4-5- درس: رفتار سازماني
1401/08/01 11:36فصل قبل
4-5-1- سرفصل: انگيزش
4-5-1-1- مطلب درسي 1: مقدمه و کليات انگيزش
«انگيزه» يك مفهوم روانشناختي است كه در شاخههاي گوناگون علوم از قبيل «علوم رفتاري»، «مديريت» و «اخلاق»، از زواياي گوناگون درباره آن بحث ميشود و جهتگيريهاي علوم گوناگون از هر طرف، اين مفهوم را به سويي ميكشاند و اين خود موجب ميگردد بررسي ماهيت و ابعاد آن در عرصهاي خاص از عرصههاي مختلف حيات انسان ـ مثل «مديريت» ـ به سادگي امكانپذير نباشد.
تعريف مفاهيم
1 ـ نياز: «نياز» عبارت است از چيزي در درون فرد كه او را به فعاليت و انجام كار وا ميدارد. به عبارت ديگر، نياز حالتي دروني است كه باعث ميشود نتيجه معيّني جذاب به نظر برسد. مثلاً انساني گرسنه باشد رسيدن به غذا برايش خيلي جذاب است ولي انسان سير تمايلي به هيچ غذايي ندارد.
2 ـ سائقه: يك نياز ارضا نشده باعث ايجاد تنش ميشود و اين تنش موجب ميگردد سائقههايي در درون فرد برانگيخته شود. اين سائقهها اموري دروني هستند كه باعث ميگردند فرد در پي تأمين اهداف ويژهاي، رفتار جستوجوگرانهاي از خود بروز دهد.
3 ـ هدف: «هدف» عبارت است از چيزي در خارج از فرد. روانشناسان غالباً آن را «محرّك» مينامند و گاه به پاداشهايي اشاره دارد كه فرد به آن اميد بسته است و انگيزههايش بهسوي آنها هدايت ميشود.
4 ـ انگيزش: واژه «انگيزش» در انگليسي، از كلمه لاتين Movere (حركت كردن) گرفته شده است. آنطور که پرلسون و استاينر اين اصطلاح را تعريف کردهاند، يک انگيزه (يک حالت دروني است که انسان را نيرو داده، فعال کرده، يا حرکت داده و رفتار او را به سوي اهداف هدايت کرده يا جهت ميدهد.[1])
در تبيين مفهوم «انگيزه» گفته شده است: انگيزهها عبارتند از: «چراها» ي رفتار. انگيزهها باعث شكلگيري و ادامه فعاليت شده، جهت كلي رفتار فرد را نيز مشخص ميكنند. از انگيزهها، گاه به نيازها، خواستها، كششها، سائقهها يا محرّكهاي دروني فرد نيز تعبير ميشود.
نظريهپردازان از چند منظر به «انگيزش»، نگريستهاند كه در نتيجه، بر مفاهيم متفاوتي تأكيد دارند. به طور كلي، اين ديدگاهها نسبت به انگيزش، به سه نتيجه منجر ميشود:
تجزيه و تحليل انگيزش بايد بر عواملي متمركز شود كه فعاليتهاي فرد را برميانگيزد.
انگيزش فرآيندگراست و بر انتخاب، جهت و هدف توجه دارد.
انگيزش بر چگونگي آغاز رفتار، تداوم يا توقف آن توجه دارد و بيانگر آن است كه فرد داراي انگيزه؛ چه نوع واكنش عيني نشان ميدهد.
مباني انگيزش از ديدگاه اسلام
مبدأ و معاد
يكي از مسائل مهم درباره انگيزههاي انساني اين است كه اين نيازها و خواستها معمولاً همهجا و هميشه قابل ارضاء نيست؛ يعني به هنگام ارضاء، تعارض پيدا ميكنند. بحث اين است كه وقتي در، نيازها و خواستهها تزاحم به وجود ميآيد و يا حتي عواملي مثل عادات و هيجانات ـ كه از جمله چيزهايي است كه روانشناسان موجب تقدّم خواستي بر خواست ديگر دانستهاند ـ آدمي را به سويي ميكشد، انسان چگونه ميتواند منفعل نماند و نقش فعّال داشته باشد؟
بر اساس آنچه از قرآن و روايات برميآيد، ارزش اصلي انسان، در گرو همين فعاليتهاي مثبت او است. اما اگر فرد بخواهد با اختيار و انتخاب خود، خواستي را ترجيح دهد، اساس انتخاب و معيار آن، چيست؟
از آن جا كه اصل و محرّك انتخابها، لذت بدني يا روحي است، سه معيار را ميتوان در نظر گرفت:
اول. خواستي را انتخاب كنيم كه ارضايش لذت بيشتري دارد.
دوم. خواستي را انتخاب كنيم كه ارضايش لذت پايدارتر دارد.
سوم. ببينيم كدام يك كمال بيشتري در ما ايجاد ميكند.
پاسخ به هريک از سه مورد فوق به نوعي دليل يا انگيزهي انجام فعاليت انساني ميباشد. اما گاهي دوام لذتها نيز يكسان است و از سويي، ما نميتوانيم پيشبيني كنيم كه عمر ما تا کي ادامه خواهد يافت تا لذت پايدارتر را برگزينيم و سرانجام، نميدانيم انسان تا چه حد امكان كماليابي دارد تا كمال بيشتر را بشناسيم و برگزينيم.
در اين جا، نقش علم و شناخت، بيشتر روشن ميشود. نخستين كاري كه انسان بايد انجام دهد اين است كه درباره اين مطالب بهتر بينديشد:
آيا عمر انسان همين عمر معمول است يا عمر ديگري نيز دارد؟
آيا حيات ديگري هم هست؟
کمالاتي كه انسان ميتواند پيدا كند، چيست و در رابطه با چه چيز پيدا ميشود؟
انسان چه كند تا كامل شود؟
منشأ کمال چيست؟ تصادفي است يا قانوني دارد؟
بنابراين، پيش از هرگونه تصميم، بايد از يکسو، بررسي كنيم كه كمال از كجا و با چه ضابطهاي به وجود ميآيد كه به بحث خداشناسي مربوط ميشود. از سوي ديگر، بايد ببينيم كه تا چه هنگام ادامه خواهد داشت، كه اين به بحث معاد باز ميگردد. انگيزه معنوي که بعدي از انگيزه انساني را تشکيل مي دهد رابطه بين زندگي مادي و معنوي انسانها را نيز فراهم ميسازد.
پس انسان براي اين که بتواند خود را درست بشناسد و نظام ارزشي درستي براي زندگي خود در نظر بگيرد، بدون روشن كردن مسأله مبدأ و معاد، راه بهجايي نميبرد.
بر اساس تعاليم اسلام و پيشوايان دين، به راحتي ميتوانيم اين مسائل را حل و اثبات كنيم كه شناخت نظام ارزشي صحيح، بي شناخت مبدأ و معاد ميسّر نيست.
پس از ذكر اين مقدمه ـ كه براي رسيدن به بحثهاي شناخت شؤون نفس، گرايشها، بينشها و توانهاي نفس لازم بود ـ بايد مسأله مبدأ و معاد روشن شود، چرا كه در غير اين صورت نظام ارزشي در رفتارهاي انسان، شكل مطلوب و راستين را پيدا نميكند.
بنابراين ميتوان گفت: انگيزه مادّي جداي از انگيزه معنوي نبوده و به عبارتي ديگر انگيزه معنوي مقدم بر انگيزه مادي ميباشد. چنانچه حضرت عليg فرمودند: «هر كس ديندارى، روزياش شود، خير دنيا و آخرت، روزياش شده است[2]»
رابطه ارزشها و ضد ارزشها با انگيزش و رفتار
بر اساس ديدگاه اسلامي، پس از بررسي ارزشها و ضد ارزشهاي انساني، ماهيت اساسي انسان، ابعاد روحي، نيروهاي مثبت و منفي و تواناييهاي دروني وي اين نتيجه به دست ميآيد كه رفتار آدمي هر لحظه تحت تأثير نيروهاي مثبت و منفي است و به هر ميزان كه ارزشهاي انساني در او تقويت شده باشد و ويژگيهاي انسانِ رشد يافته و كامل اسلامي بر او حاكم باشد و در جهت قرب الهي گام بردارد، به همان ميزان نيز انگيزهها و جاذبههاي معنوي در او كارساز خواهد بود و به عكس، به هر اندازه كه نيروها و ارزشهاي منفي بر وجود او حاكم باشد، رفتار او توسط انگيزههاي پست شكل ميگيرد.
در حديثي كه شيعه و سنّي روايت كردهاند، اين چنين آمده است:
«عبدالله بن سنان [از اصحاب امام صادق g] نقل ميکند: من از حضرت سؤال کردم که ملائکه افضل و بالاترند يا بني آدم؟ پس حضرت g فرمودند: اميرالمؤمنين علي بن ابيطالبg فرمودند به راستي که خداوند عزّوجلّ در وجود ملائکه عقل را آميخت، بدون آن که شهوت برايشان قرار دهد و در وجود حيوانات شهوت را در آميخت بدون آن که عقل برايشان قرار دهد. ولي در بنيآدم هر دو آن ها را درهم آميخت. پس هر انساني که عقل او بر شهوتش غلبه کند او بهتر از ملائکه است. و هر انساني که شهوت او بر عقل او غلبه نمايد او از حيوان پستتر و شرّتر است.»[3]
4-5-1-2- مطلب درسي 2: ابعاد سهگانه نيازهاي انسان
انسان بدون انگيزه دست به هيچ كاري نميزند. پس هر رفتاري بر اساس انگيزهاي است. از طرف ديگر، هيچ انساني داراي انگيزهاي نميشود، مگر بر اساس نيازي كه براي او مطرح شده است؛ يعني انسان براي پاسخگويي به نيازش، داراي انگيزه ميشود و با برانگيخته شدن، رفتاري از او سر ميزند.
از اين رو، لازم است پيش از بحث از انگيزههاي انسان و تعيين انگيزههاي متعالي و ارزشمند، نخست نيازهاي انسان را بررسي كنيم.
نيازهاي اساسي انسان كه همه آنها در جريان فعاليت «صيانت ذات» بروز ميكند، در سه بعد اساسي مطرح ميگردد:
صيانت ذات در بعد حيات طبيعي محض؛ مانند نياز به غذا، مسكن، بهداشت، توليد مثل و دفاع از هرگونه عامل از بين برنده حيات.
صيانت ذات در بعد رواني و شخصيتي؛ نيازهاي انسان در اين بعد عبارت است از: آرامش رواني و تنظيم ارتباط منطقي بين عوامل برون ذاتي و درون ذاتي و حفظ وحدت و عناصر تشكيلدهنده شخصيت و حفظ آن از اختلالاتي كه ميتواند سلامت شخصيت را تهديد كند؛ مانند چند شخصيتي.
صيانت ذات در بعد تكاملي شخصيت؛ انسان در اين بعد، داراي نيازهاي بسيار با اهميت است كه مذاهب الهي و اخلاقيون و مكاتب حقوق و مقررات سازنده و پيشرو واقعي، آنها را مطرح و شخصيت آدمي را به وسيله رفع آن نيازها در گذرگاه تكامل به ثمر ميرسانند.
قرآن نيز در برخي آيات زيبا و دلنشين خود، سه چيز را بهعنوان شديدترين نيازمنديهاي بشر ياد آوري ميكند: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُون َفِي سَبِيلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ[4]به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد کنيد.
ايمان به «اللّه»؛ يعني ايمان به اين که جهان صاحبي دارد به نام «خدا». به عبارت ديگر، تفسيري روحاني از جهان.
ايمان به رسول خدا و رسالت او؛ يعني ايمان به تعليمات آزاديبخش و حياتآفريني كه تكامل اجتماع را بر مبناي وحياني روحاني توجيه كند و به زندگي صوري رنگ معنوي بخشد.
جهاد با مال و نفس در راه خدا؛ يعني آزادي معنوي
نيازي مبرمتر از اين نيازها براي بشر نميتوان يافت.
[1]. اصل مديريت، ص386.
[2]. «مَن رُزِقَ الدِّينَ فَقَد رُزِقَ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ» (غرر الحکم و درر الکلم ، ج 1، ص110).
[3]. «عَنْ عَبْدِاللهِ ابْنِ سَنانِ قالَ: سَألتُ اباعَبدِاللهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عَلَيهِ السَّلامُ: فَقُلْتُ الْمَلائِکَةُ اَفْضَلُ اَمْ بَنُوآدَمَ فَقالَ عَلَيهِ السَّلامُ قالَ اَميرُالْمُؤْمِنينَ عَلِي بْنُ اَبيطالِبٍ عَلَيهِ السَّلامُ اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ رَکَّبَ فِي الْمَلائِکَةِ عَقْلاً بِلا شَهْوَةِ وَ رَکَّبَ فِي الْبَهائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْلٍ وَ رَکَّبَ في بَني آدَمَ کِلْتَيهِما فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيرٌمِنَ المَلائِکَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّمِنَ البَهائِمِ» (بحارالانوار، ج 60، ص 299).
[4]. صف/11.