» مطابق آیه 56 سوره ذاریات است، منافات دارد. انسان خلقشده است تا مسیر کمال و سعادت را بپیماید.
1-2-2- معرفتشناسی
معرفتشناسی به بررسی ماهیت و اشکال دانش میپردازد[7]. فرضیات معرفتشناسی نحوه ایجاد، اکتساب و انتقال دانش را بررسی میکنند و بهعبارتدیگر، به دنبال پاسخ به این سؤال هستند که دانستن به چه معناست؟ درواقع، معرفتشناسی به این سؤال پاسخ میدهد که رابطه بین موضوع دانستن و داننده چیست؟[8]
1-2-2-1- ابزار شناخت در نگاه الهی
در نگاه الهی علاوه بر حواس پنجگانه بهعنوان ابتداییترین ابزار، عقل و وحی نیز بهعنوان ابزارهای شناخت مورد تأیید قرارگرفته است. اسلام با نفی هرگونه اکراه در پذیرش دین ﴿لا إِکْراه فِي الدِّينِ﴾[9] عقل را تنها معیار پذیرش دین حق معرفی نموده ﴿ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّکَ[10] ... قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ[11] ...﴾ و در بسیاری از آیات از همگان میخواهد قوه ادراک و تفکر را برای فهم عمیق و دقیق معارف به کار ببرند. شناخت عقلی بهگونهای موردتوجه دین اسلام قرارگرفته که یکی از منابع چهارگانه اسلامی، عقل است. دین مبین اسلام به عقل ارزش فوقالعادهای داده و یقین حاصل از عقل را معتبر دانسته و ملاک قرار میدهد؛ لکن راه شناخت در اسلام منحصر در حس و عقل نیست زیرا گرچه عقل معارف زیادی را میفهمد اما در برخی موارد همانند اموری که مربوط به عالم غیب (نظیر روح و آخرت) میشود، راهی به جزئیات و خصوصیات آن ندارد و اینجاست که راه اتصال به غیب توسط انبیاء و در قالب وحی بر انسان گشوده میشود. در حقیقت شناخت وحیانی ﴿إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْکَ کَما أَوْحَيْنا﴾[12] منتی از جانب خالق توانا بر بشریت بر فهم حقایق هستی است که در اختیار عباد صالح خود قرار داده است[13].
بنابراین در نگاه الهی دایره شناخت شهرسازی بسیار وسیعتر از نگاه غیر الهی است و چهبسا تجویزاتی که میتواند بر اساس این شناخت دقیق و بدون خطا صادر شود، هرگز شهرسازی غیر الهی به آن راه پیدا نمینماید. بهعنوانمثال حضرت ابراهیم درباره شهر محل سکونت خانوادهاش، دعای ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً﴾[14] «پروردگارا این مکان را شهری امن قرار ده» بیان میفرمایند که امروزه در مطالعات شهرسازی اسلامی این دعا تبدیل به اصل امنیت در برنامهریزی و طراحی شهری گردیده است.
1-2-2-2- ابزار شناخت در نگاه غیر الهی
در نگاه غیر الهی تنها ابزار شناخت ـ اگر شناخت را ممکن بدانند ـ حواس پنجگانه و به عبارتی آزمایش است. ازنظر تاریخی پیدایش این نگرش به دوره جدید تفکر غرب ـ پس از قرونوسطی ـ و افرادی چون دکارت، هیوم و خصوصاً کانت بازمیگردد. کانت پس از شکاکیتی که هیوم در عرصه شناخت انسان از عالم خارج و شکلگیری علوم مطرح کرد، درصدد برآمد در عین پذیرش انتقادات او، شناخت بشری را از نسبیت و درنتیجه شکاکیت دور بدارد. به همین روی وی با توسل به مقولات فاهمه، در عین نفی دسترسی مستقیم به خارج (نومن[15]) و محدود نمودن شناخت به حیطه پدیدارها (فنومنها[16]) تنها راه شناخت را تجربه حسی بیان نموده و روشهای پیشینیان برای دستیابی به معرفتهای عقلانی، شهودی و وحیانی را بهشدت نفی مینماید[17].
یکی از مشکلات دانش شهرسازی مرسوم تکیهبر فهم و شناخت محیط بر اساس این دیدگاه است که به دلیل ماهیت پویا و پیچیده شهر درگذر زمان نواقص آن رخنمون میشود.
محصور بودن دایره شناخت حسی انسان از جهان، ناکارآمدی خود را در طرحهای شهرسازی معاصر نشان داده است؛ بهعنوانمثال طرحهای آرمانشهری ابتدای قرن بیستم که مبتنی بر فهم تجربی و حسی از انسان بود، با گذشت زمان ناکارآمدی خود را نشان داد.
1-2-3- روششناسی
پارادایمها از دیدگاههای گوناگونی در زمینه هستیشناسی و معرفتشناسی برخوردارند. ازاینرو، فرضیات آنها درباره واقعیت و دانش متفاوت است و پایه و اساس هر روش تحقیق را شکل میدهد. این امر در روششناسی هر پارادایمی منعکس گردیده است. روششناسی، طرحی است که زیربنای انتخاب و استفاده از یک روش خاص تحقیقی به شمار میرود[18]؛ بنابراین، به بررسی چرایی، چیستی، محل، زمان و نحوه گردآوری و تحلیل دادهها میپردازد. درواقع روششناسی این سؤال را مطرح میکند که محقق چگونه میتواند به آنچه معتقد است و میداند، پی ببرد؟[19] از طریق بررسی روششناسی و معرفتشناسی روشهای تحقیق، میتوان به هستیشناسی آنها پی برد؛ یعنی بدون برخورداری از ابعاد هستیشناسی و معرفتشناسی امکان انجام تحقیق وجود ندارد. دیدگاههای گوناگون محققان در زمینه معرفتشناسی و هستیشناسی منجر به ایجاد رویکردهای متفاوتی نسبت به پدیده مشابه میگردد[20]. سه گونه مطرح در روششناسی متناسب با هستیشناسی و معرفتشناسیهای پیشگفته عبارتاند از اثباتگرایی، فرا اثباتگرایی و تفسیری که در ادامه مختصراً به معرفی آنها پرداخته میشود.
هستیشناسی اثباتگرایی، واقعگرایانه است. واقعگرایی مبتنی بر این دیدگاه است که اشیا ماهیتی مستقل از افراد دارند[21]. بدین روی، میتوان گفت: واقعیت مستقل از محقق است[22]. معرفتشناسی اثباتگرایی، عینیگرایانه است. اثباتگرایان با داشتن دیدگاهی منصفانه نسبت به جهان، به کشف دانش مطلق در رابطه با یک واقعیت عینی میپردازند. محقق و موضوع تحقیق مستقل از یکدیگرند. معنا صرفاً در اشیا نهفته است، نه در باطن محقق و هدف محقق کشف این معناست. ازاینرو، پدیدهها دارای ماهیت مستقلی هستند که از طریق تحقیق، میتوان به آن پی برد. جملات اثباتگرایانه توصیفی و مبتنی بر واقعیتاند. پارادایم علمی، مبنا گراست؛ چراکه فرضیات علمی مبتنی بر دادهها و واقعیات هستند[23]. این نوع دانش قابلکشف، مطلق و آزاد از ارزش است.
فرا اثباتگرایی پس از اثباتگرایی و در قرن بیستم پا به عرصه وجود نهاد. فرا اثباتگرایی ازنظر هستیشناسی و معرفتشناسی مانند اثباتگرایی است؛ هرچند تفاوتهایی نیز با آن دارد: اولاً، حقیقت به وجود آمده توسط پارادایم علمی بر اساس حقایق مبتنی بر فرضیات آزمون شده قرار دارد[24]. ثانیاً، بر اساس اصل ابطالپذیری[25]، هیچگاه نمیتوان درستی نظریات علمی را اثبات کرد[26] و تنها زمانی میتوان آنها را پذیرفت که تمامی تلاشهای انجامگرفته برای رد آنها نافرجام بماند. ازاینرو، هر گزاره علمی باید برای همیشه مردد باشد[27].
فرا اثباتگرایان به دنبال درک روابط علی هستند. آنان در همین زمینه، از مطالعات مبتنی بر همبستگی و آزمایشی استفاده میکنند. هرچند در این نوع تحقیقات، به دادههای حسی بیشتری، ازجمله دیدگاه مشارکتکنندگان نیاز است، اما علاوه بر آن، ازآنرو که دانش امری است مردد، فرضیات بهسادگی اثبات نشده و بهسادگی رد نمیشوند[28]. پارادایم علمی به پیشبینی و تعمیم نیاز دارد. ازاینرو، روشهای مبتنی بر این پارادایم به ایجاد دادههای کمی میپردازند. مثالهایی از این دسته عبارتاند از: آزمونهای استانداردشده، پرسشنامههای بسته و توصیف پدیدهها از طریق ابزارهای استاندارد برای مشاهده[29]. تحلیل دادهها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی صورت میگیرد. از طریق آمار استنباطی، میتوان به تعمیم نتایج به جامعه موردبررسی پرداخت. از این دیدگاه، تحقیق زمانی مطلوب است که نتایج بهدستآمده ناشی از متغیر مستقل (اعتبار درونی) را بتوان به جوامع یا موقعیتها (اعتبار بیرونی) نسبت داد و محققان بتوانند دادههای مشابه را به شیوه مشابهی ثبت و ضبط نموده، به نتایج مشابهی دست یابند (روایی و تکرارپذیری). علاوه بر این، لازم است تحقیق تا جایی که ممکن است، مبتنی بر عینیت بوده و در برابر ابطالپذیری، قوی باشد.
هستیشناسی پارادایم تفسیرگرایی مبتنی بر نسبیگرایی است. نسبیگرایی بدین معناست که واقعیت امری ذهنی است و از فردی به دیگری متفاوت است[30]. واقعیتهای زندگی، تحت تأثیر حواس ما قرار دارد. جهان بدون خودآگاهی بیمعناست. واقعیت زمانی به وجود میآید که خودآگاهی نسبت به اشیا که دربرگیرنده معانی هستند، وجود داشته باشد[31]. واقعیت توسط افراد ساخته میشود و به تعداد افراد، واقعیت وجود دارد. زبان وسیلهای برای نامگذاری اشیا نیست، بلکه به ایجاد واقعیت میپردازد[32]؛ بنابراین، واقعیت بر اساس رابطه متقابل زبان و ابعاد مستقل جهان به وجود میآید. هدف تفسیرگرایی وارد نمودن نیروها و ساختارهای پنهان به خودآگاهی است.
روششناسی تفسیرگرایی مبتنی بر درک پدیدهها از دیدگاه افراد است و به بررسی روابط متقابل بین افراد و محیطهای فرهنگی و تاریخی که در آن زندگی میکنند، میپردازد[33]. نمونههایی از این روششناسی عبارت است از: نمونه کاوی[34]، مطالعه عمیق رویدادها و فرایندها (پدیدارشناسی[35])، مطالعه مستقیم تجربه بدون دخالت ادراکهای موجود (هرمنوتیک[36]، اقتباس معانی پنهان از زبان و قومنگاری[37]، مطالعه گروههای فرهنگی در دورههای زمانی بلندمدت). تفسیرگرایان معتقدند دانشِ فارغ از ارزش ممکن نیست؛ برای مثال، محققان در این زمینه به عقاید خود در رابطه با موضوع تحقیق، نحوه تحقیق و نحوه تفسیر نتایج اشاره میکنند[38].
روشهای تفسیری، منجر به درک و ایجاد بینش نسبت به رفتار شده، به توضیح اعمال از دیدگاه مشارکتکنندگان میپردازند و بر مشارکتکنندگان تسلط نمییابند. نمونههایی ازایندست عبارت است از: مصاحبههای باز، گروههای کانون، پرسشنامههای باز، مشاهدات باز و ایفای نقش. این روشها معمولاً منجر به ایجاد دادههای کیفی میشود. تحلیلهای انجامگرفته درواقع، همان تفاسیر محققان است. ازاینرو، محققان باید برنامه و دستگاه ارزشی خود را نسبت به ابتدای امر، بهصورت مجزا تنظیم کنند.
به نظر میرسد در دانش شهرسازی با رویکرد الهی ازآنجاکه معرفتشناسی مبتنی بر ابزارهای شناخت حسی، عقل و وحی مدنظر است، رویکردهای روششناسی اثباتگرایی و فرا اثباتگرایی که صرفاً مبتنی بر تجربه حسی هستند ناکارآمد بوده و از طرفی روششناسی تفسیرگرایی به دلیل انتقالپذیری[39] پایین آن و مبتنی بر ذهنیات افراد بودن[40]، مطلوبیت ندارد. پس بایستی روششناسی الهی نواقص روششناسیهای مرسوم را برطرف کرده و با تکیهبر آن بتوان نتایج مطلوب تحقیقات شهرسازی را رقم زد.
1-2-3-1- مواجهه با مباحث شهرسازی در روششناسی الهی
مواجهه با مباحث شهرسازی از منظر الهی خود میتواند، با رویکردهای مختلفی به انجام برسد. در اینجا به دو رویکرد عمده که تاکنون مطرح بوده اشارهشده و سپس رویکرد سوم (رویکرد منتخب کتاب) معرفی میشود. دو رویکرد نخست به نحوی درست در مقابل یکدیگر قرار دارند. در اولی اعراض از فلسفه و بسنده نمودن به متون اسلامی موردنظر است درحالیکه در دومی یک نظام فلسفی، مبنای اصلی کار قرار میگیرد. رویکرد سوم در محتوا به فلسفه پشت میکند و بیشتر به منزله ساختار و روش، آن را برای پیگیری مباحث در فصول بعد پیشنهاد میکند. جدول 1 به صورت مختصر، نکات کلیدی این شیوه برخورد را ارائه میکند.
جدول 1- شیوه مواجهه با مباحث شهرسازی از منظر الهی
نکات ضعف |
نکات قوت |
|
این امر را در محیط بسته جستجو میکند و تحریم مراوده و برکشیدن حریم فکری از چارچوبهای فکری دیگر |
اندیشههای ناب از متون اسلامی مستخرج شده و از اختلاط پرهیز میکند. |
رویکرد اول |
التقاط و ترکیب ناسزاوار میان اندیشههای اسلامی و محتوای اندیشههای دیگر |
امکان و ضرورت دادوستد پژوهشهای اسلامی با سایر اندیشهها |
رویکرد دوم |
دغدغه اصالت در محتوا مانند رویکرد اول گشودن باب دادوستد از حیث روش و ساختار مانند رویکرد دوم |
رویکرد سوم |
مأخذ: نگارندگان
1-2-3-2- پیشینه پژوهشهای شهرسازی اسلامی
مروری بر پیشینه پژوهش، در زمینه شهرسازی اسلامی از جهات متفاوت (فلسفی، علمی، اجرایی و مدیریتی) میتواند صورت گیرد. این مطالعه با توجه به آنکه شهرسازی اسلامی باید متفاوت از شهر اسلامی بررسی شود و دانش شهرسازی دانشی نوپاست، تمرکز خود را بر شهرسازی اسلامی قرار داده است. اکثر بررسیهای شهرسازی اسلامی در قالب مطالعات معماری و هنر اسلامی صورت گرفته است و با آنها ممزوج است. فلذا در بسیاری از موارد بهناچار اندیشههای معماران و هنرمندان و فیلسوفان بررسیشده است. نظرات محققان و پژوهشگران عرصه شهر اسلامي را میتوان به سه رویکرد كلي تفكيك نمود:
- رویکردهای تاریخی و ریختشناسی
- رویکردهای سنتی و معناگرا
- منکرین و رویکردهای نفیکننده
البته زیرگروههای فراوانی را میتوان برای این دستهبندی ذکر کرد، اما ازآنجاکه هدف نوشته حاضر گونه شناسی نیست و این بررسی را جهت تعیین جایگاه و تبیین روششناسی خود بسط میدهد این سه دسته بهطورکلی بیانشده است.
دسته اول پژوهشگراني هستند كه دین اسلام را در بروز گونهای خاص از شکل شهر مؤثر میدانند و با رویکرد تاریخی و بهنوعی شکلی، بر اساس كالبد، شکل و ريخت شهري به بررسي و تبيين اوصاف شهر اسلامي پرداخته و بيشتر به ويژگيها و مشخصههای حاكم بر الگوي كالبدي شهر اسلامی با يك تحليل تاریخی و ریخت شناسانه ميپردازند. اين دسته از پژوهشگران لقب «تاریخی، ريختشناسی» را به خود اختصاص ميدهند. بر اساس این رویکرد (رویکرد تاریخی)، نظریه، مستند بر پدیدههایی است که به لحاظ کالبدی موجود و یا صاحبنظران درباره موضوع به اثبات رساندهاند. از این دیدگاه، روش مناسب برای تدوین مبانی نظری عبارت است از مطالعه بناها و بافتهای تاریخی، گردآوری و بررسی متون تاریخی، تفسیر بیانات مختلف، سنجش ارزش نسبی بیانات اظهارشده و درنهایت استخراج نتایج جهت تدوین نظریه. درنتیجه این روش، نظریه معماری و شهرسازی از نوشتهها و ویژگیهای بناهای تاریخی (بهعنوانمثال معیارها و تناسبات ساختمانی آنها) اخذ میشود. این دسته معتقدند که شهرهای تاریخی اسلامی به دست متفکران اسلامی طراحی و بنا گردیده است که در پی بررسی بناها و بافتها، به فکر استخراج اصول معماری و شهرسازی اسلامیاند. در این حال، به مطالعه همهجانبه ویژگیهای بافتها و بناهای تاریخی پرداخته و سپس با توجه به محتوای جهانبینی اسلامی و تفکرات خود مفاهیم، اصول و الگوهایی را بهعنوان معماری و شهرسازی اسلامی بیان میدارند و در برخی مواقع که نتیجه چندان هم با مفاهیم اسلامی تطابق ندارد، یا بر ویژگیهای کلی معماری و شهرسازی بومی دلالت میکند، عنوان مکتب یا شیوه ایرانی و نه اسلامی بر آن میگذارند.
دسته دوم پژوهشگراني هستند كه نقش دين مبين اسلام و سنت پيامبر (ص) را در شكلگيري ماهيت شهر اسلامي مؤثر ميدانند و درصدد آن هستند تا با بهرهگيري از منابع و متون ديني، شهر اسلامي را توصيف نمايند. رویکرد این دسته از پژوهشگران، رویکرد فلسفی بر اساس ملاحظات فلسفی و زیباییشناختی تعریف میگردد و درمجموع ميتوان آنان را «سنتی، معناگرا» نامید. از این دیدگاه روش مناسب برای تدوین نظریه معماری و شهرسازی عبارت است از انجام دادن یکرشته بحث عقلی مستند بر محتوای اسلام، در ساختار نظری خاص و تنظیم و تدوین سلسله مراتبی از مفاهیم برای درک موضوع. این دسته تاکنون موفق به ارائه نظریهای فراگیر در این زمینه نشدهاند.
درنهایت دسته سوم را پژوهشگراني تشکیل میدهند که بهطورکلی صفت شهر و ويژگي شهري بودن را براي مكاني بهعنوان شهر اسلامي رد ميكنند. اين دسته عمدتاً شامل نظریهپردازانی میباشند كه بر مبناي ويژگيهاي تعریفشده براي شهر بر اساس آموزههای غربي به بررسي شهر و شهرسازی اسلامي پرداخته و آن را فاقد مشخصههاي تعريف يك شهر میدانند.
آسیبشناسی اجمالی دودسته اول عمده ذکرشده و خرده روشهایی که در زمینه معماری و شهرسازی اسلامی شکلگرفتهاند این است که: «تاریخیون و ریختشناسان» در معماری و شهرسازی تاریخی به جستجوی معماری و شهرسازی اسلامی میپردازند و از «عمل» به دنبال ترسیم افق «نظر» هستند.
این گروه هجران و فراق زیادی نسبت به تاریخ گذشته دارند که این خود دو اشکال عمده دارد و آن عدم توجه به این نکات است که حکومتهایی که شهرها و بناهای تاریخی متعلق به آنان است، اسلام ناب نداشتهاند و عاری از مشکل نبودهاند؛ چهبسا حکومت صفوی که نمونه خوبی برای مطالعه است، لغزشهای بسیاری از مبانی اسلامی داشته است که شرح آن را در کتب تاریخی میتوان یافت (البته نباید ازنظر دور داشت که به یمن حضور وزرا و علمای مؤمن و متعهد آنها در نزدیک شدن به شهرسازی اسلامی موفقتر بودهاند، اما این دلیلی برای مبنای مطالعه قرار دادن آثار آن زمان نمیشود).
اشکال دومِ مبنا قرار دادن مطالعات معماری و شهرسازی تاریخی جهت استخراج شهرسازی اسلامی، «عنصر زمان» است. جوامع دائماً، در حال دگرگونیاند. گذشت زمان، انسان امروز را از انسان دیروز متمایز میسازد. انسان دیروز بهعنوان محتوا آن ظرف را میپسندید ولی انسان امروز ظرف جدیدی را طلب میکند. به نظر میرسد نگاه سنتی و معناگرا اشکالات پیشگفته را نداشته باشد و روش دسته دوم در نظریهپردازی و مطالعات شهرسازی اسلامی بر مبنای متون و منابع اسلامی مناسبتر است، زیرا سعی در دستیابی از «نظر» به «عمل» دارد.
1-2-4- انسانشناسی
برخی تحت تأثیر «فرهنگ یونانی»، انسان را حیوان ناطق و متفکر و گوهر وجود وی را عقل درنظرگرفته و تلاش نمودهاند که آنچه را در متون اسلامی تحت عنوان ایمان به خدا و آخرت و نظیر آن مطرحشده بهمنزله معرفت و شناخت نسبت به خدا و آخرت، البته از نوع عمیق و فلسفی نه جزئی و علمی تفسیر کنند. بوعلی سینا و صدرالمتألهین، به تبعیت یونانیان، گوهر آدمی را عقل و نهایت مرتبه کمال عقلی یا فعلیت آدمی را مرتبه عقل مستفاد (پس از مراتب عقل هیولایی، عقل بالملکه و عقل بالفعل) دانستهاند که در آن نفس آدمی به درجهای میرسد که تنها به ادراک معقولات محض، سرگرم است و شائبه حس و ادراکات حسی در آن راهی نیست. همچنین ارسطو عقل را عالیترین قوه انسان و تأمل نظری را عالیترین فعالیت عقل و آن را برترین سعادت برای بشر میدانست.
به نظر میرسد در دیدگاه اسلام گوهر وجود آدمی عقل نیست بلکه ایمان و استعدادِ ایمان آوردن به خداست. توجه اینکه عقل و ایمان را یکچیز نمیتوان دانست: «عقل و ایمان دو چیز متفاوتاند که سنخیت ندارند». عقل دستگاه فاهمه بشر است؛ به این معنا که همه انسانها از عقل برخوردارند و کارکرد عقل در گروی مواجهشدن انسان با امور محسوس یا براهین فلسفی است. درحالیکه ایمان یک وضع نفسانی است که شناخت علمی و عقلی باور و اعتقاد به این شناختها و التزام عملی بهمقتضای آنها تشکیلدهنده آن است. بعلاوه ایمان موهبتی عام چون عقل نیست، بلکه تنها برخی از انسانها ایمان میآورند و کارکرد ایمان نیز برخلاف عقل در گروی اراده است. نکته مهمتر این است که عقل در پرتو ایمان به نظم و انتظامی نائل میگردد که به شناختهای متفاوت با شناخت پیش از ایمان ـ که محدود به ادراک حسی و حرکتی علمی و فناوری است ـ دست مییابد. بهاینترتیب عقل تحت تأثیر ایمان، کارکردی نوین مییابد و دارای رشد و همافزایی نیز میشود. حاصلضرب ایمان و عمل صالح، حیات طیبه[41] است که به مجموعه اندیشه، عاطفه و کار مؤمن کیفیت ویژهای میبخشد؛ بنابراین در باب موجودیت انسان چیزی که مطابق با مبنای اسلام و بلکه همه ادیان هستند این است که «ایمان برترین فضیلت است و آنچه ما آدمیان را بیش از هر چیز انسان میسازد ایمان است نه عقل».
ویژگیهای عمده انسان در این دیدگاه چنین است: انسان فطرتی الهی و توحیدی دارد و همه انسانها از منشأ واحدی نشات یافتهاند. در همین راستا انسان از ديدگاه قرآن كريم، «حی متأله» ـ زنده خداخواهي كه خداخواهي او مسبوق به خداشناسي و ذوب شدن در الوهیت اوست ـ معنی میشود[42].
[1]. پارادایمهای رقيب در علم سازمان و مديريت، ص 90.
[2]. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص 387.
[3]. سوره شوری، آیه 11.
[4]. سوره فاطر، آیه 15.
[5]. سوره حج، آیه 6.
[6]. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص 387.
[7]. Research methods in education, p7.
[8]. Competing paradigms in qualitative research, p108.
[9]. سوره بقره، آیه 256.
[10]. سوره نحل، آیه 125.
[11]. سوره بقره، آیه 111.
[12]. سوره نساء، آیه 163.
[13]. سیمای مسکن و شهر اسلامی، ص 90.
[14]. سوره بقره، آیه 126.
[15]. Noumenon.
4. Phenomenon.
[17]. سیمای مسکن و شهر اسلامی، ص 91.
[18]. The Foundations of Social Research: Meaning and Perspective in the Research Process, p.3.
[19]. Competing paradigms in qualitative research, p.108.
3. Schooling and the Struggle for Public Life: Critical Pedagogy in the modern Age, p.64.
1. اثباتگرایی با محدودیتهایی مواجه است؛ چراکه روشهای موجود برای درک جهان طبیعی را نمیتوان برای جهان اجتماعی به کار گرفت. (Schooling and the Struggle for Public Life: Critical Pedagogy in the modern Age, p64) هرچند اثباتگرایی از طریق کنترل و سادهسازی متغیّرها به دنبال این است که میزان پیچیدگی را کاهش دهد، اما این امر بینهایت دشوار است. در بیشتر موارد، ادبیات موجود منجر به محدود شدن روش تحقیق میشود. تفکیک متغیرها نیز امری دشوار است. برخی از متغیرها ممکن است برای محقق ناشناخته باشد و تنها زمانی آشکار گردد که اثرات آنها مشخص شود (Realism in research. Educational Researcher, p6). ازاینرو، پیشبینیهای انجامگرفته به دلیل اثرات تصادفی درست خواهد بود (Exploring educational research literacy, p 28). درواقع، هیچگونه توضیح علمی درباره رفتار انسان کامل وجود ندارد (Educational research: The hardest science of all, p20). اثباتگرایان معتقدند: تحقیق آنها آزاد از ارزش است. اولاً، محققان در طی فرایند تحقیق، به قضاوتهای ارزشی دست میزنند که ازجمله آنها، میتوان به انتخاب متغیّرها، اعمال مورد مشاهده و تفسیر یافتهها اشاره نمود. ثانیاً، تولید دانش امری عمومی است و در نظر نگرفتن عمومی بودن تولید دانش خود امری رایج است (Transcending the qualitative-quantitative debate: The analytic and systemic approaches to educational research, p10-18). اثباتگرایان به درک فلسفه کمک کردند، استانداردهای دقیقی برگزیدند و تلاش کردند تا روشهایی را تدوین کنند که نتایج قابل قبولی را که موردتوافق عموم است، ارائه دهند (Logical positivism. In O’Connor, p 508). نتایج تأییدشده متفاوتی بر مبنای مشاهدات انجامگرفته ارائهشده که تصمیمگیرندگان از آنها استفاده میکنند. هرچند نمیتوان به اطمینان کامل دستیافت، اما ابعاد اثباتگرایی در تحقیقات مورداستفاده قرار میگیرد.
[22]. The ‘false dualism’ of educational research, p 59.
[23]. Realism in research. Educational Researcher, p 2.
[24]. The logic of scientific discovery, p415.
2. Falsification.
3. An Introduction to research methodology and paradigms, p22.
[27]. The logic of scientific discovery, p280.
[28]. Research design: Qualitative and mixed methods approaches, p7.
[29]. The ‘false dualism’ of educational research, p34.
[30]. Competing paradigms in qualitative research, p110.
[31]. The Foundations of Social Research: Meaning and Perspective in the Research Process, p43.
[32]. Language and educational research, p185.
[33]. Research design: Qualitative and mixed methods approaches, p8.
[34]. Case Study.
[35]. Phenomenology.
[36]. Hermeneutics.
[37]. Ethnography.
[38]. Qualitative research practice: A guide for social students and researchers, p336.
1. Transferability.
[40]. دستگاه معنایی که ما از بدو تولد از آن برخوردار بودهایم درک ما از پدیدهها را مختل نموده و ما از این امر ناآگاهیم. تحقیق تفسیری معمولاً نیروهای ساختاری بیرونی را که بر رفتار اثرگذارند، نادیده میگیرد (Research methods in education, p26). ادراک بهصورت تاریخی در سنتها، قضاوتها و اقدامات نهادی (Institutional Practices) ما شکل میگیرد (A theory of practice: Hermeneutical understanding, p79)؛ بنابراین، مشارکتکنندگان ممکن است نسبت به ایدئولوژی که اعمال آنها را هدایت میکند، آگاهی نداشته باشند. ازآنرو که ممکن است مشارکتکنندگان درک کاملی نسبت به نیروهایی که بر اعمال آنان اثر میگذارد نداشته باشند، تعریف آنان از پدیدهها ناقص است.
[41]. «مَن عمِل صالحاً مِن ذَکَرٍ او اُنثی وَ هُوَ مُومِنٌ فَلَنُحیینّه حَیاتً طَیِبَهً؛ هركس عمل صالح كند درحالىكه مؤمن است خواه مرد باشد يا زن به او حيات پاكيزه مىبخشيم»(سوره نحل، آیه 97).
[42]. امام مهدی (عج) موعود موجود ، صص 136 ـ 152.