1-3- پیش‌فرض‌های توحیدی و غیرتوحیدی در شهرسازی

1401/07/09 10:53
فصل قبل

 

با بسط مفهوم پیشرفت و توسعه، رقابت و تعاون، رفاه مادی یا سعادت ابدی، اصالت سود مادی یا ترجیح آخرت بر دنیا، انسان‌محوری یا خدامحوری، فردگرایی یا مدنی بالطبع بودن، انسان ماشینی ساده یا موجودی پیچیده با روحی الهی، تفاوت نگاه توحیدی و غیرتوحیدی مشخص می‌شود. این پیش‌فرض‌ها تنها نمونه‌ای از پیش‌فرض‌های مرسوم و متداول در دانش شهرسازی هستند که مبانی پنهان این علم را مشخص نموده و هدف اصلی از ارائه آن‌ها نمایش اهمیت آن‌ها در شکل‌دهی به نظریه و عمل در شهرسازی است.

1-3-1- نمونه 1: توسعه یا پیشرفت؟

توسعه و پیشرفت همواره از اساسی‌ترین دغدغه‌های ذهنی اندیشمندان و متفکران بوده است. برخی اندیشمندان توسعه را تغییرات کیفی در خواسته‌های اقتصادی، نوع تولید، انگیزه‌ها و سازمان تولید می‌دانند، درحالی‌که برخی دیگر آن را نوعی تکامل فکری و فرهنگی جامعه ارزیابی می‌کنند. در مفهوم علمی، توسعه، مبین یک نوع بازسازی کامل جامعه و به‌عبارت‌دیگر، تحول تمدنی به تمدن دیگر است[1]. سازمان ملل متحد توسعه را این‌گونه تعریف نموده است: توسعه فرایندی است که کوشش‌های مردم و دولت را برای بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی هر منطقه متحد ساخته ... آن‌ها را به‌طور کامل برای مشارکت در پیشرفت ملی توانا می‌سازد.

به اعتقاد آمارتیا سن دو برداشت از توسعه وجود دارد: برداشتی که توسعه را فرآیند «وحشی و خشونت‌بار» می‌بیند و برداشتی که آن را فرآیندی «دوستانه» در نظر می‌گیرد که این اندیشمند، رویکرد دوم را مرجح می‌داند[2].

در برداشت اول، توسعه به‌صورت مکانیکی دنبال می‌شود اما در برداشت دوم، توسعه همراه با توجه به اجتماع و حمایت از مردم است. نظریات جدید توسعه بیشتر به برداشت دوم نزدیک‌ترند. به‌هرحال به نظر می‌رسد پس از دهه 70 میلادی اجماع نسبی در مورد معنای توسعه به وجود آمده که تـوسـعـه، فرآیند تحول در جـهـت ایـجـاد تـغییرات زیربنایی در سیستم اجـتـمـاعـی اسـت و صرفاً شامل افزایش رشد اقتصادی نمی‌شود. توسعه جریانی چندبعدی است و در عرصه‌های مختلف زندگی انسان – و نه‌فقط در عرصه اقتصاد ـ ظاهر می‌شود. توسعه مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تـلقـی، بـاورهـای عـامـه مـردم و نـهـادهـای مـلی و نـیـز تـسـریـع رشـد اقـتـصادی، کاهش نـابـرابـری‌هـا و ریشه‌کن کردن فقر مطلق است. به‌عبارت‌دیگر، توسعه، به معنای ارتـقـای مـسـتـمـر کل جامعه و نظم اجتماعی به‌سوی زندگی مدرن‌تر است.

با توجه به موارد مطرح‌شده، اصول توسعه چیزی بیش از نوسازی و رشد اقتصادی است. بازخوانی تعاریف توسعه، به‌خوبی نشان می‌دهد که در فرآیند توسعه تغییر تمدنی، مدنظر است. عبارت‌هایی مثل «تغییر نهادها»، «تغییر باورها»،‌ «تحول در زیربناهای اجتماعی»،‌ «زندگی انسانی‌تر» همه به‌نوعی دلالت بر این نکته دارند که در توسعه هدف، تغییر سبک و الگوی زندگی است؛ به عبارت روشن‌تر، توسعه فراتر از رشد اقتصادی تعریف می‌شود و شاید بتوان توسعه را به‌نوعی متمدن شدن [به مفهوم غربی شدن] در تمامی جهات اعم از اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ... ذکر کرد. مفهوم توسعه در درون خود پذیرش یک فرهنگ را به همراه دارد. کشورهایی که در آن‌ها علاوه بر بالا بودن درآمد سرانه و رشد بالای اقتصادی، این فرهنگ درونی شده «توسعه‌یافته» خطاب می‌شوند. بقیه کشورها یا در حال پیوستن به این تمدن جدید هستند (درحال‌توسعه) و یا این‌که اصولاً در پیوستن به این جریان و تمدن ناموفق بوده‌اند (توسعه‌نیافته ـ کشورهای با حداقل توسعه). این جملات به این مفهوم نیست که توسعه به مفهوم متداول ازنظر ارزشی مثبت تلقی نمی‌شود بلکه بدین مفهوم است که توسعه به مفهوم متداول، خصلت‌ها و ویژگی‌هایی دارد که با خواستگاه تمدنی ما همخوانی ندارد. مطرح‌شدن «پیشرفت» به‌نوعی بیانگر لزوم درونی کردن برداشت بومی از توسعه، برای هر خواستگاه تمدنی است؛ به همین جهت الگوهای متفاوتی از پیشرفت امکان وجود خواهد داشت.

در تاریخ سه قرن اخیر غرب، سه واژه ترقی[3]، تکامل‌[4] و توسعه[5] برای توضیح تحول اجتماعی به‌کاررفته است. اصطلاح توسعه در معنای جدید آن، تنها پس از پایان جنگ جهانی دوم‌ فراگیر شد؛ این اصطلاح، بار واژه ترقی را که بیانگر فکر انسان‌ دور روشنگری بود و نیز بار اندیشه «قوم‌مداری» غرب قرن نوزدهم را که در کاربرد اجتماعی واژه «تکامل» مستتر بود، با خود به همراه دارد اما علاوه بر معانی ذکرشده، معنای خروج از سنت نیز در آن پنهان است. واژه توسعه[6] به معنی خروج از لفاف[7] است. نخستین‌ نظریه‌پردازان توسعه پس از جنگ جهانی دوم ـ که بعدها نظریه‌شان به نام‌ نظریه نوسازی[8] مشهور شد ـ بر آن بودند که این «لفاف» همان‌ جامعه سنتی و فرهنگ و ارزش­های این جامعه است. با توجه به این­که خاستگاه مفهوم توسعه، کشورهای غربی است، ازاین‌رو آثار نگرش‌ها و باورهای غرب نیز در بحث توسعه­یافتگی دیده می‌شود[9].

جهت‌گیری توسعه متعارف متأثر از دیدگاه موجود در غرب به انسان است. تعریف انسان اقتصادی در غرب موجب شده توسعه همان تجلیِ خواست و اراده انسانِ مادی‌گرا باشد؛ یعنی هر آنچه انسان خواست و مطابق لذت و میل انسان بود، مثبت تلقی شده و دست یافتن به آن مطلوب شمرده می‌شود. در مقابل در اسلام صرف پاسخگویی به نیازهای مادی کافی نیست و در کنار نیازهای مادی، نیازهای روحانی نیز باید مدنظر قرار گیرد. علاوه بر این توجه به نیازهای مادی نیز با هدفی ورای مادیات صورت می‌گیرد و رنگ و بوی معنوی به خود می‌گیرد[10].

اما پیشرفت واژه‌ای است که به‌جای توسعه به کار می‌رود تا از بار ارزشی و معنایی توسعه و الزاماتی که با خود به همراه دارد و احیاناً با فرهنگ ایرانی، اسلامی سازگار نیست، پرهیز شده باشد[11].

مفهوم پیشرفت علاوه بر اینکه شامل ترقی و تکامل مادی می‌شود، شامل تعالی معنوی و اخروی نیز می‌گردد. پیشرفت با الگوی ایرانی ـ اسلامی لزوماً به معنی خروج از سنت­ها نیست.

عده‌ای پیشرفت را همان توسعه تعبیر کردند و یا حداقل در ادبیات موجودِ توسعه به جستجوی تعریف پیشرفت و مختصات آن پرداختند. هرچند پیشرفت با مفهوم توسعه شباهت‌های زیادی دارد اما تبیین آن به‌طور کامل در ادبیات موجود توسعه به‌ویژه در چارچوب اقتصاد متعارف یافت نخواهد شد. واژه توسعه، در اصطلاحات سیاسی و جهانی و بین‌المللی بسیار پرکاربرد و رایج است و در طول زمان معنا و ماهیت خاص خود را پیداکرده که ابزارها، دلالت‌ها و مصادیق ویژه خود را دارد. در مقابل واژه «پیشرفت» به دنبال تبیین و حتی تعریف یک چارچوب مفهومی دیگر است که هنوز به‌صورت کامل تبیین نشده و حدومرز آن با سایر مفاهیم مشابه مشخص نشده است. پیشرفت باید در طول زمان شاخصه‌ها و مؤلفه‌های خود را در ادبیات تئوریک بگنجاند.

پیشرفت برای همه‏ی کشورها، یک الگوی واحد ندارد، زیرا در این مفهوم، سیاست خاصی در نظر گرفته‌شده که قابلیت تنوع در الگوها ـ و قبل از آن شاخص‌ها ـ را پیدا می‌کند. شرایط گوناگون مثل شرایط تاریخی، جغرافیائی، سیاسی، طبیعی، انسانی و درنهایت زمانی و مکانی شاخص‌های پیشرفت را تعیین می‌کند و درنتیجه الگو و مدل دستیابی و تسریع پیشرفت نیز از این شرایط متأثر خواهد بود؛ به‌عبارت‌دیگر ممکن است یک مدل پیشرفت با توجه به مقتضیات یک کشور، مدل مطلوبی باشد؛ اما همان مدل برای کشور دیگری نامطلوب باشد؛ زیرا شرایط بومی و تاریخی آن کشور، با کشور دیگر متفاوت است. نگرش تاریخی به چگونگی پیشرفت بسیار ضروری است. اگر بخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که چرا بعضی از کشورها پیشرفت کرده‌اند و چرا الگو و وضعیتی خاصی برای آن‌ها پیشرفت تلقی می‌شود باید بسترهای تاریخی آن کشور را بررسی کنیم و ببینیم که آن کشور در طول تاریخِ خود چه تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را پشت سر گذاشته است. در این صورت تصویر درستی از وضعیت فعلی این کشورها خواهیم داشت. بررسی صرف وضعیت فعلی بعضی از کشورها، القا این وضعیت به‌عنوان بهترین حالت ممکن و سعی در دیکته کردن آن برای سایر کشورها احتمالاً به نتیجه نخواهد رسید.

 مبانی معرفتی در قضاوت درباره مطلوب یا نامطلوب بودن پیشرفت تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، فلسفی و اخلاقی‏ خاص خود را دارد. این مبانی یک نوع پیشرفت را برای کشور مطلوب می‌نمایاند، درحالی‌که ممکن است همان نوع پیشرفت برای سایر کشورها مطلوب نباشد. پس می‌توان چنین استنباط کرد که کپی‌برداری صرف از غرب بدون توجه به مبانی معرفتی و فرهنگی آن، راه دستیابی به پیشرفت نخواهد بود زیرا مبانی معرفتی و اخلاقی ما با کشورهای غربی متفاوت است. شاید یکسان بودن فضای معرفتی و ایدئولوژیک بسیاری از کشورها برای آن‌ها یک الگوی یکسان توسعه را ایجاب کند اما برای ایران به‌عنوان یک کشور مسلمان، الگوی خاصی باید طراحی شود که مختصات معرفتی بومی ـ اسلامی ما در آن رعایت شود. در جامعه‏ای که تفکر سودمحور حاکم باشد، ارزش یا ضد ارزش توسط سود تعیین می‌شود. در جامعه‏ای که اصالت لذت حاکم باشد، لذت، معیار همه قضاوت‌ها قرار می‌گیرد. درحالی‌که مبانی معرفتی و اخلاقی ما اصول دیگری را اصل دانسته و بر لذت و سود حاکم می‌داند.

در واقع نگاه اسلامی به انسان، تعیین‌کننده مختصات پیشرفت در کشور ما خواهد بود. اسلام انسان را موجودی دو ساحتی می‌داند. در مسئله پیشرفت توجه به ساحت‌های دوگانه انسان یک شاخص اساسی است؛ درحالی‌که در غرب، انسان تک ساحتی تعریف می‌شود و رفاه و سعادت انسان فقط در زندگی مادی دنیایی مدنظر قرار می‌گیرد. طبعاً این دو نوع نگرش به انسان دو نوع دلالت متفاوت برای الگوی پیشرفت دارد. در جهان‌بینی اسلامی، دین برای هر دو بعد جسمی و روحی انسان برنامه دارد و زندگی را نیز فراگیر می‌داند. هدف نیز هدایت و رستگاری همه‌جانبه انسان است. درحالی‌که توسعه مفهومی است که بیشتر بر جنبه‌های اقتصادی تأکید دارد؛ حتی در نظر گرفتن شاخص‌هایی مثل آموزش و بهداشت برای توسعه انسانی نهایتاً سطح تحلیل و مداقه اقتصاددان­ها را از حوزه اقتصادی صرف به حوزه اقتصادی ـ اجتماعی تغییر می‌دهد.

البته برای دستیابی به پیشرفت باید شاخصه‌های مثبت توسعه را شناخت و آن‌ها را برای تحقق اهداف به کاربرد. یکی از شاخصه‌های کشورهای توسعه‌یافته، ریسک‌پذیری بالا است. داشتن قدرت ریسک‌پذیری و جسارت برای نوآوری یکی از نقاط مهم برای دستیابی به توسعه و پیشرفت است. ریسک‌پذیری امری است که در کشورهای توسعه‌یافته به‌شدت موردتوجه بوده و در رشد و توسعه این کشورها نقش اساسی ایفا می‌کند. اقتصاد معاصر، دانش‌بنیان بوده و به‌شدت وابسته به نوآوری است؛ به‌طوری‌که دانش و نوآوری یکی از موتورهای توسعه تلقی می‌شود. پیش‌زمینه نوآوری نیز ریسک‌پذیری است. اگر ریسک احتمالیِ به نتیجه نرسیدن الگوها و برنامه‌های جدید را نپذیریم، مطمئناً از منافع احتمالی الگوهای جدید بهره‌مند نخواهیم شد. در جامعه‌ای که ریسک‌پذیری وجود نداشته باشد، تغییر ساختارها و رویه‌ها با مشکل مواجه می‌شود و عملاً امکان حرکت به سمت اهداف وجود ندارد. از نکات مثبت دیگر کشورهای توسعه‌یافته که در الگوی توسعه متعارف نقش اساسی ایفا می‌کند، نظم‌پذیری اجتماعی و درونی شدن نُرم‌های تعامل اجتماعی است. در الگوی پیشرفت بومی ـ اسلامی باید برای این دو عامل برنامه‌ریزی دقیقی صورت پذیرد زیرا وجود این دو عامل، برنامه پذیری را افزایش داده و زمینه عملیاتی شدن الگوی پیشرفت را فراهم می‌کند.

1-3-1-1- پیش‌فرض غیرتوحیدی: توسعه مادی یا خوشبختی دنیوی

نظریه توسعه پایدار بیان می‌دارد: توسعه باید به­گونه­ای باشد که ماندنی و پایدار بوده و استفاده از منابع به­گونه­ای باشد که آیندگان نیز از این منابع بتوانند استفاده کنند.

این نظریه تنها به بُعد مادی و دنیوی شهر توجه می­کند. علم جدید، دارای یک پیش‌فرض فلسفی است که تمام واقعیت‌ها را در بُعد مادی عملکردها و پدیده‌ها تفسیر می­کند و بر این اساس حیاتِ انسان­ها را منحصر به همین زندگی دنیا می­داند. «هدف زندگی، خود زندگی است (نه بهشت و آخرت). باید در این جهان زندگی خوبی داشته باشیم و در آرزوی زندگی در جهان آینده به سر نبریم[12]».

در تفسیری که این علوم از هستی ارائه می­دهند انسان، پدیده­ای است طبیعی نظیر یک حیوان یا گیاه. کالبد، مغز و روان وی به­طور مافوق طبیعی خلق نشده بلکه محصول تحول مادی است و تحت کنترل و هدایت هیچ موجود مافوق مادی نیست.

﴿وَ قالُوا ما هِىَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ مایُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ[13]

 و گفتند: غیر از زندگانی دنیای ما چیز دیگری نیست می­میریم و زنده می­شویم و ما را جز طبیعت هلاک نمی­کند.

باید توجه داشت که مفهوم توسعه پایدار مفهوم خوبی است ولی ناقص است. درواقع به تعالی انسان توجه دارد اما فقط در زندگی مادی دنیا. توسعه پايدار به معناي مديريت و حفاظت منابع پايه و جهت دادن به مقولات فن‌آوري و نهادي به نحوي است كه نيازهاي انساني براي نسل­هاي كنوني و آينده بشريت به‌صورت مستقر و پايدار تأمين شود[14].

در تعریفی ديگر توسعه پايدار، این‌چنین بیان می‌شود که توسعه پايدار ازنظر زیست‌محیطی، غير مخرب، ازنظر اقتصادي، پويا و ازنظر اجتماعي، قابل‌پذیرش است.

فلسفه توسعه پايدار مبتني بر اهداف انساني و درك تأثير درازمدت فعاليت­هاي كشاورزي بر محیط‌زیست است. بر اين اساس، نظام‌های كشاورزي عدالت‌جو و حافظ منابع طبيعي ایجادشده است. چنين نظام­هايي، آلودگي محیط‌زیست را كاهش مي‌دهند، توانايي اقتصادي را در کوتاه‌مدت بهبود مي‌بخشند و درنهایت پايداري جوامع روستايي و كيفيت زندگي آنان را حفظ مي‌كنند.

اكثر متفكران و فيلسوفان انسان‌شناس غربي و شرقي معاصر، اين حقيقت را پذيرفته‌اند كه وضع بسيار وخيم كره زمين ما اگر معلول چند علت باشد، قطعاً يكي از اساسي‌ترين آن‌ها تفكيك جدي ميان علوم و معنويات، ارزش‌ها و فرهنگ والاي آن‌هاست كه در روزگاري نه‌چندان دور، به‌وسیله بعضي از سطحي‌نگران با وجد و شعف فراوان براي جوامع بشري مطرح‌شده است.

بحران محیط‌زیست كه در حال حاضر گریبان گیر اكثر كشورهاست، از بحران روحي و اخلاقي سرچشمه گرفته است. دين اسلام از طبيعت و جهان محيط بر انسان و خود انسان، تعريف مخصوص به خود دارد كه مي‌تواند از طريق اصلاح اخلاقي و تربيتي بشر، راهگشاي حل معضلات زیست‌محیطی امروز باشد.

 حاصل آنكه، آنچه تاكنون تحت عنوان پايداري محیط‌زیست انجام‌گرفته، چيزي بيش از فعاليت­هاي فني در استفاده از منابع نبوده و دراین‌باره، به اصول ديني توجهي نشده است. اين عدم توجه باعث اشكالات فراواني شده كه درنهایت به تخريب منابع انجاميده است.

تبيين اصول اساسي براي بهره‌وري، نظير قانون «لا ضرر»، تعديل غرايز انسان به نحو صحيح از طريق تعيين پاداش­هاي بزرگ و كيفرهاي سخت، رعايت عدالت درون نسلي و بين نسلی، توجه به خود انسان و ايجاد مسئوليت در او نسبت به اعتقادات و ارزش‌ها ازجمله نقاط قوت ديدگاه ديني در استفاده از منابع موجود در طبيعت است.

کوتاه‌سخن اينكه دعوت مردم به حفظ محیط‌زیست بدون استمداد از يك پشتوانه ديني، بي‌اثر و کم اثر خواهد بود و به همين دليل بايد كوشش نمود تا عوامل مخرب زیست‌محیطی در پرتو ايمان و تقوي رفع شوند.

با توجه به توضيحات فوق به نظر مي‌رسد اگر توصيه‌هاي پايداري و حفاظتي بر اصول ديني بنا شوند، از ضمانت اجرايي مستحكمي برخوردار خواهند بود و شك نيست كه در آينده نه‌چندان دور، علم محافظت از محیط‌زیست نيز همانند ساير علوم به ظرايف و اسرار نهفته بيشتري كه در توسعه و سلامت بشري در ديدگاه ديني نهفته است، پي خواهد برد.

1-3-1-2- پیش­فرض توحیدی: پیشرفت توأمان مادی و فرا مادی (دنیوی و اخروی)

بر اساس نگاه توحیدی، جهان هستی از دو بُعد مادی و معنوی و یا به عبارت دقیق­تر، دنیوی و اخروی تشکیل‌شده است. در این نگاه نه‌تنها انسان و جهان منحصر در ماده نیستند، بلکه بُعد مادی در مقابل بُعد غیر مادی بسیار ناچیز و آخرت برتر است.

﴿وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقی[15]‏ و آخرت بهتر و پایدارتر است.

درصورتی‌که یک نظریه در شهرسازی جامع و قابل‌قبول است که به بُعد اخروی انسان­های شهر نیز توجه نماید. با این حساب پیشرفت باید به­گونه­ای باشد که علاوه بر این­که پایدار بوده و در مصرف منابع، متعادل و با نگاه به آینده است به بُعد اخروی انسان نیز توجه نماید. به‌عنوان‌مثال اصفهان دوره صفویه و بنای شهر نجف­آباد توسط شیخ بهایی، هم مصداق شهر پایدار است، هم توجه به آخرت در آن وجود دارد.

جهت مطالعه بیشتر:

نیچه با مطالعات جالبی که در ابداعات هنری یونانیان صدر تاریخ اروپا کرده بود، اعتقاد داشت که غرب نه‌تنها راه کمال نپیموده، بلکه مرتباً به انحطاط گراییده است. او افسانه‌ی تاریخ یک‌خطی و منحصربه‌فرد غرب را شدیداً مورد تخطئه قرار داده و گفت که نحوه‌ی تلقی غرب از تاریخ و ملل، ناشی از غرور و خودپسندی فرهنگی آن‌هاست و از اینجاست که ازنظر آن‌ها ارزش و اهمیت مدنیت­های دیگر، به‌ویژه مدنیت شرقی، نادیده گرفته‌شده و تاریخ جهان جزئی از تاریخ غرب قلمداد شده است. در اوایل قرن بیستم «اشپنگلر» تحت تأثیر نیچه، با کتاب معروف خود درباره «افول غرب» عقیده به ترقی و پیشرفت دائمی تمدن غرب را مورد تخطئه قرارداد و کتاب او در حقیقت اعلام‌خطری برای آینده غرب بود. به‌طور نمونه وی می‌نویسد: «آنچه تاکنون غرب در مورد مسائلی از قبیل زمان و مکان و حرکت و اراده و مالکیت و ازدواج و علم و جز این‌ها بیان کرده است محدود و مشکوک است، چراکه برای حل مسائل مختلف، راه‌حل‌های مختلف وجود دارد و از همه مهم‌تر وقتی ما مسئله‌ای مطرح می‌کنیم، به‌طور نهانی و ناخودآگاه، جوابی نیز برایش در نظر گرفته‌ایم. شناخت تمدن‌ها به ما نشان می‌دهد که هیچ راه‌حلی را نمی‌توان مطلقاً درست و یا مطلقاً نادرست پنداشت و بدین‌جهت باید جهان‌بینی غرب، هم عمیق‌تر و هم وسیع‌تر گردد»؛ اما در میان فلاسفه فرانسه، آنکه بیشتر از دیگران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به این نکته توجه داشت، هانری برگسن بود. وی در اواخر کتاب «دو سرچشمه اخلاق و دیانت» که در سال 1993 منتشر شد، نوشت که جامعه ماشینی امروز یک‌چیز کم دارد و آن «روح» است[16].

دیوب[17] نیز در مورد آسیب‌ها و واقعیات عملی توسعه می‌نویسد:

«اندیشیدن در مورد تجربه عملی نوسازی، هوشیار کننده و تعمق در آینده آن مأیوس‌کننده است. هرقدر که به (جلو می‎رویم) جنبه‎های مهیب آینده رخ می‌نمایند و یادآور این نکته می‌شوند که باوجود همه‌چیز، انسان اندیشه‌ورز خیلی هم باهوش و عاقل نبوده است. معمارِ تمدن باشکوه و مقتدر و مجری و نمایشگر شاهکارهای مهیج در علم و فناوری، حیوانی انسانی است که درمانده و ناامیدانه در جستجوی علاج و درمان برای بیماری‌هایی است که نظم اجتماعی را برهم زده است».

اگرچه نیاز به قالب فکری جدید توسعه، عمیقاً احساس و به‌وضوح ابراز می‌شود، اما عمل و اجرای توسعه، حاکی از تأثیر اندک این تفکر نو است. برنامه‌ریزی همچنان به نفع نخبگان است، بخش کوچکی تعیین می‌کند چه چیزی برای جامعه خوب است و در این روند، اولویت را به آنچه برای خود و منافع طبقاتی خود خوب است، می‌دهد. فقر به‌عنوان مسئله‌ای عمده شناخته‌شده، ولی در این شناسایی تقریباً تشریفاتی است. صحبت کردن به نام مردم کاملاً رایج است، ولی در عمل آنچه به آنان می‌رسد، خرده‌نان‌های توسعه است. در انجام اصلاحات ساختاری معنی‌دار و گسترده، بی‌میلی و اکراه وجود دارد. بسیاری از به‌اصطلاح اصلاحات بی‌معنی هستند و پیچیدگی‌ها و گریزگاه‌های تعبیه‌شده در آن‌ها به‌قدری زیاد و متنوع است که اکثر مردم در بهترین حالت، تنها اندکی از آن بهره می‌برند. بخش عمده‌ای از فعالیت توسعه، باوجود ظاهرسازی‌ها و موضع‌گیری‌های عوام‌پسندانه، همچنان به نفع اقلیت متمکن کوچکی سنگینی می‌کند که ماهرانه اهرم‌های قدرت را دست‌کاری می‌کند. به‌طورکلی، اهداف و فرآیندهای برنامه‌ریزی همچنان تقلیدی، برون‌زا و لذا فاقد جهت‌گیری صحیح هستند. این فرآیندها مشارکت آمیز نبوده، حساسیت کمی نسبت به محیط‌زیست نشان می‌دهند و در اکثر موارد ناپایدار هستند. آرمان خوداتکایی، در غیاب اراده سیاسی لازم و به علت فشارها و جو بین‌المللی تباهی گرا، تنها در لفظ و بیان ادا می‌شود. در واقعیت، الگوهای وابستگی همچنان رواج دارند و شکاف گسترده‌ای میان تفکر جدید و عمل و تجربه جاری وجود دارد (نوسازی و توسعه، ص 113 و 114).

1-3-2- نمونه 2: رقابت یا تعاون

1-3-2-1- پیش­فرض غیرتوحیدی: داروینیسم و تنازع بقا

ارنست برگِس و رابرت پارک در مکتب بوم­شناسی شیکاگو مطرح می­کنند که: شهرها عرصه رقابت می­باشند که این رقابت در طی مراحلی از قبیل هجوم، جدایی گزینی و جایگزینی در شهرها اتفاق می­افتد و نهایتاً حلقه­های سکونتی شکل می­گیرند. این جریان در شهرها با گسترش و توسعه فیزیکی به­صورت توالی و استمرار، لاجرم رخ می­دهد که نمونه موردمطالعه گسترش کالبدی شهر شیکاگو بوده است[18].

در این مکتب توسعه فیزیکی شهرها بر اساس تنازع بقا و بقای قوی­تر (بخشی از نظریه تکاملی داروین) و نظریه اجتماعی اسپنسر که تنازع بقا را به اجتماع بشری تعمیم داده، صورت گرفته است. در این مکتب رقابت به‌عنوان اصل کلیدی است که بین بنگاه­های تجاری و خانواده­ها صورت می­گیرد. این مکتب، اقتصاد را اصل می­داند. علم و اقتصاد در این مکتب به‌عنوان مبنا برای بهره­گیری بیشتر و کوشش کمتر است. در شهرها نیز رقابت بر سرزمین‌های شهر است که اراضی مرغوب­تر به تصاحب افراد قوی­تر درمی‌آید. پس وجود حاشیه­نشینی و فقر در شهرهای امروزی ناگزیر بوده و انعکاس آن در سطح جهانی، ایجاد شهرهای شمال و جنوب (کشورهای توسعه­یافته و درحال‌توسعه) است[19].

پیش­فرض این نظریه آن است که انسان و حیوان از جهت سرشت و ماهیت یکسان هستند و خلقت انسان توسط هیچ مدبری طراحی، برنامه­ریزی و هدایت نشده بلکه انسان محصول تحول تدریجی ماده در طول زمان محسوب می­شود؛ زمین هم خلق نشده بلکه به­صورت تصادفی پدید آمده است و تمامی حیوانات و گیاهان از ذرات اولیه پراکنده به‌واسطه فرایندهای مادی در طول زمان تکامل‌یافته‌اند و سرشت و ماهیت بینش مادی، تصادف و اتفاق است. در این نظریه تصور می­شود فرایند تکامل مادی با ذرات سرگردان بی­هدف آغازشده و با تجمع و به هم پیوستن تصادفی آن­ها جهش­های اتفاقی ادامه یافته است تا جهان زیبا به­صورت کنونی درآمده است[20]. درواقع در این نظریه با انکار غیر محسوسات، واقعیت را در همان ماده محسوس منحصر کردند و درنتیجه منکر بُعد معنوی آن شدند.

در این دیدگاه انسان و حیوان هیچ­کدام بُعد الهی ندارند و صرفاً از غرایز طبیعی برخوردار هستند و برای بقا با یکدیگر نزاع نموده و از قانون جنگل (بقای قوی­تر) تبعیت می­کنند.

1-3-2-2- پیش­فرض توحیدی: تعاون

انسان با حیوان یکسان نیست و انسان دوبعدی است. هم بُعد مادی، خاکی و حیوانی و هم بُعد الهی و خلیفه الهی دارد. اگر بُعد حیوانی و خاکی او غالب باشد برای بقا به تنازع می­پردازد و اگر بُعد الهی بر او حاکم باشد به تعاون با همنوعان روی می­آورد.

«تنازع بقا به معنی كوشش در عقب زدن یكدیگر و تخریب و تجاوز به حقوق یكدیگر و اینكه تلاش افراد علیه یكدیگر به كار رود، محكوم است، اما مسابقه بقا یعنی كوشش هر فرد برای پیشرفت خود، نه برای عقب راندن دیگری، با تعاون منافات ندارد. اجتماع نباید میدان تنازع بقا باشد اما باید میدان مسابقه بقا باشد. در مسابقات علمی و ورزشی اخلال در عمل دیگران درست نیست اما كوشش برای تقویت خود ممدوح است».[21]

اگر انسان و حیوان هم‌ردیف هستند پس این صمیمیت­ها، وحدت­ها، تعاون­ها، همكاری­ها و محبت­ها در میان افراد بشر چیست؟ طرفداران تنازع بقا مدعی­اند که تعاون را نیز تنازع تحمیل كرده است به­گونه­ای که در ورای همین تعاون­ها، صمیمیت­ها و دوستی­ها هم تنازع است. می­پندارند اصل در زندگی انسان جنگ است ولی وقتی انسان­ها در مقابل دشمن بزرگ­تر قرار می­گیرند، آن دشمن بزرگ­تر دوستی را به این­ها تحمیل می­كند. این دوستی­ها درواقع دوستی و صمیمیت نیست و نمی­تواند حقیقت داشته باشد. این­ها همكاری برای مقابله با دشمن بزرگ­تر است، برای مقابله با دشمن بزرگ­تر است كه تعاون­ها و صمیمیت­ها پیدا می­شود. درصورتی‌که این دشمن حذف شود، جمعی كه همه با یكدیگر دوست بودند فوراً دو گروه می­شوند و انشعاب پیدا می­كنند و تبدیل به دو دشمن می­شوند. اگر باز یك دسته از بین بروند و دسته دیگر باقی بمانند، همین­ها دوباره تجزیه می­شوند و آن­قدر این جریان ادامه پیدا می­کند كه فقط دو نفر باقی می­مانند. وقتی این دو باقی ماندند و نفر سومی در مقابلشان نبود، همین دو نفر با یكدیگر می­جنگند. ازنظر معتقدینِ این دیدگاه، تمام دوستی­ها، صلح­ها، صفاها، صمیمیت­ها، انسانیت­ها، یگانگی­ها و اتحادها را دشمنی­ها به بشر تحمیل می­كند. پس در نظر این­ها اصل، تنازع است و تعاون، مولود تنازع و فرع بر آن است[22].

پاسخ این است که آری تا زمانی که بُعد حیوانی بر انسان­ها غالب باشد، وضع چنین است اما اگر بُعد الهی و انسانی حاکم شود، چنین نخواهد بود بلکه به درجه ایثار و ازخودگذشتگی می­رسند که به‌هیچ‌وجه با منطق تنازع بقا قابل توجیه نیست[23].

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جهت مطالعه بیشتر:

آیا زندگی تنازع بقاست؟

در جامعه زیاد این مقوله مطرح می‌شود که زندگی تنازع بقاست. نه زندگی تنازع بقا نیست. تنازع بقا به معنی دفاع از خود، حق است. حتی بعضی از علمای اسلامی مثل فرید وجدی گفته­اند كه جنگ در میان بشر یك ضرورت است و تا بشر هست جنگ باید باشد. جنگ، ناموسی در زندگی بشر است و معتقد شده‌اند كه قرآن هم این مطلب را تأیید كرده است آنجا كه می‌فرماید:

﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اَللّهِ اَلنّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اِسْمُ اَللّهِ كَثِیراً

 یا در جای دیگر می‌فرماید:

﴿لَوْ لا دَفْعُ اَللّهِ اَلنّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ اَلْأَرْضُ.

گفته­اند قرآن در اینجا صریحاً جنگ را یك امر مشروع بیان می­كند، می‌گوید: اگر نبود كه خدا به‌وسیله‌ی بعضی از انسان‌ها جلو بعضی از انسان‌های دیگر را می­گیرد، زمین تباه‌شده بود؛ اگر نبود كه خدا به‌وسیله‌ی انسان‌هایی جلو فساد انسان‌های دیگر را می­گیرد، معبد و صومعه و كنیسه­ای نبود، مسجدی نبود.

ولی این‌ها این آیه‌ی قرآن را اشتباه فهمیده­اند. این آیه در قرآن مسئله‌ی دفاع را طرح می­كند و در مقابل مسیحیت حرف می‌زند. قرآن در جواب آن پاپ یا كشیش مسیحی كه می­گوید جنگ مطلقاً محكوم است و ما «صلح كل» هستیم، می­گوید جنگ محكوم است، اما جنگی كه تجاوز باشد نه جنگی كه دفاع از حق و حقیقت است. بنابراین مانعی ندارد كه انسان به مرحله‌ای از كمال و تربیت برسد كه اساساً متجاوزی وجود نداشته باشد، جنگ مشروعی هم وجود نداشته باشد. بنابراین، اینكه می‌گویند زندگی تنازع بقاست به این معنا كه لازمه‌ی زندگی جنگ و تنازع است، حرف درستی نیست.

به‌هرحال این حرف‌ها كه اساساً انسان كامل مساوی است با انسان قدرتمند و زورمند، پایه‌اش روی همان اصل تنازع بقاست كه در فلسفه‌ی داروین روی آن تكیه كرده و گفته‌اند كه حیات تنازع بقاست و حیوانات همیشه در حال تنازع بقا هستند. می‌گوییم اگر حیوانات و غیر انسان هم این‌چنین هستند، ما نمی‌توانیم انسان را در این جهت هم‌ردیف حیوانات بدانیم و بگوییم حیات انسان هم جز جنگِ برای بقا نیست. آخر، معنی این حرف این است كه تعاون بقا چیزی نیست. پس این صمیمیت­ها، وحدت­ها، تعاون­ها، همكاری­ها و محبت­ها در میان افراد بشر چیست؟

1-3-3- نمونه 3: رفاه مادی یا سعادت دنیا و آخرت

1-3-3-1- پیش­فرض غیرتوحیدی: رفاه برای رفاه

«رفاه» در لغت به معنای «آسودگی» است که آسودگی در صورت «برخورداری» حاصل می‌گردد. در نظام غیرتوحیدی، رفاه در امور زندگی هدف غائی است. به‌طوری‌که در شهرسازی (مواردی همچون تلاش هر چه بیشتر برای ایجاد مسکن مناسب، ایجاد مراکز رفاهی و تفریحی، ایجاد مسیرها و سیستم حمل‌ونقل، ایجاد اشتغال و درآمد مناسب برای شهروندان، مراودات اجتماعی مطلوب و اوقات فراغت پربار) فراهم آوری اوج لذت دنیوی مدنظر است و هدف دیگری وجود ندارد.

1-3-3-2-پیش‌فرض توحیدی: رفاه برای کمال و سعادت حقیقی

اسلام نه‌تنها با رفاه دنیوی مخالفتی ندارد، بلکه تمامی آموزه‌هایی که ارائه داده است، برای فراهم آوری رفاه است اما رفاه موردنظر اسلام جامع بوده و دنیوی و اخروی است. در این صورت است که انسان از موانع و مشکلات گوناگون روحی و جسمی رهایی یافته و به «کمال و سعادت حقیقی و دائمی» می­رسد. لذا در کلام وحی به مؤمنین تعلیم می‌دهد که از خدا هم دنیای «حَسَنه» بخواهند و هم آخرت «حَسَنه»؛ یعنی بهترین‌های دنیا و آخرت را درخواست کرده و تنها به دنبال دنیا نباشند:

﴿...فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فی الدُّنْیَا وَ مَا لَهُ فی الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ * وَ مِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فی الدُّنْیَا حَسنَةً وَ فی الاَخِرَةِ حَسنَةً وَ قِنَا عَذَاب النَّارِ[24]

این قسمت از آیات اشاره به خواسته‌های مردم و اهداف آن‌ها است که بعضی جز به مواهب مادی دنیا نظر ندارند و چیزی غیرازآن از خدا نمی‌خواهند بدیهی است آن‌ها در آخرت از همه‌چیز بی‌بهره‌اند.

گروهی هم مواهب مادی دنیا را می‌خواهند و هم مواهب معنوی را بلکه زندگی دنیا را نیز به‌عنوان مقدمه تکامل معنوی می‌طلبند و این است منطق اسلام که هم‌نظر به جسم و ماده دارد و هم جان و معنا و اولی را زمینه‌ساز دومی می‌شمرد و هرگز با انسان‌های یک‌بعدی یعنی آن‌ها که در مادیات غوطه‌ورند و برای آن اصالت قائل‌اند، یا کسانی که به‌کلی از زندگانی دنیا بیگانه‌اند سازگار نیست[25].

در نگاه توحیدی برخورداری و رفاهِ حاصل از آن، منحصر است به برخورداری ازآنچه نیازهای واقعی را برطرف می­کند، نه برخورداری ازآنچه نیازهای کاذب را برطرف می­کند؛ ازاین‌رو تجملات، مصرف‌گرایی و اسراف پذیرفته‌شده نیست. از طرفی چون رفاه دنیوی هدف نیست و وسیله‌ای برای بهتر زیستن و بهتر عبادت کردن است، موجب دل‌بستگی به دنیا نمی‌شود.

ازآنجاکه انسان فطرتاً کمال‌جو آفریده‌شده و عاشق کمال است و کمال نیز حدی ندارد [که اگر داشت دیگر کمال نبود، بلکه حدود او را وارد نقص می‌کرد]، رفاه نیز هیچ‌گاه حد، مرز و تمامی ندارد. دنیا سرای نقص و فنا است و هیچ‌گاه رفاه در آن کامل نمی‌گردد.

در نگاه غیرتوحیدی رفاه در لذت و آن‌هم لذت شخصی محدود می‌شود، اسلام این تعریف را نمی‌پذیرد، بلکه رفاهی را می‌پذیرد که سبب لذت مادی و معنوی ‌گردد. پس شهرسازی در نگاه اسلامی به دنبال تأمین مؤلفه‌هایی از رفاه همچون امنیت و فراهم آوری اقتصادی پویا برای دستیابی به سعادت دنیوی و اخروی است.

نکته دیگر تفاوت میان رفاه فردی و اجتماعی است. رفاه اجتماعی یعنی فراهم گردیدن امکانات برای بروز استعدادها و تحقق آن‌ها برای همگان، نه برای یک نفر. رفاه فردی، ممکن است به قیمت ظلم به دیگران، پیدایش طبقات، عمق یافتن فاصله طبقاتی و تقسیم شدن جوامع انسانی به «فقیر و غنی» ‌گردد. بایستی توجه داشت، «رفاه فردی» بدون برخورداری از «رفاه اجتماعی» به دست نمی‌آید و پایدار نیز نمی‌ماند.

1-3-4- نمونه 4: مدرنیسم یا سنت اسلامی (تقابل نوگرایی بدون قید با نوگرایی پایبند به اصول)

1-3-4-1- پیش‌فرض غیرتوحیدی: مدرنیسم (نوگرایی با نادیده گرفتن اصول ثابت فطری و ارزشی)

واژه مدرنیسم به معنای نوگرایی و نوسازی است و مدرنیزاسیون عملی که منتج از مدرنیسم و مبتنی بر مدرنیته و افکار مدرن است. با ظهور عصر صنعت و گسترش صنایع تولید انبوه، بسیاری از مردم [مغرب زمین] به­سرعت از شیوه زندگی سنتی به مدرن تغییر جهت دادند. ریشه این جهش ریشه در تحولات اروپا از قرون‌وسطی به رنسانس دارد و نتیجه آن گرایش به شیوه زندگی مدرن بود[26].

1-3-4-1-1- اصول تفکر مدرنیته

مغرب زمین، ادوار تاريخي با تفکرات مختلفي دارد. مهم­ترين اصول فکري غربِ مدرن يا مدرنيسم عبارت‌اند از:

ـ علم­گرايي و الگو قرار دادن روش علوم تجربي در همه عرصه­هاي معارف و حيات بشري

ـ عقل­گرايي (عقل ابزاري، عقلی که با دید محدود به مصالح و مفاسد می‌نگرد و برای رسیدن به هدف استفاده از هر وسیله‌ای را جایز می‌داند)

ـ پيشرفت باوري و اعتقاد به پيشرفت مستمر و بی‌وقفه قافله بشریت در طول تاريخ

ـ مادي­گرايي[27]

ـ انسان­گرايي[28]

ـ فردگرايي[29]

ـ آزادی‌گرایی[30]

ـ سنت ستیزی

ـ جدایی دین از شئون مختلف زندگی[31] (سکولاريسم[32])

 

 

 

جهت مطالعه بیشتر:

از نتایج دیگر مدرنیته می‌توان به علم‌زدگی اشاره کرد که موجب شده بسیاری از کسانی که علم را جدای از دین می‌دانند گمان کنند علم به‌تنهایی پاسخگوی همه نیازهای انسان است.

رشد سریع علوم تجربی در قرن نوزدهم، این انتظار را به بار آورد که علم به‌زودی تمام مسائل انسان‌ها و جوامع بشری را حل خواهد کرد. جواهر لعل نهرو ـ اولین نخست‌وزیر هند پس از استقلال این کشورـ در اواسط قرن بیستم چنین گفت: این علم است که به‌تنهایی می‌تواند مسئله گرسنگی و فقر و بی بهداشتی و بی‌سوادی، خرافات و رسوم و سنت‌های کهنه، منابع وسیع ضایع شونده و… را از بین ببرد. چه کسی امروز می‌تواند علم را نادیده بگیرد… آینده متعلق به علم است و آن‌هایی که با علم، دوستی برقرار می‌کنند.

اما بعد از جنگ جهانی اول که تعداد زیادی کشتار به بار آورد، این برتراند راسل بود که در ۱۹۲۴ در کتابی اظهار تردید کرد که علم برای بشر برکت زا باشد. او می‌نویسد: «آقای هالدین، تصویری زیبا از آینده ارائه کرده است، آینده‌ای که از طریق استفاده از کشفیات علمی تکوین می‌یابد و خوشبختی انسان‌ها را به بار می‌آورد. هرچند من مایلم که با پیش‌بینی او موافقت کنم اما تجربه درزمینة سیاست و حکومت مرا تا حدی مردد ساخته است. من مجبورم بترسم از این‌که علم، به‌عوض آنکه انسان‌ها را شاد سازد، مورداستفاده گروه‌های مقتدر قرار گیرد.» ازنظر راسل آثار بد علم ناشی از این است که علم خودش نمی‌تواند جلوی هواهای نفسانی انسان‌ها را بگیرد و لذا او در آن کتاب در مورد تهدید علم برای نابودی تمدن بشری هشدار داد.

یک دیدگاه رایج در میان عالمان معاصر این است که علم می‌تواند همه‌چیز را توضیح دهد؛ درحالی‌که علم تجربی به خاطر محدود بودن ظرفیتش، نمی‌تواند تصویری کامل از جهان به دست آورد و بسیاری از دغدغه‌های اساسی انسان را بدون پاسخ می‌گذارد. مثلاً دغدغه در مورد این‌که «ما از کجا آمده‌ایم؟»، «در این جهان چه می‌کنیم؟»، «هدف حیات چیست؟» و «به کجا می‌رویم؟». تفکر درباره این دغدغه‌ها می‌تواند تأثیری درازمدت بر رفتار انسان و تصمیم‌گیری‌های او داشته باشد؛ ازجمله تصمیمات درباره فعالیت علمی.

به قول ریچارد فاینمن ـ فیزیکدان برنده جایزه نوبل ـ اگر چیزی تجربی نیست و نتوان آن را تحت مشاهده درآورد، به معنای آن نیست که آن چیز غلط یا احمقانه است. ازنظر دانشمندان چیزی علم نامیده می‌شود که از طریق آزمایش به دست آید؛ اما اموری وجود دارند که برای آن‌ها روش تجربی کارآمد نیست. این به آن معنا نیست که آن امور مهم نیستند. بلکه آن‌ها از بسیاری جهات مهم‌ترین امور هستند.

یا به قول شرودینگر (فیزیکدان برنده جایزه نوبل): تصویر علمی جهان واقعیِ پیرامون ما خیلی ناقص است. علم تجربی، اطلاعات زیادی به ما می‌دهد و تمامی تجارب ما را در یک نظم عظیم قرار می‌دهد؛ اما به‌کلی در مورد آنچه به قلب ما نزدیک است و برای ما اهمیت دارد، ساکت است. جورج سارتن، دانشمند مشهور جهانی و نویسنده کتاب معروف تاریخ علم، در کتاب شش بال، نارسائی و ناتوانی علم را در انسانی ساختن روابط بشر و نیاز فوری انسان به نیروی ایمان چنین بیان می‌کند: علم تجربی در بعضی زمینه‌ها باعث پیشرفت چشمگیر ما انسان‌ها شده است ولی ما در زمینه‌های دیگر مثلاً سیاست ملی یا بین‌المللی که مربوط است به روابط افراد انسان با یکدیگر، هنوز خود را ریشخند می‌کنیم. جورج سارتن اعتراف دارد که ایمانی که موردنیاز انسان است ایمان دینی و مذهبی است وی درباره نیاز انسان به مثلث هنر و دین و علم چنین می‌گوید: هنر، زیبایی را آشکار می‌سازد و به همین جهت مایه شادی زندگی می‌شود. دین محبت می‌آورد و موسیقی زندگی است. علم با حق و راستی و عقل سروکار دارد و مایه هوشیاری نوع بشر می‌شود. ما به هر سه این‌ها نیازمندیم، هم به هنر، هم به دین، هم به علم. علم برای زندگی لازم است ولی هرگز به تنهائی کافی نیست[33].

با انقلاب صنعتی و توسعه صنعت، هجوم جمعیت از روستاها به شهرها باعث تجمع جمعیت شهرها شد که بعدازآن توسعه صنعتی و آلودگی‌ در این شهرها موجب بروز مشکلات مختلف شد. نظریه­پردازان در جهت کاهش این مشکلات نظریاتی را ارائه نمودند که ازجمله اولین نظریه­پردازان، تونی­گارنیه بود که نظریه شهر صنعتی را مطرح کرد و درواقع پایه­گذار مدرنیسم در شهرها شد و به دنبال آن نظریه­پردازان دیگری ازجمله لوکوربوزیه، هاروارد و رایت، طرح‌های دیگری را برای شهرهای جدید مطرح کردند که پایه آن‌ها مدرنیسم بود.

همچنین بعد از جنگ جهانی دوم و تخریب و ویرانی‌ شهرهای اروپایی، در بازسازی این شهرها این نظریات مورد توجه قرار گرفت و جنبه اجرایی پیدا کرد. رونق صنایع اتومبیل­سازی و به‌خصوص جنبش فوردیسم (سرمایه­داری) در آمریکا نیز به ایجاد و گسترش این­گونه سبک‌ها دامن زد. نتایج تفکر مدرنیته، تفکراتی مانند فوردیسم بود و شامل گسترش شهرها به سمت حومه، رها شدن بافت‌های سنتی، قطع ارتباط با گذشته فرهنگ سنتی (نظیر هوسمانیزاسیون) و ایجاد حرکت واگرا از مرکز شهر به سمت بیرون، منطقه بندی، تهیه و اجرای طرح‌های توسعه شهری نظیر طرح­های هادی، جامع، تفصیلی و افزایش فاصله بین محل کار و محل سکونت، تولید انبوه مسکن و ایجاد آرمان­شهرهای تجربی مانند شهر درخشان لوکوربوزیه، شهر شاندیگار در هند و ... بود[34].

مدرنیته جریانی جدا از مادی‌گرایی (ماتریالیسم) تاریخی نیست و جزئی از آن است اما به دلیل عمل‌گرایی و اجرای نمونه‌های عملی، وجهه‌ای شاخص یافته است.

ویژگی شهرسازی مدرن آن است که شهرها باشکوه و خیره‌کننده ساخته می‌شود اما این شکوه معمولاً در بعد مادی مانند مجتمع‌های تجاری و مراکز تفریحی خلاصه می‌شود.

1-3-4-2- پیش‌فرض توحیدی: پذیرش نوگرایی با حفظ اصول و ارزش‎های اسلامی در شهرسازی

انسان دارای نیازهای ثابتی است که تغییر نمی‌کند و نوآوری در آن‌ها معنا ندارد مانند نیاز به خوراک و پوشاک، نیاز به سرپناه، نیاز به ارتباط با طبیعت، نیاز به خانواده، نیاز به پرستش و ... برای تأمین این نیازها ابزاری لازم است که نیاز به این ابزار، همان نیاز متغیر است که درگذر زمان می‌تواند نوآوری و نوگرایی را شامل شود؛ مثلاً نیاز به حمل‌ونقل یک نیاز ثابت است اما به نیاز به وسایل حمل‌ونقل یک نیاز متغیر است و درگذر زمان تغییر می‌کند. زمانی با توجه به کوچک بودن شهرها و کوتاه بودن مسیرها استفاده از محورهای پیاده و وسایلی از قبیل اسب و گاری لازم بود ولی با گذشت زمان و پیشرفت فناوری و گسترده شدن شهرها، استفاده از وسایلی همچون اتومبیل، مترو، هواپیما و... مطرح می‌شود. بدیهی است ابداع و نوآوری فقط در نیازهای دوم معقول و قابل‌تصور است.

نوگرایی و خلاقیت جزء امور فطری انسان است و انسان همواره به دنبال بهبود شرایط زندگی خود با تکیه‌بر نوگرایی بوده است، نوگرایی مفهومی است که کاملاً با نگاه توحیدی سازگار بوده و جلوه‌ای از خلاقیت خداوند است. نیاز‌های متغیر انسان و لزوم پاسخ‌گویی به آن نیز موضوعی است که در نگاه توحیدی به‌خصوص دین اسلام به آن توجه شده است البته نگاه توحیدی بر نوگرایی و نوآوری‌ صحه می‌گذارد که در راستای هدف اصیل خلقت و فطرت انسانی باشد. همان‌گونه که در شهرسازی گذشته ایرانِ قبل از اسلام وجود محلات را به‌صورت زنده مشاهده نمی‌کنیم اما بعدازآن با نوآوری، واحدهای خودکفایی چون محله‌ها ایجاد شد که هر محله شامل مجموعه‌هایی بود که نیازهای ثابت انسان را با وجود عناصری همچون مساجد و مکان‌های خدماتی به بهترین صورت تأمین می‌کرد. ولی امروزه در شهرهای موجود کمتر چنین نوآوری‌هایی دیده می‌شود.

علاوه بر اینکه نوآوری باید در راستای هدف اصیل خلقت و تعالی انسان باشد استفاده از نوآوری دیگران نیز باید در همین چارچوب باشد.

«اگر پذيرفته باشيم در زندگي و در انتخابِ ‌چیزی که بايد انتخاب کنيم، ديدگاه توحيدي داراي نقشي اساسي است، بايد از خود سؤال کرد در دوران مدرن که فناوری و ابزارهاي دنياي مدرن سراسر زندگي بشر را اشغال کرده، نقش ديدگاه توحيدي چگونه بايد باشد؟ جواب دادن به اين سؤال ممکن است در ابتداي امر ساده به نظر برسد ولي وقتي معتقد باشيم هر فنی با فرهنگ خاصی که همراه دارد، ظاهر مي‌شود و هر جا پا مي‌گذارد فرهنگ خاص خود را به همراه مي‌آورد، مجبور مي‌شويم با تأمل بيشتر به سؤال مذکور فکر کنيم»[35].

استفاده از نوآوری‌های فرهنگ‌های دیگر نباید ما را از فرهنگ توحیدی دور گرداند چون هر کالایی برای اهدافی ساخته می‌شود و نوع استفاده خاص خود را دارد که آن را معمولاً سازنده آن کالا تعیین می‌کند. بدیهی است که سازنده کالا مطابق با فرهنگ خود، نوع استفاده کالا را تعیین می‌کند ازاین‌جهت است که گفته می‌شود فناوری همراه با خود فرهنگ جدیدی را می‌آورد که ممکن است به فرهنگ میزبان ضربه بزند به‌ عنوان‌مثال وجود فناوری‌ای مانند تلفن همراه و بهره‌گیری از شبکه‌های مجازی، از جامعه‌ای وارد شده که ارتباطات عاطفی و خانوادگی چندان اهمیت ندارد، ازاین‌رو ورود این فناوری علی‌رغم کارکردهای مفید و راحت کردن ارتباطات در جوامع مقصد باعث دور شدن افراد از یکدیگر و انزوای اجتماعی شده که مخالف فرهنگ توحیدی است چرا که در فرهنگ توحیدی ارتباط بستگان (صله‌رحم) از اهمیت خاصی برخوردار است.

 مسلماً توجه به «تعالي انسان»، «عدالت» و «ولايت الهي» به ما اجازه نمي‌دهد که به‌راحتي روح فرهنگ غیرتوحیدی را به شوق به دست آوردن فناوری مدرن بپذيريم. تجربه‌ ملت‌هايي که با سیطره فناوری مدرن همه ساختارهاي فرهنگي خود را از دست‌ داده‌اند، تجربه عبرت‌آموزي است تا ما در رويارويي با دنياي مدرن، سخت محتاطانه عمل کنيم و با درصحنه نگه‌داشتن نظام معرفتي توحيد اسلامي نگذاريم سرنوشت ما سرنوشت آن‌کسی شود که رفت آب بياورد، آب او را بُرد.

هویت توحيدي به ما کمک مي‌کند تا در هر شرايطي بتوانيم خود را بازخواني کنيم و با ملاک‌هاي ديني در عرصه تعامل با دنياي جديد خود را نبازيم و در اندیشه «نوآوري» و «شکوفايي» به صورتي ديني و توحيدي عمل کنيم و نه به صورتی غربي و سکولار و رويکرد ما به‌سوی تحقق تمدن اسلامي باشد.[36]

1-3-5- نمونه 5: اصالت سود مادی یا ترجیح آخرت بر دنیا

1-3-5-1- پیش­فرض غیرتوحیدی: اصالت سود مادی

به­صورت كلي، مي‌توان گفت كه منظور از اصالت سود مادی یا سودگرایی آن است که يگانه معيار نهايي درست بودن اقدامات انسان عبارت است از میزان سودآوری آن. این نگاه در تمام شئون زندگی افراد معتقد به آن، جریان دارد. در شهرسازی دیدگاه کارکردگرایی[37] ناشی از این تفکر است به­گونه‌ای که مسائلی مانند منطقه بندی، انبوه­سازی (افزایش تراکم) و استاندارد گرایی در شهرها در راستای سودآوری بیشتر برای ذی‌نفعان است.

1-3-5-2- پیش‌فرض توحیدی: ترجیح سود اخروی

در نگاه الهی بعد از توحید، معاد رکن اساسی است و کسی که این اعتقاد را داشته باشد فقط به سود دنیوی نمی‌اندیشد و علاوه بر سود مادی، سود معنوی و اخروی را نیز مدنظر قرار می‌دهد بلکه آن را ارجح دانسته و به آن اصالت می‌دهد؛ لذا درصورتی‌که بین سود مادی که فانی و زودگذر است و سود اخروی که باقی و جاودان است تعارضی پیش آید، بالطبع سود اخروی را ترجیح می‌دهد. چنین کسی در امر بازآفرینی بافت­های فرسوده و مراکز عام­المنفعه بالأخص مذهبی مشارکت می­کند و حاضر نیست برای سودهای کلان، طرح­ها و برنامه­هایی را پیشنهاد دهد که موجب تخریب باغ­ها، اِشراف بر همسایگان، نادیده گرفتن اصل محرمیت و ... گردد. حتی می­توان گفت: شهر ساز با نگاه الهی، بناهای شاخص را به اماکن مذهبی و زیارتی اختصاص می‌دهد و به دلیل اعتقاد به خدا و تواضع در برابر اولیای الهی از سود سرشار بناهای مشرف بر اماکن مقدس صرف­نظر می­کند اما شهر ساز با نگاه غیر الهی به این مسئله توجه نمی‌کند و حتی در کنار بارگاه ائمه یا خانه کعبه کاربری­هایی را طراحی و برنامه­ریزی می­کند که بر این مکان­های مقدس اِشراف دارد[38] تا سود مادی بیشتری کسب کند.

درواقع اشتباه اساسی کارکردگرایی، انکار غیر محسوسات و تفسیر یک‌بعدی از انسان است، آن­ها انسان را جستجوگر خیر و خیر را یعنی سود، منفعت و لذت مادی می‌دانند. این رویکرد آثار منفی فراوانی را به دنبال دارد که یکی از آن­ها متوقف کردن حرکت انسان­ها به‌سوی کمال است.

این برداشت از جهان، رفتار آدمی را در برابر طبیعت مشخص می‌گرداند. انسان­هایی که به اصالت سود معتقدند به طبیعت و جهان هستی همچون شیء می‌نگرند که می‌توانند آن را بر وفق دلخواه خود درآورند.

1-3-6- نمونه 6: انسان‌محوری یا خدامحوری در شهرسازی

1-3-6-1- پیش‌فرض غیرتوحیدی: انسان­محوری

«اومانيسم» یا «انسان‌محوری» یکی از پایه های لیبرالیسم است. اين نگرش، اصالت را به انسان داده و در حقيقت انسان­محوري را زير­بنا به‌حساب می‌آورد.

ریشه­ واژه­ اومانیسم کلمه­ Human به معنی انسان است. در فرهنگ­های لغت انگلیسی ـ فارسی واژه­های: انسان گروی، انسان­گرایی، انسان باوری و اصالت بشر به‌عنوان معادل­های واژه­ Humanism به‌کاررفته است. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، اومانیسم به نظامی فکری و اعتقادی تعریف‌شده است که نیازهای بشری را مورد اهتمام قرار می­دهد و راه­حل آن­ها را به‌جای ایمان به خدا از طریق عقل و خرد آدمی جستجو می­کند[39]. استدلال طرفداران این نظریه بر اين ديدگاه آن است که انسان اولين موجود شناخته­شده در عالم و نيز موجود برتر است[40].

در نیمه قرن نوزدهم، اصطلاح «مذهب انسانیت[41]» رایج شد که معادل نوع­دوستی به کار می­رفت. این اصطلاح توسط آگوست کنت (جامعه­شناس فرانسوی) رواج یافت. او برنامه مدرنیته را به‌صراحت اعلام و از آن دفاع کرد. وی جهان را به­طور کامل برای علم، «کشف شدنی» دانست و رسیدن به چنان شناختی را برای انسان ممکن دانست که ادیان دیگر، آن را مخصوص آفریدگار می‌دانند[42]، یعنی انسان می­تواند «بِكُلِ‏ شَيْ‏ءٍ عَليم‏» شود!

در اوایل قرن بیستم، اومانیست­ها جبهه تقریباً متحدی را تشکیل می­دادند و اعتقادنامه آنان به ‌قرار زیر بود:

1- انسان ذاتاً فاسد نیست (در مقابل مسیحیت که انسان را ذاتاً گنه­کار می­داند.)

2- هدف زندگی، خود زندگی است (نه بهشت و آخرت). باید در این جهان زندگی خوبی داشته باشیم و در آرزوی زندگی در جهان آینده به سر نبریم.

3- انسان فقط با راهنمایی عقل و تجربه (نه وحی) قادر است زندگی کاملاً خوبی در این دنیا داشته باشد.

4- شرط نخستین و بنیادی زندگی خوب در این دنیا عبارت است از آزاد ساختن فکر مردم از بند جهل و خرافات (که دین نیز از مصادیق این خرافات است)[43] و آزاد ساختن بدن از ظلم و ستم مقامات اجتماعی.

این سخنان، شعار غالب عقل­گرایان و انسان­گرایان بود که اعتقاد داشتند مهم­ترین موضوعِ مطالعه انسان، خود انسان است[44].

اومانیسم نظریه یا اندیشه­ای است که جهان را برای انسان تفسیر می­کند و به انسان این حق را می­دهد تا در مورد همه­چیز به قضاوت و داوری بپردازد و آنچه را که به نفع اوست، انتخاب نماید.

در این دیدگاه ماهیت انسان، همان بُعد مادی او است و شهر باید به‌گونه‌ای باشد که با بُعد مادی او هماهنگ باشد. مدرنیته و پُست­مدرن در شهرسازی عموماً مبتنی بر اومانیسم است.

آنچه در منشور آتن ـ که برآمده از نگاه مدرنیته است ـ دیده می­شود به­صورت چهار کارکرد عمده در شهرسازی یعنی مسکن، حمل‌ونقل، اشتغال و گذران اوقات فراغت لحاظ شده است که از مصادیق آن می­توان به ساخت مسکن مرتفع و با فاصله از هم افزایش تراکم بر روی زمین و ایجاد فضاهای باز، اولویت توسعه در مناطق جدید شهر، ایجاد ریه­های سبز شهری و تماس با طبیعت در اوقات فراغت اشاره کرد.

همچنین در پُست­مدرن، علاوه بر چهار عملکرد مطرح­شده در منشور آتن به عامل دیگری مانند هویت یا حس مکان تأکید می­شود. از مصادیق آن می­توان به تنوع در گونه­های مسکن، افزایش تراکم، هماهنگی شهر با نظام­های طبیعی، ایجاد طرح­های قابل‌انعطاف در مقیاس محلی و مناسب با شرایط هر منطقه و اهمیت ویژه به تاریخ و فرهنگ اشاره نمود.

نقطه مشترک مدرنیسم و پُست­مدرن این است که هر دو انسان را محور جهان قرار داده­اند، البته انسانی که راهی به آسمان ندارد و موجودی مادی بیش نیست. در نگاه اومانیستی تنها منبعی که طرح­های شهری از آن الهام گرفته می‌شود ذهن انسان (عقل و تجربه) است و در این ادبیات برخلاف جهان­بینی الهی، سخنی از خلیفة‌اللهی و بالطبع کرامت انسان نیست. پس شأن انسان از جانشین خداوند که دنیا مسخر[45] اوست، به یک میمون تکامل یافته یا شبیه آن تنزل یافته است.

 

1-3-6-2- پیش­فرض توحیدی: خدامحوری

اگرچه نگاه مدرن و پُست­مدرن تا حدی پاسخگوی زندگی مادی بشر امروزی است، اما جامع نبوده و نواقصی دارد. این نقص ناشی از جهان­بینی اومانیستی آن است که در این جهان­بینی، انسان چنان محور همه­چیز قرارگرفته است که می­توان از آن به «انسان­خدایی» تعبیر کرد؛ به‌گونه­ای که تقیدات خویشتن­خواهانه، اصالت داشته و سعی هر فرد در حداکثر استفاده از منابع و امکانات موجود است ولی در جهان­بینی غیر مادی، مانند جهان‌بینی اسلامی، بنیان عقیدتی حول محور خدا قرار داشته و عملکردها حول این محور می‌چرخد.[46]

شهرها در نگاه غیرتوحیدی صرفاً انسانی است و خدا در آن دیده نمی­شود. ازآنجا که صرفاً نیازهای مادی و جسمی انسان مهم است، شهرها بر محور بازارها شکل می­گیرد ولی در نگاه خدامحور، مساجد به­ عنوان محور شهرها و بافت شهری خودنمایی می­کنند.

در فضای غیرتوحیدی، شهر مدرن فقط برای اسکان است که توجهی به خدا نمی­شود برای همین شهرهای غفلت شکل می­گیرد ولی شهر در نگاه توحیدی باید متناسب با شأن خلیفه‌الله باشد لذا چنین شهرهایی بر محور عبودیت و خدامحوری ایجاد می­شوند.

1-3-7- نمونه 7: فردگرایی یا مدنی بالطبع بودن در شهرسازی

1-3-7-1- پیش‌فرض غیرتوحیدی: فردگرایی مدرن

فردگرایی[47] یا فردباوری (individualism) دیدگاه اخلاقی، فلسفه سیاسی، ایدئولوژی یا مرام اجتماعی است که بر ارزش اخلاقی فرد تأکید می‌کند. «فردیت» به یک تعبیر بدین معناست که هر آدمیزاد دارای خلوت و حریم خصوصیِ فیزیکی و روانی و عقیده فردی و دیگر حقوق اساسی است که در هر شرایطی می‌بایست محترم شمرده شوند. فردگرایان اِعمال اهداف و خواسته‌های شخص را ترویج می‌کنند و بنابراین برای استقلال و اتکای به نفس ارزش قائل می‌شوند و از این دفاع می‌کنند که منافع فرد باید نسبت به حکومت یا یک گروه اجتماعی در اولویت باشد و درنتیجه با دخالت خارجی در امور شخصی توسط جامعه یا نهادهایی چون دولت مخالفت می‌کنند.

اصول فردگرایی بر این است که شخصی که در جامعه شرکت می‌کند سعی می‌کند منافع خودش را به‌پیش ببرد یا اقلاً این حق را مطالبه می‌کند که بدون لحاظ کردن منافع جامعه، منافع خود را پی بگیرد. ازاین‌رو ویژگی‌های شخصیتی فردگرایان را می‌توان در موارد زیر ذکر نمود:

1. ارزش‌ها و هنجارها، مبنای فردی دارند.

2. کسب لذت فردی، در اولویت است.

3. باورهای فردی، متمایزکننده فرد از گروه است.

4. استقلال و هویت فردی اهمیت دارند.

5. راهبردهای مستقیم و مواجهه رودررو ترجیح داده می‌شود.

6. ارتباط بین اعضاء متکی به افراد است و رابطه اعضاء با فاصله زیاد صورت می‌گیرد.

7. روابط اجتماعی در بین اعضاء داوطلبانه بوده و اندازه گروه‌ها کوچک‌تر است.

8. ورود و خروج به گروه به‌راحتی صورت می‌گیرد.

9. دوستی‌ها رنگ کمتری داشته، رفاقت‌ها و وفاداری به گروه و شخص دیگر کمتر است.

در فردگرایی مدرن، فرد و منافع فرد بر منافع جامعه تقدم دارد که بر همین مبنا سودجویی شخصی و منافع فردی جایگزین ارزش‌های اخلاقی شده و یکی از وجوه تقابل لیبرالیسم با مذهب ازاینجا ناشی می‌شود. چون درحالی‌که مذهب سعی در اشاعه ارزش‌های اخلاقی و تقدم منافع کل جامعه بر مثلاً یک نفر دارد، لیبرالیسم[48] دقیقاً بلعکس این موضوع را بیان می‌کند.

در دیدگاه لیبرالیسم عناصر فردگرایی عبارت‌اند از:

عنصر اول، این است که لیبرال‌ها معتقدند در ارزشیابی‌های سیاسی و اجتماعی، این فرد است که باید به ‌عنوان مسئله اصلی مد نظر قرار گیرد و مسائل دیگر، از قبیل فرهنگ ملی و سرنوشت آن، زبان، اجتماع یا ملت همیشه به‌ عنوان مسائلی فرعی و ثانوی مورد توجه قرار می‌گیرند.

عنصر دوم، فردگرایی لیبرال اعتماد به استعداد و توانایی افراد در ترتیب و تنظیم زندگی موردپسند و علاقه خویش دارد و روی همین مبنا است که لیبرال‌ها اهمیت زیادی برای آزادی قائل می‌شوند؛ و معتقدند اگر افراد آزاد و رها گذاشته شوند، خودبه‌خود و بدون نیاز به تحمیل از خارج، روابط انسانی مورد علاقه خود در زندگی اجتماعی را به وجود می‌آورند.

عنصر سوم، تعهد به مساوات است.

عنصر چهارم در فردگرایی لیبرال، عبارت است از عقل‌ بسندگی که در آن بر عقل فردی و حقوق ناشی از آن تأکید می‌شود.

نمونه‌ای از توجه یک‌سویه به اندیشه‌های فردگرایانه در شهرسازی را می‌توان در الگوی شهر پهن‌دشتی رایت بررسی کرد:

رایت به‌عنوان یکی از معماران و شهر سازان عصر مدرن بر آن بود که به فردگرایی افراطی به‌گونه‌ای جامه‌ عمل بپوشاند. نمونه‌ فیزیکی دیدگاه آرمان‌گرایانه وی در قالب «شهر پهن‌دشتی» است که وی بر این باور بود که اختراع تلفن و خودرو باعث شده که شهرهای قدیمی بیش‌ازپیش روزآمدی خود را از دست بدهند؛ و به‌جای آن افراد دوباره بتوانند در محیط‌های روستا مانندی زندگی کنند که نام شهر را بر خود دارند و از خانه‌های جداگانه ساخته‌شده‌اند که در آن‌ها افراد آن‌قدر از یکدیگر دور می‌شوند که ثبات زندگی خانوادگی تضمین می­گردد و از سوی دیگر با بهره‌گیری از وسایل نوین رسانه‌های گروهی و حمل نقل، آن‌قدر باهم در تماس هستند که احساس عضویت در یک جامعه‌ واقعی به آن‌ها دست دهد؛ در این محیط ارزش های روستایی چون آزادی فردی و خودباوری شکوفا می‌گردد. فرانک لوید رایت با وام گرفتن از اندیشه‌های کراپوتکین ـ آنارشیست ـ این باور را بنا می‌نهد که شهروند شهر پهن‌دشتی، روزانه به آمیزه‌ای از کاردستی و کار فکری سرگرم است و از این رهگذر به تمامیتی دست میازد که جامعه و شهر امروز به نابودی آن همت گماشته بودند. او همچنین اعتقاد دارد که نظامی مبتنی بر آزادی فردی و احترام به مالکیت زمین، راهی است برای دستیابی به هماهنگی اجتماعی و پرهیز از جنگ طبقاتی.

به‌این‌ترتیب فرانک لوید رایت پیشنهاد می‌کند که بر ضد شهرهای بزرگ اقداماتی صورت گیرد و مجتمع‌های شهری به‌صورت پراکنده و نامتمرکز درآیند، یعنی همان کاری که بعضی معماران و اقتصاددانان اتحاد جماهیر شوروی بی‌درنگ پس از انقلاب به آن دست زدند. هدف رایت پشتیبانی «شخصیت فردی» است. در حال و هوای کنونی، در ماشینی که شهر بزرگ عصر خودرو شکل داده است، هیچ شهروندی نمی‌تواند چیزی دیگر جز ماشین تولید کند.

به این شیوه، شهروندِ حقیقتاً «شهری شده»، برده‌ همیشگی غریزه‌ جمعی زیستن، زیر تسلط قدرتی غریب قرار می‌گیرد، بسانِ برده‌ سده‌ میانه که برده‌ سلطان یا یک دولت بود.

رایت معتقد بود مهم‌ترین کار معماران تحت‌الشعاع حرکت‌های سواره است و طراحی مسیرهای سواره در شهر و در اصل، طراحی شهر باید به‌گونه‌ای انجام ‌شود که بیشترین تسهیلات برای سواره مهیا شود.

در شهر رایت مسیرها، بخش‌ها و عملکردهای مختلف شهر را از هم جدا می‌کرد. به باور فرانک لوید رایت، امریکا می‌تواند به شبکه‌ای از بزرگراه‌های بی‌شمار تبدیل شود و به کمک راه‌آهن با ایستگاه‌های کوچک و همچنین فرودگاه‌های کوچک تکمیل گردد. ایجاد چنین شبکه‌ ترافیکی، امکان پراکنده زیستن جمعیت را که بیشتر در خانه‌های ویلایی تک خانواری شخصی زندگی خواهند کرد، فراهم می‌کند.

در طرح او نسبت به دیگر طرح‌ها، خیابان‌های پهن جایگزین ریل‌های راه‌آهن شده است و جاده‌ها به‌راحتی شهر را به پیرامون خود می‌پیوندد. شبکه‌ای از سلسله مراتب راه ها شهر را به بخش‌های کوچک‌تری تقسیم می‌کند و در اصل، شهر مرکز زدایی می‌شود. در شهر مراکز پرشماری وجود دارد و بر مسائل آموزشی، فرهنگی و علمی تأکید بسیار شده است. کارخانه‌های بزرگ در فاصله‌ای دورتر و در نزدیک باغ‌ها و تاکستان‌ها جا گرفته‌اند. مکان‌های تفریحی نه‌تنها فرآورده‌های مصرفی مادی خریدوفروش می‌شود، بلکه ارزش‌های فرهنگی نیز ردوبدل می‌گردند و موزه بیش از اینکه موزه باشد، به وعده‌گاهی همگانی تبدیل خواهد شد[49].

1-3-7-2- پیش‌فرض توحیدی: مدنی­الطبع[50] بودن در اسلام

در مقابل نگاه فردگرایی، مدنی بالطبع بودن مطرح می‌گردد، این نگاه مبتنی بر این انگاره است که انسان فطرتاً و طبعاً اجتماعی است. اندیشمندان مسلمان از فارابی تا ابن‌سینا و سایر حکمای متقدم همچون ابن­خلدون به‌نوعی به این مقوله پرداخته‌اند. از متأخرین نیز علامه طباطبایی و شهید مطهری در این باب بحث کرده‌اند.

نظر مرحوم شهید مطهری در این خصوص، این است که: اجتماعی بودن انسان، در متن خلقت و آفرینش او پی‌ریزی شده است. وی با استناد به آیات ذیل، چنین نتیجه می‌گیرد که زندگی اجتماعی انسان، امری طبیعی است؛ نه صرفاً قراردادی و انتخابی و نه اضطراری و تحمیلی:

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[51]

«ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قراردادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (این‌ها ملاک امتیاز نیست)، گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست... .»

 در این آیه کریمه، ضمن یک دستور اخلاقی، به فلسفه اجتماعی آفرینش خاص انسان اشاره می‌شود به این معنا که انسان به‌گونه‌ای آفریده‌شده که به‌صورت گروه‌های مختلف ملی و قبیله‌ای درآمدهاست. با انتساب به ملیت‌ها و قبیله‌ها بازشناسی یکدیگر که شرط لاینفک زندگی اجتماعی است صورت می‌گیرد... پس انتساب به شعبه‌ها و قبیله‌ها حکمت و غایتی طبیعی دارد و آن تفاوت و بازشناسی افراد از یکدیگر است ... نه تفاخر و مایه برتری شمردن‌ها. همچنین در سوره فرقان آیه 54 می‌فرماید:

﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا

«او کسی است که از آب، انسانی را آفرید؛ سپس او را نسب و سبب قرارداد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد).»

این آیه کریمه نیز روابط نسبی و سببی را که مایه پیوند افراد با یکدیگر و پایه بازشناسی آن‌ها از یکدیگر است، به‌عنوان طرحی که در متن خلقت برای حکمت و غایتی کلی قرار داده‌شده عنوان نموده است[52].

و نیز خداوند در قران می‌فرماید:

﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ[53]

«آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟! ما معیشت آن‌ها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (و باهم تعاون نمایند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‌آوری می‌کنند بهتر است!»

 شهید مطهری در تبیین استدلال به این آیه، می‌گوید:

مفاد این آیه کریمه این است که انسان‌ها ازنظر امکانات و استعدادها، یکسان و همانند آفریده نشده‌اند که اگر چنین آفریده‌شده بودند، هر کس همان را داشت که دیگری دارد و همان را فاقد بود که دیگری فاقد است و طبعاً نیاز متقابل و متبادلی در کار نبود. خداوند، انسان‌ها را ازنظر استعدادها و امکانات جسمی، روحی، عقلی و عاطفی، مختلف و متفاوت آفریده است... و بدین‌وسیله، همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن به هم قرار داده و زمینه زندگی به‌هم‌پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است[54].

 

نمود مدنی بالطبع بودن در شهرسازی:

موضوع علم شهرسازی اساساً فضای عمومی شهرها است که هدف تقویت حضور مردم و تعاملات اجتماعی در این فضاهاست. در رویکردهای نوینی همچون نوشهر گرایی، رشد هوشمند، شهر حمل‌ونقل محور، دهکده‌های شهری تأکید بر حضور هر چه بیشتر انسان در فضاهای شهری است.

از عناصر اصلی در شهرسازی اسلامی ایجاد محلات و محوریت آن‌ها بر اساس مسجد است که جلوه جمع‌گرایی است. در این شهرها مسجد کارکردهای متعدد اجتماعی داشته است و همواره پذیرای اجتماع انسان‌ها بوده است.

تأکید اسلام بر برگزاری نماز به‌صورت جماعت، سفارش به صله‌رحم و خبر داشتن از حال همسایه، خطبه‌های نماز جمعه و نمازهای عید فطر و قربان و مراسم عظیم حج جلوه‌هایی از توجه به مدنی­الطبع بودن انسان است.

1-3-8- نمونه 8: انسان یک ماشین ساده یا موجودی پیچیده با روح الهی

1-3-8-1- پیش­فرض غیرتوحیدی: انسان یک ماشین ساده

لوکوربوزیه ضمن تحسین آسمان­خراش­های شیکاگو و نیویورک، الگو قرار دادن آن­ها را برای سایر نقاط جهان معرفی کرد و معتقد بود که تنها راه‌حل شهرهای آینده، بلند­مرتبه­سازی و پیش­ساختگی است.

لوکوربوزیه شهرهای آینده را شهرهایی تجسم نمود که از آسمان­خراش­های عظیم و مرتفع تشکیل‌شده است. در هر یک از این آسمان­خراش­های چند عملکردی، حدود صد هزار نفر کار و زندگی خواهند کرد. در این ساختمان­ها، آپارتمان­های مسکونی، ادارات، فروشگاه­ها، مدارس، مراکز تجمع و کلیة احتیاجات یک محله بسیار بزرگ فراهم است. ساکنان این مجتمع­ها، از دود و سروصدای ترافیک اتومبیل­ها به دور هستند و به‌جای آن از آفتاب و دید و منظر زیبا استفاده می­کنند (وسط و مسلط بر محیط)[55].

در نظریه بالا شهر ماشینی است برای زیستن و انسان جزئی از این ماشین است که فاقد روح و ابعاد معنوی است و تفاوت­های فردی اصالت ندارد؛ ازاین‌رو قالب واحدی برای همه در نظر گرفته‌شده است. علاوه بر آن در این نظریه مسکنِ وسیع مطلوب نیست (کوچک زیباست)[56].

قابل‌ذکر است که بیشترین سود را از این نظریه انبوه­سازان و سرمایه­داران و قدرتمندان شهری می­برند منطقه بندی و استاندارد گرایی در شهرها برگرفته از این نظریه است.

1-3-8-2- پیش‌فرض توحیدی: انسان، موجودی پیچیده با روح الهی

انسان ماشین نیست بلکه موجودی دوبعدی است که بُعد اصلی روح اوست و روح او از پیچیدگی­های زیادی برخوردار است و خداوند انسان­ها را متفاوت و گوناگون آفریده است.

﴿وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً[57]

«و شما را گونه‏گون آفریده است.‏»

از سوی دیگر انسان جزئی از طبیعت و جهان آفرینش است و هماهنگی با آن موجب آرامش او و دور افتادن از آن باعث ناآرامی و افسردگی می­شود. برخی از تحقیقات نشان می­دهد افرادی که در شهرهای مدرن و ساختمان­های مرتفع زندگی می­کنند، بیماری‌های روحی و روانی و ناهنجاری­های رفتاری بیشتری بروز می­دهند[58].

ناگفته نماند که ممکن است در شرایط خاص (اضطرار) بلندمرتبه­سازی، امری ناگزیر و قابل توصیه باشد، اما نکته آن است که اکثر شهر سازان معاصر همچون لوکوربوزیه، اصل اولیه را این سبک خانه­سازی می­دانند.

در احادیث ائمه معصومین(ع) وسعت منزل از سعادت انسان شمرده‌شده که به‌عنوان نمونه از امام صادق(ع) نقل‌شده است: از سعادت انسان وسعت خانه است[59].

دیدگاهی که شهر را ماشین تصور می‌کند، انسان را از طبیعت جدا می­سازد. شخصی که در بُرج زندگی می­کند عوامل طبیعی مانند باد و باران را لمس نمی­کند، این خانه­ها مانند سلولی است دیوار از هر طرف انسان را محصور کرده است و همچون قفسی است که در میان باغی گذاشته‌شده است. البته در برج­سازی­های امروزی اغلب استاندارهای برج­سازی نیز رعایت نمی­شود.

درنتیجه یکی از اشکالات این سبکِ شهرسازی این است که رابطه مستقیم انسان را با طبیعت ـ به‌عنوان مخلوق مستقیم خدا ـ قطع کرده است. اگر انسان زمینه خداپرستی داشته باشد و در متن طبیعت باشد و درختان، گیاهان، حیوانات، پرندگان و حتی حشرات را از نزدیک ببیند، بهتر و راحت­تر نشانه­ها و آیات الهی را درک می­کند اما هر چه بیشتر از طبیعت دور شود و در زندگی مدرن محصور شود، به همان اندازه از مبدأ عالم و خالق آن دور می­شود.

1-3-9- نمونه 9: حقیقت مطلق یا نسبی «آیا انسان می‌تواند حقیقت اشیاء را آن‌گونه که هست درک کند و به آن پی ببرد؟»

1-3-9-1- پیش‌فرض غیرتو­حیدی: حقیقت نسبی

عده‌ای از دانشمندان قائل به حقیقت نسبی هستند. این گروه را نسبی‌گرا[60] می‌خوانند. خلاصه عقیده این دانشمندان این است که ماهیت و چیستی اشیاء (که علم به آن‌ها تعلق می‌گیرد)، ممکن نیست به‌صورت مطلق و دست‌نخورده برای انسان مکشوف شود بلکه دستگاه ادراکی (ذهن) و شرایط زمان و مکان در کیفیت ادراک و فهم انسان دخالت دارد و ازاین‌جهت است که هر فرد یک‌چیز مختلف درک می‌کند بلکه یک نفر در دو حالت یک‌چیز را به دو نحو ادراک می‌کند.

پس هر فکری در عین اینکه صحیح و حقیقت است، فقط برای شخص ادراک‌کننده ـ آن‌هم فقط در شرایط زمانی و مکانی معین ـ حقیقت است اما برای شخص دیگر و یا برای خود همان شخص در شرایط دیگر، حقیقت چیز دیگری است[61].

اینکه می‌بینیم در روش تحقیق یا در خصوص ارائه مقاله و تدوین پایان‌نامه تأکید می‌شود که نباید از جملات جزمی و قطعی استفاده کرد و باید به‌جای آن از جملاتی نظیر «به نظر می‌رسد» و «ممکن است» استفاده کرد، مبتنی بر همین پیش‌فرض است اگرچه همه کسانی که این ادبیات را به کار می برند معتقد به چنین پیش فرضی نیستند.

1-3-9-2- پیش‌فرض توحیدی: حقیقت مطلق

نتیجه دلایل ارائه‌شده از سوی نسبی‌گراها آن است که باید تمام ادراکات خود را با تردید تلقی کنیم نه آنکه آنچه ما ادراک می‌کنیم، حقیقت است ولی نسبی است یعنی، حقیقت نسبت به اشخاص. اصولاً حقیقت نسبی معنا ندارد زیرا اگر مثلاً دو نفر یک جسم را با کیفیت مختلف می‌بینند، خود آن جسم درواقع یا دارای یکی از آن دو کیفیت است یا دارای هیچ‌کدام از آن دو کیفیت نیست. ازاین‌رو یا ادراک یکی از آن‌ها خطای مطلق است و ادراک دیگری حقیقت مطلق است و یا هر دو خطاکارند. بنابراین حقیقت نسبی نامعقول است[62].

ناگفته نماند آنچه در اینجا بحث شد مربوط به نسبیت حقایق ذهنی بود و آنچه بعضی از دانشمندان فیزیک و ریاضی در مورد نسبی بودن واقعیت‌ها و پدیده‌های فیزیکی (تحت عنوان نسبیت در فیزیک) می‌گویند، ربطی به بحث ما ندارد[63].

فی‌الجمله واقعیتی خارج از ذهن و فکر خودمان داریم و وقوع خطا در بعضی از موارد سبب نمی‌شود که ما از جمیع معلومات خود حتی از فطریات و حقایق مسلم سلب اعتماد نموده و منکر همه واقعیت‌های خارج از ذهن که از راه علم با آن‌ها رسیده‌ایم، بشویم. بلکه خود همین پی بردن به خطا دلیل این است که ما یک سلسله حقایق داریم که آن‌ها را مقیاس قرار داده‌ایم و از روی آن‌ها به خطاها پی برده‌ایم وگرنه پی بردن به خطا معنا نداشت زیرا با یک غلط، غلط دیگری را نمی‌توان تصحیح کرد.[64]

 


[1]. اقتصاد رشد و توسعه، ص 40.

[2]. توسعه به‌مثابه آزادی ، صص 56 و 57.

1. Progress.

2. Evolution.

3. Development.

1. De ـ velop.

2. Envelope.

3. Modernization.

4. شهر و توسعه پایدار، ص 40.

[10]. رویکرد دینی به آرمان توسعه‌یافتگی و مقایسه آن با توسعه غربی، ص 54.

6. نظریه‌پردازی همچون «بژورن هتنه» در کتاب «تئوری توسعه و سه جهان» در مورد بومی‌سازی مفهوم توسعه می‌گویند: «فرآیند بومی‌سازی در تئوری توسعه و نیز در علوم اجتماعی به‌طور کل، اساساً یک جنبش آزادسازی از میراث استعماری و نظام جهانی امپریالیستی است که به‌طور طبیعی در الگوی بین‌المللی ارتباطات انعکاس یافته است».

[12]. فلسفه و ایمان مسیحی، ص 230.

[13]. سوره جاثیه، آیه 24.

[14]. درآمدي بر ضرورت توسعه پايدار كشاورزي و روستايي در ايران ، ص 20.

1. سوره اعلی، آیه 17.

[16]. دو سرچشمه اخلاق و دين ، ص200.

[17].Diob

[18]. اندیشه­های نو در فلسفة جغرافیا (فلسفه­های محیطی و مکتب­های جغرافیایی)، ص 102.

[19]. همان، ص 103.

[20] اصل نظریه تکامل درصورتی‌که صحیح باشد منافی با توحید نیست، اما در نگاه توحیدی تصادفی بودن آن رد می­شود. از دیگر اشکالات این نظریه آن است که انسان و حیوان را همانند در نظر گرفته است.

[21]. یادداشت‌های شهید مطهری ج 6، ص 255.

[22]. مجموعه آثار شهید مطهری، ج 23، ص 172.

[23]. «وَ الصُّلْحُ‏ خَيْر» این جمله کوتاه و پرمعنی، یک قانون کلی و عمومی و همگانی را بیان می‌کند که در همه‌جا اصل نخستین، صلح و صفا و دوستی و سازش ‍ است و نزاع و کشمکش و جدائی برخلاف طبع سلیم انسان و زندگی آرام‌بخش او است و لذا جز در موارد ضرورت و استثنائی نباید به آن متوسل شد، برخلاف آنچه بعضی از مادی­ها می‌پندارند که اصل نخستین در زندگی بشر همانند سایر جانداران، تنازع بقاء و کشمکش ‍ است و تکامل از این راه صورت می‌گیرد و همین طرز تفکر شاید سرچشمه بسیاری از جنگ‌ها و خونریزی‌های قرون اخیر شده است، درحالی‌که انسان به خاطر داشتن عقل و هوش، حسابش از حیوانات درنده جدا است و تکامل او در سایه تعاون صورت می‌گیرد نه تنازع (تفسیر نمونه جلد 4، ص151).

[24]. سوره بقره، آیات 200 و 201.

[25]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 65.

[26]. روح معماري در بنيان مدرنيسم ، ص 10.

[27]. Materialism.

[28]. Omanism.

[29]. Individualism.

[30]. Liberalism.

[31]. Secularism.

[32]. ر.ک: عبدالرسول بيات، فرهنگ واژه­ها؛ شهريار زرشناس، مباني نظري غرب مدرن؛ حسين نصر، جوان مسلمان و دنياي متجدد؛ رضا داوري ‌اردكاني، درباره غرب؛ احمد رهنمايي، غرب­شناسي؛ مرتضي آويني، توسعه و مباني تمدّن غرب.

1. علم و انسانيت، ص 2.

1. تجدد و فراتجدد و پس از آن در شهرسازي، ص 96.

[35]. گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی، ص 34.

[36]. گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی، ص 36.

[37]. بر مبنای منشور آتن در کنگره سیام در سال 1928 اصول شهرسازی کارکردی تنظیم گردید و چهار کارکرد اصلی (کار، تفریح، مسکن و حمل‌ونقل) برای شهر تعریف شد. همان­گونه که مشخص است، در این نگاه سکولار، توحید و معاد هیچ نقشی ندارند (شهرسازی معاصر، ص 160).

[38]. نقل‌شده است: با هزینه یکی از علمای نجف در شهر مقدس مشهد ساختمانی ساخته شد، وقتی آن عالم باخبر شد که مهندسین، این بنا را مرتفع‌تر از حرم حضرت رضا سلام‌الله‌علیه ساخته است، از شدّت ناراحتی گریست.

[39]. Humanism: A system of beliefs that concentrates on common human needs and seeks ways of solving human problems basen on reason rather than on faith in God (فرهنگ انگلیسی آکسفورد)

[40]. فرهنگ فلسفي، ص 159.

[41]. The religion of humanity.

[42]. معماي مدرنيته، صص 112-107.

[43]. البته معمولاً این افراد در جوامع مسیحی زندگی می‌گردند و اعتقادات تحریف‌شده‌ی مسیحیت فعلی را به‌عنوان دین اصلی می‌شناختند؛ ازاین‌رو در مقابل آن می‌ایستادند.

5. فلسفه و ایمان مسیحی، ص 230.

[45]. سوره جاثیه، آیه 13.

[46]. نظریه‌های شهر و پیرامون، ص 11.

[47]. در این‌که مبنا و دلیل این نوع فردگرایی چیست، لیبرال‌ها توافق چندانی باهم ندارند؛ مثلاً جان لاک در قرن هفدهم دلیل آن را چنین بیان می­کرد که چون هر فرد، ساخته و مملوک خداوند است و رابطه او با خداوند رابطه­ای مستقیم و بلا واسطه است، پس درواقع تصمیماتی که هر فرد برای خود می­گیرد، تصمیمات خداوند است و بنابراین حقوق افراد نسبت به یکدیگر از اعتباری بنیادین برخوردار است که این اعتبار و ارزش، نیازی به پیش­فرض گرفتن ساختارهای اجتماعی بزرگ­تر ندارد. لیکن لیبرالیسم جدید، از زمان لاک به بعد همواره کوشیده است تا فردگرایی را بدون توسل به مفهوم خدا، بنیان نهد و بدین‌جهت برای توجیه فردگرایی به اصل سود یا وظیفه تمسک می­جوید.

[48]. این تفکر، فرد انسانی و خواسته‌های او را بر همه‌چیز ـ حتی بر خدا و دستورات دینی ـ غالب و حاکم می‌داند علی‌رغم تفاوت‌ها و اختلافاتی که میان لیبرال‌ها مشاهده می‌شود، همه آن‌ها بر عناصری چون آزادی دینی، احترام به فکر، عقیده و سلیقه افراد، آزادی اندیشه، بیان و عمل، احترام به استقلال و حقانیت فرد و تمرکززدایی، تأکید می‌ورزند.

 

[49]. برگرفته از: شهرسازی معاصر از نخستین سرچشمه‌ها تا منشور آتن؛ تجدد و فراتجدد و پس از آن در شهرسازي.

[50]. در اصطلاح فلاسفه اسلامی، «مدنی» منسوب به مدینه و کنایه از اجتماع بشری است. خواجه‌نصیرالدین طوسی در این خصوص می‌گوید: التمدن فی اصطلاحهم هو هذا الاجتماع (شرح الاشارات و التنبیهات، ج 4، ص 61.) تمدن در اصطلاح فلاسفه، همان اجتماع بشری است. ابن خلدون می‌گوید: کلمه «مدنی» منسوب به مدینه است و در نزد حکیمان، کنایه از اجتماع بشری است. ملاعبدالرزاق فیّاض لاهیجی می‌گوید: و تمدن عبارت از آن اجتماع و مدینه عبارت از آن مکان باشد.

[51]. سوره حجرات، آیه 13.

[52]. مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، صص 21، 22 و 23.

[53]. سوره زخرف، آیه 32.

3. مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 317.

[55]. برگرفته از: تجدد و فراتجدد و پس از آن در شهرسازي؛ شهرسازی معاصر از نخستین سرچشمه‌ها تا منشور آتن.

[56]. همان.

[57]. سوره نوح، آیه 14.

[58]. سیر اندیشه‌ها در شهرسازی، ج 2، ص 82.

4. «مِنَ السَّعَادَةِ سَعَةُ الْمَنْزِلِ» (الکافی، ج 13، ص 226).

[60]. Relativist.

[61]. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ص 154.

[62]. همان، ص 155.

[63]. همان، ص 157.

[64]. همان، ص 70.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات