چرا خداوند فاعل حقيقي است؟

1401/09/17 10:11
فصل قبل

 

تاکنون دلايل متعددي توسط فيلسوفان و دانشمندان مختلف در اثبات وجود خداوند ارائه شده است. برهانهاي نظم، هدايت (تدبير)، فطرت، علت و معلول، امکان و وجوب، حدوث و قِدم، حرکت، صديقين و ... راههاي عنوان شده در کتب مختلف هستند. ما در اينجا به فراخور رشته خود مختصري در اين زمينه صحبت ميکنيم.

 

برهان عقلي[1]

در مورد عالم هستي دو فرض ميتوان متصور شد:

در عالم، موجودِ[2] مستقلي که از هر جهت (چه پيدايش و چه بقاء) بينياز باشد، وجود دارد.

در عالم موجودي که از هر جهت مستقل باشد، وجود ندارد (يعني در کل هستي، همه موجودات، بدون استثناء براي به وجود آمدن نيازمند به علتي هستند و بهاصطلاح وابسته ميباشند).

 اگر فرض اول درست باشد يعني چنين موجودي وجود دارد، عقيده خداباوران درست است و نام آن موجود که از هر جهت مستقل است، خدا است.

 اما فرض دوم محال است. چون ممکن نيست همه موجودات بدون استثناء نيازمند به علت باشند اما در عين نيازمندي، موجود مستقلي در کار نباشد که آنها را به وجود بياورد.

 پس بيترديد فرض اول درست است يعني در عالم هستي موجودي وجود دارد که از هر جهت مستقل و بينياز است و به هيچچيز حتي زمان و مکان نياز ندارد[3]

لازم به ذکر است دلايل ديگري نيز براي اثبات وجود خداوند ارائهشده است اما ظاهراً آسانترين راه خداشناسي برهان نظم است بهطوريکه در کتاب توحيد مفضل نيز که امام صادق g آن را به شخصي به نام مفضل تعليم دادهاند از همين برهان يعني توجه به شگفتيها و نظم موجود در عالم استفاده نمودهاند[4].

نکتهاي که در باب برهان نظم وجود دارد اين است که نظم موجود در عالم تصادفي نيست، بلکه هدفمند و طراحي شده است.

در علومي که با مخلوقات خداوند سروکار دارند آيات و نشانههاي مختلفي جهت اثبات فاعليت خداوند وجود دارد. براي مثال برهان نظم را ميتوان نام برد. نظم به معني چينش حسابشده و هدفدار اشياء در عالم است بهطوريکه با کوچکترين تغييري در آن دچار اختلال ميگردد براي مثال در موجودات زنده کروموزومها ساختارهايي هستند که ژنهاي سلولها بر روي آنها قرار دارند. تعداد کروموزومهاي انسان 46 عدد است. در سال 1959 لوژن و همکارانش دريافتند کودکاني دچار سندروم داون هستند که در سلولهاي خود بهجاي 46 کروموزوم 47 عدد دارند؛ لذا نظم دقيق و حساسي که در مخلوقات عالم (حتي آنهايي که بهظاهر خلاف نظم است مانند کودکان معلول مادرزادي) وجود دارد، از وجود ناظمي باشعور و حکيم که همان خداوند متعال است حکايت ميکند. قرآن کريم در آيات مختلفي به اين نظم اشاره کرده و آن را نشانهاي بر وجود خداوند ميداند. در سوره ذاريات آمده است:           

«وَفِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ وَ في أنْفُسِکمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ؛[5] و در زمين آياتي براي جويندگان يقين است،  و در وجود خود شما (نيز آياتي است) آيا نمي‏بينيد؟!»

يا در سوره غاشيه خداوند مردم را به توجه به نظم موجود در خلقت شتر، آسمان، زمين و کوهها دعوت ميکند:

«أَفَلا ينْظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ کيفَ خُلِقَتْ وَ إِلَي السَّماءِ کيفَ رُفِعَتْ  وَ إِلَي الْجِبالِ کيفَ نُصِبَتْ وَ إِلَي الْأَرْضِ کيفَ سُطِحَتْ؛[6] آيا آنان به شتر نمي‏نگرند که چگونه آفريده شده است؟! و به آسمان نگاه نمي‏کنند که چگونه برافراشته شده؟! و به کوه‏ها که چگونه در جاي خود نصب گرديده! و به زمين که چگونه گسترده و هموار گشته است؟!»

با حساب احتمالات به راحتي ميتوان اثبات کرد که پديد آمدن نظم به صورت تصادفي امکانپذير نيست. به عنوان مثال براي اينکه دست شخصي بهصورت تصادفي و بيهدف به صفحه کليدي با 32 حرف، برخورد کند و يک کلمه با معني مانند «خشت» به وجود آيد احتمالي برابر با  دارد. به اين صورت که  احتمال دارد که در بار اول حرف «خ» نوشته شود. در بار دوم و سوم نيز هرکدام  احتمال دارد که حرف «ش» و «ت» نوشته شود. بهعبارتديگر اگر نوشتن اين کلمه 32768 =3(32)  بار تکرار شود احتمال دارد يکبار کلمه «خشت» نوشته شود.

حال براي نوشته شدن تصادفي يک جمله معنادار مانند «خشت اول چون نهد معمار کج» که با احتساب فواصل بين کلمات از 23 حرف تشکيل شده است، اگر عمل نوشتن اين جمله 1034×15/4=3223 بار تکرار شود احتمال دارد يکبار جمله « خشت اول چون نهد معمار کج « نوشته شود. اگر چنين عددي با طول عمر زمين مقايسه شود مشخص ميگردد عملاً به وجود آمدن چنين جملهاي در طول زمان عمر زمين امکانناپذير است. طول عمر زمين را 4 الي 5 ميليارد سال تخمين زدهاند. اگر اين زمان را به ثانيه تبديل کنيم و فرض کنيم در هر ساعت يکبار عمل نوشتن اتفاق بيفتد تعداد کل تکرارها برابر با 1013×37/4  خواهد شد که اصلاً قابل مقايسه با عدد فوق نيست (عدد فوق تقريباً 3،600،000،000،000،000،000 برابر تعداد کل تکرارهاي ممکن است).

مشاهده ميشود به وجود آمدن جملهاي به اين کوچکي بهصورت تصادفي در طول عمر زمين امکانپذير نيست چه برسد به مخلوقات موجود در عالم که بدن آنها از هزاران جزء تشکيل شده و هر جزء ساختمان بسيار پيچيدهاي دارد؛ بنابراين احتمال پديد آمدن موجودات عالم بهصورت تصادفي صفر است.

لازم به ذکر است برخي علوم با مخلوقات خداوند سروکار دارند مانند رشتههاي پزشکي، جانورشناسي، گياهشناسي و برخي ديگر با مصنوعات ساختهي دست بشر که با شناخت و بکار گيري قوانين حاکم بر طبيعت توليد ميگردند. مانند آنچه در رشتههاي مهندسي عمران، مهندسي مکانيک و مهندسي برق مورد مطالعه و ساخت قرار ميگيرد. در هر دو دسته فاعل حقيقي خداوند است و بايد به آن توجه نمود.

در علوم مرتبط با مصنوعات ساختهشده به دست بشر، توجه به فاعل حقيقي بيشتر مورد غفلت قرار ميگيرد درحاليکه در اينجا نيز فاعل حقيقي خداوند متعال است و عدم توجه به آن با توحيد افعالي سازگار نيست. در اين علوم توجه به فاعل حقيقي به چند صورت قابل تبيين و بررسي است.

مواد اوليه تمام مصنوعات بشري را خداوند آفريده و در اختيار بشر قرار داده است. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَکمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ...؛[7] او خدايي است که همه آنچه را در زمين وجود دارد، براي شما آفريد ...». به عنوان مثال آيا اگر سنگ آهک و خاک رس در طبيعت وجود نداشت، ساخت سيمان به شکل کنوني امکانپذير بود؟

تمام اختراعات و اکتشافات بشر مرهون قوانين شيميايي، فيزيکي و خواصي است که خداوند به اشياء مختلف داده است و اگر چنين قوانين ثابتي وجود نداشت هيچ اختراعي به ثبت نميرسيد. به عنوان مثال اگر مقاومت بالاي موجود در عنصر آهن نبود، هيچ سازه فولادي ساخته نميشد.

ميدانيم علاوه بر اينکه خداوند مواد به کار رفته در مصنوعات بشري را آفريده و خواص معيني را در آن قرار داده است، آنها را تحت کنترل بشر درآورده است. چنانکه خداوند ميفرمايد: «وَ سَخَّرَ لَکمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في ذلِک لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَکرُونَ؛[8] او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوي خودش مسخّر شما ساخته؛ در اين نشانه‏هاي (مهمّي) است براي کساني که انديشه مي‏کنند!»

      بهعنوانمثال ميتوان با تغيير دوره تناوب (پريود) سازه و يا با افزايش ميزان ميرايي در آنکه وابستگي به نوع مصالح و تجهيزات مصرفي در ساختمان دارد پاسخ ساختمان در برابر ارتعاشات خارجي را کنترل کرد اينها همه مصاديقي از مسخر بودن عالم در دست انسان است که به خواست خداوند تحقق يافته است.

بشري که توانسته است مصنوعات مفيدي را اختراع کند خود مخلوق خداوند است و خداوند متعال از يک نطفه بيمقدار، موجودي با چنين هوش و استعداد و توانايي خلق کرده است که توانسته چنين اختراعاتي را ابداع نمايد.

خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکم ْمِن ْبُطُون ِأُمَّهاتِکمْ لاتَعْلَمُون َشَيئاً وَ جَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُون؛[9] و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالي که هيچ چيز نمي‏دانستيد و براي شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آوريد.».

بسياري از اختراعات و اکتشافات بشر از الهامات الهي ناشي شده و دانشمندان جهان نيز گاهي به آن اعتراف کردهاند. اين الهامات به صورت جرقهاي در ذهن ايجاد شده و راه را روشن ميکند. استاد مطهري دراينباره ميفرمايد:

«آنچه معمولاً ما از راههاي حصول علم ميشناسيم دوتاست: يکي تجربه و مشاهده عيني، ديگر استدلال. بشر از راه مطالعه و مشاهدهي عيني طبيعت با رموز و اسرار طبيعت آشنا ميشود، يا در اثر قوّهي استدلال نتيجهاي را پيشبيني و استنتاج ميکند ولي آيا همه معلوماتي که در طول تاريخ براي بشر حاصل شده است، فقط از يکي از اين دو راه بوده است؟ يا راه سومي هم وجود دارد؟ به عقيده بسياري از دانشمندان راه سومي هم هست. شايد اغلب اکتشافات بزرگ به صورت بارقهاي بوده که ناگهان در روح و مغز دانشمند جهيده و ذهن او را روشن کرده است.

ابنسينا معتقد است برخي انسانها بدون آنکه با معلمي در تماس باشند جرقهاي در ذهن آنها پديدار ميشود. او در آخر دانشنامه علايي ميگويد من افرادي را ميشناسم (که در جاي ديگر معلوم ميشود که منظور خودش است) که اساساً حالتشان اين است که بدون اينکه احتياج به مطالعه زياد داشته باشند مطالب در ذهنشان ميآيد. اول، مطلب در ذهنشان ميآيد بعد که به کتابها مراجعه ميکنند ميبينند آنچه در کتابهاست قبلاً در ذهن آنها آمده است بهطوريکه در هيجده سالگي از تمام علوم و فنون عصر خويش آگاه هستند و در جاي ديگر ميگويد: من تا هيجده سالگي هرچه ميخواستم ياد بگيرم ياد گرفتم.

ممکن است بسياري از افراد گمان کنند که اين سخن که برخي از دانشها از طريق الهام به بشر القاء ميشود امروز کهنه شده است و طرفداراني ندارد؛ در جهان امروز مبدأ و منشأ دانش را صرفاً حواس ظاهري بهوسيله مشاهده عيني و تکرار مشاهده و تجربه ميدانند و بهجز آن به چيزي معتقد نيستند. ولي اينطور نيست. امروز جمع بسياري از دانشمندان، تعداد زيادي از فرضيّهها را نوعي الهام به دانشمند تلقّي ميکنند.

الکسيس کارل عدّهاي از دانشمندان رياضي را نام ميبرد و مدّعي ميشود که اينها منطقي هستند يعني معلومات خويش را منحصراً از طريق کسب و استنتاج منطقي به دست آوردهاند، و عدّهاي از رياضيدانان را نام ميبرد و مدّعي ميشود که اينها اشراقي و الهامي هستند. دانشمندان ديگر نيز اين نظر را تأييد کردهاند. يکي از دانشمندان رياضيدان فرانسوي به نام «ژاکهاداما» در مقالهاي تحت عنوان «نقش شعور باطن در تجسّسات علمي» مينويسد:

وقتي ما به شرايط اکتشافات و اختراعات ميانديشيم محال است بتوانيم اثر ادراکات ناگهاني دروني را ناديده بگيريم. هر دانشمند محقّقي کموبيش اين احساس را کرده است که زندگي و مطالب علمي او از يکرشته فعاليتهاي متناوب که در عدّهاي از آنها اراده و شعور وي مؤثر بوده و بقيّه حاصل يک سلسله الهامات دروني است تشکيل شده است.» [10]

اين مطلب نشان ميدهد بدون الهامات الهي کشف علوم مختلف، به اين گستردگي امروز امکانپذير نبود. [11] البته بايد دانست که اين الهامات مختص افراد مسلمان نيست و خداوند به هرکس که در اين مسير قرار بگيرد و تلاش کند عنايت نموده و علوم مختلف را الهام مينمايد[12]. چنانچه در سوره اسراء ميفرمايد: «کلاًّ نُمِدّ ُهؤُلاء ِوَهَؤُلاء ِمِنْ عَطاء ِرَبِّک َما کانَ عَطاءُ رَبِّک مَحْظُوراً؛[13] هريک از اين دو گروه (اهل دنيا و آخرت) را از عطاي پروردگارت، بهره و کمک مي‏دهيم و عطاي پروردگارت هرگز (ازکسي) منع نشده است. (20)»

 

 


[1]. اين برهان بنام «امکان وجودي» شناخته ميشود و عدهاي از محققين از جمله ملا هادي سبزواري در کتاب شرح منظومه صفحه 141 آن را مطرح نمودهاند. (بدايه المعارف، جلد 1، صفحه 34)

 

[2]. موجود در مقابل معدوم است، يعني چيزي که وجود دارد . منظور از اين توضيح آن است که تصور نشود مفهوم موجود شامل خداوند نميشود؛ چراکه هرچه در عالم هستي، وجود دارد، موجود محسوب ميشود. لذا خداباوران خدا را موجود ميدانند. مثلاً در دعاي مجير گفته ميشود: سُبْحَانَكَ يَا مَعْبُودُ تَعَالَيْتَ يَا مَوْجُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِيا مجير؛ پاک و منزه اي معبود، بلندمرتبهاي موجود، پناه ده ما را از آتش اي پناه دهنده.

 

[3]. توجه داشته باشيد اگر موجودي از هر جهت مستقل باشد و به هيچچيز نياز نداشته باشد، آن موجود غيرمادي است. چون ماده به امور متعددي ازجمله مکان نياز دارد. پس آن موجود مستقل مادي نيست.

 

[4]. اين کتاب شامل چهار بخش است. شگفتي‏هاي آفرينش انسان، شگفتي‏هاي خلقت حيوانات و شگفتي‏هاي طبيعت، عناوين سه بخش اول اين كتاب است و در بخش پاياني نيز به موضوع مصالح و حکمتهاي وجود در ناملايمات و مشکلات موجود در عالم پرداخته است.

 

[5]. ذاريات:20و21.

 

[6]. غاشيه:17-20.

 

[7]. بقره:29.

 

[8]. جاثيه: 13.

 

[9]. نحل:78.

 

[10]. ر.ک: توحيد، صص123 تا 132.

 

[11]. گاهي از موارد اين راهنمايي الهي از الهام نيز بالاتر است. در داستان کشتي نوح خداوند طبق آيه 27 مومنون خطاب به حضرت نوح ميفرمايد: «فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَن اصْنَع الْفُلْك بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا؛ مابه نوح وحي كرديم كه كشتي را در حضور  ما و مطابق وحي ما بساز».

 

[12]. البته ذکر اين نکته ضروري است که خداوند متعال از باب رحمت خاص خود، مطابق سنت توفيق به بندگان مؤمن خود که تلاش ميکنند برکت بيشتري عنايت ميفرمايد بهعنوان مثال زمان دستيابي به حقايق و گزارههاي علمي را کوتاهتر ميکند که با عدل الهي نيز سازگاري دارد.

 

[13].  اسرا:20

 

فصل بعد
نقدها و نظرات