1-2-مباني اسلامي مديريت

1401/07/30 15:48
فصل قبل

 

لغتشناسان مباني را جمع مبنا به معني بنياد، شالوده، بنيان، اساس، پايه و ريشه دانستهاند[1]. گزارههاي فراواني در منابع اسلامي اعم از قرآن و روايات به اساس و بنياد علم مديريت اشاره دارد؛ که ميتوان بهعنوان مباني و ريشههاي علم مديريت در اسلام مطرح شود. در علم مديريت رکن اصلي، مديريت منابع انساني است. درمکتب اسلام انسان هم محور همه فعاليتهاي عالم محسوب ميشود و هم به عنوان اشرف مخلوقات و خليفه خدا روي زمين که داري کرامت و ارزش ذاتي است، محسوب مي شود. انديشمندان مسلمان در مورد مديريت منابع انساني دو نظريه ارائه کردهاند که به اختصار در اينجا بيان ميشود و مباني اسلامي مديريت در خلال اين نظريات توضيح داده ميشود.

1-2-1 نظريه اول: «نظريه رشد»

اگر بخواهيم براى رهبرى و مديريت، با همه گسترش و شمولى كه يافته است، مترادفى در مصطلحات اسلامى پيدا كنيم، بايد بگوييم كه ارشاد و رشد يا هدايت و رشد، قدرت رهبرى، همانا قدرت برهدايت و ارشاد است. در اصطلاحات اسلامى، قدرت مديريت،‌‌‌‌ همان است كه در اصطلاح فقه اسلامى، «رشد» ناميده شده است.

1-2-1-1-تعريف رشد

«رشد» در اصطلاحات عرفى و معمولى، كيفيتى جسمى و صفتى براى اندام است. قامت‏ها و اندام‏ها در اصطلاح و زبان فارسى امروزى، متصف به صفت رشد مى‏شوند؛ ولى در اصطلاح فقه اسلامى، كيفيتى روحى، يعنى نوعى بلوغ است، در مقابل بلوغ جنسى. ازاينرو، گفته مى‏شود كه كودك پس از بلوغ جسمى، بايد بلوغ روحى نيز پيدا كند تا بتوان اموال او را در اختيارش گذاشت. يا گفته مى‏شود كه تنها بلوغ جنسى براى ازدواج كافى نيست، بلكه رشد و بلوغ روحى نيز لازم است. مقصود از رشد و بلوغ روحى، شايستگى و توانايى تشخيص، درك سود و زيان و لياقت اداره و رهبرى است. بهبيانديگر، رشد عبارت است از: شايستگى و لياقت براى نگهدارى و استفاده و بهره‏بردارى درست از وسايل و سرمايه‏هاى زندگى. تعبير درست درباره اندام زيبا، رشاقت است نه رشادت»[2].

اگر انسان در يك موضوع به‏خصوص، اين لياقت و شايستگي را داشت، رشد مخصوص به آن موضوع را دارد و براين اساس، توانايي مديريت، يكى از فروع مسأله رشد است[3].

1-2-1-2- انواع رشد

رشد به چهار دسته تقسيم مى‏شود: رشد ملى، رشد فردى و اخلاقى، رشد اسلامى و رشد اجتماعى.

رشد ملى، لياقت و شايستگى يك ملت براى نگهدارى، بهره‏بردارى و سود بردن از سرمايه‏ها و امكانات طبيعى و انسانى خويش است.

رشد فردى و اخلاقى، استفاده درست ازسرمايه‏هاى فردى و اخلاقى درون يك شخص است. بهبيانديگر، يعنى خود، احساسات و عواطف، غرايز و سرانجام، قلب و دل خود را خوب اداره كردن؛ مانند رشد در عبادت و رشد در مديريت حافظه، كه هرکدام چگونگى بهره‏بردارى بهتر از اين دو امتياز را بيان مى‏كند.

رشد اسلامى، احساس مسئوليت كردن در برابر اسلام، به عنوان يك سرمايه و ثروت معنوى و يك امكان فوق‏العاده است.

رشد اجتماعى، توان مجهز كردن، تحريك و آزادكردن نيروها و درعينحال، كنترل و در مجراى درست انداختن آن‏ها و سامان و سازمان بخشيدن به آن‏ها است.

يكى از سرمايه‏ها و بلكه مهم‏ترين آن‏ها، سرمايه انسانى است و اداره اين سرمايه و نگهدارى آن و هدر ندادن آن و استفاده و بهره‏بردارى صحيح از آن رشد است.

پس رشد به معني، بهره‏بردارى از سرمايه‏هاى انسانى، به كار گرفتن، پرورش دادن، بهره‏بردارى و سامان دادن آن‏ها، آزاد كردن، حرارت بخشيدن، از سردى و خمودى خارج كردن و باز كردن غل و زنجيرهاي معنوي و روحي از انسانها است. اين چنين رشدى همان است كه امروز به نام «مديريت» و يا رهبرى ناميده مى‏شود.[4] بايد در نظر داشت که از ديدگاه اسلامي مديريت و رهبري تفکيک ناپذير است.

قرآن مجيد تعبير عجيبى درباره پيامبر اكرم a دارد، آن‏جا كه مى‏فرمايد:

«الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ کانَتْ عَلَيْهِمْ...؛[5] همانها که از فرستاده (خدا)، پيامبر «امّي» پيروي ميکنند پيامبري که صفاتش را، در تورات و انجيلي که نزدشان است، مييابند آن ها را به معروف دستور ميدهد و از منکر باز ميدارد اشياء پاکيزه را براي آن ها حلال ميشمرد و ناپاکيها را تحريم ميکند و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را که بر آن ها بود، (از دوش و گردنشان) برميدارد...»

پيغمبر اين نيروهاى بسته را بازکرده و از ضعيف‏ترين ملت‏ها قوى‏ترين ملت‏ها را مى‏پروراند و اين معجزه رهبرى است. سيره عملى رسول اكرم a در رهبرى و دستورهايى كه در اين زمينه مى‏دهد، روش اداره كردن انسان‏ها را به ما نشان مى‏دهد[6]. اين توجه و اهتمام به مديريت منابع انسانى، مبتنى بر سه اصل زير است:

اصل اول، سرمايه‏هاى انسانى هر اجتماع، بزرگ‏ترين سرمايه آن است. اهميت وجود انسان، به ذخاير و نيروهايى است كه در او نهفته است.

اصل دوم، اين سرمايه‏هاى انسانى، يعنى انسان‏ها نيازمند مديريت و رهبرى، اكتشاف و استخراج هستند؛ همچنان كه مثلاً نفت نيازمند اكتشاف، استخراج، تصفيه و بهره‏بردارى است. بشر برعكس حيوانات، كه مجهز به نيروى خودكار غريزه‏اند، فاقد غريزه است و در هدايت نيازمند تحصيل و اكتساب و بهبيانديگر، نيازمند راهنمايى و رهبرى است و مسأله نيازمندى بشر به رهبرى، اساس تعليمات ايشان و فلسفه بعثت انبيا است. بعثت رسول اكرم a بر اساس فلسفه نيازمندى بشر به رهبرى و مديريت است.

اصل سوم، اين است كه انسان‏ها و رفتار و حيات روحى آنان داراى قوانين يا راهكارها و فعل و انفعال‏هاى اختصاصى هستند. اگر بخواهيم با آنان كار كنيم، بايد راهكار و قوانين حاكم بر رفتار آنان را بشناسيم. انسان‏ها به مثابه صندوق رمزند. گشودن كتاب روح و جلب هم‏كارى آنان بيش از هر چيز، آگاهى و ظرافت مى‏خواهد، نه زور. قوانين رفتار انسانى را بايد مانند قوانين فيزيك و شيمى و فيزيولوژي كشف كرد، نه وضع.[7]

در اسلام اهتمام هر سه اصل، بهطور روشن ديده مى‏شود. اهميت اصل اول (ذخاير انسانى)، آن چيزى است كه در اسلام درباره مقام انسانى آمده است كه خليفة اللَّه و مسجود ملائك و داراى روح الهى است و پيامبران آمده‏اند كه هدف اين عقول را ظاهر كنند و اين‏كه اى انسان! «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً؛[8]  او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوي خودش مسخّر شما ساخته»

«وَ جَعَلْنا لَکُمْ فيها مَعايِشَ؛[9] و براي شما انواع وسايل زندگي در آن قرار داديم».

 «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فيها؛[10] اوست که شما را از زمين آفريد و آبادي آن را به شما واگذاشت».

اصل دوم، همان فلسفه بعثت انبيا است و اصل سوم، آن چيزى است كه امروزه «اصول مديريت» ناميده مى‏شود.[11]

 

1-2-1-3- مديريت مبتنى بر رشد ازديدگاه قرآن

قرآن مى‏فرمايد: «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشيدٍ؛[12]  فرمان فرعون، مايه رشد و نجات نبود!»

يعنى كار فرعون كه به تعبير تفسير الميزان، اعم از قول و فعل و عبارت از سنت و روش و برنامه حكومتى او بوده است، مطابق رشد و صواب نبوده است؛ يعنى حكومت و مديريت فرعون داراى رشد نبوده تا به حق و صواب و راه راست دعوت كند، درحالى كه او ادعاى رشد مى‏كرد:

«قالَ فِرْعَوْنُ ما أُريکُمْ إِلاَّ ما أَري‏ وَ ما أَهْديکُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشادِ؛[13] فرعون گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نميدهم و شما را جز به راه صحيح راهنمايي نميکنم!»

در حقيقت، خداوند رشد ادعايى او را تكذيب مى‏كند، درحاليکه فرعون از لحاظ پيشرفت، فناورى، قدرت مديريت، سياست، به كارگيرى سازمان‏ها و مردم و اثربخشى حكومتى، بسيار قدرتمند بود. او به وزيرش هامان مى‏گويد: براى من برج و صرحى بساز تا خداى موسى را بشناسم.

اهرام ثلاثه‏اى كه ساخته شده است، درنوع خود، يك طرح بزرگ و ملى بوده است كه با تدبير و به كارگيرى نيروى انسانى عظيمى خلق شده است. فرعون حكومت مصر را اداره مى‏كرد و آن‏چنان جذبه و نفوذ داشت كه در برابر او سجده مى‏كردند.

 تمدن مصر، كه از تمدن‏هاى بزرگ تاريخ است، ناشى از مديريت مقتدرانه و پرنفوذ فراعنه بوده است. به شهادت تاريخ و قرآن، حكومت او بسيار پيش ‏رفته و قدرتمند بوده است. عناصر سياست‏مدارى چون هامان و مغزى اقتصادى چون قارون در تشكيلات او بوده‏اند؛ اما با وجود اين، حكومت او رشد يافته نبوده است، گر چه خود او ادعاى رشد داشته است.[14]

قرآن کريم علت عدم رشد مديريت فرعوني را سه چيز مى‏داند:

1-تضعيف کردن مردم:

 «…يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ؛[15]گروهي را به ضعف و ناتواني ميکشاند».

2-تحقير کردن مردم:

«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ؛[16] قوم خود را سبک شمرد، در نتيجه از او اطاعت کردند».

3-به بندگي گرفتن زير دستان:

 «وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني‏ إِسْرائيلَ؛[17] آيا اين منتّي است که تو بر من مي گذاري که بنياسرائيل را برده خود ساختهاي؟

علت عدم رشد حكومت و مديريت فراعنه، عدم اعتنا به شخصيت انسان‏ها و برده دانستن آنان و ايشان را از تعالى و تكامل باز داشتن است. در اينجا مى‏توان قواعدى را در باب مديريت منابع انسانى از نگاه قرآن، به دست آورد:

اول آن که پيشرفت و افزايش توليد و اثربخشى سازمانى، علامت رشد نيست.

دوم آن که لازمه مديريت رشيد، توجه ويژه به ابعاد وجودى انسان‏هاى سازمانى است و هرگونه بى‏توجهى به كرامت و شخصيت آنان ضد رشد است و مديريت و رهبرى نامطلوب را نشان مى‏دهد.

سوم آن که مديريت رشيد، مديريتى است كه رشد مادى و معنوى انسان را همراه با يكديگر ارائه كند و تأمين هر يك به تنهايى، نشانه رشد نيست.[18]

1-2-2-نظريه مديريت رحمانى يارحيمانه‏

اساس اين نظريه بر رحمت است كه بيان‏گر اصلى‏ترين محور براى مديريت خداوند بر جهان و انسان است:

«وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَيْ‏ءٍ؛[19]و رحمتم همه چيز را فراگرفته»

پس انساني که ميخواهد مديريت انسانهاي ديگر را برعهده بگيرد بايد جلوهاي از رحمت الهي باشد همانطور که پيامبران منشاء رحمت الهي بود و پيامبر اسلام a هم به رحمه للعالمين ملقب شده است.[20]

1-2-2-1-مبانى مديريت رحمانى خدا بر انسان

از جمله مباني مديريت رحماني بر اساس آنچه از عبارت استاد شهيد مطهرى برمى‏آيد ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد:

اول، هستى داراى نظام است (طولى يا عرضي)

دوم، اداره نظام هستى باخدا است.

سوم، در نظام هستى، اصالت از آنِ رحمت است.

چهارم، هيچيک از جريانهاي رحمت پروردگار، بدون نظام و قانون انجام نمى‏گيرد.

پنجم، رحمت خدا بر غضب او سبقت دارد.

ششم، اصول سلامت، تطهير، مغفرت وحى و...، فرع بر اصل رحمت و ناشي از آن است.

هفتم، اين رحمت‏ها بدون واسطه به انسان نمى‏رسند.[21]

1-2-2-2- چگونگى كشف و تبيين اصول مديريت رحمانى

مديريت منابع انسانى، عبارت است از مراحل عضويابى، انتخاب، انتصاب، آموزش و پرورش، انگيزش و تشويق و تنبيه و تأمين روحى و جسمى انسان‏هاى سازمان. اين مراحل، داراى قواعد و اصولى است كه در دانش مديريت، به آن پرداخته شده است؛ اما اين که خداوند چه قواعدى براى گزينش رهبران و مديران و كارگزاران دارد، به‏خوبى و روشنى از آيات قرآن قابل استنتاج است، مثلاً خداوند مى‏فرمايد:

 «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً؛[22]   و من هيچگاه گمراه کنندگان را دستيار خود قرار نميدهم!»

 از اين آيه، اين قاعده استخراج مى‏شود كه گمراهان و مضلين نبايد گزينش شوند.

در جاى ديگر مى‏فرمايد: «وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ الَّذينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ؛[23] فرمان مسرفان را اطاعت نکنيد! همانها که در زمين فساد ميکنند و اصلاح نميکنند!»

و درباره انگيزش مى‏فرمايد: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ؛[24] بگو: اي بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد که خدا همه گناهان را ميآمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است».

 قاعده‏اى كه از اين آيه استخراج مى‏شود، اين است كه هر كارگزار و مديرى كه خطا كرد، نبايد نااميد شود، بلكه راه جبران براى او باز است.

امام علي g مي فرمايند : هر كه نهايت توان خود را به كار گيرد، به نهايت خواست خود دست يابد[25]».

   «پيامبر خدا a : با شكيبايى، انتظار گشايش مى رود و كسى كه پيوسته درى را بكوبد [عاقبت] آن در به رويش باز مى شود[26]» .

مهم اين است كه همه قواعد مديريت خداوندى، مبتنى بر اصل رحمت هستند. بدينجهت اين نظريه  را «نظريه مديريت رحمانى» ميگويند.[27]

1-2-2-3- اصول مديريت رحماني

الف: اصل برائت: همه خوبند، مگر اين که اثبات شود بد هستند.

ب: اصل مغفرت: عيب‏ها پوشانده و بخشيده مى‏شود.

ج: اصل عدالت و احسان: همه بهاندازه استحقاقشان از تلاش خويش بهره مى‏گيرند.

د: اصل كرامت: آبروى افراد، محفوظ نگاه داشته مى‏شود.

ه: اصل مساوات: همه از حقوق مساوى برخوردارند.

اصول ديگري هم ميتوان بيان کرد که براي مطالعه بيشتر به «کتاب مديريت از منظر کتاب وسنت، اثر سيد صمصام الدين قوامي» مراجعه کنيد.

1-2-2-4- ويژگيهاي قواعد ادارى مديريت رحمانى‏

همگى از روح رحمت برخوردارند.

اين قواعد همانند قواعد فقهى هستند كه پس از گرفته شدن از منابع معتبر، بهويژه قرآن، قابل اجرا ميگردند.

ثابت و تغييرناپذير هستند و مقررات مربوط به آن، به اقتضاى زمان و مكان، تغيير ميکند.

وحيانى و برگرفته از وحى و قرآن هستند. ازاين رو، از درستى و اعتبار کافي برخوردارند. و ميتوان به آن يقين داشت.

برگرفته از روش مديريتى خداوند رحمان هستند كه بهترين نوع مديريت بر جهان و انسان است.[28]

1-2-3- ارتباط مديريت رحمانى و نظريه رشد

ارتباط هر دو نظريه باهم مى‏تواند بيان‏گر مديريتى آسمانى و انسانى باشد. نظريه رشد، كه توسط استاد شهيد مطهرى مطرح شد و نظريه «رحمت»، كه محصول طبيعى كوشش‏هاى مديريت‏پژوهان مسلمان در طى چهل سال است، در ترکيب با يكديگر، مباني مديريت اسلامى را شکل مى‏دهد.

 اگر اصالت در اداره جهان، با رحمت باشد و ديگر اصول از آن مشتق شده باشند، اصل رشد نيز فرع بر رحمت خواهد بود. با اين حساب، مديريت رشد، همان مديريت رحمانى است. به بيان ديگر، نتيجه مديريت رحمانى، رشد همه‏جانبه انسانى و سازماني است.[29]

تلاش استاد شهيد مرتضى مطهرى در پردازش نظريه رشد، هم‏سو و مكمل نظريه مديريت رحمانى است و نبايد آن‏ها را دو نظريه متفاوت دانست، بلكه در حقيقت، دو پردازش از يك مديريت هستند. وظيفه مديريت‏پژوهان از اين پس، بسط و گسترش نظريه‏هاى «رحمت» و «رشد» است.

 

 


[1]. دهخدا، مدخل مباني.

 

[2]. مديريت از منظر کتاب و سنت، ص91.

 

[3]. همان.

 

[4]. مديريت از منظر کتاب و سنت، ص92.

 

[5]. اعراف/.157

 

[6]. مديريت از منظر کتاب و سنت، 93.

 

[7]. مديريت از منظر کتاب و سنت، 93.

 

[8]. جاثيه/13.

 

[9]. حجر/20.

 

[10]. هود/61.

 

[11]. مديريت از منظر کتاب و سنت، ص94.

 

[12]. هود/97.

 

[13]. غافر/29.

 

[14]. مديريت از منظر کتاب و سنّت ،ص95.

 

[15]. قصص/4.

 

[16]. زخرف/54.

 

[17]. شعراء/22.

 

[18]. مديريت از منظر کتاب و سنت، ص96.

 

[19]. اعراف/156.

 

[20]. مديريت از منظر کتاب و سنت، ص96.

 

[21]. همان، 98.

 

[22]. کهف/51.

 

[23]. شعرا/151-152.

 

[24]. زمر/53.

 

[25]. «مَن بَلَغَ جُهدَ طاقَتِهِ بَلَغَ كُنهَ إرادَتِهِ» ( غررالحکم، ح 8785.)

 

[26]. «رسولُ اللّه ِ a : بِالصَّبرِ يُتَوَقَّعُ الفَرَجُ  و مَن يُدمِنْ قَرعَ البابِ يَلِجْ» ( غررالحکم، ح 8785.)

 

[27]. مديريت از منظر کتاب و سنت، ص 102.

 

[28]. مديريت از منظر کتاب و سنت، ص 102.

 

[29]. مديريت از منظر کتاب و سنت، ص 104.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات