1-3-چگونه دانشجويان را به خداوند توجه دهيم؟
1401/09/21 11:38فصل قبل
شيوههاي متنوعي براي توجه دادن مخاطب به خداوند در هنگام تدريس وجود دارد که در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره ميشود:
الف) کمک خواستن اساتيد و دانشجويان از خداوند براي فهماندن و فهميدن مطلب
هرگاه مدرّس بخواهد درسي را با جهت گيري الهي تدريس کند، لازم است از خداوند متعال بخواهد تا او را در تدريس و تفهيم درست و آسان مطالب ياري نمايد و در ابتداي ترم و گاهي در اثناي آن به دانشجويان خاطر نشان نمايد: اگرچه مدرّس، کتاب، کلاس و تلاش لازم است اما تعليم دهنده واقعي خدا است[1] و ساير موارد فقط زمينه ساز يادگيري هستند و هيچ کسي نميتواند بدون عنايت و خواست خدا کسب علم نمايد. لذا از او بخواهند تا ياريشان کند.
اينکه معصومين b به ما آموختهاند هنگام مطالعه، دعاي مطالعه بخوانيم براي آن است که خداوند و معلّم واقعي فراموش نشود:
«خدايا مرا از تاريکيهاي وهم خارج فرما و به نور فهم گرامي بدار. خدايا درهاي رحمتت را بر من بگشا و گنجينههاي علومت را بر من آشکار نما. به مهربانيتاي مهربان ترين مهربان ها[2]»
در اينجا مناسب است براي مطالعه اساتيد محترم، در رابطه با موضوع بالا، توضيحات بيشتري تقديم شود:
علماي فلسفه در چگونگي شکلگيري يک فکر و انديشه نظرات مختلفي ارائه ميدهند، که يکي از مناسب ترين نظريات، «نظريه اشراق علم» است. يعني خداوند عالَم، علم، دانش و انديشه اوليه اختراعات را به ذهن بشر تابانده (يا به بيان ديگر الهام ميفرمايد) و او به واسطه اين فيض الهي، عالِم ميگردد.
در خصوص علوم ذهني و انتزاعي نيز با اندکي دقت ميتوان نقش خداوند را به عنوان منشاء اوليه و فاعل حقيقي ديد. بعنوان مثال اگر سطوح دانايي را به ترتيب زير ميدانيم:
شهود (Intuition)
حکمت (Wisdom)
دانش (Knowledge)
اطلاعات (Information)
دادهها (Data)
در مورد نقش خداوند ميتوان گفت:
همه مراحل دانايي از جانب خداوند به انسان داده شده است. به عنوان مثال داده يک مفهوم انتزاعي است که ذهن انسان از امور خارج از ذهن انتزاع ميکند و وارد رايانه ميسازد که اين انتزاع به اذن و افاضه الهي صورت ميگيرد.
وقتي رايانه، دادهها را تبديل به اطلاعات ميکند طبق دستور العمل و برنامه اين کار را انجام ميدهد که انسان به او داده است. همان انساني که خداوند قدرت خلق الگوريتم، برنامهنويسي و دستورالعمل نويسي را به او عنايت فرموده است.
در تبديل اطلاعات به دانش توسط رايانه، به عنوان يکي از روشهاي پرکاربرد از شبيهسازي شبکه عصبي انسان استفاده ميشود که در اينجا نقش خداوند آشکارتر است.
ب) توجه دادن به نقش مهم الهام و عنايت خداوند در امر يادگيري، کشف و اختراع:
آنچه معمولاً ما از راههاي حصول علم ميشناسيم دوتاست: يکي تجربه و مشاهده عيني، ديگر قياس و استدلال. بشر از راه مطالعه و مشاهده عيني طبيعت با رموز و اسرار طبيعت آشنا ميشود، يا در اثر قوّه استدلال و قياس نتيجهاي را پيشبيني و استنتاج ميکند. اين گونه موفّقيتها عادي است و لازمه قطعي و جبري مقدّماتي است که بشر عملاً به کار برده است. هر چند از يک نظر دقيق فلسفي در همين موارد نيز يک منشأ الهامي وجود دارد.
ولي آيا همه معلوماتي که در طول تاريخ عمر بشر براي او حاصل شده است، از يکي از اين دو راه بوده است و لا غير؟ يا راه سومي هم وجود دارد؟ به عقيده بسياري از دانشمندان راه سومي هم هست. شايد اغلب اکتشافات بزرگ از نوع برقي بوده که ناگهان در روح و مغز دانشمند جهيده و روشن شده است.
ابن سينا معتقد است که چنين قوّهاي در بسياري از افراد با اختلاف و تفاوتهايي وجود دارد؛ لذا آيه شريفه «... يکادُ زَيتُهَا يضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ....» [3] را بر همين قوّه که در بعضي افراد احياناً به صورت شديدي وجود دارد حمل ميکند.
غزالي در کتاب «المنقذ من الضّلال» مينويسد: «بشر يک سلسله اطّلاعات درباره دواها و علاجها و درباره نجوم دارد که تصور نميرود از طريق تجربه توانسته باشد آنها را به دست آورده باشد، فقط بايد گفت لطف الهي از طريق الهام بشر را هدايت کرده است».
خواجه نصير الدين طوسي نيز درباره احتياج به وحي و نبوّت ميگويد: «برخي صنايع را بشر از طريق الهام آموخته است».
مولوي همين معني و مضمون را به نظم آورده است آنجا که ميگويد:
اين نجــوم و طـــب، وحي انبياست عقل و حس را سوي بي سو، ره کجاست؟
عقل جزوي، عقل استخراج نيست جــــز پذيراي فــــن و محتــاج نيــســـت
قابل تعليم و فهمســـت ايـــــن خرد ليــــک صاحــــب وحي تعليـــمــش دهــد
جمله حرفتها يقيــن از وحي بود اوّل او، ليــــــک عـقــــــل آن را فـــــزود
ممکن است بسياري از افراد گمان کنند که اين سخن که برخي از دانشها از طريق الهام به بشر القاء ميشود امروز کهنه شده است و طرفداراني ندارد؛ بلکه در جهان امروز مبدأ و منشأ دانش را صرفاً حواسّ ظاهره به وسيله مشاهده عيني و تکرار مشاهده و تجربه ميدانند و بجز آن به چيزي معتقد نيستند. در حالي که امروزه بسياري از دانشمندان (حتي غربي)، بسياري از فرضيّهها را نوعي الهام به دانشمند تلقّي ميکنند. الکسيس کارل در کتاب «انسان موجود ناشناخته» يکي از طرفداران نظريّه اشراق و الهام است. او ميگويد:
«به يقين اکتشافات علمي تنها محصول و اثر فکر آدمي نيست. نوابغ علاوه بر نيروي مطالعه و درک قضايا، از خصايص ديگري چون اشراق و تصوّر خلاّقانه برخوردارند. به وسيله اشراق چيزهايي را که بر ديگران پوشيده است مييابند و روابط مجهول بين قضايايي که ظاهراً با هم ارتباطي ندارند ميبينند و وجود گنجينههاي مجهول را به فراست در مييابند و بدون دليل و تحليل آنچه را دانستنش اهمّيت دارد ميدانند.»
همچنين او ميگويد:
«دانشمندان را به دو دسته ميتوان تقسيم کرد: يکي منطقي و ديگري اشراقي. علوم، ترقّي خود را مرهون اين دو دسته متفکر است. علوم رايانه نيز که اساس و پايهاي کاملاً منطقي دارد با اين حال از اشراق سهم گرفته است. در زندگي عادي نيز مانند قضاياي علمي، اشراق يک عامل شناسايي قوي و در عين حال خطرناکي بوده و تميز آن از توهّم گاهي دشوار است. فقط مردان بزرگ و پاکان ساده دل ميتوانند با آن به کمال اوج زندگي معنوي برسند. اين موهبت حقّاً شگفت انگيز است و درک واقعيّت بدون دليل و تفکر را غير قابل تفسير مينمايد.»
شهيد مطهري e به نقل از يکي از دانشمندان رياضي دان فرانسوي به نام «ژاک هادامارد» ميگويد:
«وقتي ما به شرايط اکتشافات و اختراعات ميانديشيم محال است بتوانيم اثر ادراکات ناگهاني دروني را ناديده بگيريم. هر دانشمند محقّقي کم و بيش اين احساس را کرده است که زندگي و مطالب علمي او از يک رشته فعّاليتهاي متناوب که در عدهاي از آنها اراده و شعور وي مؤثّر بوده و بقيّه حاصل يک سلسله الهامات دروني است تشکيل شده است.»
اينشتاين دانشمند بزرگ عصر ما نيز چنين عقيدهاي درباره فرضيّههاي بزرگ داشته و مدّعي بوده است که مبدأ پيدايش فرضيّههاي بزرگ، نوعي الهام و اشراق است. وي در پاسخ به پرسشي با مضمون آنکه «ايدههاي ناب نظريه نسبيت را از کجا آورده است؟» پاسخ ميدهد:
“Ideas come from God!”
اديسون که يکي از مخترعين بزرگ جهان است در جايي ميگويد: «خلاقيت يعني يک درصد الهام و نود و نه درصد عرق ريختن!». اين جمله نشان ميدهد او معتقد بوده است که بدون الهامات (به عنوان جرقه اوليه) کشف علوم و ايجاد اختراعات مختلف امکان پذير نيست[4].
ج) تبيين اين مطلب که خداوند دانش مفيد واقعي (علم با نورانيت) را به کسي عطا ميکند که دلي پاک داشته باشد
توجه دادن به اينکه شرط دريافت علم با منشا الهي ؛ پاکي دل و صفاي باطن است. در فلسفه و حکمت الهي گفته شده است که وقتي شرايط و زمينهها (مانند معلم، تعليم و تعلم) فراهم باشد از طريق واسطهها علم از جانب خداوند به ذهن و دل شخص منتقل ميشود.
متأسفانه بعد از آن که غرب ميدان دار استفاده از علم گرديد، بسياري از اصول مسلّم تعليم و تربيت اسلامي به دست فراموشي سپرده شد. در زماني که مسلمانان پيشتاز ميدانهاي علم بودند، علم نور تلقي ميشد. همانگونه که امام صادق g ميفرمايند: «علم نوري است که خدا در دل هر کس بخواهد ميتاباند[5]». در نگاه الهي «علم، ثمره ايمان است[6]» «عالمانِ حقيقي، وارثان انبياء هستند.[7] » «آنچه در زمين و آسمان است براي عالِم استغفار ميکنند.[8]» «مرکّب علما با خون شهدا هم وزن [يا از آن بالاتر] است.[9]»
در اين نگاه، علم مربوط به «دل و قلب و روح» است، نه «مغز مادي» که واسطهاي بيش نيست. بديهي است با اين نگاه به علم، هر چه قلب و باطن شخص پاکتر باشد، امکان بيشتري را براي دريافت صحيح علومِ تفضل شده از جانب خداوند خواهد داشت. از اين رو دانشمندان الهي و متخصصان تعليم و تربيت اسلامي گفتهاند:
«اگر قلب به پليديهايي آلوده شود که خداوند متعال خوش ندارد، وارد شدن نور و روشنايي در چنين قلبي حرام و ممنوع است[10]»پيامبر a فرمودند: «ملائکه به خانهاي که در آن سگ باشد، داخل نميشوند». از آن جا که دانش مفيدِ واقعي، نوري است که خدا داخل قلب کسي نميکند مگر به واسطه ملائکه؛ و دل خانه ملائکه و محل فرود آنها است؛ و حقيقتِ صفات ناپسند (مانند غضب و شهوت و کبر) سگان درنده هستند، آن چه از اين حديث بر ميآيد اين است که هرگاه خانه دل انسان آکنده از صفات ناپسندي باشد که به سگان درنده ميمانند، فرشتگان که حامل علوم و معارفند، وارد آن نميشوند[11]لذا مدرّسي که با جهت گيري الهي تدريس مينمايد بايد به نقش خداوند در بخشيدن علم به دلهاي پاک اشاره نمايد.
لازم به ذکر است هر مکتبي از علم تعريفي دارد و تعريف مکتب اسلام از علم، دانشي است که موجب فروتني در مقابل بزرگي خدا و نهايتا رستگاري ابدي شود. آموختههاي انسان ناپاک بلاي جان انسانها ميشود و در بهترين حالت تنها براي بُعد مادي زندگي دنيا مفيد است و هيچ سودي از جهت معنوي و اخروي ندارد. در حالي که بُعد روحي براي انسان مهمتر و جهان آخرت پايدارتر است. بنا بر اين اگر بخواهيم برتري «دانش مفيد واقعي نوراني» نسبت به «دانش صرفا مفيد براي زندگي دنيوي» را درک کنيم کافيست که نسبت «زندگي پاک و بي نهايت اخروي» را به «زندگي آلوده به انواع ناملايمات و محدود دنيوي» در نظر بگيريم.
ممکن است سوال شود: اگر خداوند علم را به کسي عطا ميکند که دلي پاک داشته باشد، پس چگونه است که در مواردي، افراد بي ايمان و آلوده نيز دانشمند و مخترع ميشوند؟ در پاسخ بايد گفت:
اولا معلوم نيست اين تصور که افراد ناپاک، عالم و دانشمند خوبي ميشوند، تصور درستي باشد. گمان برخي افراد اين است که هر کسي در ظاهر مومن نيست در باطن هم مومن نيست و آلوده است. چه بسا دانشمنداني که ما گمان ميکنيم افراد آلودهاي هستند ولي در واقع چنين نيستند؛ يا افراد آلودهاي که گمان ميکنيم دانشمند هستند در واقع دانشمند نيستند.
ثانيا ممکن است شخص در زماني که علم را فرا گرفته است دلي پاک داشته اما بعدا آلوده شده و به دنبال اين آلودگي، علم او نيز نورانيت و آثار خوب معنوي خود را از دست داده است.
د) ايجاد خلوص نيت در شاگردان با تبيين تأثير توجه به خدا در رسيدن به مقام والاي علمي
سزاوار است که در ابتدا اين موضوع توسط استاد براي دانشجويان تبيين شود که منبع و مخزن هر خير و کمالي (از جمله علم) خداوند متعال است. لذا در کسب علم بايد با تقرّب جستن به خداوند عليم و کريم، سعي در اتصال به مخزن اصلي علم نمود.
چنين کسي طبق ملاک هاي حقيقي و ملکوتي عالم، انسان بزرگي است، همانطور که امام صادقg مي فرمايند: «هر که براي خداي علم بياموزد و براي خدا عمل کند و براي خدا به ديگران بياموزد، در ملکوت آسمانها بزرگ خوانده مي شود»[12]
دانشمند بزرگ اسلامي، شهيد ثاني e، در شرح اولين گام از وظايف استاد و معلّم مينويسد:
«معلّم دانشجويان را تشويق و تحريص کند تا رفتار و تلاش تحصيلي خود را از هرگونه ناخالصي پاک نمايند و کوشش خويش را در جهت الهي و انساني و کسب رضاي پروردگار محدود سازند و خدا را در تمام لحظات زندگي مراقب و ناظر اعمال خويش بدانند و اين خصوصيت خدايابي و خداجويي را تا هنگام مرگ استمرار داده و عملاً از چنين حالت والاي روحي تا هنگام رخت بر بستن از اين دنيا برخوردار باشند. بايد معلم به دانشجو بفهماند که فقط در سايه چنين حالت روحي، درهاي معارف و دانش بر روي او گشوده ميشود و سينه اش از تنگناي مشکلات رهايي يافته و از شرح صدر برخوردار ميگردد»[13].
مدرّس ميتواند هر از چند گاه دانشجويان را متوجه اين نکته نمايد که در تحصيل علم رضايت خدا را در نظر بگيرند تا هم در امور دنيوي و هم در امور اخروي مورد عنايت خداوند قرار گيرند و به موفقيت واقعي نائل شوند.
لازم به ذکر است اگر کسي براي کسب درآمد و يافتن شغل به تحصيل علم بپردازد اما هدفش از کسب درآمد و کار کردن، کسب روزي حلال و فراهم کردن مقدمات ازدواج و... باشد، اين نيت نيز ميتواند الهي باشد. البته احتمالاً چنين شخصي بجاي ثواب تحصيل علم از ثواب کسب روزي حلال و ... بهرهمند ميشود. به عبارتي درس خواندن مقدمه شغل و حرفه او ميشود. چنين کسي شايد دانشجو و طالب علم به معنايي که در روايات آمده نباشد اما اگر نيت صحيحي داشته باشد کاسب رزق حلال محسوب شده و «کاسب حبيب خدا است». در چنين شرايطي شايسته است، معلم و استاد به دانشجويان خود تذکر دهد حتي اگر براي يافتن شغل و کسب درآمد درس ميخوانند، در اين صورت هم نيت خود را خدايي نمايند؛ يعني هدفشان مشغول شدن در شغلي خداپسندانه و کسب درآمد حلال باشد.
ه) توجه دادن به اينکه مؤثر واقعي و فاعل حقيقي خداوند است
همانگونه که در علوم مربوط به طبيعت و مخلوقات مستقيم خداوند (مانند زيست شناسي، پزشکي و کشاورزي) ميتوان به وضوح نقش خدا را به عنوان منشاء همه پديدهها و فعل و انفعالات ديد، در علومي هم که با مصنوعات دست بشر (مانند سخت افزار رايانه) يا علوم ذهني (مانند نرمافزار رايانه) ارتباط دارد، باز ميتوان نقش خداوند را به عنوان فاعل حقيقي ديد.
البته حق آنست که يافتن نقش خداوند به عنوان فاعل حقيقي در علوم مربوط به طبيعت و مخلوقات مستقيم خداوند نسبت به نوع اخير علوم، اندکي سهلتر است. ليکن اين بدان معنا نيست که دست يافتن به اين معرفت کاري صعب و طاقت فرسا بوده و نشدني باشد.
مواد اوليه تمام مصنوعات بشري را خداوند آفريده و در اختيار بشر قرار داده است. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد:«هُوَ الَّذي خَلَقَ لَکمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ... [14]» يعني «او خدايى است که همه آنچه را در زمين وجود دارد، براى شما آفريد...»
تمام اختراعات و اکتشافات بشر مرهون قوانين فيزيکي و شيميايي ثابت و همچنين خواصي است که خداوند به اشياء مختلف داده است و اگر چنين قوانين ثابتي وجود نداشت هيچ اختراعي به ثبت نميرسيد.
ضمناً علاوه بر اينکه خداوند مواد به کار رفته در مصنوعات بشري را آفريده و خواص معيني را در آن قرار داده است، آنها را تحت کنترل بشر نيز درآورده است. چنانکه ميفرمايد: «وَ سَخَّرَ لَکمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في ذلِک لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَکرُونَ»[15].«او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخّر شما ساخته؛ در اين نشانههاى (مهمي) است براى کسانى که انديشه مىکنند».
براي آن که نقش خداوند به عنوان فاعل حقيقي بهتر تبيين شود مثال و جدول زير ميتواند، مناسب باشد: اگر دقت کنيم متوجه ميشويم «موضوع علم رايانه» عبارت است از :
1- جمع آوري 2- ذخيره 3- پردازش 4- انتقال 5- نمايش اطلاعات
در توضيح فاعليت خداوند ميتوان گفت: براي توليد و پديد آمدن يک سخت افزار يا نرمافزار، عوامل مختلفي در کار هستند که برخي از آن عوامل، رابطه نزديکي با آن محصول و مصنوع دست بشر دارند و برخي از آن عوامل، رابطه دورتري دارند و يکي از آن عوامل نهاييترين و آخرين عامل هستند؛ که به آنها فاعلهاي نزديک، مياني و نهايي (يا حقيقي) گفته ميشود. در هر يک از موارد پنجگانه فوق، فاعلهاي نزديک، مياني و حقيقي به شرح جدول هستند:
رديف |
عنوان |
فاعلهاي نزديک |
فاعلهاي مياني |
فاعل حقيقي |
1 |
جمع آوري |
سامانهها و حسگرهاي رايانهاي ورود اطلاعات |
مواردي مانند: انسانِ برنامهنويس + نرمافزار صادرکننده فرمان ورودي + کاربر انساني |
خداوند عزيز و حکيم (خالق، رب و الهام بخش فکر انسان) |
2 |
ذخيره |
سامانههاي رايانهاي ذخيرهسازي اطلاعات |
مواردي مانند: انسانِ برنامهنويس + نرمافزار صادرکننده فرمان ذخيرهسازي |
خداوند عزيز و حکيم (خالق، رب و الهام بخش فکر انسان) |
3 |
پردازش |
پردازنده رايانه |
مواردي مانند: انسانِ طراح و برنامهريز پردازنده |
خداوند عزيز و حکيم (خالق، رب و الهام بخش فکر انسان) |
4 |
انتقال |
سامانههاي ارتباطي و شبکه |
مواردي مانند: انسانِ برنامهنويس + نرمافزار صادرکننده فرمان انتقال + کاربر انساني |
خداوند عزيز و حکيم (خالق، رب و الهام بخش فکر انسان) |
5 |
نمايش |
سامانههاي نمايشي يا خروجي |
مواردي مانند: انسانِ برنامهنويس + نرمافزار صادرکننده فرمان خروجي + کاربر انساني |
خداوند عزيز و حکيم (خالق، رب و الهام بخش فکر انسان) |
و) توجه دادن به فاعليت خداوند در مثالها
با اينکه رايانه از علوم طبيعي به شمار نميرود، ولي پارهاي از ساختارها و نظامهايي که دانشمندان اين علوم به دنبال آن هستند، از آفريدههاي خداوند در طبيعت (همچون آناتومي بدن و خصوصاً مغز انسان يا الگوريتم مورچگان) ايده ميگيرند. به عبارتي ديگر همچون ساير رشتهها، در دروس رشته رايانه نيز گاهي مدرّس براي تفهيم مطلب ناگزير است از مثال استفاده نمايد که اين مثالها بعضي اوقات از طبيعت (خلقت مستقيم پروردگار متعال) است. در هنگام بيان مثالهايي از طبيعت ميتوان دو گونه اين مثالها را بيان کرد: يکي آن که به نقش خداوند در ايجاد و بقا طبيعت توجه نشود (شيوه سکولار)؛ و ديگر آن که به نقش خداوند توجه شود و بجاي طبيعتِ منهاي خدا، خلقت الهي مورد توجه قرار گيرد (شيوه توحيدي).
کافي است مدرّس در هنگام تدريس و بيان مثالهايي که از طبيعت ذکر ميکند، دانشجو را به اين حقيقت يعني نقش خداوند در طبيعت توجه دهد.
به عنوان مثال در بخش ابتدايي درس «شبکههاي عصبي» استادان معمولاً چند جلسهاي را به تشريح ساختار نظام عصبي و مغز انسان ميپردازند. در اين بخش از درس، دو نکته بسيار جالب توجه است: اول ساختار مفصل، پيچيده و سرشار از نظم سلولهاي عصبي مغز؛ دوم، قابليت تحسينبرانگيز اين سلولهاي عصبي براي شبکهسازيهاي مختلف با سلولهاي مجاور براي حل مسائل مختلف و عکسالعمل نسبت به وضعيتهاي مختلفي که انسان در آنها قرار ميگيرد. ضمناً اين شبکهسازي به صورت پويا بوده و امکان تغيير و اصلاح آن نيز توسط اين سلولهاي شگفتآور وجود دارد! استاد خداباور بايستي در هر مرحله از شرح و توصيف ساختار پيچيده و شگرف مغز انسان، سلولهاي عصبي آن و مفاهيم و اجزاي موجود در آنها (اعم از نورون، آکسون، دندريت، سيناپس و ...) به ذکر اين نکته پايبند باشد که: «همه اين نظم و ارتباط مفصل و چشمگير بين سلولهاي عصبي و شبکهسازيهاي پويا و هوشمندانه بينشان، بيانگر خالق دانا و توانا آنها است».
به عنوان مثال ديگر در مباحث مربوط به «الگوريتمهاي فرگشتي (تکامل)» با انواعي از آنها آشنا ميشويم که در حقيقت الهامگرفتن دانشمندان علوم رايانه (خصوصاً شاخه هوش مصنوعي) از خلقت خداوند هستند. نمونههايي از اين الگوريتمهاي تکامل عبارتند از: الگوريتم ژنتيک، الگوريتم کلوني زنبور عسل، و الگوريتم کلوني مورچگان. از استاد خداباور توقع ميرود پس از توضيح اوليه پيرامون هر يک از اين الگوريتمها، توجه دانشجوي مخاطب را به سمت خالق اين نظم هوشمندانه، مؤثر و در عين حال ساده در کروموزومهاي طبيعي و حشراتي همچون زنبور عسل و مورچه معطوف نمايد. اينکه دانشجو قبل از توجه به دانشمندان کاشف اين روشهاي زيبا در اين مخلوقات موجود در طبيعت، به خالق آنها توجه کرده و از اعماق وجود خود، او را تقديس و تحسين نمايد، کليد موفقيت تدريس خدامحور استاد خداباور خواهد بود.
ز) بيان نظرات علمي دانشمندان موحّد با تاکيد بر خداباور بودن آنها
يکي از شيوههاي غير مستقيم توجه دادن به خداوند هنگام تدريس آن است که اگر مدرّس دستاورد علمي يا نظريهاي را مطرح نمود و صاحب آن دستاورد يا نظريه خداباور بود، حتماً به اين نکته اشاره نمايد. به عنوان مثال: مدرسان و دانشجويان رشتههاي مربوط به رايانه، در دروسي همچون «رمزنگاري»، «امنيت اطلاعات» و «امنيت شبکه» با اسم دکتر «طاهر الجمال» دانشمند معروف و مؤثر مسلمان و مصري که مبدع يکي از مهمترين طرحهاي رمزنگاري نامتقارن در علوم رايانه است، برخورد ميکنند. دستاوردهاي اين دانشمند مسلمان منجر به توسعه الگوريتم DSA و زيرساخت فناوري SSL شده است که امروزه يکي از مهمترين ابزارهاي حفظ امنيت اطلاعات در سامانههاي مختلف رايانهاي است. تذکر اين نکته که ايشان يک مسلمان و خداباور است، مطمئناً تأثير مثبتي در مخاطبين خواهد گذاشت.
ح) نقل قولهايي از دانشمندان معروف علم رايانه در رابطه با خدا
همچنين بيان جملات خداباورانه دانشمندان (خصوصا دانشمندان رايانه) ميتواند در اين زمينه مؤثر باشد. به عنوان نمونه، ذيلاً در ادامه مواردي ارائه ميگردد:
آلن تورينگ (پدر علم محاسبه نوين و هوش مصنوعي) ميگويد: «علم همچون معادلات ديفرانسيل است و مذهب نقش شرايط مرزي آن را ايفا ميکند» [16].
دانلد کنوث (پايهگذار رشته آناليز الگوريتمها) ميگويد: «پس از آنکه به اندازه کافي داشتيد که بخوريد و سرپناهي داشته باشيد، مهم آنست که ببينيد براي ديگران چه ميتوانيد انجام دهيد و چه نقشي در نظام عالم ميتوانيد داشته باشيد» [17]. در جايي ديگر: «هيچکس نبايد ادعاي مالکيت بر يک فرمول رياضي را داشته باشد. رياضيات به خداوند متعلق است!» [18]. و همچنين از وي نقل شده است که: «عليرغم آنکه خورشيد در طي زمان طولاني طلوع و غروب ميکند، اما اين باعث نشده است که نظم خود را از دست داده و رفتار حرکتش تصادفي شود» [19].
جان فون نيومن (يکي از دانشمندان بسيار مؤثر در پيشرفت نظريه بازيها و نيز مفهوم اتوماتاي سلولي) ميگويد: «احتمالاً خدايي وجود دارد. زيرا با قبول وجود او توجيه بسيار از پديدهها آسانتر از زماني است که وجود او را قبول نکنيم» [20].
کتاب جهاني رياضيات[21] از افلاطون نقل کرده است: God ever geometrizes يعني «خداوند با قواعد هندسي تدبير ميکند».
دوران قبل از رنسانس، که دانشمندان در اروپا در سيطره کليسا بودند، بيان نتايج علمي که با آموزههاي کليسا همخواني نداشت، عواقب بدي براي گوينده به همراه داشت. در عين حال، دانشمندان بسياري نيز ضمن بيان نتايج علمي متناقض با آموزههاي کليسا، به اعتقاد خود به خداوند در جاهاي مختلف اشاره کردهاند. گاليله، يکي از دانشمنداني بود که به حرکت زمين دور خورشيد اعتقاد داشت و اين اعتقاد وي صريحاً در تناقض با آموزههاي کليسا بود و بدين خاطر 8 سال در بازداشت خانگي به سر برد، اما در قرون طلايي تمدن اسلامي – که همزمان با قرون وسطي غرب بود- بزرگترين علماي تجربي مانند ابن سينا و خواجه نصيرالدين طوسي. و...، خود بزرگترين علماي اسلامي زمانشان بوده اند، و اين نشان از عمق ارتباط علم و دين در جهان اسلام است.
به هر حال علي رغم فشارهاي کليسا به گاليله، وي ضمن ايستادگي بر ديدگاه علمي خود، به خداوند نيز معتقد مانده، و زمام امور را به دست او مي دانست، از او چنين نقل شده:
«هر چه از زندگي ما ميگذرد، (متوجه ميشويم) اينکه خداوند اختيار همه امور را به ما نداده است را بايد به عنوان بزرگترين هديه از جانب او به حساب بياوريم. در حقيقت نه تنها بايد به خاطر بلايا تشکر کرد، بلکه قدرداني بيحد و حصري را از فراهم آورنده آنها داشت؛ چرا که بدان وسيله ما از علاقة مفرط به چيزهاي زميني جدا ميشويم و ذهن ما به سمت چيزهاي آسماني و الهي فرا ميرود.»[22]
اين جمله از کپلر، از دانشمندان ديگر اروپا در قرنهاي 15 و 16، مشهور است که: «هدف اصلي تمام تحقيقات جهان بايد کشف نظم منطقي و هماهنگي باشد که خداوند در آن گذارده و آن را به زبان رياضيات بر ما آشکار ساخته است.»[23]
بلز پاسکال يکي از برجستهترين رياضيدانان و مخترعان قرن 17 بود. پاسکال، بر خلاف ديگر دانشمندان، ديدگاه جالبي در مورد وجود خدا داشت. تفکرات او در مورد وجود خدا که «شرط بندي پاسکال»[24] ناميده ميشود، در کتاب پنسيس[25] منتشر شد. طبق شرطبندي پاسکال، حتي اگر دليلي براي وجود خدا نداشته باشيم، عاقلانهتر (سودمندتر) است که به وجود خدا اعتقاد داشته باشيم. زيرا اگر خدا وجود نداشت، ضرر بزرگي نکردهايم، ولي در صورت وجود خدا ضرر بزرگتري (جهنم) متوجه ما خواهد بود.[26].[27]
در ادامه، تعدادي از ديدگاههاي پاسکال را در مورد خدا از زبان خود او بازگو ميکنيم:
«اين ميل شديد و اين بي نظمي به چه چيزي جز اين دلالت دارد که زماني بشر در يک خوشبختي واقعي قرار داشته است که اکنون اثر و نوشته اي خالي از آن در عمق وجود او به جا مانده است؟ لذا وي بيهوده تلاش ميکند که خود را با هر چيزي در اطرافش اقناع کند و به دنبال چيزهايي است که در اينجا وجود ندارد و حتي نمي تواند در آنچه که وجود دارد هم آنها را بيابد. در حالي که هيچ کس نمي تواند کمکي بکند، اين پرتگاه بينهايت تنها ميتواند با يک شي بي نهايت و غيرقابل تغيير که همان خداست پر شود.»[28]
درجايي ديگر پاسکال ميگويد: «ايمان چيزي متفاوت از برهان است، دومي انساني است و اولي هديهاي از طرف خداست»[29].
اسحاق نيوتن از دانشمنداني است که نياز به معرفي ندارد. در فصل 7 از کتاب «رياضيدانان و خدايان آنها تعاملات بين رياضيات و عقايد ديني[30]» با عنوان «نيوتن، خدا، و رياضيات آن دو» به قلم راب ايليفي[31]، به دلايل متعددي از نوشتههاي نيوتن اشاره ميکند که نشانگر اعتقاد وي به خدا است.
نقل قولهاي زير آشکارا عقيدهي او را در مورد قدرت برتر بازگو ميکند:
وي در کتاب «اصول رياضي فلسفه طبيعت[32]» که يکي از مهمترين کتابهاي علمي آن دوره به حساب ميآيد، به اعتقاد به خدا اعتراف کرده است. وي در اين کتاب بيان ميکند: «اين سيستم زيباي خورشيد، سيارهها و ستارهها تنها ميتوانند حاصل طراحي و حاکميت موجود باهوش و قدرتمندي باشند»[33] . در جاي ديگري ميگويد: «جاذبهي زمين علت حرکت سيارات را بيان ميکند اما در مورد اين که چه کسي اين سيارات را به حرکت درميآورد نميتواند نظر دهد. خدا بر همه چيز حاکميت ميکند و از همهي چيزها و کارها با خبر است.» [34] در مقالهاي از چارلز ديکنز، نويسنده معروف در سال 1864در نشريه «All the year round» نقل قول زير از نيوتن آمده است: «در غياب هر برهاني، (مشاهدهي پيچيدگيهاي) انگشت شست به تنهايي، مرا به وجود خداوند متقاعد ميسازد».
نيکلاس کوپرنيک ستاره شناس، رياضيدان و اقتصاددان لهستاني بود که نظريهي خورشيد مرکزي منظومه شمسي را بسط داد و به صورت علمي درآورد. اگرچه نظرات او بر خلاف کليساي کاتوليک و ارتودوکس در آن زمان بود اما بسياري معتقدند کوپرنيک ملحد نبود. برخي از نظراتي که در زير ذکر شده، ادعاي تاريخدانان را در اينباره که کوپرنيک به خدا اعتقاد داشت، تأييد ميکند:
«من ميدانم که انسانهاي عادي نميتوانند درمورد نظرات يک فيلسوف قضاوت کنند، چون انسان تا جايي که خدا به عقل او اجازه داده است، تلاش خود را براي يافتن حقيقت همه چيز ميکند» [35]. در صفحه 181 از کتاب «فکر و ماشين» به نقل از کپرنيک بيان شده است: «جهان توسط بهترين و منظمترين خالق براي ما ساخته شده است»[36].
همچنين رنه دکارت رياضيدان و فيلسوف فرانسوي که از جملهي بنيانگذاران فلسفهي جديد (فلسفهي بعد از دوران تولد مجدد) به شمار ميآيد و جمله مشهور «من فکر ميکنم، در نتيجه من هستم» از وي است، در کتاب خود با عنوان «Meditations on First Philosophy» دو اثبات براي وجود خدا ارائه ميکند که نشان دهنده اعتقاد عميق وي به وجود خداست.
جملات زير از بخش مربوط به اثبات خدا در کتاب «Meditations on First Philosophy»[37] (به فارسي: «تأملاتي در فلسفه اولي») انتخاب شدهاند.
He [God] cannot be a deceiver, since the light of nature
teaches us that fraud and deception necessarily proceed from some defect (Page 19).
از اينجا با وضوح تمام معلوم ميشود که محال است خدا فريبکار باشد، زيرا نور فطرت به ما تعليم ميدهد که نيرنگ و فريبکاري ضرورتاً ناشي از نقص است.
By the name God I understand a substance infinite, [eternal, immutable], independent, all-knowing, all-powerful, and by which I myself, and every other thing that exists, if any such there be, were created. But these properties are so great and excellent, that the more attentively I consider them the less I feel persuaded that the idea I have of them owes its origin to myself alone. (Page 16)
منظور من از کلمه خدا، جوهري است نامتناهي، [سرمد، تغييرناپذير]، قائم به ذات، عالم مطلق، قادر مطلق، که خود من و هر چيز ديگري را، اگر چيز ديگري وجود داشته باشد، آفريده است. اما همه اين صفات به گونهاي [عظيم و والا] است که هر قدر عميقتر در آنها تامل ميکنم کمتر به نظر ميرسد که مفاهيمي که از آنها دارم بتوانند تنها از خود من صادر شده باشند.
The idea by which I conceive a God [sovereign], eternal, infinite, [immutable], all-knowing, all-powerful, and the creator of all things that are out of himself, this, I say, has certainly in it more objective reality than those ideas by which finite substances are represented. (Page 15)
مفهومي که از خدايي متعال، سرمد، نامتناهي، [تغييرناپذير]، عالم مطلق، قادر مطلق، و خالق همه چيز بيرون از خودش (همه ماسوي) حکايت ميکند، قطعاً مشتمل بر واقعيت ذهني بيشتري است تا مفاهيمي که از جواهر متناهي حکايت ميکنند.
Although my knowledge increase more and more, nevertheless I am not, therefore, induced to think that it will ever be actually infinite, since it can never reach that point beyond which it shall be incapable of further increase. But I conceive God as actually infinite, so that nothing can be added to his perfection. And in fine, I readily perceive that the objective being of an idea cannot be produced by a being that is merely potentially existent, which, properly speaking, is nothing, but only by a being existing formally or actually. (Page 17)
هرچند معرفت من به تدريج زياد ميشود، اما نميتوان گفت که نامتناهي بالفعل خواهد شد، زيرا هرگز به چنان نقطه اوجي [از کمال] نخواهد رسيد که تحصيل افزايش بيش از آن محال باشد. اما من خدا را نامتناهي بالفعل ميدانم، بنابراين محال است بر کمال مطلق او چيزي افزوده شود. و سرانجام خوب ميدانم که وجود ذهني يک مفهوم نميتواند معلول موجودي باشد که فقط بالقوه وجود دارد و در واقع معدوم است، بلکه فقط ميتواند معلول موجودي باشد که خود وجود صوري يا بالفعل داشته باشد.
کورت گودل يکي از دانشمندان معروف رياضي در قرن اخير است که نظريات متعددي در زمينه رياضيات دارد. وي که در سال 1978 فوت کرده است، يک اثبات با استفاده از منطق رياضي براي وجود خدا ارائه کرده است که هنوز در خصوص آن در مباحث فلسفي بحث ميشود[38].
در صفحه 153 از کتاب «روح افلاطون: نگاشت مدرنيسم از رياضيات» نوشته گري نقل قول زير از لئوپولدکرونيکر، رياضيدانان مشهور آلماني قرن نوزدهم آمده است: «خداوند اعداد طبيعي را خلق کرد و بقيه ساخته دست بشر هستند.» [39]
ط) تدريس با پيش فرضهاي توحيدي مانند اينکه مادّه ابتکار ندارد.
معمولاً وقتي يک مطلب علمي يا غير علمي از سوي شخصي مطرح ميشود، خواه، ناخواه، مبتني بر يکسري پيش فرضها است که حتي ممکن است گوينده هم متوجه آن نباشد. بعنوان مثال هندسه اقليدسي بر مبناي اصول اقليدسي پايه گذاري شده است، که اين اصول پيش فرضهاي اين هندسه است. چه بسا افراد بر اساس مباني و پيش فرضهاي هندسه اقليدسي عمل کنند بدون آن که در ظاهر به آن اصول توجه داشته باشد.
اصولا براي انجام هر کاري انسان يک پيش زمينه ذهني دارد اين پيش زمينه شامل جهان بيني افراد نسبت به مسائل و محيط پيرامون است که ميتواند جنبه توحيدي يا غير توحيدي داشته باشد. اين مسئله شامل مطالب، گزارهها و نظريات علمي هم ميشود.
در اينجا منظور ما از پيش فرض، آن دسته از اصول و مباني ناپيداي علم است که جنبه توحيدي يا غير دارند و در شکلگيري محتواي علم مؤثر هستند و گزارههاي علمي بر اساس آنها ساخته ميشوند.
مباني، اصولي هستند که دانشمندان يک رشته آن را پذيرفته و فرضيه هاي خود را بر پايه آن اصول شکل مي دهند و يافته هاي علمي خود را با آن اصول تفسير مي کنند. اين عمل گاهي آگاهانه است و گاهي ناآگاه. يا به عبارتي مباني گاهي آشکار است و گاهي پنهان، که ما در اينجا به مباني پنهان پيش فرض مي گوييم. پيش فرض ها بخش هاي نامرئي و ناپيداي سخنان و تفسيرها و توضيحات دانشمندان يک رشته علمي است.
اين موضوع شامل حال همه علوم ميشود خصوصا علوم انساني و هنر و حتي علوم فني، پايه و کشاورزي اما در علومي مانند رايانه اين پيش فرضها کمتر است و آن مقداري هم که وجود دارد، کمتر جنبه توحيدي و غيرتوحيدي دارد؛ ولي اين بدان معنا نيست که اصلا چنين پيش فرضهايي وجود ندارد. در اينجا يک پيش فرض به عنوان نمونه ذکر ميشود. اميد است اساتيد محترم نمونههاي ديگري را به اين مورد اضافه نمايند.
ابتکار، انتخاب، احساس و عاطفه مربوط به روح است يا ماده؟
پيش فرض غير توحيدي: چيزي جز ماده وجود ندارد و اين امور مربوط به ماده است
تاکنون بسيار شنيدهايد که متخصصان علوم رايانه آرزو دارند روزي روباتي بسازند که اراده، شعور، قدرتِ انتخاب و احساس و عاطفه داشته باشد. اين مسئله در رمانها و فيلمهاي علمي تخيّلي نيز نمود داشته است. برخي نامگذاريها نيز احتمالا در راستاي همين هدف و آرزو است. مانند: سامانه عامل اندرويد (شبه انسان)، هوشمند، هوش مصنوعي و ... هر چند اينگونه نيست که هرکسي اين اصطلاحات را به کار برد، پيش فرض اين آرزو و هدف را قبول دارد يا به آن، به شکل ارادي توجه دارد.
در نگاه غير توحيدي اموري مانند اراده، احساس و عاطفه صرفا مربوط به بُعد مادي انسانها است و چيزي بنام روح وجود ندارد. از اين رو ميتوان ماده را بجايي رساند که شبيه انسان، واجد هوش، احساسات، اراده و... شود؛ همان طور که استيون هاوکينگ فيزيکدان مشهور انگليسي که سخنان زيادي در زمينه هوش مصنوعي و خطرات آن براي انسان دارد، در تبيين مباني خويش تصريح مي کند که انسان هم جز يک ماشين زيستي پيشرفته نيست، و آنچه فعاليت هاي ما را تعيين مي کند صرفا مغز است، و امر مجرديِ وراي آن وجود ندارد.[40]
به خاطر اين مباني و پيش فرض هاي مادي گرايانه است که شاهد تخيلپردازيهاي فاقد پشتوانه عقلي براي امکان ساخت موجوداتي کاملاً برتر از انسان هستيم.
پيش فرض توحيدي: ماده ابتکار، انتخاب، احساس و عاطفه ندارد
با توجه به نظر متکلّمان اسلامي (علماي علم عقايد) در مورد پيدايش و بقاء «روح» که آن را از هر جهت غير مادي ميدانند؛ در نگاه الهي و توحيدي اموري مانند عقل، هوش، اراده و احساسات مربوط به روح است و ماده فاقد روح، نميتواند واجد اين امور باشد. در نتيجه انسان نميتواند با ماده بي روح ماشيني بسازد که واقعا هوش، اختيار، ابتکار و احساسات داشته باشد.
متفکر شهيد، استاد مطهري e ميگويد:
آيا ميشود ماشيني اختراع بشود که علاوه بر اينکه گفته گوينده را به زبان ديگري ترجمه ميکند، ابتکار هم داشته باشد به طوري که اشتباهات گوينده را هم اصلاح کند؟ مثلاً شما ميخواستيد بگوييد «من نان ميخواهم» ولي در مقابل ماشين گفتيد «من آب ميخواهم»، او بفهمد که شما اشتباه کردهايد و «من نان ميخواهم» ترجمه کند؛ يعني ماشين از خودش ابتکار و خلاقيت به خرج بدهد و برسد به جايي که مردد بشود که آيا بايد «آب ميخواهم» ترجمه کند يا «نان ميخواهم» ؛ بگويد از طرفي گوينده گفته است که «من آب ميخواهم» اما از طرف ديگر نان ميخواهد و خودش هم اشتباه کرده است! آيا آن طوري که گفته ترجمه کنم يا آن طوري که درست است؟ نه، اين ديگر کار ماشين نيست؛ ابتکار و انتخاب کار ماشين نيست؛ چون انتخاب کردن با آينده ارتباط دارد، يعني (کسي که انتخاب ميکند) حساب ميکند براي آينده چه مناسبتر است و از ميان چند چيزي که الآن حاضر است يکي را براي آينده انتخاب ميکند، و اين با ساختمان ماشيني، هر اندازه هم که اين ساختمان کامل باشد، جور در نميآيد.
اينکه ماشين خودش را با محيط منطبق کند، مثلاً شما جملهاي را ميخواهيد با ماشين بزنيد، اتفاقا کسي وارد ميشود و شما مجبوريد حرفي را جوري بزنيد که اسباب سوء تفاهم براي او نشود، ماشين خودش را با اين محيط منطبق کند و طوري ترجمه کند که متناسب با حيات اين ماشين و صاحبش باشد، خودش را تغيير بدهد، خودش (بدون برنامهنويسي قبلي) در خودش، در کار خودش و در وضع خودش تغيير ايجاد کند و از نو خودش را بسازد، به مقدار لازم هم که ساخت دست از ساختن بردارد؛ [چنين چيزهايي با ساختمان ماشيني سازگار نيست].[41]
مدرّسي که ميخواهد با جهت گيري الهي تدريس نمايد، بايد مبتني بر مباني توحيدي تدريس نمايد و باور توحيدي او از خلال سخنانش احساس شود. ناگفته نماند براي تاثير گذاري شيوههاي بالا (که براي توجه دادن به نقش خداوند ذکر شد) رفتار صحيح استاد شرط اساسي است و نبايد از آن غفلت کرد.
رفتار صحيح استاد شرط تاثير گذاري شيوههاي پيشنهادي
همانگونه که در پيشگفتار کتاب بيان شد، معلم و استاد علاوه بر نقش آموزشي نقش تربيتي نيز دارد بلکه به دليل تقدّم تربيت و اخلاق بر دانش (به معناي اطلاعات)، نقش تربيتي وي مهمتر و مقدّم بر نقش آموزشي است. همچنين گفته شد که نقش تربيتي معلم و استاد ميتواند در قالب رفتاري يا گفتاري باشد. از آنجا که رسالت اين کتاب کمک به مدرّسان محترم در ايفاي نقش تربيتي در قالب گفتاري است، از اين رو در کتاب حاضر فقط به مباحث گفتاري پرداخته شده است و بخش رفتاري به کتابها و منابع مربوطه ( مانند آداب تعليم و تربيت يا اخلاق حرفه اي)که در اين زمينه وجود دارد يا ميتواند تاليف شود، واگذار شده است اما چون بخش رفتاري بسيار مهم و تاثير گذار است و بدون آن گفتار معلم و استاد کم تاثير يا بي تاثير ميشود و حتي ممکن است گاهي نتيجه عکس بدهد؛ برخي نکات به صورت فهرست وار ذکر ميشود. اميد آنکه خداوند متعال به نويسندگان و خوانندگان عزيز توفيق عمل عنايت فرمايد.
برخي از وظايف معلمان و استادان که عمل به آن در تاثير پذيري دانشجويان اثر دارد:
حسن خلق و خوش رفتاري
تواضع
عدالت ( ظلم نکردن به دانشجو)
رعايت تساوي و مواسات بين دانشجويان در ياد دادن و حتي نگاه کردن به آن ها
دوري از مواضع تهمت
نظم در ورود و خروج
حضور در کلاس با مطالعهي قبلي
اخلاص در عمل ( اخلاص در تدريس و...)
رعايت احکام شرعي
سخاوت علمي (انفاق علم)
خوش زباني و عفت کلام
آراستگي
جرات علمي( مقلّد نبودن در مسائل علمي)
آزاد انديشي ( جزم انديش نبودن)
شجاعت علمي (اعتراف به اشتباه، اعتراف به درست بودن نظر دانشجو در جاي خود، گفتن «نمي دانم» در مواقع لزوم)
پاک و با صفا بودن (داشتن معنويت)
صداقت
اهل عمل بودن
وارستگي( دنيا پرست نبودن)
ادب
استمرار علم آموزي ( به روز بودن اطلاعات رشته تخصصي خود)
پرهيز از جدل و ستيز در بحث
اطمينان از صلاحيت علمي خود براي تدريس درس مربوطه
عشق و علاقه به علم و معلّمي
دوست داشتن دانشجويان خود و دلسوزي نسبت به آنان
توجه به حالات روحي و مشکلات احتمالي دانشجويان در حدّ امکان
اطلاع از نام و مشخصات دانشجو
در نظر گرفتن استعداد دانشجويان هنگام تدريس
احترام به دانشجو و اهميت دادن به افکار و نظرات او
خودداري از قبول انواع هدايا مگر در صورتي که دانشجو انتظار بيجايي نداشته باشد و استاد مطمئن باشد بر قضاوت و نمره دهي او تاثيري ندارد.
ارجاع دادن به استاد بهتر در صورت لزوم
ياد کردن ساير اساتيد و همکاران به نيکي
تکريم و احترام نسبت به دانشمندان از جمله دانشمندان رشته خود
تقبيح و تحقير نکردن علومي که خود در آنها تخصص ندارد
وقار و متانت
تعيين و تنظيم نحوه نشستن خود و دانشجويان
احترام ويژه به شاگردان با فضيلت و قدرداني از امتيازات آن ها
استفاده از بهترين قواعد و روش تدريس و تفهيم
توجه به فضا، هوا، دما و نور کلاس
رعايت تناسب صدا با محيط درس
مراعات کلاسهاي مجاور
آماده کردن کلاس براي مدرّس بعدي ( پاک کردن تخته سفيد و...)
اهميت دادن به نظم دانشجويان در ورود و خروج، رعايت سکوت و...
حوصله و مدارا در پاسخگويي به سوالات دانشجويان
ايجاد روحيه پژوهشگري و تحقيق در دانشجويان به جاي روحيه حفظ کردن
تربيت عقلاني دانشجو و پرورش عقل وي در کنار آموختن علم
اعلان پايان کلاس با دعا يا صلوات
توقف در کلاس بعد از پايان درس
اساتيد محترم ميتوانند جهت مطالعه بيشتر به کتابهاي مربوطه از جمله ترجمه کتاب مُنيه المُريد تاليف شهيد ثاني که با نام «آداب تعليم و تربيت در اسلام» توسط حجه الاسلام و المسلمين دکتر سيد محمد باقر حجتي ترجمه شده است؛ مراجعه نمايند.[42]
[1]. خداوند به انسان آن چه را نميدانست آموخت( سوره علق، آيه5) ...خداوند به نويسنده نوشتن را آموخت...(سوره بقره آيه 282) خداوند به انسان بيان (سخن گفتن) را آموخت (سوره الرحمن، آيه4).
[2]. اَللّهُمَّ اَخْرِجْنى مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ وَ اَکرِمْنى بِنُورِ الْفَهْمِ اَللّهُمَّ افْتَحْ عَلَينا اَبْوابَ رَحْمَتِک وَانْشُرْ عَلَينا خَزائِنَ عُلُومِک بِرَحْمَتِک يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ (در خلاصه الاذکار مرحوم ملا محسن فيض) مفاتيح الجنان ، باقيات الصالحات ، باب ششم ، در خواص بعض سور و آيات و غيره.
[3]. سوره نور، آيه 35.
[4]. مجموعه آثار شهيد مطهري جلد 3. صص352 تا 354.
[5]. العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء (مصباح الشريعة، ص 16).
[6]. پيامبرa: ثمرته العلم(محجه البيضاء جلد 1، ص66).
[7]. پيامبرa: العلماء ورثه الانبياء(مَحجه البيضاء جلد 1، ص65).
[8]. پيامبرa: يستغفر للعالم ما في السماوات و الارض(محجه البيضاء جلد 1، ص66).
[9]. پيامبرa: يوزن يوم القيامه مداد العلماء بدماء الشهداء(محجه البيضاء جلد 1، ص67).
[10]. -آداب تعيم و تربيت در اسلام.(ترجمه منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد)، صفحه333.
[11]. تلفيقي از مطالب کتاب هاي: معراج السعاده ص 22 و مَحجه البيضاء، ص179 لازم به ذکر است کتاب معراج السعاده از کتب مرجع در علم اخلاق و کتاب محجه البيضاء جلد 1 از کتب مرجع در خصوص علم و تعليم و تربيت از ديدگاه اسلام هستند.
[12]. مَنْ تَعَلَّمَ لِلَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ، دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً، وَ قِيلَ: تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ. طوسي، الامالي، ص47.
[13]. آداب تعيم و تربيت در اسلام. (ترجمه منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد)، صص251 و 252.
[14]. سوره بقره، آيه 29
[15]. سوره جاثيه، آيه 13
[16]. “Science is a differential equation. Religion is a boundary condition.”
Epigram to Robin Gandy (1954); reprinted in Andrew Hodges, Alan Turing: the Enigma (Vintage edition 1992), p. 513.
[17]. “The important thing, once you have enough to eat and a nice house, is what you can do for others, what you can contribute to the enterprise as a whole.” Jack Woehr. An interview with Donald Knuth. Dr. Dobb’s Journal, pages 16-22 (April 1996)
[18]. “A mathematical formula should never be owned by anybody! Mathematics belong to God.” Digital Typography, ch. 1, p. 8 (1999(
[19]. “The sun comes up just about as often as it goes down, in the long run, but this doesn’t make its motion random.”
Vol. II, Seminumerical Algorithms, Section 3.3.2 part B, first paragraph (1969(
[20]. “There probably is a God. Many things are easier to explain if there is than if there isn’t.”
As quoted in John Von Neumann : The Scientific Genius Who Pioneered the Modern Computer, Game Theory, Nuclear Deterrence and Much More (1992) by Norman Macrae, p. 379
[21]. Darling, David. The universal book of mathematics: from Abracadabra to Zeno’s paradoxes. John Wiley & Sons, 2004,p.135.
[22]. مراجعه شود به کتاب Galileo’s Daughter: A Historical Memoir of Science, Faith, and Love
نوشته خانم Dava Sobel از انتشارات Walker & Company در سال 1999.
متن اصلي از کتاب مذکور:
“Whatever the course of our lives, we should receive them as the highest gift from the hand of God, in which equally reposed the power to do nothing whatever for us. Indeed, we should accept misfortune not only in thanks, but in infinite gratitude to Providence, which by such means detaches us from an excessive love for Earthly things and elevates our minds to the celestial and divine.”
[23]. Astronomia Nova, by: Johannes Kepler, 1609 “The chief aim of all investigations of the external world should be to discover the rational order and harmony which has been imposed on it by God and which He revealed to us in the language of mathematics.”
[24]. آنچه در بعضي از محافل دانشگاهي «شرطبندي پاسکال» ناميده ميشود، همان اصل عقلي معروف به «دفع ضرر محتمل» است که قرنها قبل از پاسکال توسط وجود مبارک امام جعفر صادق g در مناظرات اعتقادي با ملحدين عصر خويش (همچون ابن ابيالعوجاء) مطرح و مورد استفاده قرار گرفته است! زيبنده است که اجازه مصادره مفاخر تمدن اسلامي به نفع تمدن غربي داده نشود تا بيش از اين روحيه از خودباختگي در اقشار مختلف جوامع اسلامي دميده نگردد.
[25]. “Pensées de M. Pascal sur la religion et sur quelques autres sujets (1670)”
[26]. وبگاه معتبر دانشنامه فلسفه دانشگاه استنفورد: https://plato.stanford.edu/entries/pascal-wager
[27]. البته پيش از پاسکال در برخي آيات و روايات نيز به اين مسئله اشاره شده است، به عنوان نمونه ر.ک: فصلت:52؛ و شيخ صدوق، التوحيد، ص298. اين برهان در آثار کلامي اسلامي تحت عنوان برهان دفع ضرر محتمل شناخته ميشود.
[28]. منبع غيرمستقيم متن، کتاب زير است:
Making Sense of It All: Pascal and the Meaning of Life By Thomas V. Morris
Wm. B. Eerdmans Publishing, 1992 (https://books.google.com/books?id=m3ElIVFdLxgC)
متن از کتاب فوق:
“What else does this craving, and this helplessness, proclaim but that there was once in man a true happiness, of which all that now remains is the empty print and trace? This he tries in vain to fill with everything around him, seeking in things that are not there the help he cannot find in those that are, though none can help, since this infinite abyss can be filled only with an infinite and immutable object; in other words by God himself.”
منبع مستقيم ديگري هم يافت شد که نسخه ديجيتال شده کتاب پنسيس بلز پاسکال در پروژه گوتنبرگ
(http://www.gutenberg.org/files/18269/18269-h/18269-h.htm) است (صفحه 113):
“What is it then that this desire and this inability proclaim to us, but that there was once in man a true happiness of which there now remain to him only the mark and empty trace, which he in vain tries to fill from all his surroundings, seeking from things absent the help he does not obtain in things present? But these are all inadequate, because the infinite abyss can only be filled by an infinite and immutable object, that is to say, only by God Himself.”
همانگونه که ملاحظه ميشود تفاوتهايي با متن قبلي دارد که ممکن است ناشي از تفاوتهاي ترجمه از زبان اصلي (فرانسوي) به انگليسي توسط مترجمين مختلف باشد.
[29]. “Pensées” By M. Pascal, Page 73 (http://www.gutenberg.org/files/18269/18269-h/18269-h.htm)
[30]. Lawrence, Snezana, and Mark McCartney. Mathematicians and their Gods: Interactions between mathematics and religious beliefs. OUP Oxford, 2015 ,pp.121-144.
[31]. Rob Iliffe
[32]. Isaac Newton, I. Bernard Cohen, Anne Whitman. The Principia: mathematical principles of natural philosophy. Univ. of California Press, 1999.
[33]. همان مأخذ، صفحه 940
[34]. Tiner, John Hudson. Isaac Newton: inventor, scientist, and teacher. Mott Media (MI), 1975.
[35]. Copernicus, Nicolaus. “De revolutionibus orbium coelestium, 1543.” On the revolutions (1959). (http://www.webexhibits.org/calendars/year-text-Copernicus.html)
[36]. Matthew Dickerson ,” The mind and the machine”, Brazos Press, p.181,2011.
[37]. René Descartes, “Meditations On First Philosophy, 1641”, Internet Encyclopedia of Philosophy, 1911 edition of The Philosophical Works of Descartes (Cambridge
University Press), translated by Elizabeth S. Haldane, 1996.
[38]. هادي وکيلي، برهان وجود شناختي کورت گودل، انتشارات قبسات، سال يازدهم، پاييز 1385-ص. 163-188.
[39]. Gray, Jeremy. Plato’s ghost: the modernist transformation of mathematics. Princeton University Press, 2008, p.153.
[40]. THE GRAND DESIGN, p 32.
[41]. مطهري .توحيد، صص 112 و 113.
[42]. لازم به ذکر است، بيشتر موارد بالا، از کتاب مذکور استخراج شده است.