2-1- مديريت در اسلام
1401/08/01 08:37فصل قبل
2-1-1- مديريت در سيره اهل بيت
در زمينه تواناييها و نتايج مديريت پيامبران و ائمه، اسناد و مدارک متعدد در دست است. از آن جمله بارزترين موارد ميتوان به مديريت بحران پيامبر اکرم در محاصره اقتصادي شعب ابيطالب، آموزههاي مديريت حضرت علي g و نامههاي ارشادي ايشان در قالب نهجالبلاغه، مديريت راهبردي امام حسين g در قيام عاشورا و آشکارسازي ظالم از مظلوم و موارد بسيار ديگر اشاره نمود.
در تمامي اين نمونهها، ميتوان وجود بسياري از قواعد و اصولي را که امروزه بهعنوان مبنا و وظايف مديريت علمي مطرح ميشود، مشاهده نمود. در اينجا ابتدا به فرمانهاي مهم مندرج در نامه اميرالمؤمنينg به مالک اشتر که يک منشور مديريت اسلامي محسوب ميشود پرداخته، سپس به وظايف اصلي مديريت (مطرح شده در تعريف) اشاره ميشود.
اين نامه در سال 38 هجرى هنگاميکه اميرالمؤمنينg مالک را به فرماندارى مصر برگزيد، نوشتند. آن هنگام كه اوضاع محمد بن ابى بكر متزلزل شد و از طولانيترين نامههاست كه زيباييهاي تمام نامهها را دارد.
بنام خداوند بخشنده و مهربان، اين فرمان بنده خدا على اميرمؤمنان، به مالك اشتر پسر حارث است، در عهدى كه با او دارد، هنگاميکه او را به فرماندارى مصر برميگزيند تا خراج آن ديار را جمع آورد و با دشمنانش نبرد كند، كار مردم را اصلاح و شهرهاى مصر را آباد سازد[1].
2-1-1-1- ضرورت خودسازي
او را به ترس از خدا فرمان ميدهد و اين كه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدم دارد و آنچه در كتاب خدا آمده، از واجبات و سنّتها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد.[2]
امام صادق g مي فرمايند: «هنگامي که خداوند خير کسي را بخواهد سينهاش را براي پذيرش اسلام باز ميکند و با عنايت شرح صدر زبانش را به حق گويا ميسازد و او حق را در زندگي پياده ميکند و هنگامي که خداوند وفاداري به حق را در گفتار و کردار براي او جمع کرد اسلام او کامل ميگردد».[3]
2-1-1-2- اخلاق رهبرى (روش برخورد با مردم)
مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دودستهاند، دستهاى برادر دينى تو و دسته ديگر همانند تو در آفرينش ميباشند. [4]
امام صادق g در رابطه با حسن خلق با مردم ميفرمايند: «با مردم با فروتني برخورد کني، سخنت عطرآگين باشد و با برادر ديني خود با چهره باز و بشّاش ملاقات نماي.»[5]
2-1-1-3- پرهيز از غرور و خودپسندي
بپرهيز كه خود را در بزرگى همانند خداوند پندارى و در شكوه خداوندى همانند او دانى، زيرا خداوند هر سركشى را خوار ميسازد و هر خودپسندي را بيارزش ميکند.[6]
2-1-1-4- مردم گرايى، حق گرايى
دوستداشتنيترين چيزها در نزد تو، در حق ميانهترين و در عدل فراگيرترين و در جلب خشنودى مردم گستردهترين باشد، كه همانا خشم عمومى مردم، خشنودى خواص (نزديكان) را از بين ميبرد، امّا خشم خواص را خشنودى همگان بياثر ميکند.[7]
2-1-1-5- ضرورت رازدارى
از رعيّت، آنان را كه عيب جوترند از خود دور كن، زيرا مردم عيوبى دارند كه رهبر امّت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشكار گردانى و آنچه كه هويداست بپوشانى.[8]
2-1-1-6- جايگاه صحيح مشورت
بخيل را در مشورت كردن دخالت نده، كه تو را از نيكوكارى باز ميدارد و از تنگدستى ميترساند. ترسو را در مشورت كردن دخالت نده، كه در انجام كارها روحيّه تو را سست ميکند. حريص را در مشورت كردن دخالت نده، كه حرص را با ستمكارى در نظرت زينت ميدهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونى هستند كه ريشه آن ها بدگمانى به خداى بزرگ است.[9]
2-1-1-7- اصول روابط اجتماعى رهبران
تا ميتواني با پرهيزكاران و راستگويان بپيوند و آنان را چنان پرورش ده كه تو را فراوان نستايند و تو را براى اعمال زشتى كه انجام ندادهاي تشويق نكنند، كه ستايش بياندازه، خودپسندي ميآورد و انسان را به سركشى واميدارد. هرگز نيکوکار و بدكار در نظرت يكسان نباشند، زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بيرغبت و بدكاران در بدکاري تشويق ميگردند. [10]
2-1-1-8- شناخت اقشار گوناگون اجتماعى
اى مالك بدان مردم از گروههاي گوناگونى ميباشند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى امكان ندارد و هيچيک از گروهها از گروه ديگر بينياز نيست. از آن قشرها، لشكريان خدا و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيهدهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجّار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه وران و نيز طبقه پايين جامعه، يعنى نيازمندان و مستمندان ميباشند، كه براى هر يك خداوند سهمى مقرّر داشته و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنّت پيامبرa تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است. [11]
اوّل: سيماى نظاميان
براى فرماندهى سپاه كسى را برگزين كه خيرخواهى او براى خدا و پيامبر a و امام تو بيشتر و دامن او پاكتر، شكيبايى او برتر باشد، از كسانى كه دير به خشم آيد و عذر پذيرتر باشد و بر ناتوان رحمت آورد و با قدرتمندان، با قدرت برخورد كند، درشتى او را به تجاوز نكشاند وناتوانى او را از حركت باز ندارد. ...[12]
دوّم: سيماى قضات و داوران
سپس از ميان مردم، برترين فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب كن، كسانى كه مراجعه فراوان، آن ها را به ستوه نياورد و برخورد مخالفان با يكديگر او را خشمناك نسازد.[13]
سوّم: سيماى كارگزاران دولتى
سپس در امور كارمندانت بينديش و پس از آزمايش به كارشان بگمار و با ميل شخصى و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف وادار نكن، زيرا نوعى ستمگرى و خيانت است.[14]
چهارم: سيماى ماليات دهندگان
ماليات و بيتالمال را بهگونهاي وارسى كن كه صلاح مالياتدهندگان باشد، زيرا بهبودى ماليات و مالياتدهندگان، عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه ميباشد و تا امور مالياتدهندگان اصلاح نشود كار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت زيرا همه مردم نان خور ماليات و ماليات دهندگانند.[15]
پنجم: سيماى نويسندگان و منشيان
سپس در امور نويسندگان و منشيان بهدرستي بينديش و كارهايت را به بهترين آنان واگذار و نامههاي محرمانه، كه در بر دارنده سياستها و اسرار تو است، از ميان نويسندگان به كسى اختصاص ده كه صالحتر از ديگران باشد. [16]
ششم: سيماى بازرگانان و صاحبان صنايع
سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير و آن ها را به نيكوكارى سفارش كن.[17]
هفتم: سيماى محرومان و مستضعفان
سپس خدا را خدا را در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه، كه هيچ چارهاي ندارند، [و عبارتند] از زمينگيران، نيازمندان، گرفتاران و دردمندان. همانا در اين طبقه محروم گروهى خويشتنداري كرده و گروهى به گدايى دست نياز بر ميدارند، پس براى خدا پاسدار حقّى باش كه خداوند براى اين طبقه معيّن فرموده است.[18]
2-1-1-9- اخلاق اختصاصى رهبرى
بخشى از كارها بهگونهاي است كه خود بايد انجام دهى، مانند پاسخ دادن به كارگزاران دولتى، در آنجا كه منشيان تو از پاسخ دادن به آن ها درماندهاند و ديگر، برآوردن نياز مردم در همان روزى كه به تو عرضه ميدارند و يا رانت در رفع نياز آنان ناتوانند، كار هر روز را در همان روز انجام ده، زيرا هر روزى، كارى مخصوص به خود دارد.[19]
2-1-1-10- اخلاق رهبرى با خويشاوندان
همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند. ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان.[20]
2-1-1-11- روش برخورد با دشمن
هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را كه خشنودى خدا در آن است رد مكن، كه آسايش رزمندگان و آرامش فكرى تو و امنيّت كشور در صلح تأمين ميگردد. [21]
کسي که شنيدن سخن حق و عدل بر او دشوار و سنگين ميآيد عمل کردن به حق و عدل بر او دشوارتر است.[22]
2-1-1-12- هشدارها
اوّل: هشدار از خون ناحق
دوّم:هشدار از خود پسندى
سوّم: هشدار از منّت گذارى
چهارم: هشدار از شتابزدگى
پنجم: هشدار از امتياز خواهى
2-1-2- وظايف مديريت در اسلام
2-1-2-1- برنامهريزي
درزمينه وظيفه برنامهريزي، در ديدگاه اسلام بيشتر به مديريت زمان و لزوم اجراي كارها در زمان معين، تأكيد ميشود. در متون اسلامي، فوايد و آثار مثبت برنامهريزي همچون كاهش ميزان خطاپذيري در امور و استفاده بهينه از منابع و امكانات، حائز اهميت است.
بهعنوان مثال امام حسن مجتبي در پاسخ به پدر بزرگوارشان که پرسيد دور انديشي چيست؟ فرمودند: «دورانديشي اين است كه منتظر فرصت خود باشيد و آنگاهکه ممكن است شتاب كنيد.[23]» فرمودند: اين که منتظر فرصت باشي و هرآنچه را در امکان توست مقدم داشته و انجام دهي.
حضرت محمد(ص) نيز در اين زمينه ميفرمايند: «اعمالي را انجام دهيد كه توانايي انجام آن را داريد»[24].
دين اسلام به عنوان دين جامع، برنامه زندگي مسلمانان را در جهت رسيدن به سعادت حقيقي و جاودانه در آخرت، تنظيم ميکند. در اين ميان، در تنظيم امور سازمانهاي جامعه، مديران اسلامي، نياز جديتري به برنامهريزي دارند. ضرورت برنامهريزي مناسب از منظر ديني امري مؤکد است. از آنجا که در مديريت اسلامي، هدف نهايي، هدايت انسان بهسوي بندگي خداست، تمام برنامهريزيها به آن هدف ختم خواهد شد.
در راستاي رسيدن به سعادت بشر، قيام به قسط و عدل از اهداف مديريت اسلامي است؛ که بدون برنامهريزي جامع و دقيق در سطح فردي و اجتماعي ميسر نخواهد شد. ظرافت و دقت، اولويتبندي، تفکر و انديشيدن، زمانبندي مناسب و آيندهنگري از اصول برنامهريزي در مديريت اسلامي است. برخورداري از توفيق الهي، اعتقاد به امکان حل مشکل، استفاده از تجارب ديگران و مشورت از لوازم برنامهريزي آرماني در مديريت اسلامي ميباشد.
2-1-2-2- سازماندهي
در آموزههاي ديني نيز توجه به كار و تعيين نقش و وظيفه و تقسيم فعاليتها بهروشني ديده ميشود. امام علي g در قسمتي از نامه خود به مالک اشتر در نهجالبلاغه فرمودند: «براي هر يك از زيردستان خود وظيفهاي را تعيين کن[25]». نكته مهم اين است كه در اين كلام نفس وظيفه و نقش هر فرد مورد توجه قرارگرفته است. با اين حال، در سيستم مديريتي اسلام، علاوه بر توجه به نقش و وظيفه هر فرد، توجه به متصديان امور نيز مهم ارزيابيشده و براي ايفاكنندگان نقش، شرايطي در نظر گرفته ميشود؛ براي مثال، حضرت علي g در توصيهاي به مالك اشتر ميفرمايد: «براي هر يك از كارهايت مديري قرارده [تقسيم كار كن]؛ مديري كه كارهاي مهم وي را مغلوب نسازد و كثرت كارها او را پريشان و سرگردان نگرداند»[26]. اين امر مصداقي بارز از وظيفه سازماندهي در مديريت ميباشد.
2-1-2-3- رهبري
شيوهي رهبري در مديريت اسلامي متأثر از مباني نظري، بهويژه انسانشناسي، است. رهبر در جامعه اسلامي به معناي امام و پيشوا بوده كه در رأس حكومت اسلامي قرار ميگيرد. بر اساس روايات معصومين D مهمترين وظيفه رهبر اسلامي «پاسداري از دين و پيشگيري از تحريف احكام الهي» است و همين مسأله به تنهايي اهميت نقش مديريتي رهبر جامعه اسلامي را روشن ميكند.
امام رضا g در کلامي نوراني ميفرمايند: «يكي ديگر از [ادلة ضرورت رهبري] اين است كه اگر خداوند رهبر اميني را براي سرپرستي و حفظ امانت امامت مردم قرار ندهد مذهب و دين به تدريج از بين خواهد رفت و سنّت پيامبران و احکام الهي دستخوش دگرگوني ميگردد و بدعتگذاران چيزهايي بر اين بيفزايند و ملحدان چيزهايي از دين بكاهند و درنتيجه حقيقت را بر مسلمانان دگرگون سازند».[27]
حضرت فاطمه (س): در فلسفه امامت و رهبري ميفرمايند:«خدا ايمان را براى پاك كردن مردمان از شرك واجب كرد و فرمانبرداري را براى نظام ملت و امامت را براى جلوگيرى از پراكندگى.»[28]
2-1-2- 4-کنترل و نظارت
درباره وظيفه کنترل، در کتب تاريخي سيره و احاديث اهلبيت، مواردي ثبتشده است که پيامبر اکرمa و اميرالمؤمنينg بهمنظور نظارت بر امور بازار و روابط حاکم بر آن، به بازار سر ميزدهاند و اين احتمال بهطور قوي وجود دارد که اين اقدامات دليلي بوده است برگشوده شدن نهاد نظارتي «حسبه[29]» در نظارت بر بازار که در دورههاي بعد پديد آمد[30].
همچنين، پيامبرaو اميرالمؤمنينg علاوه بر نظارت مستقيم خود، افرادي را براي جمعآوري اطلاعات و نظارت بر اجراي مقررات بازار ميگماردند. مثلاً پيامبرa، سعيد بن سعيد عاص را مأمور نظارت بر بازار مکه[31] و عمر را در بازار مدينه گمارده بود[32]. در راستاي کنترل تبليغات نيز، پيامبر اکرمa از چينش طعام در ظرف بهگونهاي که ظاهر و باطن آن متفاوت باشد نهي کردند و فرمودند: «اى خواروبارفروش، زير اين كالا همانند روى آن است؟ هركس به مسلمانان خيانت كند مسلمان نيست.»[33]
[1]. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا» (نهج البلاغه ، نامه53).
[2]. «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لَا يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا يَشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا» (همان، نامه53)
[3]. «قال الصادق g: إنَّ اللّه َ إذا أرادَ بعَبدٍ خَيرا شرَحَ صَدرَهُ للإسلامِ ، فإذا أعطَاهُ ذلِک أنطَقَ اللّهُ لِسَانَهُ بِالحَقِّ فَعَمِلَ بِهِ فَإذا جَمَعَ اللّه لَهُ ذلِکَ ثَمَّ لَهُ إسْلامُهُ» (ميزان الحکمه ، ج3 ص154).
[4]. «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» (نهج البلاغه، نامه53، ص 460)
[5]. «قال الصادق g : ليِّنُ جانِبَكَ و تُطيِّبُ كلامَكَ و تَلْقى أَخَاکَ بِبِشرٍ حَسَنٍ» (ميزان الحکمه، ج3، ص142)
[6]. «إِيَّاكَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ» (نهج البلاغه، نامه53، ص 461)
[7]. «وَ لْيَكُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا [لِرِضَا] لِرِضَى الرَّعِيَّةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَا] بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ [رِضَا] رِضَى الْعَامَّةِ» (همان، نامه53 ،ص 462)
[8]. «وَ لْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلَا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَك» (همان، نامه53، ص 462)
[9]. «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لَا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ» (همان، نامه53، ص 463)
[10]. «وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يُطْرُوكَ وَ لَا يَبْجَحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ وَ لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ .... » (همان، نامه53، ص 464)
[11]. «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لَا يَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ وَ لَا غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ وَ مِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَ مِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِي [الْحَاجَاتِ] الْحَاجَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ كُلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ [وَ فَرِيضَتِهِ] فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً»(همان، نامه53، ص 465)
[12]. «فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِكَ وَ [أَطْهَرَهُمْ] أَنْقَاهُمْ جَيْباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً مِمَّنْ يُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ وَ يَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ وَ يَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَ يَنْبُو عَلَى الْأَقْوِيَاءِ وَ مِمَّنْ لَا يُثِيرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ ...»(همان، نامه53، ص 466)
[13]. «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ وَ لَا تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ ...» (همان، نامه53، ص 468)
[14]. « ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ [اخْتِيَاراً] اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ ... »(همان، نامه53، ص 469)
[15]. «وَ تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا يُصْلِحُ أَهْلَهُ فَإِنَّ فِي صَلَاحِهِ وَ صَلَاحِهِمْ صَلَاحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ وَ لَا صَلَاحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلَّا بِهِمْ لِأَنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَ أَهْلِهِ ...» (همان، نامه53، ص 470)
[16]. «ثُمَّ انْظُرْ فِي حَالِ كُتَّابِكَ فَوَلِّ عَلَى أُمُورِكَ خَيْرَهُمْ وَ اخْصُصْ رَسَائِلَكَ الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَكَايِدَكَ وَ أَسْرَارَكَ بِأَجْمَعِهِمْ [لِوُجُودِ] لِوُجُوهِ صَالِحِ الْأَخْلَاقِ ... »(همان، نامه53، ص 472)
[17]. « ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ وَ أَوْصِ بِهِمْ خَيْراً...» (همان، نامه53، ص 473)
[18]. «ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ [اللَّهَ] لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ ...» (همان، نامه53، ص 473)
[19]. «ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِكَ لَا بُدَّ لَكَ مِنْ مُبَاشَرَتِهَا مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِكَ بِمَا يَعْيَا عَنْهُ كُتَّابُكَ وَ مِنْهَا إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاسِ [عِنْدَ] يَوْمَ وُرُودِهَا عَلَيْكَ بِمَا تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوَانِكَ وَ أَمْضِ لِكُلِّ يَوْمٍ عَمَلَهُ فَإِنَّ لِكُلِّ يَوْمٍ مَا فِيهِ» (همان، نامه53، ص 475)
[20]. «ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَئُونَةَ] مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ و...» (همان، نامه53، ص 477)
[21]. «وَ لَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاكَ إِلَيْهِ عَدُوُّكَ و لِلَّهِ فِيهِ رِضًا فَإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِكَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِكَ وَ أَمْناً لِبِلَادِكَ ...» (همان، نامه53، ص 478)
[22]. « مَنِ اِسْتَثْقَلَ اَلْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ اَلْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ اَلْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ.» (بحار الانوار، ج27، ص251)
[23]. «قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْحَزْمِ، فَقَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: هُوَ أَنْ تَنْتَظِرَ فُرْصَتَكَ وَ تُعَاجِلَ مَا أَمْكَنَكَ.» (همان، ج75، ص101).
[24]. «يا أيها الناس عليکم من الاعمال بما تطيقون.» (نهج الفصاحه، ج1، ص574)
[25]. « وَاجْعَلْ لِكُلِّ اِنْسانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَاِنَّهُ اَحْرى اَلاّ يَتَواكَلُوا فِى خِدْمَتِكَ » (نهج البلاغه، نامه53، ص476 )
[26]. « وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ کُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِکَ رَأْساً مِنْهُمْ لَا يَقْهَرُهُ کَبِيرُهَا وَ لَا يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ کَثِيرُهَا» (همان، نامه53، ص 472)
[27]. « مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَيِّماً أَمِيناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ الدِّينُ وَ غُيِّرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ لَزَادَ فِيهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِكَ عَلَى الْمُسْلِمِين».( علل الشّرائع، ج 1، ص253)
[28]. «فَجَعَلَ اللهُ. . اِطَاعَتَنَا نِظَاماً لِلمِلَّةِ وَ اِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلفِرقَةِ» (بحارالانوار، ج 43، 158)
[29]. نهاد حسبه در تاريخ حکومت مسلمانان از نهادهاي وابسته به تشکيلات قضايي و وظيفه آن نظارت بر امور شهري و رفتار شهروندان بوده است. (مجله تاريخ اسلام، شماره هفتم، 1380)
[30]. 2-«وَ عَنْ عَلِيٍّ g أَنَّهُ كَانَ يَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ بِيَدِهِ دِرَّةٌ يَضْرِبُ بِهَا مَنْ وَجَدَ مِنْ مُطَفِّفٍ أَوْ غَاشٍّ فِي تِجَارَةِ الْمُسْلِمِين» (دعائم الاسلام، ج2، ص538).
[31]. مکاتيب الايمه، ج1، ص20.
[32]. دعائم الاسلام، ج2، ص532.
[33]. «يا صَاحِبَ الطَّعامِ، اَسْفَلُ هذا مِثْلُ اَعْلاهُ؟ مَن غَشَّ الْمُسْلِمينَ، فَلَيْسَ مِنْهُمْ» (کنز العمال، ،ج4، ص60).