چرا خداوند فاعل حقيقي است؟

1401/07/25 08:53
فصل قبل

 

همانطور که اشاره شد آنچه دلالت بر فاعليت حقيقي خداوند ميکند همان آفرينش گري و خالقيت اوست، تاکنون دلايل متعددي توسط فيلسوفان و دانشمندان مختلف در اثبات وجود خداوند ارائه شده است. برهانهاي نظم، هدايت (تدبير)، فطرت، علت و معلول، امکان و وجوب، حدوث و قِدم، حرکت، صديقين و ... راه هاي عنوان شده در کتب عقايد هستند. ما در اينجا به فراخور رشته تخصصي خود مختصري در اين زمينه صحبت ميکنيم.

برهان عقلي

در اينجا به يک برهان عقلي به زبان ساده اشاره ميشود.

در مورد عالم هستي دو فرض ميتوان متصور شد:

الف) در عالم، موجودِ[1] مستقلي که از هر جهت (چه پيدايش و چه بقاء) بينياز باشد، وجود دارد.

ب) در عالم موجودي که از هر جهت مستقل باشد وجود ندارد (در کل هستي، همه موجودات، بدون استثناء براي به وجود آمدن نيازمند به علتي هستند و بهاصطلاح وابسته ميباشند).

 اگر فرض اول درست باشد يعني چنين موجودي وجود داشته باشد، عقيده خداباوران درست است و نام آن موجود که از هر جهت مستقل است، خدا است.

 اما فرض دوم محال است. چون ممکن نيست همه موجودات بدون استثناء نيازمند به علت باشند اما در عين نيازمندي، موجود مستقلي در کار نباشد که آنها را به وجود بياورد.

 پس بيترديد فرض اول درست است يعني در عالم هستي موجودي وجود دارد که از هر جهت مستقل و بينياز است[2] و به هيچچيز حتي زمان و مکان نياز ندارد[3].

بنابراين تمام خلقت بهوسيله خداوند پديد آمده که اگر او نباشد هيچچيز نيست و چون او هست همهچيز هست. نتيجه آن است که در حقيقت خداوند است که خاصيت مغناطيسي را در آهن قرار داده است. اگرچه نسبت دادن اين خاصيت به فاعلهاي نزديک حرف گزافي نيست اما فاعل حقيقي و علت همه فاعلها خداست.

ناگفته نماند که هيچ دانشمند سليمالقلبي نميتواند جهان را بدون خالق فرض کند اما علت اينکه چرا بيان اين خالقيت در گزارههاي علمي کمرنگ است ميتوان به دو علت اشاره کرد:

اول: غفلت دانشمندان از همراهي علوم تجربي با علوم الهي (وحي). در حالي که علوم تجربي و وحياني، هر دو از منبع لايزال الهي است چراکه جهان هستي «فعل» خداست و دين، «قول» خداست و دانشمنداني که در هر يک از دو زمينه با توجه به فعل و قول خدا تحقيق و پژوهش ميکنند در حقيقت کار ديني انجام ميدهند. تلاش يک مهندس مواد و متالورژي که با نيت الهي کار ميکند تا فلزات را به شکل ابزار و قطعات موردنياز به مردم ارائه کند، مانند تلاش يک عالم ديني است که براي هدايت مردم فعاليت ميکند؛ چون هردو در راستاي سعادت بشريت گام برميدارند.

دوم: اگرچه علم در مرحله کشف حقيقت بيطرف است اما تاريخ نشان ميدهد حاکمان مستکبر، علم را ابزاري در جهت قدرتنمايي و توليد ثروت براي اهداف خويش ميدانند لذا به محيطهاي علمي اجازه ورود به مباحث معرفتي و الهي نميدهند. تا بتوانند افکار عمومي را کنترل کرده و وجدانها را از اهداف استعماري خود دور نگه دارند.

 

 


[1]. موجود در مقابل معدوم است، يعني چيزي که وجود دارد. لازم به ذکر است. موجودات همه در يک سطح نيستند برخي مانند موجودات بيجان (جمادات) در پايينترين مرتبه قرار دارند و برخي مانند گياهان در مرتبه بالاتر و برخي مانند حيوانات در مرتبه بالاتر و برخي مانند انسان در مرتبه بالاتر قرار دارند. ضمناً ميتوان موجودات را به دو شکل فرض کرد: موجودات مادي و غيرمادي.

 

[2]. اين برهان بنام «امکان وجودي» شناخته ميشود و عدهاي از محققين از جمله ملاهادي سبزواري در شرح منظومه آن را مطرح نمودهاند. (بدايه المعارف، ج 1، ص 34).

 

[3]. توجه داشته باشيد اگر موجودي از هر جهت مستقل باشد و به هيچچيز نياز نداشته باشد، آن موجود غيرمادي است. چون ماده به امور متعددي از جمله مکان نياز دارد. پس آن موجود مستقل مادي نيست.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات