3-3-تصميمگيري
1401/08/01 09:06فصل قبل
3-3-1- پيشفرض غيرتوحيدي: تصميمگيري مبتني بر عقلانيت محدود
در ديدگاه غيرتوحيدي با توجه به نگاهشان به عقل و محدوديت آن وقتي از تصميمگيري مينويسند تنها به قدرت محاسبه، تشخيص معيارها و ارزشيابي راهحلها پرداخته و بهترين راهحل که امکان انجام آن براي سازمان وجود دارد انتخاب ميکنند. نقطهي اوج اين تصميمگيري دقت در محاسبه و افزايش اطلاعات براي تصميمگيري است. اين تصميمگيري زماني بهينه است که حداکثر منافع مادّي را براي سازمان به ارمغان آورد. هربرت سايمون پدر علم تصميمگيري اين نظريه را مطرح کرد.
3-3-2- پيشفرض توحيدي: تصميمگيري مبتني بر عقلانيت و توکل به خدا
در ديدگاه توحيدي چون علتالعلل و فاعل حقيقي خداوند است تمام محاسبات و عقلانيت ما در طول ارادهي خداي متعال ميباشد. بنابراين يک مدير درعينحال که بر مبناي عقلانيت تصميمگيري ميکند همواره به خدا توکل ميکند. چون ارادهي خودش و عقلانيت را هم موهبتي الهي ميداند.
امام جواد gدر اين زمينه ميفرمايند: «سه چيز است که هر کس آن را مراعات کند، پشميان نگردد: اجتناب از عجله، مشورت کردن و توکل بر خدا در هنگام تصميم گيري.[1]»
براي مثال در تصميمگيري رئيسجمهور وقت آمريکا براي آزادي گروگانها با استفاده از حملهي نظامي عقلانيت کامل حاکم بود و از روشهاي نوين تصميمگيري چند معياره استفاده شده بود که مستندات آن موجود است. ولي با امداد غيبي خداوند و ايجاد طوفان شن تصميمگيري مبتني بر عقلانيت به دستاورد مورد انتظار منجر نشد.
مدير الهي علاوه بر عوامل مادي؛ عوامل معنوي نظير دعا و توکل را مؤثر ميداند و به آن اعتقاد دارد. لذا اگر کسي بعد از اين که تحقيقات لازم را به عمل آورده و در مورد تصميم خود با اهل فن مشورت کرده و تمام تلاش خود را بکار گيرد و بر خداوند توکل کند (خواست خود را بر خواست خدا ترجيح ندهد و تقواي الهي پيشه کند) يقين بداند خداوند سبحان او در رسيدن به مرادش ياري ميرساند.
خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً؛[2] كسى كه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتى قرار داده، از مسيرى كه خودش نپندارد، روزيش ميدهد و كسى كه بر خدا توكل كند، او وى را بس است، كه خدا به كار خويش مىرسد و خدا براى هر چيزى مقدار و اندازهاى قرار داده »
در صدر آيه، با مطلق آوردن كلام، مىفهماند هر كس از خدا بترسد و هر كس بهطور مطلق بر خدا توكل كند، خدا او را روزى ميدهد و كافى براى او است.[3]
امام کاظم g ميفرمايند: «توکل بر خدا داراي درجاتي است؛ يکي از آن درجات اين است که در تمام امورت بر خدا توکل کني و از او نسبت به آنچه دربارهي تو انجام داده است؛ راضي باشي و بداني که هيچ خير و فضيلتي را از تو دريغ نداشته است و بداني که حکم در آن به او اختصاص دارد پس بر خدا توکل کن و امورت را به او واگذار و در تمام امور به او اعتماد کن».[4]
«توکل يعني در همه حال اتکاء واميدت به خدا باشد» انسان مؤمن خداوند را منشأ قدرت در عالم ميداند لذا در رأس همه اسباب علاوه بر تلاش و کوشش يک لحظه از ياد خدا و تأثير اراده خداوند غافل نميشود. علامه طباطبايي در ذيل آيه 2 از سوره انفال در مورد رابطهايمان و توکل مي نويسد:
وقتى ايمان انسان زياد گشت و به حدى از كمال رسيد كه مقام پروردگارش را و موقعيت خود را شناخت و به واقع مطلب پى برد و فهميد كه تمامى امور به دست خداى سبحان است واو يگانه ربّي است كه تمام موجودات به سوى او بازگشت مىكنند در اين موقع بر خود حق و واجب مىداند كه بر او توكل كرده و تابع اراده او شود و او را در تمامى مهمات زندگى خود وكيل خود گرفته به آنچه كه او در مسير زندگيش مقدر مىكند رضا داده و بر طبق شرايع و احكامش عمل كند، اوامر و نواهيش را به كار بندد و جمله «وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» اشاره به همين معنا است.[5]
«آن کسي که توکل را دست روي دست گذاشتن، بهاميد آينده مجهول بيتلاش نشستن، ايمان خود را از نيروي خود سلب کردن معنا ميکند؛ اين چنين آدمي يا توکل را نميفهمد، اسلام را نميفهمد يا ميفهمد قصدش اين است که مردم بيتوکل بار بيايند.»[6]
البته ناگفته نماندتوکل ودعا دو مقوله متفاوت است و گاهي با وجود همه شرايط، به دليل نبود مصلحت، دعاي مومن برآورده نميشود، زيرا خداوند بر مصالح بندگان خود آگاهي دارد.
افزون بر اين، گاهي باوجود شرايط و مصلحت ولي ازآنرو که خداوند دوست دارد نداي بندهاش را بشنود و حالت راز و نياز در او تداوم يابد، درخواست او را عملي نميسازد. پيداست اين ويژگي نيز براي بالندگي معنوي دعا کننده، سودمند ميباشد و چهبسا سود آن از برآورده شدن نيازش، بيشتر باشد.
در روايت آمده است: «خداوند اجابت دعاي بنده مؤمن را از آن جهت به تأخير مياندازد كه صداي او را دوست دارد و ميخواهد بندهاش بيشتر به درگاهش اصرار كند، تا لطف و كرامت بيشتري را متوجه او سازد»[7].
[1]. «ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ لَمْ يَنْدَمْ تَرْكُ الْعَجَلَةِ وَ الْمَشُورَةُ وَ التَّوَكُّلُ عِنْدَ الْعَزْمِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» (کشف الغمة في معرفة الأئمة ،ج 2، ص349).
[2]. طلاق/1و2.
[3]. ترجمه الميزان، ج1، ص120.
[4]. «عنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ« وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اَللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ » فَقَالَ اَلتَّوَكُّلُ عَلَى اَللَّهِ دَرَجَاتٌ فَمِنْهَا أَنْ تَثِقَ بِهِ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِكَ كُنْتَ عَنْهُ رَاضِياً تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يُؤْتِكَ إِلاَّ خَيْراً وَ فَضْلاً وَ تَعْلَمُ أَنَّ اَلْحُكْمَ فِي ذَلِكَ لَهُ فَتَوَكَّلْتَ عَلَى اَللَّهِ بِتَفْوِيضِ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ وَثِقْتَ بِهِ فِيهَا وَ فِي غَيْرِهَا»( کليني، ج3، ص168).
[5]. ترجمه الميزان ،ج11 ،ص 9.
[6]. طرح کلي انديشه اسلامي در قرآن ،ص 55.
[7]. «اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ لَيَدْعُو اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي حَاجَتِهِ فَيَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَخِّرُوا إِجَابَتَهُ شَوْقاً إِلَى صَوْتِهِ وَ دُعَائِهِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْدِي دَعَوْتَنِي فَأَخَّرْتُ إِجَابَتَكَ وَ ثَوَابُكَ كَذَا وَ كَذَا وَ دَعَوْتَنِي فِي كَذَا وَ كَذَا فَأَخَّرْتُ إِجَابَتَكَ وَ ثَوَابُكَ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَيَتَمَنَّى اَلْمُؤْمِنُ أَنَّهُ لَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ فِي اَلدُّنْيَا مِمَّا يَرَى مِنْ حُسْنِ اَلثَّوَابِ» (کليني، ج2، ص490).