5-3-استقلال و خود باوري در ايرانيان

1401/08/01 14:49
فصل قبل

 

يکي از دستاوردهاي خود باوري در علم، استقلال کشورهاست. کشورهاي دنيا يا مستقلند يا درمستعمره کشور هاي قدرتمند ميباشند. مسلّم است که قدرت ها با علم ودانش حاصل مي شود. بنابراين تنها راه برون رفت از استعمار ورسيدن به استقلال در همه زمينهها کسب علم دانش ميباشد. انسان چون دو بعد دارد هم جسماني وهم روحاني و در هر دو بعد نيازهايي دارد که بايد با علم ودانش بر طرف کند. با ايجاد مکانيسم توليد علم در هر دو بعد، امکان تسهيل در تامين نيازهاي انساني فراهم خواهد شد واستقلال فرد و جامعه در پي خواهد داشت. مقام معظم رهبري در اين زمينه مي فرمايند:

«خودباوري در مردم ايران ترکيبي از باورهاي ديني و ملّي است. مليّت ما از ابتدا با اسلام آميخته بود؛ زبان، آداب، دانش و دانشمندانمان با اسلام آميخته بودند. دانشمندان برجسته و نام آور و ماندگار ما کساني هستند که دانش دين را در کنار دانشهاي معمولي زندگي دارا بودند.»

 البتهاين به آن معنا نيست که طلاب مدرسة ديني اين خصوصيت را داشتند؛ بلکه، جامعه، جامعة ديني بود. فرهنگ، دانش، رفتار و سنتهاي ما با دين آميخته و بسياري از آنها از دين سرچشمه گرفته است. وقتي با هويت ملي و شاخصههاي آن مبارزه ميکردند، قهراً مبارزة با دين جزء آنها بود و چون دين وايمان پشتوانة همة ارزشهاي انساني است طبعاً باايمان هم به شدت مخالفت ميکردند. اينان حاضر نشدند قبول کنند که ما حتي لباس محلي داشته باشيم.

ما ايرانيها با چند هزار سال سابقه، لباس بومي نداريم و لباس محلي و بوميمان را نميشناسيم؛ در حالي که بسياري از کشورهاي دنيا لباس بومي دارند. البته لباس بومي، مانع پيشرفت هم نيست؛ اما ما نداريم؛ چون آنها نگذاشتند. اين عمل به همان توصيهاي است که ميگفت ايراني بايد از فرق سر تا نوک پا فرنگي شود! ببينيد خودباختگي تا کجا. اين که من هميشه ميگويم تهاجم فرهنگي، تهاجم فرهنگي اين است.[1]

جامعه اسلامي و الهي بايد استقلال علمي و اقتصادي، سياسي و فرهنگي داشته و به بيگانگان وابسته نباشد، دانشگاهيان خداباور بايد خودباور و از خودباختگي به دور باشند و به عبارتي «آموزش و يادگيري همراه با خودباوري و به دوراز خودباختگي باشد»، در اين صورت بخشي مهمي از جهتگيري الهي-فرهنگي تحقق يافته است.

بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت اما خميني e به مناسبت آغاز سال تحصيلي 1358 در پيامي به دانشگاهيان و دانشجويان در اين زمينه ميگويد:

«‏‏بايد کوشش در راه علم و به دست آوردن تخصص در رشتههاي مختلف،‏ ‏اساس فعاليّت دانشجويان عزيز باشد؛ که نيازمنديهاي ميهن به دست‏ ‏خود آن ها برآورده و کشور ما با کوشش شما خودکفا شود.

معالأسف در‏ ‏دوران گذشته اساس بر آن بود که ما را در هر چيز وابسته کنند؛ و با ملّت‏ ‏ما آن کنند که دستش براي هر چيز پيش ديگران دراز باشد. شما‏ ‏عزيزان کوشش کنيد که از اين وابستگي بيرون آييد و احتياجات کشور‏ ‏خودتان را برآوريد؛ و از نيروي انساني و ايماني خودتان غافل نباشيد و‏ ‏از اتّکال به اجانب بپرهيزيد؛ و استقلال خود را در تمام ابعاد بيمه کنيد.‏ ‏و از هياهوي غرب و غربزدگان نهراسيد که خداوند متعال با‏ ‏شماست»[2]

براي ضرورت خودباوري در دانشگاه ميتوان دلائلي ارائه کرد از جمله:

5-3-1- حفظ فرهنگ

هويت ملي و ديني يک کشور به فرهنگ آن وابسته است. از دستاوردهاي گرانقدر انقلاب اسلامي ايران در حوزة فکر و انديشه، از بين بردن خودباختگي و ايجاد خودباوري فرهنگي است. همچنان که قبلاً گفته شد، اصلاحات فکري و تحولات انديشهاي از مسائل مهم و ريشهاي در هر دگرگوني بنيادي و انقلاب ميباشد. تا تفکر و انديشه اصلاح نشود، هيچگونه حرکت و تحول اساسي صورت نميگيرد.

اوّلين گام براي هر اصلاح و حرکت سازندهاي، اصلاح بينش و اعتقادات ميباشد. يکي از دردها و رنجهاي اساسي اجتماعي، طي سالهاي طولاني در رژيم پهلوي درد خودباختگي فرهنگي بود. فضايي به وجود آورده بودند که مردم ميپنداشتند خود از نظر فرهنگي حقير و بيمحتوا هستند و برعکس، غرب داراي فرهنگ شايسته و مترقي و برتر است و مردم ضرورتاً بايد پيرو آن فرهنگ باشند.

 اين خودباختگي فرهنگي و غربزدگي در همه جاي کشور اعم از دانشگاهها، مدارس، ادارات، اجتماع، خانواده، کارخانهها، مؤسسات و سازمانها حاکم بود. بسياري از مردم باور کرده بودند که بايد مثل غربيها فکر کرد، مثل آن ها لباس پوشيد و سخن گفت، اخلاق و رفتار آن ها را تقليد کرد و مانند آن ها روابط خانوادگي و فردي را تنظيم کرد.

 بايد در سخن گفتن، اصطلاحات غربي را به کار گرفت و حتي نام فرزندان و کالاها بايد غربي باشد. زندگي بيبند و بار و خلاف عفت غربي بايد ملاک عمل باشد و نگرش به مذهب و دين بايد همانند نگرش غربيها باشد.

سفر به غرب و اقامت در محيط فاسد آن، ارزشمند و سفر به مکه و مدينه و اماکن مقدس و کشورهاي اسلامي، ارتجاع و عقبماندگي تلقي ميشد. رژيم پهلوي همراه با استکبار غرب در جهت القاء اين تفکر در ذهن مردم ايران برنامهريزي ميکرد و متأسفانه تا حد بسيار زيادي نيز اين تلقين اثر کرده بود.

«غربزدگي» رهآورد همدستي رژيم پهلوي و غرب بود. علّت آنهم روشن است. آن ها از تفکر و فرهنگ اسلامي ترس و واهمه داشتند و آن را خلاف منافع نامشروع خود تلقي ميکردند. فرهنگ مردم ايران، فرهنگ اسلامي و ديني بود و اگر اين فرهنگ تحقير نميشد و مردم شيفتة فرهنگ غرب نميشدند، استکبار به اهداف شوم خود نميرسيد.

 از سوي ديگر خودباختگي فرهنگي مردم به غرب، موجب ميشد که هميشه با ذلت و حقارت دست نياز به سوي غربيها دراز کند و نوکري و سرسپردگي آن ها را بپذيرند. رژيم محمدرضا پهلوي نيز به علت وابستگي پايههاي قدرتش به ارادة غرب، ناگزير بود دستورات فرهنگي غرب را مو به مو اجرا کند و مردم را شيفته فرهنگ غرب سازد. در اين راه فعاليتهاي گستردهاي در داخل کشور صورت ميگرفت و موجبات خشنودي غرب از محمدرضا را فراهم ميساخت.

در مورد خودباختگي فرهنگي مردم در رژيم پهلوي، حضرت امام e در وصيتنامه خويش با تلخي شديدي از اين موضوع ياد کرده و ميفرمايند:

«از جمله نقشهها که معالأسف تأثير بزرگي در کشورها و کشور عزيز ما گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادي بهجا مانده، بيگانه نمودن کشورهاي استعمار زده از خويش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است. به طوري که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبلهگاه عالم دانستند و وابستگي به يکي از دو قطب را از فرايض غيرقابل اجتناب معرفي نمودند.

 و قصه اين امر غمانگيز، طولاني و ضربههايي که از آنان خورده و اکنون نيز ميخوريم، کشنده و کوبنده است. نويسندگان و گويندگان غرب و شرقزدة بيفرهنگ، رسوم و آداب اجنبي را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج کرده و با مداحي و ثناجويي، آن ها را به خورد ملتها داده و ميدهند.

فيالمثل اگر در کتاب يا نوشته يا گفتاري چند واژ فرنگي باشد، بدون توجه به محتواي آن با اعجاب پذيرفته و گوينده و نويسنده آن را دانشمند و روشنفکر بهحساب ميآورند و از گهواره تا قبر به هرچه بنگريم اگر با واژه غربي و شرقي اسمگذاري شود، مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگي محسوب و اگر واژههاي بومي خودي به کار رود، مطرود و کهنه خواهد بود.

 کودکان ما اگر نام غربي داشته باشند، مفتخر و اگر نام خودي دارند، سربهزير و عقبافتادهاند. خيابانها، کوچهها، مغازهها، شرکتها، داروخانهها، پارچهها و ديگر متاعها هرچند در داخل تهيهشده بايد نام خارجي داشته باشد تا مردم از آن راضي و به آن اقبال کنند.[3]

5-3-2- وابستگي قدرت و ثروت به دانش

دانش، ماية قدرت و اقتدار يک جامعه است. در طول تاريخ و در آينده همينگونه خواهد بود. اين دانش گاهي منتهي به يک فناوري خواهد شد، گاهي هم نخواهد شد. در هر صورت دانش ميتواند قدرت اقتصادي، نظامي و سياسي را ايجاد کند. حضرت علي g فرمودند: «دانش، سلطنت و قدرت است. هرکه آن را بيابد، با آن يورش برد و هرکه آن را از دست بدهد، بر او يورش برند.»[4]

امروزه با يک نگاه اجمالي در وضعيت کشورهاي جهان ميتوان ديد که هر کشوري که از لحاظ علمي پيشرفتهتر باشد، قدرتمندتر است و استقلال بيشتري دارد. و در يک تقسيمبندي بر اساس علم و دانش، کشورها را به توسعه يافته وجهان دومّي و سومي و يا عقبمانده تقسيم ميکنند.

 

 

 


[1]. سيدعلي خامنه اي، بيانات پس از بازديد از سازمان صدا و سيما، 28/2/1383.

 

[2]. صحيفه امام ،ج9، ص186.

 

[3]. صحيفه امام، ص 26.

 

[4]. «العِلمُ سُلطانٌ مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ و مَن لَم يجِدهُ صيلَ عَلَيهِ» (شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص  319)

 

فصل بعد
نقدها و نظرات