4-6- درس: آموزش مهارتهاي حرفهاي
1401/08/01 13:58فصل قبل
4-6-1- سرفصل 1: مهارتهاي گروهي و سازماني
4-6-1-1- مطلب درسي 1: تعارض و مذاکره
كوتاهترين تعريف از تعارض به نقل از داچ، عبارت از عدم تطابق و تفاهم در مورد فعاليتهاي انجام شده است. ديدگاههاي مختلفي نسبت به تعارض وجود دارد كه بررسي اين ديدگاهها و مقايسه آن ها با ديدگاه اسلامي در اين قسمت مورد نظر ميباشد.
سه نگرش عمده نسبت به تعارض در بين تئوريهاي مديريت وجود دارد. نگرش اول مربوط به تئوريهاي سنتي و بوروكراسي ميباشد كه بر جنبه منفي بودن تعارض تأکيد كردهاند و معتقدند كه امكان اجتناب از تعارض وجود دارد.
نگرش دوّم شامل تئوريهاي روابط انساني و همكاري ميشود كه معتقدند امكان اجتناب از تعارض وجود ندارد و وظيفه مديريت را در ستيز و اجتناب از آن ميدانند؛ با اين وجود بيان ميدارند كه برخي از تعارضات در شرايطي ميتواند مثبت باشد.
نگرش سوم شامل تئوريهاي تعاملي و آشوب ميشود كه بر بعد مثبت تعارض بيشتر توجه کرده و معتقدند ميتوان با ايجاد تعارض، سازمان را در مسير رشد قرار داد[1].
مكتباسلام ديدگاه متعادلي نسبت به تعارض بيان داشته است. از يك سو درجاتي از تعارض را به دليل آثار مخرّب، منفي معرفي ميكند و بر اجتناب، پيشگيري و يا حل آن ها تأکيد دارد و از سوي ديگر با ايجاد سطوحي از تعارضات مثبت مانند تضارب آرا، رقابت سالم، انتقاد سازنده و مجادله احسن موافقت ميكند. مکتب اسلام با هر يك از تئوريهاي مديريت اشتراكات و تقابلهايي در زمينه تعارض و مديريت تعارض دارد.
درصورتي كه تعارض به معناي عدم موافقت با گفتار و رفتار فردي يا گروهي در نظر گرفته شود، دو نوع نگرش مثبت و منفي نسبت به تعارض در متون ديني مشاهده ميشود كه با توصيه به تدابير مختلفي چون اجتناب، پيشگيري، حل تعارض و در شرايطي با ايجاد آن تلاش نموده است به مديريت آن بپردازد.
امام علىg در حديثي ياران خويش را به دليل وجود اختلاف بين خود سرزنش ميكنند و ميفرمايند: «به خدا سوگند، گمان دارم كه اين مردم دولت را از چنگ شما بيرون خواهند آورد؛ زيرا آنان در باطل خود متحد و هم رأي هستند و شما در حقّ خود پراكنده هستيد.[2]»
در مقابل روايتي نيز وجود دارد كه افراد را از افراط در توافق و همراهي با ديگران نهي نموده است و در برخي شرايط، عدم افراط در توافق را نشانة سلامت روحي شخص معرفي كرده است. امام عليg ميفرمايند: «موافقت بسيار، نفاق و دورويي است.»[3]
در شرح اين حديث فرمودهاند كه موافقت بيش از حد دو شخص با يكديگر از نشانههاي نفاق است. زيرا احتمال توافق دو شخص در اكثر زمينهها، قصدها، ارادهها، خواهشها و... در جهان واقعي، غيرممكن است.
موافقت در امور باطل و ظلم نيز از نظر اسلام حرام است و مسلمانان با مشاهدة اين امور، بايد به مخالفت آن بپردازند. در صورتي كه مخالفت نكنند، مانند كسي است كه آن عمل را انجام داده است. در مديريت نيز زماني که مسئولي مشاهده کند که مدير مافوقش اشتباه ميکند بايد مقابله کند اگر نه در اشتباه او شريک خواهد بود. امام عليg ميفرمايند:
«خشنودي به كردار ديگران مانند همراهي با آنان در كردار است و هر پا گذارنده در كار باطل دو گناه بر دوش دارد: گناه رفتار كردن به باطل و گناه خشنودي به آن رفتار.»[4]
ايستادگي با زورگويان روزگار خويش است، در كلامي نوراني ميفرمايد:
«بر هيچ چشمى كه مؤمن ِبه خداست، شايسته نيست كه نافرمانى نسبت به خداوندمتعال را مشاهده كند و چشم خود را فرو بندد، مگر آن كه وضع را تغيير دهد.»[5]
سيرهي رفتار امام حسين g نيز شاهد اين موضوع است كه مسلمانان در برابر ظلم به خود و ديگران نبايد سكوت كنند و بايد با آن به تعارض برخيزند.
با توجه به نمونههاي بيان شده در متون ديني دو نوع نگرش مثبت و منفي نسبت به تعارض وجود دارد. در برخي از شرايط به پرهيز آن توصيه شده است و در شرايطي ديگر به ايجاد آن دستور داده است.
ريشههاي تعارض و حل تعارض
عوامل متفاوتي بر ايجاد تعارض درون سازمان اثرگذار است. از جمله مهم ترين آن ها که در منابع معتبر علمي مديريت آورده شده است عبارتند از: منابع مشترک، مجاورت، موانع ارتباطي ويژگيهاي شخصيتي، تفاوتهاي فرهنگي[6].
از منظر اسلام مفهوم تعارض را ميتوان متناظر با مفاهيمي چون اختلاف نظر، تفاوت در افكار و روشها، نداشتن توافق، تفرقه و نفاق، مجادله، درگيري، مشاجرات لفظي، اختلاف، خصومت، نزاع، جنگ، رقابت، تضاد، تنش، احساسات شديد، تضارب آرا، مقابله، فتنه و کارشكني و ستيز به کار گرفت. از اين رو مهم ترين ريشههاي ايجاد تعارض و اختلاف نظر از منظر اسلام عبارتند از:
1-تعصبات قومي و مذهبي
تعصب بر دو قسم است: مذموم و ممدوح. تعصب مذموم، آن است که انسان از مرام و مسلک و حزبي، به طور مطلق، حتي پس از دانستن بطلان آن، حمايت نمايد؛ همان طور که مشرکان ميگفتند: «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ[7]
اما تعصب ممدوح، آن است که در راه حق، تعصب و غيرت به خرج دهد و مسامحه روا ندارد. حق بايد چنين حامياني سرسخت داشته باشد وگرنه از بين ميرود؛ به عبارتي ديگر هيچ اجتماعي نبايد از اين متمسکان به حق، خالي باشد؛ زيرا هيچ دعوت به حقي رشد نکرده جز با مقاومت و دفاع پيروانش از آن. چنان که قرآن کريم مي فرمايد:
«يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ[8]
آن ها در راه خدا جهاد ميکنند و از سرزنش هيچ ملامتگري هراسي ندارند
2- خودپرستي، کبر و غرور
امام صادق g فرمودند: «تكبر، اين است كه مردم را تحقير كنى و حق را خوار شمارى».[9]
به نظر آن حضرت، مبدأ تمام عقدههايي که منجر به اختلافات ميگردد، خودپرستي و خودمحوري است و اين تلازم به اندازهاي است که هويت جامعه اسلامي و پيشرفت آن را تهديد ميکند. با توجه به اصل اداره سازمانها اشخاص بايد منافع مشروع غير خود و گروه را بر منافع شخصي و ترجيحات خودپرستانه ترجيح داده و از خودپرستي، کبر و غرور دوري نمايند.
3- جهل و کج فهمي
جهل پيروان مذاهب از مذاهب ديگر، جهل جناحهاي سياسي و اقليتهاي مذهبي از ايده و مسلک يکديگر، باعث بدگمانيها و تهمتهاي زيادي نسبت به هم، دشمني و صف آرايي در مقابل يکديگر و پندارهاي نادرست در پيدايش مذاهب يکديگر گرديده است.
به عبارتي کج فهميها و دور شدن مسلمانان از معارف اسلامي، بلاي عمده و ريشه همه بدبختيهاي آنان است.
چنانکه رسول گرامي اسلامa فرمودند: «اگر بدعتها پيدا شود بر عالم (متخصص) واجب است که علمش را ظاهر کند و اگر اين کار را نکند مورد لعنت الهي قرار ميگيرد.»[10]
به عبارتي ميتوان تبيين نمود که در صورت ايجاد بدعت توسط هر فرد يا گروهي بر عالم و آگاه از احوال موجود لازم است تا در راستاي حل اختلاف و تعارض موجود اقدام و تلاش نمايد.
4- کينه ورزيها و عقدههاي شخصي
يکي از عواملي که موجب ايجاد اختلاف ميشود، کينه ورزيهاي شخصي و عقدهها مي باشد که نمونه افرادي که به اين دليل از صفوف مسلمانان جدا گشته و در مقابل حق ايستادهاند در تاريخ اسلام فراوان است.
در زمان حکومت امام عليg نيز نمونههاي بسياري ميتوان يافت که وجود عقدهها و کينههاي شخصي در افراد سبب جبههگيري آن ها در مقابل حضرت و بروز اختلاف و تعارض در بين گروه و لشکر شده بود. کساني که دلهايشان مالامال از حقد[11] و کينه نسبت به امام عليg به خاطر جنگهاي بدر، خيبر، حنين و غيره بود، به بهانههاي مختلف از حق جدا گشته و در مقابل آن حضرت جبههگيري نمودند؛ چنان چه در دعاي ندبه ميخوانيم: «دلهايشان پر از حقد و کينه، از واقعه جنگ بدر و حنين و خيبر و غيره گرديد و بازماندگانشان کينه على را در دل گرفتند و در اثر آن کينه پنهانى، بر دشمنى او قيام کردند و به مبارزه و جنگ با او هجوم آوردند[12]».
از اين رو وجود حقد و کينه سبب ميشود که افراد حق را ناديده گرفته و در مقابل آن جبههگيري نمايند.
5- رياستطلبي و دنياگرايي
رسول اکرم aبزرگترين نگراني امّت خويش را دنياپرستي عنوان نموده و ميفرمايند: بيشترين نگراني من بر شما، از برکاتي است که خداوند از زمين بر شما عنايت ميدارد.»، از حضرت پرسيدند که منظورتان از برکات چيست؟ فرمود: «زهرة الدنيا؛ زيبايي دنيا».[13]
همچنين امام علي g دنياگرايي را اساس و ريشه همه مشکلات، معرفي مي نمايند: «دنيادوستي ريشه تمام فتنهها و سختيهاست»[14].
همچنين اسلام در خصوص حل تعارضات موجود در جامعه و گروه راهکارهاي عملياتي ارائه نموده است. از جمله اين راهکارها ميتوان به موارد زير اشاره نمود: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُواالرَّسُول َوَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا؛[15] اي کساني که ايمان آوردهايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولوالأمر [اوصياي پيامبر] را! و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آن ها داوري بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (کار) براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيکوتر است.»
«فَلَا وَ رَبِّكَ لَايُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَايَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا.[16] به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر اين که در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند؛ و سپس از داوري تو، در دل خود احساس ناراحتي نکنند؛ و کاملاً تسليم باشند.»
4-6-1-2- مطلب درسي 2: مقاومت در برابر تغيير و چگونگي غلبه بر آن
به دليل آنكه تغيير و تحوّل سازماني مستلزم حركت از شناخته شده به ناشناخته است، افراد غالباً از آن حمايت نميكنند. در نتيجه، لازم است افراد نسبت به تغيير برانگيخته شوند و از مقاومت آن ها در برابر تغيير جلوگيري شود .
قرآن کريم در مورد استدلال بت برستان وتسليم نشدن آن ها به اسلام وقرآن اين چنين مي گويد: «بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ؛[17] [نه] بلکه [هيچ دليلي بر حقّانيّت بت پرستي و شرک خود ندارند، بلکه دلگرمي آنان به آيينشان اين است که] گفتند: ما پدرانمان را بر آييني يافتيم و مسلماً ما هم با پيروي از آثارشان ره يافته ايم.»
[1]. بررسي تعارض از منظر مكتب اسلام و تئوريهاي مديريت، انديشه مديريت، سال سوم، شمارة اول، ص 133.
[2]. «إِنِّي وَاللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ »(بحارالانوار ،ج 34، ص 159).
[3]. «كَثْرةُ الوِفاقِ، نفاق» (غررالحکم ودرر الکلم، ج 2، ص 516).
[4]. «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ، إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِه» (مجلسي ،ج 97 ،ص 96)
[5]. «لاَ تَحِلُّ لِعَيْنٍ مُؤْمِنَةٍ تَرَى اَللَّهَ يُعْصَى فَتَطْرِفَ حَتَّى يُغَيِّرَهُ » (ورام ،ج2 ،ص179).
[6]. تئوري سازماني ماري جو هچ ،ص512 .
[7]. زخرف/22.
[8]. مائده/54.
[9]. «اَلكِبرُ أَن تَغمِصَ النّاسَ وَتُسَفِّهَ الحَقَّ» (الکافي، ج2، ص310).
[10]. «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَهُ اللَّهِ» (الکافي، ج1، ص 54).
[11]. (حِ) [ ع . ] (اِمص .) کينه ورزي ، عناد. ج . احقاد، حقود. (فرهنگ فارسي معين).
[12]. «وَ أَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَ غَيْرَهُنَّ. فَأَضَبَّتْ عَلى عَداوَتِهِ وَ أكَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِهِ» (شيخ عباس قمي ،دعاي ندبه).
[13]. «إنَّ أكثَرَ ما أخافُ عَلَيكُم ما يُخرِجُ اللّه ُ لَكُم مِن بَرَكاتِ الأَرضِ» (ورام ،ج 1 ,ص 133).
[14]. «حُبُّ الدنيا رأسُ الفِتَنِ و أصلُ المِحَنِ» (غرر الحکم و درر الکلم ، ج 1, ص 348).
[15]. نساء/59.
[16]. نساء/65.
[17]. زخرف /22