تدريس با مباني توحيدي

1401/09/17 11:08
فصل قبل

 

يکي از دلايل عدم توجه به فاعل حقيقي، وجود برخي پيشفرضهاي غير الهي در علوم جديد است. مدرسي که ميخواهد با جهتگيري الهي تدريس کند، بايد مراقب اين پيشفرضها باشد و در مقابل با مباني توحيدي تدريس کند.

به طور خلاصه ميتوان مباني و پيشفرض را چنين تعريف کرد:

 مباني، اصولي هستند که دانشمندان مربوطه، آن را پذيرفتهاند و فرضيههاي خود را بر پايه آن اصول شکل ميدهند و يافتههاي علمي خود را با آن اصول تفسير ميکنند. اين عمل گاهي آگاهانه و گاهي ناآگاهانه است. يا به عبارتي، مباني گاهي آشکار است و گاهي پنهان که در اينجا به مباني پنهان، پيشفرض گفته ميشود. پيشفرضها بخشهاي نامرئي و ناپيداي سخنان و تفسيرها و توضيحات دانشمندان يکرشته علمي است.

در ادامه به بررسي برخي از پيشفرضهاي غير الهي و مباني توحيدي مرتبط با رشته عمران پرداخته ميشود:

1- خواص مواد

 در بيان غير الهي از علم، سخن از خاصيتي است که گويا اشيا از خود داشتهاند. در اين پيشفرض، فولاد داراي استحکام بالاي کششي «هست»، خاک رس داراي خاصيت چسبندگي «هست» و چنان از اين «هست»ها مستقلاً سخن ميگويند و قوانين آفرينش را بر پايه اين «هست»ها تشريح ميکنند که گويا اين خواص در ذات اين اشياء مستقلاً وجود دارد. درحاليکه در نگاه ديني هرچند خاصيت اشياء به رسميت شناخته ميشود، اما اين خواص را وابسته به خدا ميدانند. ماده به خودي خود خاصيتي ندارد و تمام اين خواص را خدا به اشياء داده است. در توحيد افعالي خواص در اشياء وجود دارد، اما «باذن الله». آتش نميسوزاند، مگر به اذن خدا. باد بر ساختمان نيرو وارد ميکند، اما اگر خدا اذن ندهد نيرويي وجود نخواهد داشت و اين است حقيقت «لا حول و لا قوه الا بالله». به همين خاطر است که در بعضي موارد مانند داستان حضرت ابراهيم آتش خاصيت سوزانندگي خود را از دست ميدهد و يا چاقو خاصيت بُرّندگي خود را از دست داده و گلوي اسماعيل را نميبُرد. يک دانشمند بايد در عرصه علم خود به اين معرفت نائل بشود که «لا مؤثر في الوجود الّا اللّه»، همهچيز را مستند به اراده حقّ بداند و نظام وجود را صورت فاعليت حقتعالي ببيند.

2- ابزار شناخت

يکي ديگر از پيشفرضهاي غير الهي اين است که علوم مختلف تنها محصول حس و تجربه انسان است و ابزار شناخت انسان به اين دو محدود ميشود و برخي نهايتاً عقل را به عنوان يکي از ابزارهاي شناخت ميپذيرند. درصورتيکه در نگاه توحيدي علاوه بر حس و تجربه، عقل، وحي (الهام) و شهود نيز جزء ابزارهاي شناخت انسان محسوب ميشود. حس و تجربه ابتدايي‏ترين مراحل شناخت محسوب مي‏شود، عقل و برهان عقلي مراتب ميانه به حساب مي‏آيد و از آن برتر، معرفت شهودي و شناخت عرفاني است[1].

 و باز از آن برتر معرفتِ وَحْياني انسان کامل معصوم است که چنين معرفتي، سلطان همه شناختها و مَلَکه تمام معرفت‏ها است.

در مورد الهاماتي که در زمينه کشف علوم مختلف به صورت جرقهاي در ذهن دانشمندان ايجاد ميشود در قسمتهاي قبل بحث شد. در نگرش الهي، علم صرفاً با مطالعه حاصل نميشود، بلکه علاوه بر تلاش علمي، صفاي باطن و عنايت خداوند نيز مؤثر است.

 اينکه گفته ميشود گاهي علم به صورت الهام به ذهن و قلب دانشمند منتقل ميشود، مبتني بر چند اصل است. يکي آنکه علم منشأ الهي دارد و ديگري آنکه علم نوعي رزق و روزي است که خداوند به بندگانش ميدهد؛ لذا اين روزي - که معنوي محسوب ميشود - مانند روزي مادي به دوگونه است؛ برخي کوششي است و برخي اعطايي است. آنچه در سطور قبل گفته شد، مربوط به نوع دوم است[2].

 معروف است که دانشمند بزرگ ابوعلي سينا هرگاه به مشکل علمي برميخورد به مسجد جامع ميرفت و دو رکعت نماز ميگزارد و آن مشکل برطرف ميشد. اين عمل بوعلي سينا نشان ميدهد او ابزار شناخت را منحصر به حس و تجربه نميدانست و الهام و عنايت خداوند را نيز لازم ميدانست.

در صورتي که ابزار شناخت، منحصر به تجربه و آزمايش نباشد و وحي نيز به عنوان منبع شناخت پذيرفته شود نتيجه آن ميشود که در مباحث علمي همانگونه که ميتوان به آزمايش معتبر اعتماد کرد، به برداشت قطعي از آيه قرآن يا حديث معتبر که مطلب علمي را بيان ميکند، ميتوان اعتماد کرد.

3- قانون عليت يا تصادفي بودن پديدهها

در نگاه الهي هر پديدهاي علتي دارد و محال است چيزي بدون علّت به وجود آيد اما اينکه ما بعضي پديدهها را تصادفي و شانسي ميدانيم اين است که از علت وقوع آن آگاهي نداريم. پس تصادفِ حقيقي در عالم وجود ندارد و آنچه تصادف ناميده ميشود تصادف نسبي (نسبت به شخص ناآگاه) است.

در مبحث زلزله، وقوع آن را امري احتمالي ميدانند و زمان وقوع و بزرگي زلزله در يک منطقه را به تصادف و مفاهيم آماري و احتمالاتي نسبت ميدهند. در حالي که اگر کسي بر همه پارامترها مانند نوع و طول گسل و فاصله از گسل و توپوگرافي زمين و ميزان تنشهاي ايجاد شده در پوسته زمين در طي زمان و مقاومت برشي سنگ و بهطور خلاصه علل وقوع زلزله و قوانين حاکم بر خلقت احاطه تام و تمام داشته باشد، ميداند زلزله چه زماني و چگونه اتفاق ميافتد. ولي بشر به دليل اينکه احاطه کافي بر اين مسائل ندارد آن را به کمک علم آمار و احتمال و ارتعاشات پيش آمدي تصادفي[3] حدس ميزند، اما در مورد خداوند متعال که عالم به همه امور است، تصادف معنا ندارد.

4- عوامل تأثيرگذار در وقوع پديدهها

پيشفرض غيرتوحيدي ديگر اين است که پديدهها فقط علل مادي دارند و در محاسبهي احتمال وقوع آنها فقط علل مادي مدنظر قرار ميگيرد اما در نگاه توحيدي، پديدهها و اتفاقات علاوه بر علل مادي، علل غيبي و معنوي نيز دارند. در اثر اين تفاوت ديدگاه است که در نگاه غيرتوحيدي اموري مانند قضاوقدر الهي، امداد غيبي، سنتهاي الهي، تأثير اموري مانند توکل، توسل و صدقه جايگاهي ندارد و احتمالات مهندسي صرفاً بر پايه عوامل مادي تعريف ميشوند.

در آيات قرآني و احاديث اسلامي اين حقيقت به فراواني يافت ميشود که عوامل تأثيرگذار در جهان هستي منحصر به عوامل مادي نيستند بلکه عوامل معنوي و غيبي بسياري وجود دارد که بر امور عالم و زندگي بشر تأثيرگذار است. اصولاً ايمان به خدا مستلزم ايمان به غيب است و افراد با ايمان و پرهيزکار به عوامل غيبي ايمان دارند. همانگونه که خداوند ميفرمايد:

   «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَيبَ فيهِ هُدي لِلْمُتَّقينَ. الَّذينَ يؤْمِنُونَ بِالْغَيبِ؛ آن (قرآن) کتاب با عظمتي است که شک در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزکاران است. کساني که به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است] ايمان ميآورند» [4]

منحصر ندانستن عوامل تأثيرگذار در وقوع پديدهها به عوامل مادي (و در مقابل اعتقاد به تأثير عوامل غيبي) چند اثر دارد. اول آنکه مقولههايي مانند توکل، توسل، دعا و صدقه معنا پيدا ميکند. دوم آنکه برخي آيات و احاديث که پديدههايي مانند زلزله، باران، خشکسالي و... را به خداوند و فرشتگان نسبت داده است يا آن را نتيجه اعمال نيک و بد انسانها دانسته است، قابل فهم ميشود.

 براي توضيح، توجه به اين نکته لازم است که در نگاه غير الهي، فاعل حقيقي، عوامل مادي هستند اما در نگاه الهي فاعل حقيقي خداوند است ليکن خداوند متعال اراده خود را معمولاً از طريق اسباب و علل و از طريق واسطهها انجام ميدهد. اين واسطهها برخي غيبي هستند (مانند فرشتگان) و برخي مادي هستند (مانند عوامل محسوس). پس اگر در آيه يا حديثي وقوع يک پديده مادي مانند زلزله يا باران به فرشتگان نسبت داده شود منافاتي ندارد که آن پديده علت مادي هم داشته باشد بلکه حتماً دارد. همان طور که رفتار انسان را هم ميتوان به روح انسان که غيرمادي است نسبت داد، و هم به بازوي انسان و قدرت مادي او، و هر دو نيز درست است چرا که قدرت بازو از سوي مغز، و مغز توسط روح تدبير ميشود.

وقتي خداوند اراده نمايد کاري را انجام دهد معمولاً به فرشتگان امر ميکند و آنان بر آن امر مادي اثر ميگذارند و علت مادي بکار ميافتد و تأثير ميگذارد.

ميتوان موضوع را از زاويه ديگري نيز ديد بهگونهاي که اگر شخصي که خداوند را فاعل حقيقي نميداند، از اين زاويه نگاه کند، ناگزير به وجود خداوند بهعنوان فاعل حقيقي اذعان مينمايد: پديدهاي مادي (مانند زلزله يا بارش باران) را در نظر بگيريد. آيا اين پديده علت مادي دارد؟ بله؛ با اين توضيح که همين علت مادي براي به وجود آمدن، نيازمند مجموعه شرايط گوناگوني است و تکتک همين شرايط گوناگون نيز نيازمند محقق شدن شرايط مخصوص به خودشان هستند و مشخصاً اين شرايط نيز، نيازمند عوامل ديگرياند؛ قطعاً اين روندِ نيازمندي، نميتواند تا بينهايت ادامه پيدا کند؛ ناگزير سلسلهي اين عواملِ مادي، در عالم طبيعت، محدود است و نقطه آغازي وجود دارد که آن نقطه آغاز نيز نيازمند علتي است.

پس براي وقوع يک پديده مادي نهايتاً به عاملي خارج از دايره محدود طبيعت نياز است. آن عامل يا عوامل غيرطبيعي و غيرمادي نيز نهايتاً بايد به عاملي ختم شوند که اراده مستقلي دارد و تحت تأثير هيچ عامل ديگري نيست.

 نتيجه آنکه در نگاه الهي وقوع پديدهها داراي يک سلسله عوامل مادي هستند که آن سلسله به عوامل غيرمادي منتهي ميشود و عوامل غيرمادي هم به اراده خداوند متعال ختم ميشوند پس اگر در آيه يا حديثي وقوع يک پديده به فرشتگان يا اعمال انسانها نسبت داده شود، نفيکننده تأثير عوامل مادي نيست و اگر علت مادي يک پديده کشف شود، به معناي نفي علت غيرمادي نيست.     

چند نکته:

در نگاه الهي، عوامل مادي واقعيتي انکارناپذير هستند اما اينکه گاهي در آيات و روايات، نامي از علت مادي برده نميشود و فقط علت غيرمادي ذکر ميشود، دليلش آن است که عوامل معنوي قويتر هستند؛ لذا به ذکر علت قويتر بسنده ميشود.

نکته ديگر آنکه تأثيرگذاري عوامل معنوي تابع قوانيني است که از آن به سنتهاي الهي ياد ميکنند، به عنوان مثال شرط بهره بردن از عوامل معنوي، علاوه بر ايمان به غيب، داشتن تقواي الهي و توکل به خداست. چنانکه خداوند ميفرمايد: «وَ مَنْ يتَّقِ اللَّهَ يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لا يحْتَسِبُ وَ مَنْ يتَوَکَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيءٍ قَدْراً؛[5]هر کس تقواي الهي پيشه کند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم ميکند و او را از جايي که گمان ندارد روزي ميدهد و هر کس بر خدا توکّل کند، کفايت امرش را ميکند. خداوند فرمان خود را به انجام ميرساند و خدا براي هر چيزي اندازهاي قرار داده است!

يا به عنوان مثال ممکن است گاهي گناهان افراد مؤمن باعث ايجاد يک پديده مخرّب شود، اما گناهان افراد کافر موقتاً باعث فراواني نعمت شود! همانگونه که خداوند در قرآن سه مرحله براي مجازات منکران انبياء برشمرده است. اول: گرفتار کردن به ناراحتي و خسارت. دوم: تبديل بدي به خوبي و فراواني نعمت. سوم: مجازات ناگهاني؛ بنابراين طبق سنتهاي الهي ممکن است افراد کافر در مرحلهاي از مجازات به نعمت و خوشي فراوان برسند.

خداوند ميفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيةٍ مِنْ نَبِي إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يضَّرَّعُونَ ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّيئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّي عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يشْعُرُونَ؛[6] و ما در هيچ شهر و آبادي پيامبري نفرستاديم مگر اينکه اهل آن را به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم شايد (به خود آيند و به سوي خدا) بازگردند و تضرع کنند!»

سپس (هنگامي که اين هشدارها در آنان اثر نگذاشت)، نيکي (و فراواني نعمت و رفاه) را به جاي بدي (و ناراحتي و گرفتاري) قرار داديم، آن چنانکه فزوني گرفتند (و همه گونه نعمت و برکت يافتند و مغرور شدند) و گفتند: «(تنها ما نبوديم که گرفتار اين مشکلات شديم)، به پدران ما نيز ناراحتيهاي و خوشيها رسيد.» چون چنين شد، آنها را ناگهان (به سبب اعمالشان) گرفتيم (و مجازات کرديم)، درحاليکه نميفهميدند».

نتيجه آنکه تأثير عوامل معنوي ضابطهمند است، اما ما به همه ضوابط آن اشراف نداريم.

نکته ديگر آنکه از نتايج نگاه غيرتوحيدي - که در آن فقط علل مادي مدنظر قرار ميگيرد - آن است که علل غيرمادي در محاسبات، نقشي ندارند و ناگزير گاهي براي بيان احتمالات مهندسي به شانس تکيه ميشود و به عنوان مثال براي طراحي سازههاي هيدروليکي معمول است که سيل با دوره بازگشت مشخصي مبناي طراحي قرار ميگيرد، در حالي که احتمال وقوع سيلابهاي بزرگتر نيز وجود دارد. به عبارتي در ادبيات غير الهي گفته ميشود وقوع و عدم وقوع سيل بزرگتر بسته به احتمال است، اما در ادبيات الهي بر اين حقيقت تأکيد ميشود وقوع و عدم وقوع سيل بزرگتر بسته به خواست خدا است.

جهت مطالعه بيشتر:

لازم به ذکر است در بحث علل پيدايش پديدهها بايد به نقش موانع و شروط نيز توجه کرد. به اين معني که گاهي مقتضي پديد آمدن يک پديده وجود دارد اما به اراده الهي مانعي بر سر تأثيرگذاري آن به وجود ميآيد. توضيح آنکه: براي به وقوع پيوستن يک پديده لازم است تا مقتضيات مربوط به آن پديده موجود باشد ولي در کنار اين عوامل و علل لازم است تا موانع مسير تحقق آن پديده نيز همگي مفقودشده و برطرف گردند و از طرف ديگر شروط لازم نيز وجود داشته باشند.

به عبارت بهتر علت تامه (که به محض ايجاد شدن آن معلول نيز محقق ميگردد) وقتي ايجاد ميشود که سه رکن زير حادث شده باشد و همزمان با يکديگر وجود داشته باشند.

اول: اينکه مقتضيات موجود باشند.

دوم: اينکه موانع مفقود باشند.

سوم: اينکه شروط محقق گردند.

به عنوان مثال در به وجود آمدن يک سازه عمراني وجود دانش ساخت، تهيه مصالح و مواد اوليه و ... از جمله مقتضيات ميباشند. از طرف ديگر شرط ساخته شدن اين است که اين مصالح و مواد طبق نظر مهندسين، توسط بنّا، معمار و ساير افراد در کنار يکديگر قرار گيرند و در نهايت اين عمليات انجام شده توسط عوامل ديگري مورد تخريب قرار نگيرند که اين از موانع تشکيل يک سازه محسوب ميگردد. 

 

 


[1]. علم و يقين داراي مراتبي است، انسان گاهي علماليقين دارد، گاهي عيناليقين و گاهي هم حق اليقين. علماليقين يعني اينکه مثلاً فردي از ديدن دود يا روشنايي آتش از پشت ديوار متوجه وجود آتش در آنطرف ديوار ميگردد که براهين عقلي و استدلالات شناخت خدا از اين دست هست.

اما در مرحله بالاتر، گاهي همين فرد از اين ديوار بالا رفته و آتش آنطرف را با چشم خود مشاهده ميکند که اين را عيناليقين مينامند و گاهي نيز فرد آنقدر به اين آتش نزديک ميگردد که گرما و حرارت و ساير متعلقات آن را به طور کامل درک ميکند و گويا خود در آن آتش قرار گرفته و جزئي از آن شده است که اصطلاحاً به آن حق اليقين گفته ميشود که از دو علم قبلي قويتر و بالاتر هست.(ر.ک: بيست گفتار، صص357 و 358).

[2]. از حضرت علي g نقل شده که مي فرمايند: «يَا ابْنَ آدَمَ الرِّزْقُ‏ رِزْقَانِ‏ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ؛ اي فرزند آدم بدان که رزق بر دو نوع است رزقي که تو به دنبال آن هستي و رزقي که او به دنبال توست که حتي اگر تو بهسوي آنهم نروي لکن آن رزق خود بهسوي تو خواهد آمد» (نهج البلاغه، ص543، حکمت 379) همچنين بايد توجه داشت از جهت ديگري رزق به دودسته مادي و معنوي تقسيم ميگردد که در دسته معنويات، «علم» ازجمله سرآمد آنها هست.

 

[3]. Random vibration.

 

[4]. بقره: 2 و 3.

 

[5]. طلاق: 2 و 3.

 

[6]. اعراف: 94 و 95.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات