4-4- درس: مديريت توليد و عمليات
1401/08/01 11:10فصل قبل
4-4-1- سرفصل 1: جايگاه توليد در سازمان و طبقهبندي آن بر اساس روشهاي توليد، نوع کالا، جريان عمليات
4-4-1-1- مطلب درسي: توليد ناب
توليد ناب نگرشي است که در صدد حذف هر فرآيند اضافي از مرحله تهيه مواد اوليه تا توليد و در نهايت فروش است که ارزش افزودهاي ايجاد نميکند. در نگرش توليد ناب، ميان مديريت و کارکنان نوعي تعهد وجود دارد که مديريت به کارکنان ارزش و احترام قائل است و مسئوليتها را به آنان واگذار ميکند و در مقابل، کارکنان، پاسخگوي نيازهاي مختلف کارخانه ميباشند.
مهم ترين رکن يک سيستم ناب، برقراري ارتباط با مشتريان است که فروشندگان شرکت ناب با ايجاد يک سيستم اطلاعاتي دقيق در صدد ايجاد يک رابطهي درست به موقع با مشتريان هستند.[1]
نگرش توليد ناب يک نگرش جمعي در سازمان است و بايد زمينه ايجاد آن در کليه افراد سازمان وجود داشته باشد. يکي از مهم ترين موارد موردتوجه در پيادهسازي توليد ناب، کارآمد کردن توليد از طريق کاهش اتلاف منابع و ضايعات در راستاي استفادهي بهينه از منابع موجود ميباشد. دين اسلام نيز به عنوان يک دين اجتماعي، دستورات اخلاقي اجتماعي مانند مبارزه با اسراف، اتلاف منابع، ضايع کردن زمان و کار بيهوده را مورد تأکيد قرار داده است.
به عنوان نمونه قرآن کريم در موارد متعددي به مسألهي اسراف اشاره ميكند و اسرافكننده را مورد سرزنش قرار ميدهد. برخي از اين آيات عبارتند از:
«وَ لَا تُسرْفُوا ْإِنَّهُ لَايحُبُّ الْمُسرْفِين[2]؛ اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.»
در متون ديني مسألهي اسراف در معناي بسيار وسيعي به كار رفته است و همانگونه كه در روايات نيز عنوانشده اسراف مراتب مختلفي دارد. بهگونهاي که شامل خوردن و آشاميدن، پوشاک، عمر و منابع مختلف ميباشد.
«كُلُواْ وَ اشرْبُواْ وَ لَا تُسرِفُوا إِنَّهُ لَا يحِبُّ الْمُسرِفِين[3]؛ از نعمتهاي الهي بخوريد و بياشاميد، اما اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نميدارد.»
امام صادق g: «لباسي را که براي حفظ آبرو تهيه کردهايد اگر در جاي نامناسبي بپوشيد اسراف است»[4].
امام علي g: «زنهار که عمر خود را براي چيزي هدر دهيد که برايتان باقي نميماند؛ زيرا عمر از دست رفته برنميگردد». [5]
علاوه بر اين در سخنان گهربار ائمهي هدي b بارها از اسراف و زيادهروي به عنوان عامل تباهي مال و ثروت، از بين رفتن بركت و مقدمه و زمينه فقر و تنگدستي ياد شده است.
4-4-2- سرفصل 2: ضرورت برخورد سيستماتيک در فعاليتهاي توليدي
4-4-2-1- مطلب درسي 1: نظام آراستگي (5s)
5S يا نظام آراستگي منجر به پيشگيري از حوادث و افزايش بهرهوري ميشود. شايد بهتر باشد بگوييم هدف نهايي 5S پيشگيري از اتلاف است.
اين نظام نخستين بار توسط ژاپنيها به اجرا در آمد و نام اين نظام هم تشکيل شده از پنج S است و عبارتند از: Seiri (تشخيص و سازماندهي)، Seiton (نظم و ترتيب)، Seiso (پاکيزهسازي)، Seiketsu (استانداردسازي) و Shitsuke (انضباط يا پيروي از قانون) (عربيان، 1386). لازم به ذکر است که 5s پيش شرط اجراي موفقيتآميز ساير سيستمها و مدلها ميباشد و مزيت آن اين است که در همه جا قابل پيادهسازي است.
اجراي 5s براي رسيدن به هدفهاي متعددي ميباشد. برخي از مهم ترين هدفها عبارتند از ايمني و بهداشت، بهرهوري، صرفهجويي در هزينهها، کيفيت و پيشگيري از خرابيها. در محيطهايي که با اجراي نظام آراستگي مديريت ميشوند، اشياء زايد و غيرضروري وجود ندارد و اقلام موجود با نظمي خاص مرتب ميشوند و اين امرتا حد زيادي موجب صرفهجويي و ايمني محيط خواهد شد.
اجراي منظم مراحل نظام آراستگي، محيطي پاکيزه و بهداشتي را فراهم ميآورد و از همه مهمترتلاش براي ايجاد عادتهاي صحيح در کارکنان مهم ترين عامل در تحقق محيطهاي آراسته است و اين مهم در اجراي بند پنجم حاصل خواهد شد. وجود محيطي سامان يافته از لوازم توليد يا ارائه خدمات باکيفيت است.
Seiton (نظم و ترتيب)
در دين مبين اسلام نيز نظم و آراستگي جايگاه ويژهاي دارد. با شکوهترين تعبير که ميتوان به آن اشاره کرد اين است که اميرالمؤمنين علي g در نامهي 47 نهجالبلاغه و در وصيتنامه که به قاعدهي معمول مهم ترين کلام در آن آورده ميشود؛ ميفرمايند: «بندگان خدا را سفارش ميکنم به تقوا و نظم در کارها»[6]
يکي از آثار نظم، ايجاد آراستگي ميباشد. آراستگي، امري فطري است و هر موجود با هرگونه رشد و نمو و بالاخره هر سير و تکاملي از نظم بهرهاي دارد تا هر زشتي را به زيبايي و هر زيان و بيفايدگي را به آن چه ثمربخش است؛ تبديل کند.
Seiso (پاکيزهسازي)
نگاهي به صحنههاي نظم و آراستگي آفرينش، نشان ميدهد که در اين عالم با به کار گرفتن اسباب و عوامل گوناگون، زشتيها و يکنواختيها از ميان رفته است اما چنانکه ميبينيم در شهرها و مراکز تمدن که تحت تصرف انسانها قرار دارند وضع برعکس است؛ يعني در اين مراکز، دخل و تصرف بيرويه و بينظم بشر مثل آلوده کردن هوا و آلوده نمودن آبها با فاضلاب کارخانهها و مانند اينها مانع ميشود که طبيعت از عهده پاکسازي و آراستگي محيط زندگي برآيد. خداوند متعال در قرآن کريم فساد در طبيعت را دستاورد خود انسانها تلقي ميکند.
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[7]؛ فساد، در خشکي و دريا بخاطر کارهايي که مردم انجام دادهاند آشکار شده است؛ خدا ميخواهد نتيجه بعضي از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (به سوي حق) بازگردند.»
Shitsuke (انضباط يا پيروي از قانون)
زندگي انسانها بالطبع مدني و اجتماعي است و زندگي اجتماعي بدون قانون و حاکم (مجري قانون)، به هرج ومرج کشيده خواهد شد.
امام علي g در حديثي ميفرمايند: «زندگي انسانها بدون حاکم ممکن نيست چه حاکم عادل باشد چه ظالم»[8]
4-4-2-2- مطلب درسي 2: تعريف پيشرفت و مفاهيم مرتبط با آن
در تعريفي عام که بر اساس همه بينشها و منشها درست است، پيشرفت عبارت است از:
فرآيند حرکت از وضعيت موجود به سمت وضعيت مطلوب. بر اين اساس، الگوي پيشرفت بايد مشتمل بر سه امر باشد:
الف. تحليل وضعيت موجود؛
ب. تبيين وضعيت مطلوب؛
ج. راهبرد حرکت از وضعيت موجود به مطلوب.
الگوهاي پيشرفت حداقل در يکي از اين سه با يکديگر اختلاف دارند و يکي از عوامل اصلي اختلاف نيز جهانبيني حاکم بر اين الگوها است که از آن به متاپارادايم الگوهاي توسعه ياد ميشود. الگوي اسلامي پيشرفت، الگويي است که مبتني بر مباني معرفت شناختي و هستي شناسي اسلامي و در چارچوب حقوق و اخلاق اسلامي باشد. تفاوت در اين مباني و چارچوبها موجب تفاوت در تبيين و تحليل وضعيت موجود و وضعيت مطلوب و راهبردها ميشود.
در اين راستا قابل ذکر است که پيشرفت اسلامي ويژگيهايي همچون ايمان، ارزشهاي اخلاقي و مذهبي، آزادى و آزادگي را براي انسان ضروري ميداند. بر اساس نگرش پيشرفت انساني اسلام، اِشکال ياد شده نيز بر ديدگاه غربي وارد است؛ بدين معنا که اسلام نه تنها در کنار بعد مادي انسان به جنبة روحي و معنوي او توجه ميکند، بلکه اصل شخصيت انسان را روح ميداند و در کنار حيات دنيوي، براي زندگي اخروي نيز برنامههايي عرضه و جهت اصلي زندگي انسان را متوجه آخرت ميکند[9].
چنانچه خداوند در قرآن مجيد ميفرمايند: «وَمَا هَـذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْو ٌو َلَعِبٌ و َإِن َّالدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْكَانُوا يَعْلَمُونَ [10]؛ و اين زندگى دنيا چيزى جز لهو و بازى نيست و به درستى كه زندگى حقيقى، آخرت است اگر بناى فهميدن داشته باشند.»
گفتني است پيشرفت انساني از منظر اسلام، که تعريف آن مورد بحث قرار گرفت، به همة ابعاد و ساحتهاي وجودي انسان، مشتمل بر جسم و روح، دنيا و آخرت و جنبههاي فرهنگي اقتصادي و اجتماعي او توجه دارد.
مستند استنباط معيارهاي مزبور، آيات قرآن کريم و سخنان پيشوايان معصوم است که در ادامه به برخي از آن ها اشاره ميشود:
الف) دين داري
دينداري نخستين معيار شاخص پيشرفت انساني اسلام است. در نگرش الهي ارزش انسان در گرو تدين اوست. در آيات قرآن با تعابير گوناگون به اهميت و آثار دنيوي و اخروي دينداري اشاره شده است. خداوند سبحان اقامة دين را از عموم مردم ميخواهد: «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَاوَصَّى بِهِ نُوحًا وَ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَ مَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَاتَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّـهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ؛[11] آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود؛ و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد! و بر مشركان گران است آنچه شما آنان را به سويش دعوت مىكنيد! خداوند هر كس را بخواهد برمىگزيند و كسى را كه بهسوي او بازگردد هدايت مىكند.»
قرآن کريم در آية ديگري ميفرمايد:
«بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ؛[12] آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند.» (بنابراين، بهشت خدا در انحصار هيچ گروهى نيست.)
بر اساس اين آيه از جمله آثار دينداري، رفع خوف و حزن، يعني امنيت و آسايش است.
خداوند در پاداش عمل به دستورهاي ديني، افزون بر حيات طيبه در دنيا، به بهترين جزاي نيک در آخرت نيز بشارت ميدهد
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوايَعْمَلُونَ؛[13] هر كس كار شايستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مىداريم؛ و پاداش آن ها را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند، خواهيم داد».
در بيشتر تفاسير حيات طيبه به شيوه خاصي از زندگي دنيا و يا برخي جلوههاي آن تفسير شده است[14].
ب) علم و معرفت
علم و معرفت معياري است که نياز به عقل و عقلانيت انسان را تأمين ميکند. خداوند دربارة اهميت اين معيار ميفرمايد: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا و َقَائِمًا يَحْذَرُالْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَايَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوالْأَلْبَابِ[15]؛ (آيا چنين كسى با ارزش است) يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مىترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است؟! بگو: «آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مىشوند!»
آيه ياد شده صاحبان علم را به اولو الالباب يعني دارندگان عقل منتسب ميکند. کسب و طلب علم از شعائر اساسى اسلام است که به روشهاي گوناگون به آن سفارش شده است.
در آيهاي ديگر ميفرمايد: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِير [16] خدا کسانى را که ايمان آوردهاند و کسانى را که علم به آنان داده شده [است] به درجاتي ارتقاي مقام ميدهد.»
اين آيه عالمان باايمان را بر ديگر مؤمنان برتري داده است.
در اهميت علم بهعنوان يک معيار همين بس که حضرت ابراهيم آن را بهعنوان علت لزوم متابعت پدر از خود بيان نموده است.
«يَا أَبَتِ إِنىّ قَدْ جَاءَ نىِ مِنَ الْعِلْمِ مَالَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنىِ أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا[17]؛ اى پدر! دانشى براى من آمده كه براى تو نيامده است؛ بنابراين از من پيروى كن، تا تو را به راه راست هدايت كنم».
در تعريف انسان پيشرفته به معناي واقعي، توجه به اين نکته لازم است که غايت دينداري (عبادت به تمام معناي کلمه) رسيدن به معرفت است؛ اين مطلب را به شرح أصول کافي که ليعبدون در آية:
«وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[18]؛ من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند) را به ليعرفون تفسير کرده است.»
از نظر اسلام، علمي سعادت آفرين و موجب رستگاري است که با معرفت همراه باشد و جنبههاي شناختي و معرفتي انسان را افزايش دهد و همراه با تحول و اصلاح انسان، فضايل اخلاقي و معنوي را براي او به ارمغان آورد. اين علم مشتمل بر علوم متعارف، در زمينة کشف رازهاي طبيعت و معرفت به خالق، خودشناسي، شناخت اسباب سعادت، خوشبختي دنيا و آخرت و شيوة بهرهبرداري از امکانات دنياست.
به بيان ديگر، منظور از علم و سطح تحصيلات در توسعه انساني متعارف، متغير آموزش و سطح سواد افراد جهت نشان دادن ميزان دستيابي مردم به سطوح دانش طراحي شده است، اما در پيشرفت انساني مورد نظر اسلام، دانش تنها، شرط لازم (نه کافي) براي وصول به علم و معرفت است. قرآن براي ارتقاء سطح معرفت افراد، آنان را به تدبر و تفکر و تعقل در آيات الهي دعوت ميکند.
ج) تأمين معاش
تأمين معاش علاوه بر رفع نيازهاي جسمي، در دينداري انسان بسيار مؤثر است. پيامبر اسلامJ در بياني انجام دستورهاي ديني را به وجود نان که نمود بارز در معيشت انسان است، منوط کردند[19]. در حديثي ديگر پيامبر اکرم J ميفرمايد: «نزديک است که فقر به کفر بينجامد».[20]
يعني فقر در امور معيشتي و زندگي مادي بر امور معنوي و دينداري فرد اثر گذار بوده، ممکن است انسان را تا مرز کفر پيش ببرد.
همچنين امام صادق J درباره اهميت تأمين معاش فرمودند: «پنج ويژگي است که هر کس حتي يکي از آن ها را از دست دهد، براي هميشه با معيشت ناقص، زوال عقل و قلبي مشغول رو به رو ميشود:
سلامت جسم؛ امنيت؛ توسعةمعاش؛ (درآمد مکفي)؛ انيس موافق (همسر، فرزند و دوس صالح)؛ آرامش روحي[21].»
شايان ذکر است که در آغاز روايت به سه نياز طبيعي بشر يعني نياز جسمي، عقلي و روحي اشاره شده است. با توجه به آنچه که در فوق بيان گرديد، ميتوان تأمين معاش به شيوه مشروع را به عنوان عامل تعالي و پيشرفت تلقي نمود.
د) کرامت و آزادگي
کرامت و آزادگي چهارمين معيار براي ارزيابي پيشرفت و تعالي انسان است. کرامت مقامي تکويني است که خداوند متعال به همة انسانها بخشيده است.
چنانچه خداوند در قرآن ميفرمايد: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّوَ الْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا[22]؛ ما آدميزادگان را گرامي داشتيم؛ و آن ها را در خشکي و دريا، (بر مرکب هاي راهوار) حمل کرديم؛ و از انواع روزيهاي پاکيزه به آنان روزي داديم؛ و آن ها را بر بسياري از موجوداتي که خلق کردهايم، برتري بخشيديم.»
بايد توجه نمود فقط افرادي که در اين دنيا با ايمان و عمل صالح کرامت ذاتي را به فعليت رساندهاند و با رعايت تقوا مقام قرب الهي را به دست آورند در زمرة گراميترين انسانها در پيشگاه خدا قرار ميگيرند.
چنانچه خداوند در قرآن ميفرمايند:«يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنّ َأَكْرَمَكُمْ عِندَاللَّـهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[23]؛ اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.»
در نتيجه با کرامت اکتسابي از اسارت هواهاي نفساني آزاد ميشوند و به حريت و آزادگي دست مييابند.
حضرت عليJ در نامه خود به امام حسنJ آزادگي را يکي از نعمتهاي خدادادي دانسته، ميفرمايد: «نفس خود را در برابر هرگونه پستي، هر چند تو را به خواستههايت برساند، حفظ کن؛ زيرا در مقابل کرامت نفسي که از دست ميدهي عوضي نميگيري؛ بنده ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريده است»[24].
امام حسينJ نيز زماني که ميان انتخاب مرگ شرافتمندانه و زندگي ذلت بار، قرار گرفت با بيان هيهات منّا الذّله، شهادت را مصداق کامل آزادگى معرفي کرد. گرچه اين کرامت در آن زمان بهاى شهادت را به دنبال داشت، آن حضرت با استقبال از شهادت، کرامت و آزادگي خود و امت اسلامي را حفظ کرد. از اين رو ميتوان کرامت و آزادگي را يکي از مهم ترين معيارهاي دستيابي به پيشرفت و تعالي دانست.
4-4-3-سرفصل 3: بررسي و تجزيه و تحليل الگوها و نظريات متعارف توسعه
4-4-3-1-مطلب درسي 1: الگوي اسلامي ايراني پيشرفت
در يک تقسيمبندي کلي الگوها به دو دسته توصيفي و هنجاري تقسيم ميشوند. الگوهاي توصيفي به توصيف يک امر موجود ميپردازند و الگوهاي هنجاري آنچه که بايد انجام شود را توضيح ميدهند. بر اين اساس الگوي پيشرفت يک الگوي توصيفي -هنجاري است؛ يعني مجموعه نظاممندي از مفاهيم، اصول موضوعه، قوانين و راهبردها است که در ساختاري منطقي وضعيت موجود را تحليل وضعيت مطلوب را تبيين و راهبرد حرکت از وضعيت موجود به مطلوب را ارائه ميدهد.
اين الگو در بخش تحليل وضعيت موجود يک الگوي توصيفي و در بخش ارائه وضعيت مطلوب و راهبردها يک الگوي هنجاري است. الگوهاي پيشرفت لااقل در يکي از اين سه امر تحليل وضعيت موجود، تبيين وضعيت مطلوب و راهبردهاي تغيير با يکديگر اختلاف دارند و يکي از عوامل اصلي اختلاف نيز جهانبيني و ارزشهاي حاکم بر اين الگوها است.
اگر الگو مبتني بر جهانبيني و اخلاق و حقوق اسلامي باشد ميتوان آن را به اسلامي بودن متصف کرد. بنابراين، الگوي اسلامي پيشرفت الگويي مبتني بر مباني معرفتشناختي و هستيشناختي اسلامي و در چارچوب حقوق و اخلاق اسلامي است. اين الگوقابل تطبيق بر شرايط زماني و مکاني گوناگون ميباشد.
اتصاف الگوي اسلامي پيشرفت به ايراني بودن به جهت تطبيق اين الگو بر شرايط و ويژگيهاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي ايران است. به همين جهت ممکن است اين الگو براي ساير کشورهاي اسلامي مناسب نباشد. اما اسلامي بودن بدين معني است که الگو با اصول و قواعد ثابت اسلامي (مثل حرام بودن ربا يا اصالت ارزش کار) مطابقت دارد ولي ميتواند تحت شرايط زماني و مکاني بر اساس احکام ثابت تغيير کند. يا مشمول احکام ثانويه گردد. مثلاً حاکم ميتواند بر اساس اين الگو خريد اجناس خارجي را حرام و يا ممنوع اعلام کند.
4-4-3-2- مطلب درسي 2: الگوي ليبراليسم و تفاوت آن با الگوي پيشرفت اسلامي
مقايسهى نگرش ليبراليستي و اسلامي نشان ميدهد که کمال نهايى انسان در جهانبينى اسلامى و ليبراليسم دو تفاوت عمده دارد:
1. در جهانبينى اسلامى، کمال نهايى انسان به روح و جنبهى غيرمادّىاش مرتبط است ولى در جهانبينى ليبراليسم کمال مطلوب انسان در قلمرو غرايز حيوانى و جنبهى مادّىاش تحقق مىيابد؛
2. در جهانبينى اسلامى، کمال نهايى انسان امرى آخرتى و فرامادى است ولى در جهانبيني ليبراليسم امرى مربوط به جهان مادى شمرده مىشود.
به همين دليل، ليبراليسم عقل را براى دستيابى به کمال نهايى کافى مىداند و نياز به وحى را انکار مىکند؛ زيرا مدّعى است که ارضاى نيازهاى مادّى از توان عقل بيرون نيست.
3-در جهانبينى اسلامى، دستيابى به کمال نهايى انسان (نزديکى به خداوند متعال) از توان عقل بيرون است؛ زيرا عقل بهتنهايي نمىتواند تأثير فعل ارادى انسان بر قرب روح به خداوند متعال را تشخيص دهد. ما نمىتوانيم براى شناخت رابطهى کار خود با کمال نهايى، به روابط علّى و معلولى «اين جهانى» تکيه کنيم؛ زيرا اين امر تنها رابطهى کار با نتيجهى دنيوىاش را آشکار مىسازد. اينجاست که اهميت نقش وحى در شناختن احکام اخلاقى روشن مىشود. پيشتر دربارهى خويش مالکى که يکى از وجوه فردگرايى ليبرال است، توضيح داديم. در مقابل اين انديشه، اسلام نظريهى خدامالکى و خليفه بودن انسان را مطرح مىکند. بر اساس اين نظريه، خدا مالک همه چيز است:
«وَلِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ؛ آنچه در آسمانها و زمين است، مال خداوند است».
البته اين مالکيت، مالکيت تکوينى است؛ يعنى هستى همهى آنچه در آسمانها و زمين است، از خداست. بر اين اساس وجود ما، قواى ذهنى و بدنى ما، خانه و زندگى و همهى نعمتهاى درون و برون ما را خداوند پديد آورده، ملک اوست و او انسان را جانشين خود در زمين قرار داده است.
«وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْض[25]؛ اوست خدايى که شما را جانشين خود در زمين قرار داد»
«وَإِذ ْقَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[26]؛ [اى پيامبر، به يادآور] هنگامى که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمين جانشين قرار خواهم داد».
جهت مطالعه بيشتر
الگوهاي مختلف پيشرفت بر اساس توجه به ابعاد مهم معرفت شناختي و هستي شناسي با يکديگر متمايز ميشوند. به طور کلي مباني مهم معرفت شناختي در شش محور بيان ميشوند: اثبات واقعيت، انواع واقعيت، اثبات امکان شناخت، انواع شناخت، ابزارهاي شناخت و ارزش شناخت. ما در اين ميان تنها به برخي تفاوتهاي مهم ميپردازيم.
در فلسفهي اسلامي واقعيت به دو قسم مادي و مجرد تقسيم ميشود و جهان از دو نظام علي و معلولي مادّي و مجرد تشکيل شده است که با يکديگر هماهنگ هستند و تدبير هر دو به دست خداوند متعال انجام ميشود. اما در ليبراليسم واقعيت مجرد وجود ندارد. اصالت مادّه، نتيجهي اصالت تجربه حسي است که تجربهگرايان به آن معتقدند و نوع و قلمرو موضوع مورد شناخت را تعيين ميکند. ليبراليسم معتقد به تجربه گرايي است. تجربهگرايان در مورد ابزار شناخت و قلمرو، هر يک با يکديگر اختلاف دارند. براي مثال جان لاک تجربه حسي را ابزار شناخت دانسته و معتقد است عقل بر روي شناختهاي حسي تأمل ميکند. هيوم عقل را ابزار شناخت تصورات مجرد مانند عدد و حس را ابزار شناخت واقعيت خارجي ميداند.
در فلسفه اسلامي، ابزارهاي شناخت عبارتند از: حس، عقل و قلب. ادراکات شهودي که به وسيله قلب درک ميشود، عقل تصديقات و مفاهيم ثانويه فلسفي و منطقي را درک ميکند و حس زمينهساز درک مفاهيم حسي است. لازم به ذکر است که وحي از نوع ادراکات شهودي پيامبران است. آيات قرآن کريم نيز که بر قلب پيامبر اکرمa نازل شده از ادراکات شهودي پيامبرaاست. تفاوت در ابزار شناخت، موجب تفاوت در منابع شناخت ميگردد. تجربهگرايان تنها منبع شناخت را عالم ماده که قابل تجربه است، ميدانند؛ ولي در فلسفه اسلامي غير از عالم طبيعت و ماده، منابع ديگري براي شناخت وجود دارد؛ از قبيل عالم مجردات که با ادراک شهودي و عقل قابل شناخت است، آيات قرآن کريم که ادراکات شهودي بدون خطاي پيامبر اکرمaاست و روايات معصومين b که بيانات کساني است که در درک حقايق اشتباه نميکنند. تفاوت در مباني هستيشناختي را در چهار محور خداشناسي، انسانشناسي، جامعهشناسي و جهانشناسي بيان خواهيم کرد.
خداشناسي
ليبراليسم معتقد به اصل دئيسم است. بر اساس فلسفهى دئيسم، خداوند منشأ جهان هستى است و طبيعت را بر اساس قانونمندىهايى، چنان به وجود آورده است که به صورت خودکار به حيات خود ادامه مىدهد. در اين بينش، خداوند پس از خلقت، به هيچ وجه در امور جهان دخالت نمىکند؛ زيرا قوانين طبيعى که به وسيلهى آفريدگار در طبيعت گنجانده شده، چنان امور را پيش مىبرد که بهترين وضعيت به وجود مىآيد (نظام احسن). البته قانونمندى ويژهى طبيعت نيست و قوانين معتبر جاودانى و جهانى بر کليّهى پديدههاى اجتماعى نيز مسلّط است. در اين فلسفه، خداوند مانند ساعتسازى است که پس از ساختن ساعت و راهاندازىاش، آن را رها مىکند. بدين ترتيب، خداوند در چهرهى معمارى بازنشسته نمايان ميشود؛ معمارى که پس از خلقت کنارى رفته، تنها به نظارهى ساختمان با شکوهى که آفريده است، بسنده مىکند[27]. روشن است که انکار خداوند يا قائل شدن به عدم دخالت او در جهان هستي پس از آفرينش آن، مخالف نگرش اسلامي است. در نگرش اسلامي خداوند متعال حکيم 13، مدبّر 14، محيي 15، مالک 16، مَلِک 17، ربّ 18، حافظ 19، مراقب 20، قيوم 21، فعال ما يشاء 22، هادي 23 و رزّاق 24 است. از ديدگاه قرآن، خداوند نه تنها آفريننده و مالک جهان است، بلکه پرورش دهنده و نگاهدارندهى آن نيز به شمار مىرود. او به همهى ذرّات هستى احاطهى علمى و وجودى دارد و برپادارندهى همه چيز است. اگر لحظهاى عنايت خود را از اين جهان بردارد، اين جهان به کلّى نابود مىشود. خداوند علّت ايجاد و بقاى جهان است؛ هدايت تکوينى همهى موجودات و نيز هدايت تشريعى انسان به دست اوست. او روزى آفريدهها را بهوسيلهي اسباب مادّى و غيرمادّى، تقدير مىکند. اين تصوير از خداوند با تصوير معمار بازنشستهاى که ليبراليسم از خدا ارائه مىدهد، به کلى متفاوت است.
انسان شناسي
انسان در جهانبينى ليبراليستى داراى ويژگىهاى فردگرايانه است. در اين جهانبينى انسان موجود واحدى است که مالک علىالاطلاق وجود و اموال خويش است.[28] اميالش اهداف و ارزشهاى او را برمىگزيند، عقلش راه دستيابى به آن اهداف را به خوبى نشان مىدهد. موجودى که در شناخت حقيقت تنها به تجربهى خود تکيه مىکند، به پذيرش فرمانهاى اخلاقى دين، جامعه يا دولت ملزم نيست و تنها از اميال خويش فرمان مىپذيرد[29].
در مفهوم ليبرالى ماهيت انسان، افعال انسان از انرژى طبيعى تمنيات و اميال ذاتىاش سرچشمه مىگيرد و عقل وسيلهى هدايت انسان براى ارضاى اين تمنيات و اميال است. تمنيات چنان نيرومندند که فرد را به ارضاى خود وادار مىکنند و عمل و رفتار انسان، به طور طبيعى، در پرتو احساسات و تمنيّات خودخواهانه شکل مىگيرد؛ زيرا فرد در پى خوشبختى، لذّت و ارضاى تمنيات خويش است. اميال واقعياتى تغييرناپذير و نهاده شده در طبع بشرند که اخلاق و ارزشها بايد خود را با آنها سازگار کنند. بنابراين، هر چه فرد خواستار دستيابى به آن است، از نظر او، خوب است.
بر اين اساس، ليبراليسم انسان را موجودى مىداند که غرايز حيوانى را به رهبرى پذيرفته و ناگزير بايد سلطنت غرايز را بپذيرد و کمالش نيز در ارضاى هر چه بيشتر تمايلات حيوانى است. بر اساس جهانبينى ليبراليسم، کمال مطلوب انسان، ارضاى هر چه بيشتر خواستههاى مادّى است. اين مطلب وقتى وارد حوزهى اقتصاد مىشود، چنين تبيين مىگردد. هدف انسان در فعاليتهاى اقتصادى دستيابى به حداکثر مطلوبيت (در مصرف) و حداکثر سود (در توليد و سرمايهگذارى) است. مفهوم خويش مالکى نيز يکى از وجوه فردگرايى ليبرال را بيان مىکند. به موجب اين مفهوم هر کس مالک خود و زندگى و کار خويش است؛
اينها به خداوند، جامعه يا دولت تعلّق ندارد، دارايى خود اوست و مىتواند هر گونه مايل است با آن رفتار کند. بنابراين، تملّک دارايى مادّى بيان مشخص آن مالکيتى است که ما از قبل بر خويشتن و اعمال و پيشهى خويش داريم؛
حتّى کسى که هيچ دارايى مادى نداشته باشد، باز هم مالک جسم مهارتها و کار خويش است. اين امر مىتواند يکى از دلايل مبناى ايدئولوژيک آزادى فرد و مالکيت خصوصى در نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرالى به شمار آيد. در جهانبيني اسلامي هدف از آفرينش انسان، حرکت او سمت کمال (عبوديت پروردگار) است. قرآن کريم مىفرمايد: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[30]؛جنّ و أنس را جز براى اين که مرا عبادت کنند، نيافريدم».
در نگرش اسلامى انسان موجودى دو بعدى است؛ يک بعد مادّى دارد و يک بُعد مجرّد و غيرمادّى. بعد مادّى انسان، بدن است و بعد مجرّدش، روح. در آيهى زير به هر دو بُعد انسان تصريح شده است: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرً امِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوالَهُ سَاجِدِينَ؛[31] و (به خاطر بياور) هنگاميکه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشري را از گل خشکيدهاي که از گل بدبويي گرفته شده، ميآفرينم. هنگاميکه کار آن را به پايان رساندم و در او از روح خود (يک روح شايسته و بزرگ) دميدم، همگي براي او سجده کنيد.»
آفرينش بدن انسان از خاک به جنبهى مادّى انسان و نفخ روح در آن به جنبهى مجرّد و غير مادىاش اشاره دارد. اين معنا در آيهى 9 سورهى سجده آمده است: «ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّاتَشْكُرُونَ؛ سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خويش در وي دميد؛ و براي شما گوش و چشمها و دلها قرارداد؛ امّا کم تر شکر نعمتهاي او را بجا ميآوريد.»
و در آيات ديگر سورهى مؤمنون نيز ديده مىشود:« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍمَّكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةًف َخَظلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَۚفَتَبَارَكَ اللَّـهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِين [32]؛ و ما انسان را از عصارهاي از گِل آفريديم؛ سپس او را نطفهاي در قرارگاه مطمئن [رحم] قرارداديم؛ سپس نطفه را بهصورت علقه [خونبسته] وعلقه را به صورت مضغه [چيزي شبيه گوشت جويده شده] و مضغه را به صورت استخوان هايي درآورديم؛ و بر استخوانها گوشت پوشانديم؛ سپس آن را آفرينش تازهاي داديم؛ پس بزرگ است خدايي که بهترين آفرينندگان است.»
قرآن واقعيت انسان را همان روح مىداند. همراهى روح و پيکر در دنيا به اين سبب است که بدن ابزار کار اوست و اگر اين ابزار از او گرفته شود، نمىتواند کارى کند يا به تکامل برسد.
در نگرش اسلامى، انسان داراى اراده و اختيار است. اگر انسان مجبور بود، ارسال رسل لزومي نداشت و حساب و کتاب در قيامت بي معنا بود. حتي در اين دنيا نيز وضع قانون و مجازات مجرمين منطقي نداشت. قرآن کريم در آيات زيادي به روشهاي گوناگون به اختيار انسان در گزينش راه درست يا غلط تصريح کرده است. براي نمونه در ذيل به چند آيه اشاره ميکنيم:
«و َقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا[33] بگو: اين حقّ است از سوي پروردگارتان! هرکس ميخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود) و هرکس ميخواهد کافر گردد ما براي ستمگران آتشي آماده کرديم که سرا پردهاش آنان را از هر سو احاطه کرده است»
«لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍوَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ[34] تا هر کس هلاک ميشود بر اساس دليل روشن هلاک شود و هر کس زنده و رستگار ميشود با دليل رستگار شود.»
انسان مىتواند عقل خود را بر تمايلات حيوانىاش حاکم کرده، بدين ترتيب راه کمال را بپيمايد و مىتواند شهوات را حاکم وجود خود ساخته، عقل را به اسارت او درآورد و بدين ترتيب از قلّهى رفيع انسانيت سقوط کند.
حضرت امير g در کلامى نورانى مىفرمايد:
«عقل همراه لشگر خداوند رحمان است و هوس (تمايلات حيوانى) رهبر لشگر شيطان شمرده مىشود و نفس انسان ميان اين دو قرار دارد. هر يک از اين دو نفس را بهسوي خود مىکشد. بنابراين، هر لشگرى غلبه کند نفس زير فرمانش خواهد بود»[35]
بر اين اساس، انسان نه تنها ناگزير به پيروى از تمايلات حيوانى نيست؛ بلکه کمالش در حاکميت خرد بر غرايز است.
در جهانبينى اسلامى، کمال نهايى انسان قرب به خداوند متعال و رسيدن به مقام رفيع عبوديت است. بنابراين، آنچه موجب نزديک شدن انسان به خدا شود، ارزش اخلاقى دارد و هر چه مانع اين قُرب باشد يا موجب دورى انسان از خداوند گردد، ضد ارزش و بَد است.
4-4-4- سرفصل 4: بررسي مقايسهاي پيشرفت اسلامي و توسعه غربي
در بررسي تفاوت پيشرفت اسلامي و توسعه غربي ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
يک تفاوت اساسي در رابطه با توجه به موضوع معنويت است؛ به طوري که در پيشرفت اسلامي معنويت هم بايد پيشرفت پيدا کند و جامعه بايستي در ابعاد معنوي نيز رشد نمايد؛ اين در حالي است که در توسعه غربي بعد معنويت مد نظر قرار نميگيرد.
همچنين در جهان بيني اسلامي اعتقاد بر آن است که يک عالمي بنام عالم غيب وجود دارد که مدبّر عالم ماده است. اين عالم غيب يعني عالم مجردات که غايب از حواس است. اين عالم مجردات مدبر و تأثيرگذار در عالم ماده است. در اين چارچوب، معنويت به نوعي ايمان به عالم غيب، خدا و ملائکه مدبر اين عالم مي باشد.
با اين نگاه، دو جنبه از محور توسعه مد نظر قرار ميگيرد: يک جنبه از اين جهت است که وضعيت مطلوب يک وضعيت مادي صرف نيست؛ يعني نبايد دنبال رفاه اقتصادي صرف بود، بلکه انسان بايد دنبال رشد معنوي نيز باشد، يعني اين که بايد ايمان انسان نسبت به عالم غيب نيز تقويت شود.
تأثير دوم اين است که اين عالم مجرد در فعل و انفعالات و تحقق پديدههاي اين جهان مؤثر است. شما وقتي ميخواهيد پديده فقر را فرض کنيد از اين جامعه محو کنيد و به سمت رفاه حرکت کنيد عوامل فقرزدايي مختص به عوامل مادي نيستند بلکه يک سري عوامل مجرد هم در کار هستند.
نتيجهاش اين ميشود که ما در سياست گذاريها و برنامه ريزيها، عوامل مجرد اين عالم را هم بايد در نظر بگيريم که در بحث روش ميتوان به آن پرداخت. بنابراين يکي از ويژگيهاي اساسي پيشرفت اسلامي اين است که هم در علل و عوامل و هم در وضعيت، آميخته با معنويت است.[36]
4-4-5- سرفصل 5: نسبت پيشرفت به عدالت
اسلام، عدالت را به معناي رفع فقر و توزيع درآمدها براساس يک سري از شاخصهاي معطوف به توزيع متناسب درآمد و ثروت جامعه ميداند. در اسلام عدالت اصل است. يعني در مقايسه با رشد رفاه و رشد ثروت، عدالت را هدف برتر ميدانيم و رشد را هدف دوم و مقدمهاي براي عدالت ميخواهيم؛
البته ممکن است اين سؤال در ذهن متبادر شود که اگر تزاحمي بين رشد و عدالت اتفاق بيافتد چه بايد کرد؟ پاسخ اين است که در اسلام نهادهايي وجود دارند که موجب ميشوند تا رشد و عدالت همسو بشوند و اين تزاحم از بين برود و در صورت عدم امکان ايجاد همسويي، عدالت در رأس قرار ميگيرد. از جمله اين نهادها در عصر حاضر ميتوان به سازمان محيط زيست اشاره نمود.
اين در حالي است که در تفکر غربي، دستيابي به عدالت به اين گونه نيست. البته مصاديق مختلفي در غرب وجود دارد ولي عمده بحث غرب بر نظام کاپيتاليسم و سرمايهداري است. در بحث توسعه غربي، جريان اصلي علم و دانش مربوط به مکتب سرمايهداري، رشد را هدف نخست اعلام کردهاند که بايد براي آن برنامهريزي کرد. تفکر مبتني بر توسعه غربي مبين آن است که عدالت خود به خود ايجاد ميشود و يا با ابزارهايي مثل ماليات و غيره، بعدها بايد ايجاد نمود. ولي تفکر اسلامي بر اين اعتقاد و باور است که هدف اول بايد ايجاد عدالت باشد و بايد براي اين مهم برنامهريزي لازم انجام داد و استراتژي رشدي که در تقابل و تضاد با عدالت باشد، رشد اسلامي دانسته نميشود.
[1]. مجموعه نکات درسي و مفاهيم مهم مديريت توليد و عمليات، ص127.
[2]. انعام/141.
[3]. اعراف/31.
[4]. « إِنَّمَا اَلسَّرَفُ أَنْ تَجْعَلَ ثَوْبَ صَوْنِكَ ثَوْبَ بِذْلَتِكَ » (سه رساله گناهان کبيره ، ج 2، ص103).
[5]. « اِحذَروا ضَياعَ الأعمارِ فيما لا يَبقي لَكُم، فَفائتُها لا يَعودُ» (ميزان الحکمه، ج 2، ص 893)
[6]. «أُوصِيکُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم » (نهج البلاغه، نامه 47)
[7]. روم/41.
[8]. « لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر» (نهج البلاغه، خطبه 40).
[9]. ارشاد القلوب، ج 1، ص 89.
[10]. عنکبوت/64.
[11]. شوري/13.
[12]. بقره/112.
[13]. نحل/97.
[14]. البرهان في تفسير القرآن ، ج3، ص 453؛ ترجمه تفسير الميزان، ج 12، ص 343؛ تفسير صافي، ج 2، ص 306؛ أطيب البيان في تفسير القرآن، ج 6، ص 219؛ تفسير بيضاوي، ج 3، ص 239.
[15]. زمر/9.
[16]. مجادله/11.
[17]. مريم/43.
[18]. ذاريات/56.
[19]. «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي اَلْخُبْزِ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فَلَوْلاَ اَلْخُبْزُ مَا صُمْنَا وَ لاَ صَلَّيْنَا وَ لاَ أَدَّيْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ» (الکافي، ج 5، ص 73).
[20]. «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَکُونَ کُفْراً» (همان، ج 2، ص 307).
[21]. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: خَمْسٌ مَنْ لَمْ يَكُنَّ فِيهِ لَمْ يَتَهَنَّأْ بِالْعَيْشِ اَلصِّحَّةُ وَ اَلْأَمْنُ وَ اَلْغِنَى وَ اَلْقَنَاعَةُ وَ اَلْأَنِيسُ اَلْمُوَافِقُ» (مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص149)
[22]. اسرا/70.
[23]. حجرات/13.
[24]. «أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى اَلرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً . وَ لاَ تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اَللَّهُ حُرّا»
(نهج البلاغه،نامه 39).
[25]. انعام/165.
[26]. بقره/30.
[27]. فلسفهى روشنگرى، صص 75 - 72.
[28]. ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، صص 19 -21.
[29]. همان ،صص 21 - 22.
[30]. ذاريات/56.
[31]. حجر/ 28 -29.
[32]. مومنون/12-13-14
[33]. کهف/29.
[34]. انفال/42.
[35]. «العَقـلُ صاحِبُ جَيـشِ الرَّحمنِ و الهَوى قائدُ جَيشِ الشَّيطانِ و النَّفسُ مُتَجاذِبَةٌ بَينَهُما ، فأيُّهُما غَلَبَ كانَت في حَيِّزِهِ »(غرر الحکم و درر الکلم ، ص119).
[36]. فصلنامه تخصصي علوم انساني اسلامي صدرا، شماره 10 تابستان 93.