ضرورت و فوايد توجه به فاعل حقيقي

1401/09/17 10:12
فصل قبل

 

در اينجا اين سؤال مطرح ميشود که توجه به فاعل حقيقي و ذکر آن در کلاس درس، چه ضرورتي دارد و چرا بايد به فاعل حقيقي توجه نمود؟ و با چه مجوزي ميتوان وقت کلاس را به بحثي غير از سرفصلهاي مصوب اختصاص داد؟ بايد گفت که اين امر فوايد بسيار زيادي دارد که عبارتاند از:

1- لزوم همراه بودن تعليم با تربيت

آموزش بدون پرورش ميتواند سبب تربيت متخصصان و دانشمندان غيرمتعهد شود و اين امر براي جامعه انساني بسيار مضر و خطرناک است که ممکن است باعث توليد بناهايي با اهداف منفي گردد. ساخت و سازهايي که بهجاي تأمين آسايش و سلامت جامعه، موجب افزايش مشکلات مادي و معنوي ميگردند مانند: توليد ساختمانهاي با مصالح نامرغوب و فدا کردن کيفيت و امنيت جامعه براي سودجويي بيشتر و ساخت مراکز فساد بهجاي تفريحگاههاي سالم اجتماعي که سلامت کل جامعه را هدف گرفته است.

 حضرت امام خميني ميفرمايند: «اگر دانشگاه واقعاً دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامي باشد؛ يعني در کنار تحصيلات متحقَّق در آنجا، تهذيب هم باشد، تعهد هم باشد، يک کشوري را اينها ميتوانند به سعادت برسانند ... دانشگاههاي سرتاسر جهان اگر موازين انساني را، اخلاق انساني را، آنچه که در فطرت انسان است، در کنار تعليم و تعلّم قرار بدهند، يک عالَم، عالَم نور ميشود.» [1]

2- افزايش وجدان کاري در اثر توجه به حضور هميشگي خداوند

اگر مدرس در طول تدريس خود به صورت زيبا دانشجويان را به خداوند توجه دهد و اين باور را در مخاطب ايجاد کند که خداوند در همهجا و همه امور حاضر و ناظر است، باعث ميشود مهندساني تربيت نمايد که حتي بدون نياز به نظارت و کنترل ديگران، وظايف خود را بهخوبي انجام دهند.

3- همسويي با هدف آفرينش انسان

هدف از آفرينش انسان، معرفت به خدا است و تفکر در پديدههاي جهان هستي باعث افزايش شناخت انسان نسبت به پروردگار عالميان ميگردد و قرار گرفتن کلاسهاي درس در اين مسير، حرکت به سمت مقصد مقدس آدمي است و در غير اين صورت انسان دچار خسران ميگردد که: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْعَصْر إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر؛[2] به نام خداوند رحمتگر مهربان، سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] که واقعاً انسان دستخوش زيان است مگر کساني که گرويده و کارهاي شايسته کرده و همديگر را به حق سفارش و به شکيبايي توصيه کردهاند.»

 و اينکه: «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقي؛[3] باآنکه [جهان] آخرت نيکوتر و پايدارتر است» به عبارتي دنياي فاني در مقايسه با آخرت پايدار، لحظهاي بيشتر نيست (نسبت عدد به بينهايت). لذا هر لحظهاي را که در اين دنيا بدون توجه به هدف غايي بگذرانيم باعث خسارت شديدي در آخرت ميگردد، چراکه هر لحظه عمل در اين دنيا معادل نتيجهاي پايدار و ابدي در آن دنيا است. پيامبر اعظم a ميفرمايد هر لحظه که بر فرزند آدم بگذرد و او در آن لحظه به ياد خدا نباشد روز قيامت حسرتش را خواهد خورد.[4] لذا در اين راه انسان بايستي تمام سعي و تلاش خود را بنمايد.

 معرفت و ايمان به خدا منشأ سعادت و شرط لازم رستگاري و نجات است و توجه به فاعل حقيقي در همه پديدهها باعث ميشود انسان در آيات و نشانههاي خداوند بيشتر تفکر کند و اين تفکر سبب پيبردن به عظمت خداوند و افزايش معرفت نسبت به حکمت الهي ميشود. 

«أَ وَ لَمْ يَتَفَکَّرُوا في أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّي وَ إِنَّ کَثيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُون؛ آيا آنان با خود نينديشيدند که خداوند، آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است جز به حق و براي زمان معيّني نيافريده است؟ ولي بسياري از مردم (رستاخيز و) لقاي پروردگارشان را منکرند!» [5]

4- ذکر و ياد خداوند

توجه به فاعل حقيقي در واقع همان ذکر و ياد خداست. ذکر خداوند جايگاه بسيار بالايي در بين عبادتها دارد و تنها عبادتي است که حدي براي آن در نظر گرفته نشده است. بهگونهاي که براي عبادتهاي ديگر مانند نماز، روزه و ... حد، مشخص شده و مقدار آن تعيين شده است، اما براي ذکر خداوند حدي مشخص نشده و گفته شده است «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْکرُوا اللَّهَ ذِکراً کثيراً؛[6] يعني اي کساني که ايمان آوردهايد خدا را بسيار ياد کنيد.»

اهميت ذکر و ياد خداوند به حدي است که توصيه شده است انسان در هر حالتي که هست به ياد خدا باشد. در آيه 191 سوره آلعمران در مورد خردمندان گفته شده است «الَّذينَ يذْکرُون َاللَّهَ قِياماً وَ قُعُودا ًو َعَلي جُنُوبِهِم؛[7] آنها کساني هستند که خدا را (درهرحال) ايستاده و نشسته، و هنگاميکه بر پهلو خوابيده‏اند، ياد مي‏کنند» [8]

همچنين از امام صادق g منقول است که حضرت موسي به خداوند عرض کرد: بعضي اوقات در حالتي قرار دارم که شرم دارم در آن حالت تو را ياد کنم. خطاب آمد: اي موسي «اُذکُرُني عَلي کُلِّ حال؛ در هر حالي که هستي خدا را ياد کن» [9] اين مطلب اهميت توجه به فاعل حقيقي را در تمام اوقات و ازجمله در کلاس درس و به هنگام بيان مطالب درسي نشان ميدهد.

ذکر و ياد خدا آثار و فوايد زيادي دارد. يکي از اين آثار آرامش و اطمينان قلب است بهطوريکه ياد خدا انسان را از افسردگي و پريشاني نجات ميدهد. خداوند در قرآن ميفرمايد: «أَلابِذِکرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب؛ بدانيد که تنها با ياد خداست که دلها آرام ميگيرد» [10]

5- دوري از شرک

همانطور که ميدانيم بر طبق توحيد افعالي تمام اموري که در عالم انجام ميشود هرچند ظاهراً توسط اسباب و علل مادي صورت ميپذيرد اما فاعل حقيقي آن خداوند متعال است. بهطوريکه انسان مؤمن بايد به اين حقيقت باور داشته باشد که «لا حول و لا قوه الّا بالله؛ هيچ مؤثري در عالم جز خداوند وجود ندارد.» اهميت اين مطلب بهاندازهاي است که اگر کسي اعتقادي به جز اين داشته باشد و امور مادي را نيز مستقلاً و بدون وابستگي به خداوند، مؤثر در عالم بداند براي خدا شريک قائل شده و مرتکب گناهي ميشود که به فرموده قرآن گناهي عظيم بوده و تنها گناهي است که بخشيده نميشود. اين گناه شرک است و خداوند در مورد آن در سوره نساء ميفرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ لايغْفِرُ أَنْ يشْرَک بِهِ و َيغْفِرُ مادُونَ ذلِک لِمَنْ يشاءُ و َمَنْ يشْرِک بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظيماً؛[11] خداوند (هرگز) شرک را نمي‏بخشد! و پايين‏تر از آن را براي هرکس (بخواهد و شايسته بداند) مي‏بخشد و آن کسي که براي خدا، شريکي قرار دهد، گناه بزرگي مرتکب شده است.»

شرک بر دو دسته است شرک آشکار و شرک پنهان. شرک آشکار اعتقاد به عاملي مؤثر و مستقل در کنار خداوند متعال است. شرک پنهان آن است که در عين اعتقاد به آنکه هيچ مؤثر مستقلي در عالم، غير از خدا نيست اما در قلب خود نسبت به اين حقيقت غافل باشد و به آن توجه نداشته باشد.

6- جلوگيري از علمزدگي

توجه به فاعل حقيقي در هنگام آموختن و آموزش دادن علاوه بر آنکه باعث ميشود دانشجو و مدرّس به نقش خداوند توجه کنند، آثار و برکات ديگري نيز دارد از جمله آنکه از توجه صرف به علم و احساس بينيازي از خدا، وحي و دين (يا همان علمزدگي) جلوگيري ميکند.

علمزدگي از آفات مهم علوم سکولار است و باعث شده بسياري از کساني که علم را جداي از دين ميدانند، گمان کنند علم به تنهايي پاسخگوي همه نيازهاي انسان است، درحاليکه چنين نيست. البته در اينجا منظور از علم، صرفاً علوم تجربي با رويکرد غير الهي است.

 آقاي دکتر گلشني دراينباره مينويسد[12]:رشد سريع علم تجربي در قرن نوزدهم، اين انتظار را به بار آورد که علم بهزودي تمام مسائل انسانها و جوامع بشري را حل خواهد کرد. جواهر لعل نهرو - اولين نخستوزير هند پس از استقلال اين کشور - در اواسط قرن بيستم بدون در نظر گرفتن نياز علم به ايمان چنين گفت: اين علم است که بهتنهايي ميتواند مسئله گرسنگي و فقر و بيبهداشتي و بيسوادي، خرافات و رسوم و سنتهاي کهنه، منابع وسيع ضايعشونده و… را از بين ببرد. چه کسي امروز ميتواند علم را ناديده بگيرد… آينده متعلق به علم است و آنهايي که با علم، دوستي برقرار ميکنند.

اما بعد از جنگ جهاني اول که تعداد زيادي کشتار به بار آورد، اين برتراند راسل بود که در 1924 در کتابي اظهار ترديد کرد که علم براي بشر برکتزا باشد. او مينويسد: «آقايهالدين… تصويري زيبا از آينده ارائه کرده است، آيندهاي که از طريق استفاده از کشفيات علمي شکل ميگيرد و خوشبختي انسانها را به بار ميآورد. هرچند من مايلم که با پيشبيني او موافقت کنم، اما تجربه در زمينه سياست و حکومت مرا تا حدي مردد ساخته است. من مجبورم بترسم از اينکه علم به عوض آنکه انسانها را شاد سازد مورد استفاده گروههاي مقتدر قرار ميگيرد.» از نظر راسل آثار بد علم ناشي از اين است که علم [بدون اخلاق]  خودش نميتواند جلوي هواهاي نفساني انسانها را بگيرد، و لذا او در آن کتاب در مورد تهديد علم براي نابودي تمدن بشري هشدار داد.

عليرغم هشدارهايي که از آغاز قرن بيستم توسط انديشمندان داده شده است؛ هنوز يک ديدگاه رايج در ميان عالمان معاصر اين است که علم (بدون نياز به وحي) ميتواند همه چيز را توضيح دهد؛ درحاليکه علم تجربي به خاطر محدود بودن ظرفيتش، نميتواند تصويري کامل از جهان به دست آورد و بسياري از دغدغههاي اساسي انسان را بدون پاسخ ميگذارد. مثلاً دغدغه در مورد اينکه «ما از کجا آمدهايم؟»، «در اين جهان چه ميکنيم؟»، «هدف حيات چيست؟» و «به کجا ميرويم؟». تفکر درباره اين دغدغهها ميتواند تأثيري درازمدت بر رفتار انسان و تصميمگيريهاي او داشته باشد؛ از جمله تصميمات درباره فعاليت علمي.

به قول ريچارد فاينمن - فيزيکدان برنده جايزه نوبل - اگر چيزي تجربي نيست و نتوان آن را تحت مشاهده درآورد، اين بدان معنا نيست که آن چيز غلط يا احمقانه است. دانشمندان آن چيزي را که ميتوان از طريق آزمايش تحليل کرد، ميگيرند و بدين طريق چيزي که علم ناميده ميشود، به دست ميآيد؛ اما اموري باقي ميمانند که براي آنها اين روش (روش تجربي) کار نميکند. اين بدان معنا نيست که آنها مهم نيستند. درواقع آنها از بسياري جهات مهمترين امور هستند.

يا به قول شرودينگر - فيزيکدان برنده جايزه نوبل -: «تصوير علمي جهان واقعي در حولوحوش ما خيلي ناقص است. علم تجربي، اطلاعات زيادي به ما ميدهد و تمامي تجارب ما را در يک نظم عظيم قرار ميدهد؛ اما بهکلي در مورد آنچه به قلب ما نزديک است و براي ما اهميت دارد، ساکت است[13]».

استاد مطهري نيز دراينباره ميگويد: جورج سارتن، دانشمند مشهور جهاني و نويسنده کتاب معروف تاريخ علم، در کتاب شش بال، نارسائي و ناتواني علم را در انساني ساختن روابط بشر و نياز فوري انسان به نيروي ايمان چنين بيان ميکند: علم تجربي در بعضي زمينهها ترقيات عظيم و شگفت کرده است ولي در زمينههاي ديگر مثلاً سياست ملي يا بينالمللي که مربوط است به روابط افراد انسان با يکديگر، هنوز خود را ريشخند ميکنيم. جورج سارتن اعتراف دارد که ايماني که موردنياز انسان است ايمان ديني و مذهبي است. وي درباره نياز انسان به مثلث هنر و دين و علم چنين ميگويد: هنر، زيبايي را آشکار ميسازد و به همين جهت مايه شادي زندگي ميشود. دين محبت ميآورد و موسيقي زندگي است. علم با حق و راستي و عقل سروکار دارد و مايه هوشياري نوع بشر ميشود. ما به هر سه اينها نيازمنديم، هم به هنر، هم به دين، هم به علم. علم بهصورت منطقي براي زندگي لازم است ولي هرگز به تنهائي کافي نيست[14].

 

 


[1]. صحيفه امام، ج13، ص412.

 

[2]. سوره عصر.

 

[3]. اعلي:17.

 

[4]. «من‏ ساعة تمرّ بابن آدم لم يذكر اللَّه فيها إلّا حسر عليها يوم القيامة»(کنزالعمال، ج1، ص424).

 

[5]. روم:8.

 

[6]. احزاب:41.

 

[7]. آل عمران:191.

 

[8]. جالب است که در ادامه اين آيه گفته شده است که اينها در خلقت آسمانها و زمين ميانديشند و در آيه قبل از آيه نيز گفته شده است که اين افراد کساني هستند که آسمانها و زمين براي آنها نشانه است. از اين مطلب ميتوان فهميد که نتيجه تفکر در مخلوقات خداوند ذکر و ياد خداست. «إِنَّ في‏خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِلَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ الَّذين َيَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً و َقُعُودا ًو َعَلى ‏جُنُوبِهِمْ و َيَتَفَكَّرُون َفي‏خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا ًسُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»(سوره آلعمران:190و191).

 

[9]. من لا يحضره الفقيه‏، ج1، ص29.

 

[10]. رعد:28.

 

[11]. نساء:48.

 

[12]. مقاله علم و انسانيت، روزنامه اطلاعات، 20 مهر 1394، شماره 26276.

 

[13]. همان.

 

[14]. انسان و ايمان، ص 31.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات