پيوست الف

1401/10/20 16:47
فصل قبل

 

آقاي دکتر گلشني در مقاله علم انسانيت مينويسد: «رشد سريع علم تجربي در قرن نوزدهم، اين انتظار را به بار آورد که علم بهزودي تمام مسائل انسانها و جوامع بشري را حل خواهد کرد. جواهر لعل نهرو اولين نخستوزير هند پس از استقلال اين کشور در اواسط قرن بيستم چنين گفت: اين علم است که بهتنهايي ميتواند مسئله گرسنگي و فقر و بي بهداشتي و بيسوادي، خرافات و رسوم و سنتهاي کهنه، منابع وسيع ضايع شونده و…را از بين ببرد. چه کسي امروز ميتواند علم را ناديده بگيرد…آينده متعلق به علم است....

اما بعد از جنگ جهاني اول که تعداد زيادي کشتار به بار آورد، اين برتراند راسل بود که در 1924 در کتابي اظهار ترديد کرد که علم براي بشر برکتزا باشد. او مينويسد: «آقاي هالدين… تصويري زيبا از آينده ارائه کرده است، آيندهاي که از طريق استفاده از کشفيات علمي شکل ميگيرد و خوشبختي انسانها را به بار ميآورد. هرچند من مايلم که با پيشبيني او موافقت کنم، اما تجربه درزمينه سياست و حکومت مرا تا حدي مردد ساخته است. من مجبورم بترسم از اينکه علم بهعوض آنکه انسانها را شاد سازد مورد استفاده گروههاي مقتدر قرار ميگيرد.» ازنظر راسل آثار بد علم ناشي از اين است که علم خودش نميتواند جلوي هواهاي نفساني انسانها را بگيرد، و لذا او در آن کتاب در مورد تهديد علم براي نابودي تمدن بشري هشدار داد.

عليرغم هشدارهايي که از آغاز قرن بيستم توسط انديشمندان داده شده است؛ هنوز يک ديدگاه رايج در ميان عالمان معاصر اين است که علم ميتواند همهچيز را توضيح دهد؛ درحاليکه علم تجربي به خاطر محدود بودن ظرفيتش، نميتواند تصويري کامل از جهان به دست آورد و بسياري از دغدغههاي اساسي انسان را بدون پاسخ ميگذارد. مثلاً دغدغه در مورد اينکه «ما از کجا آمدهايم؟»، «در اين جهان چه ميکنيم؟»، «هدف حيات چيست؟» و «به کجا ميرويم؟». تفکر درباره اين دغدغهها ميتواند تأثيري درازمدت بر رفتار انسان و تصميمگيريهاي او داشته باشد؛ ازجمله تصميمات درباره فعاليت علمي.

«به قول ريچارد فاينمن ـ فيزيکدان برنده جايزه نوبل- اگر چيزي تجربي نيست و نتوان آن را تحت مشاهده درآورد، اين بدان معنا نيست که آن چيز غلط يا احمقانه است. دانشمندان آن چيزي را که ميتوان از طريق آزمايش تحليل کرد، ميگيرند و بدين طريق چيزي که علم ناميده ميشود، به دست ميآيد؛ اما اموري باقي ميمانند که براي آنها اين روش (روش تجربي) کار نميکند. اين بدان معنا نيست که آنها مهم نيستند. درواقع آنها از بسياري جهات مهمترين امور هستند.»

«يا به قول شرودينگر -فيزيکدان برنده جايزه نوبل-: «تصوير علمي جهان واقعي در حولوحوش ما خيلي ناقص است. علم تجربي، اطلاعات زيادي به ما ميدهد و تمامي تجارب ما را در يک نظم عظيم قرار ميدهد؛ اما بهکلي در مورد آنچه به قلب ما نزديک است و براي ما اهميت دارد، ساکت است[1]

جورج سارتن، دانشمند مشهور جهاني و نويسنده کتاب معروف تاريخ علم،در کتاب شش بال، نارسائي و ناتواني علم را در انساني ساختن روابط بشر و نياز فوري انسان به نيروي ايمان چنين بيان ميکند:علم تجربي در بعضي زمينهها ترقيات عظيم و شگفت کرده است ولي در زمينههاي ديگر مثلاً سياست ملي يا بينالمللي که مربوط است به روابط افراد انسان با يکديگر، هنوز خود را ريشخند ميکنيم.جورج سارتن اعتراف دارد که ايماني که موردنياز انسان است ايمان ديني و مذهبي است وي درباره نياز انسان به مثلث هنر و دين و علم چنين ميگويد: هنر، زيبايي را آشکار ميسازد و به همين جهت مايه شادي زندگي ميشود. دين محبت ميآورد و موسيقي زندگي است. علم با حق و راستي و عقل سروکار دارد و مايه هوشياري نوع بشر ميشود. ما به هر سه اينها نيازمنديم، هم به هنر، هم به دين، هم به علم. علم بهصورت مطلقي براي زندگي لازم است ولي هرگز به تنهائي کافي نيست[2]

 


[1]. گلشني، مهدي. (1394، 20 مهر). علم و انسانيت. مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامي (مرکز پژوهشهاي ايراني و اسلامي). بازيابي شده از سايت

 www.cgie.org.ir/fa/news/82549

 

[2]. شهيد مطهري، انسان و ايمان،ص 31.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات