3-1- مديريت منابع انساني

1401/08/01 09:02
فصل قبل

 

3-1-1-پيشفرض غيرتوحيدي: مالکيت مدير بر منابع انساني

در اين نگاه، مدير سازمان ، خود را مالک همه منابع (مادي ونيروي انساني) سازمان ميداند و تصور ميکند اين مالکيت که بهصورت اعتباري به او داده شده است به او اين اجازه را ميدهد که هرگونه خواست از آن بهرهبرداري کند. در اين نگاه منابع انساني مانند ساير منابع مادي  وسيلهاي  هستند که بايد بيشترين بهرهبرداري از آن ها صورت گيرد. در حقيقت اهداف نيروي انساني مدنظر قرار نميگيرد و صرفاً به اهداف سازمان توجه ميشود. در اين نگرش گاهي ابزارمدير اعمال قدرت است (مکتب مديريت علمي)[1] و گاهي شخصيت دادن به نيروي کار (مکتب روابط انساني)[2] اما در هر دو صورت هدف، بهرهبرداري بيشتر از نيروي انساني براي رسيدن به اهداف سازمان است نه تعالي انسانها.

3-1-2- پيشفرض توحيدي: ولايت و سرپرستي مدير نسبت به منابع انساني

در اين نگرش نيروي انساني بهعنوان امانتي در دست مدير است. او بايد علاوه بر اين که از آن ها در جهت دستيابي به اهداف مشروع سازمان استفاده کند به اصول توحيدي مانند کرامت انسانها و خليفهاللهي توجه نمايد و در صورت تعارض بين اهداف توحيدي و اهداف سازماني اهداف توحيدي را در اولويت قرار دهد.

در اين خصوص پيامبر اسلام a مي فرمايند: «همه خلق عيال (روزي خور) خداوند هستند پس محبوبترين آن ها نزد خدا کسي است که به عيال خدا سودي رساند و خانوادهاي را خوشحال کند و يا در پي برآوردن حاجت برادر مسلمانش باشد که اين نزد خدا از اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام محبوبتر است»[3].

همچنين امام علي g نيز در نامه خود خطاب به مالک اشتر در باب حکومتداري ميفرمايند: «مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دودستهاند، دستهاي برادر دينى تو و دسته ديگر همانند تو در آفرينش ميباشند»[4]

 

 


[1]. اين مکتب توسط تيلور در اواخر قرن نوزدهم براي بهره وري بيشتر سازمان ها با اصول تقسيم کار، انتخاب شايسته کارکنان، شرح وظيفه، پرداخت براساس عملکرد بنا گذاشته شد.

 

[2]. در اين مکتب براي بهره وري بيشتر بر روي ارزش و احترام انسانها تاکيد شد و از مديران خواسته شد تا انگيزه بيشتر را براي کارکردن بر اساس توجه به نيروي کار ايجاد کنند. در اين مکتب هم هدف فقط بهره وري بيشتر است.

 

[3]. «الخَلقُ عِيالُ الله تعالي - فَأحَبُّ الخَلقِ إلَي الله مَن نَفَعَ عِيالَ الله- أو أدخَلَ عَلي أهلِ بيتٍ سروراً وَ مَشيٌ مَعَ أخٍ مُسلِمٍ في حاجَتَهِ أحَبُّ إلَي اللهِ تعالي مِنِ اعتِکافِ شَهرَينِ فِي المَسجِد». (حميري، ج 1، ص193).

 

[4]. «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ.» (نهج البلاغه، نامه 53، ص 460)

 

فصل بعد
نقدها و نظرات