شيوه‌هاي توجه به فاعل حقيقي

1401/07/25 08:56
فصل قبل

 

در خصوص شيوههاي توجه دادن دانشجويان به فاعل حقيقي توسط استاد در کلاس درس، روشهاي مختلفي وجود دارد که استاد بنا بر صلاحديد و سليقه خود ميتواند يکي از آنها را انتخاب نمايد. برخي از اين روشها در ادامه آمده است.

توجه به الهي بودن علوم

يکي از دلايلي که در دروس دانشگاهي به فاعل حقيقي توجه نميشود اين است که تصور ميشود اين علوم مادي بوده و ارتباطي به خداوند ندارد. درصورتيکه چنين نيست و اين دروس نيز همانند دروس ديني، الهي هستند. چراکه اين علوم به بررسي مخلوقات خداوند، خواص مواد و قوانين حاکم بر عالم که همگي را خداوند وضع کرده است ميپردازند. بهعبارت ديگر اين علوم به تفسير فعل الهي ميپردازند؛ بنابراين الهي هستند و پرداختن به آن عبادت محسوب ميشود. در حديثي از امام رضا g آمده است: «عبادت به زيادي نماز و روزه نيست، بلکه عبادت به انديشه نمودن در کار خداوند است[1]». همچنين از اميرالمؤمنين علي g منقول است که:  «هيچ عبادتي همانند فکر و انديشه در آفريدههاي خداوند نيست[2]».

از منظر آيتالله جوادي آملي، علم را نميتوان به اسلامي و غيراسلامي قسمت کرد. لذا فيزيک يا طب [يا متالورژي] به اسلامي و غيراسلامي قسمت نميشوند. بلکه علم اگر علم باشد و نه وهم و خيال و فرضيه محض، هرگز غير اسلامي نميشود. علمي که اوراق کتاب تکوين الهي را ورق ميزند و پرده از اسرار و رموز آن برميدارد اسلامي و ديني است و معنا ندارد که آن را به ديني و غيرديني و اسلامي و غيراسلامي تقسيم کنيم. اگر تفسير قول خدا، علم اسلامي را به دست ميدهد، تفسير فعل خدا نيز علمي را به دست ميدهد که اسلامي محسوب ميشود؛ بنابراين علم الحادي وجود ندارد. هرچند ممکن است عالِم ملحد (منکر خدا) وجود داشته باشد[3]. گاليله نيز بر همين باور است و ميگويد «خداوند هم نگارنده کتاب تکوين است و هم مؤلف کتاب تشريع[4]»؛ بنابراين علوم دانشگاهي غيرالهي نبوده و استاد درس بايد همواره دانشجويان را به اين نکته توجه دهد. چهبهتر است که توجه دادن دانشجو به اين موضوع در اولين جلسه درس صورت گرفته و چنين بينشي به دانشجويان داده شود.

بيان اذکار مناسب به هنگام تدريس

يکي ديگر از روشهاي توجه به فاعل حقيقي گفتن کلماتي مانند سبحانالله و يا اللهاکبر به هنگام رسيدن به مطلبي شگفتانگيز مرتبط با عجايب خلقت و پديدههاي هستي است. بيان چنين کلماتي نهتنها دلها را متوجه خداوند ميکند بلکه فضاي کلاس را تغيير داده و آن را مستعد مطرح کردن مطالب ديني مينمايد. در حديث معروفي از پيامبر اکرم a ذکرهاي مناسبي که لازم است انسان در مواجهه با اتفاقات و يا پديدههاي مختلف بگويد آمده است. اين حديث به شرح زير است:

مهيا کردم براي هر هراسي «لاالهالاالله» را و براي هر غم و اندوهي «ماشاءالله» را و براي هر نعمتي «الحمدلله» را و براي هر راحتي «الشکرلله» را و براي هر شگفتي «سبحانالله» را و براي هر گناهي «استغفرالله» را و براي هر مصيبتي «اناللهوانااليه راجعون» را و براي هر تنگي «حسبيالله» را و براي هر قضا و قدر «توکلتعليالله» را و براي هر دشمن «اعتصمتبالله» را و براي هر طاعت و معصيت «لاحولولاقوّةالاّبالله العلي العظيم» را.[5]

بر طبق اين حديث پسنديده است که انسان به هنگام ديدن نعمتهاي خداوند الحمدلله و به هنگام ديدن عجايب خلقت سبحانالله بگويد.

ذکر نعمتها و الطاف الهي

ذکر نعمتها و الطاف الهي به هنگام بيان مطالب درسي يکي ديگر از روشهاي توجه دادن به فاعل حقيقي است. در قرآن کريم نيز از اين شيوه بسيار استفاده شده است. بهعنوانمثال در سوره قصص آمده است:

 «قُلْ أَرَأَيتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلي يوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيرُ اللَّهِ يَأْتيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْکنُونَ فيهِ أَفَلاتُبْصِرُونَ[6]؛بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غير از خداست که شبي براي شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نميبينيد؟!»

در مطالب درسي نيز به هنگام بحث پيرامون قوانين دقيق و مدبرانه موجود در عالم بهراحتي ميتوان نعمتهايي که در اين قوانين نهفته است را بيان نمود. بهعنوانمثال:

اگر خداوند نعمتهايي مانند آهن و کربن را به انسان نداده بود، انسان نميتوانست ابزارآلات و قطعات را با اين کيفيت و تنوع خواص مکانيکي توليد کند.

از نعمتهاي الهي اين است که آهن داراي خواص آلوتروپيک است و لذا با اعمال سيکلهاي مختلف عمليات حرارتي بر ترکيب آهن و کربن ميتوان فازها و خواص مختلف مکانيکي براي کاربردهاي گوناگون به دست آورد که موجب شده است بيشتر نيازهاي بشر برآورده گردد.

ذکر فاعليت خداوند در گزارههاي علمي

يکي ديگر از روشهاي توجه دادن به فاعل حقيقي آن است که در گزارههاي علمي بهجاي اينکه گزارهها بهصورت مجهول بيان گردد بهصورت معلوم بيانشده و به خدا نسبت داده شود.

البته تذکر اين نکته لازم است که بايد از ناشي گري ادبي پرهيز کرد چراکه گاهي استعمال فعل مجهول مناسبتر است و مهم سياق کلام و تلقي نهايي مخاطب به معناي توحيد افعالي است. نميشود در هر جايي و يا به مقدار زياد تصريح به فاعليت حقتعالي کرد بلکه ميبايست در بستر و زمينهاي سخن گفته شود که اين فاعليت مورد توجه و پيشفرض باشد از اين رو لازم نيست ادبيات تصنعي به کار بريم. خروج از روال عادي خطر حساسيت بيمورد مخاطب يا کليشهاي شدن گريزهاي توحيدي را به دنبال دارد. در کلمات انبياء الهي نيز توجه به فاعل حقيقي به نحوي ظريف گنجانده شده است؛ اما با اين همه لازم است گاهي در اثناي سخن به فاعليت خداوند تصريح شود تا درس جهت الهي به خود بگيرد.

 تدريس با مباني توحيدي

يکي از دلايل عدم توجه به فاعل حقيقي وجود برخي پيشفرضهاي غيرالهي در علوم جديد است. مدرسي که ميخواهد با جهتگيري الهي تدريس کند بايد مراقب اين پيشفرضها باشد و با توجه به مباني توحيدي تدريس کند.

بهطور خلاصه ميتوان مباني و پيشفرض را چنين تعريف کرد:

 مباني، اصولي هستند که دانشمندان آن رشته آن را پذيرفته و فرضيههاي خود را بر پايه آن اصول شکل ميدهند و يافتههاي علمي خود را با آن اصول تفسير ميکنند. اين عمل گاهي آگاهانه است و گاهي ناآگاه. يا به عبارتي مباني گاهي آشکار است و گاهي پنهان که ما در اينجا به مباني پنهان پيشفرض ميگوييم. پيشفرضها بخشهاي نامرئي و ناپيداي سخنان و تفسيرها و توضيحات دانشمندان يک رشته علمي است.

 در ادامه به بررسي برخي از پيشفرضهاي غيرالهي و مباني توحيدي مرتبط با رشته متالورژي پرداخته ميشود:

خاصيت اشياء

آيا خواص مواد، جزء ذات آنها است؟ در نگاه الهي و غير الهي سخن از خاصيت اشيا است؛ اما اينکه اين خاصيت از کجا نشئت گرفته است، محل اختلاف خداباوران و خداناباوران است. خداناباوران مدعياند اين خواص ذاتي اشياء است و نياز به علت ندارد؛ اما خداباوران معتقدند خواه خواص اشياء ذاتي باشد يا نباشد، خداوند در آنها قرار داده است[7]. در توحيد افعالي، خواص در اشياء وجود دارد؛ اما «به اذن الله». آتش نميسوزاند؛ مگر به اذن خدا و اين است حقيقت «لاحول و لا قوه الا بالله». به همين خاطر است که در برخي مواقع مانند داستان حضرت ابراهيم آتش نمي سوزاند يا در ماجراي قرباني کردن حضرت اسماعيل چاقو نميبُرد. يک مدرّس بايد در عرصه علم خود دانشجو را به اين معرفت برساند که «لامؤثّر في الوجود الّا اللّه»[8] و همهچيز را مستند به اراده حقّ بداند.

ابزار شناخت

يکي ديگر از پيشفرضهاي غيرالهي اين است که علوم مختلف، تنها محصول حس و تجربه انسان است و ابزار شناخت انسان به اين دو محدود ميشود. در صورتي که در نگاه توحيدي علاوه بر حس و تجربه، عقل، وحي (الهام) و شهود نيز جزء ابزارهاي شناخت انسان محسوب ميشود. حسّ و تجربه ابتدايي‏ترين مراحل شناخت محسوب مي‏شود، عقل و برهانِ عقلي مراتب ميانه و متوسط سلسلهي معرفت به حساب مي‏آيد و از آن برتر، معرفت شهودي و شناخت عرفاني است که به معرفتِ وَحْيانيِ انسانِ كاملِ معصوم، منتهي ميگردد. چنين معرفتي، سلطان همه شناختها و مَلَكه تمام معرفت‏ها است.

اگر بپذيريم که علاوه بر حس و تجربه، عقل و وحي نيز منابع شناختي هستند در اين صورت همانگونه که نتايج آزمايش براي ما معتبر است استدلال قطعي عقلي يا آيات قرآن و سنت قطعي نيز براي ما معتبر است. در نتيجه اگر آيه يا حديث معتبري مطلبي را درزمينه علمي موردنظر ما مطرح کرد، پذيرش آن نياز به تاييد حسي و تجربي ندارد.

ضمناً در مورد الهاماتي که درزمينه کشف علوم مختلف به صورت جرقهاي در ذهن دانشمندان ايجاد ميشود در قسمتهاي قبل بحث شد. در نگرش الهي علم صرفاً با مطالعه حاصل نمي‌‌شود، بلکه علاوه بر تلاش علمي صفاي باطن و عنايت خداوند نيز مؤثر است. معروف است که دانشمند بزرگ ابوعلي سينا هرگاه به مشکل علمي برميخورد به مسجد جامع ميرفت و دو رکعت نماز ميگزارد و آن مشکل برطرف ميشد. اين عمل ابوعلي سينا نشان ميدهد پيشفرض او درزمينه ابزار شناخت تنها حس و تجربه نبود و الهام و عنايت خداوند را هم لازم ميدانست.

قرآن کريم نيز از آموختن صنعت زره سازي به حضرت داوود g از طريق وحي سخن ميگويد: «وَ عَلَّمْناهُ‏ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ‏ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُم‏؛[9] و ساختن زره را به خاطر شما به او تعليم داديم تا شما را در جنگهايتان حفظ کند.»

بسياري از اختراعات و اکتشافات بشر از الهامات الهي ناشي شده و دانشمندان جهان نيز گاهي به آن اعتراف کردهاند. اين الهامات به صورت جرقهاي در ذهن ايجادشده و راه را روشن ميکند.

 استاد مطهري دراينباره ميفرمايد:

«يكي از انواع مددهاي غيبي، الهامات و اشراقاتي است كه احياناً به دانشمندان ميشود و ناگهان دري از علم به روي آنها گشوده ميشود و اكتشافي عظيم رخ ميدهد. آنچه معمولاً ما از راه هاي حصول علم ميشناسيم دوتاست: يكي تجربه و مشاهده عيني، ديگري قياس و استدلال. بشر از راه مطالعه و مشاهده عيني طبيعت با رموز و اسرار طبيعت آشنا ميشود، يا در اثر قوّهي استدلال و قياس نتيجهاي را پيشبيني و استنتاج ميكند. اينگونه موفقيتها عادي بوده و لازمهي قطعي و جبري مقدماتي است كه بشر عملاً به كار برده است. گو اينكه از يك نظر دقيق فلسفي در همين موارد نيز يك منشأ الهامي وجود دارد ولي اين نظر از افق بحث ما خارج است.»

ولي آيا همه معلوماتي كه در طول تاريخ براي بشر حاصل شده است، از يكي از اين دو راه بوده است و ديگر هيچ؟ يا راه سومي هم وجود دارد؟ به عقيده بسياري از دانشمندان راه سومي هم هست. شايد بيشتر اكتشافات بزرگ به صورت بارقهاي بوده كه ناگهان در روح و مغز دانشمند جهيده و ذهن او را روشن كرده است.

ابنسينا معتقد است برخي انسانها بدون آنکه با معلمي در تماس باشند جرقهاي در ذهن آنها پديدار ميشود. او در آخر دانشنامه علايي ميگويد من افرادي را ميشناسم (که در جاي ديگر معلوم ميشود که منظور خودش است) که اساساً حالتشان اين است که بدون اينکه احتياج به مطالعه زياد داشته باشند مطالب در ذهنشان ميآيد. اول مطلب در ذهنشان ميآيد بعد که به کتابها مراجعه ميکنند ميبينند آنچه در کتابهاست قبلاً در ذهن آنها آمده است بهطوري که در هيجده سالگي از تمام علوم و فنون عصر خويش آگاه هستند؛ و در جاي ديگر ميگويد که من تا هيجده سالگي هرچه ميخواستم ياد بگيرم ياد گرفتهام. در مورد نبوت هم ميگويد پيامبر کسي است که همين الهامات به ذهنش ميآيد منتها با شدت بيشتر و اگر الهاماتي که به ذهن افراد عادي خطور ميکند (مانند نور يک چراغ 25 شمعي يا 100 شمعي باشد الهاماتي که به پيامبر ميشود مانند نور خورشيد است.)

غزالي در كتاب «المُنقِذ من الضّلال» مدّعي ميشود كه بسياري از معلومات بشر كه مربوط به احتياجات زندگي است ابتدا به صورت الهام صورت گرفته است. ... بشر يك سلسله اطّلاعت دربارهي دواها و علاجها و درباره نجوم دارد كه تصور نميرود از طريق تجربه توانسته باشد آنها را به دست آورد، فقط بايد گفت لطف الهي از طريق الهام، بشر را هدايت كرده است.

خواجهنصيرالدين طوسي نيز درباره احتياج به وحي و نبوّت كه بحث ميکند مدّعي ميشود برخي صنايع را بشر از طريق الهام آموخته است. مولوي همين معني و مضمون را به نظم آورده است آنجا كه ميگويد:

 

اين نجوم و طب، وحي انبياست عقل و حس را سوي بيسو، ره كجاست

عقل جزوي عقل استخراج نيست جز پذيراي فن و محتاج نيست

جمله حِرفَتها يقين از وحي بود اوّل او، ليك عقل آن را فزود

ممكن است بسياري از افراد گمان كنند كه اين سخن كه برخي از دانشها از طريق الهام به بشر القاء ميشود امروز كهنه شده است و طرفداراني ندارد؛ در جهان امروز مبدأ و منشأ دانش را صرفاً حواسّ ظاهري بهوسيله مشاهده عيني و تكرار مشاهده و تجربه ميدانند و بهجز آن به چيزي معتقد نيستند. ولي اينطور نيست. امروز جمع بسياري از دانشمندان، فرضيّههاي زيادي را نوعي الهام به دانشمند تلقّي ميکنند. الكسيس كارل (که يكي از طرفداران نظريّه اشراق و الهام است) در كتاب «انسان موجود ناشناخته» ميگويد:

«به يقين اكتشافات علمي تنها محصول و اثر فكر آدمي نيست. نوابغ علاوه بر نيروي مطالعه و درك قضايا، از خصايص ديگري چون اشراق (الهام) و تصوّر خلاّقه برخوردارند، بهوسيله اشراق چيزهايي را كه بر ديگران پوشيده است مييابند و روابط مجهول بين قضايايي كه ظاهراً با هم ارتباطي ندارند ميبينند و وجود گنجينههاي مجهول را به فراست درمييابند و بدون دليل و تحليل آنچه را دانستنش اهميت دارد ميدانند.»

الكسيس كارل عدهاي از دانشمندان رياضي را نام ميبرد و مدّعي ميشود كه اينها منطقي هستند يعني معلومات خويش را منحصراً از طريق كسب و استنتاج منطقي به دست آوردهاند و عدهاي از رياضيدانان را نام ميبرد و مدّعي ميشود كه اينها اشراقي و الهامي هستند. دانشمندان ديگر نيز اين نظر را تائيد کردهاند. يكي از دانشمندان رياضيدان فرانسوي به نام «ژاكهاداما» در مقالهاي تحت عنوان «نقش شعور باطن در تجسّسات علمي» مينويسد:

وقتي ما به شرايط اكتشافات و اختراعات ميانديشيم محال است بتوانيم اثر ادراكات ناگهاني دروني را ناديده بگيريم. هر دانشمند محقّقي کموبيش اين احساس را كرده است كه زندگي و مطالب علمي او از يك رشته فعاليتهاي متناوب كه در عدهاي از آنها اراده و شعور وي مؤثر بوده و بقيّه حاصل يك سلسله الهامات دروني است تشكيل شده است. »[10]

اين مطالب نشان ميدهد بدون الهامات الهي کشف علوم مختلف، به اين گستردگي امروز امکانپذير نبود. البته بايد دانست که اين الهامات مختص افراد مسلمان نيست و خداوند به هرکس که در اين مسير قرار بگيرد و تلاش کند (چه با نيت مادي و دنيايي و چه با نيت معنوي و الهي) عنايت نموده و علوم مختلف را الهام مينمايد. چنانچه در سوره اسراء ميفرمايد:

«كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا[11]؛هر دو [دسته] اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد ميبخشيم و عطاى پروردگارت [از كسى] منع نشده است.»

قانون عليت يا تصادفي بودن پديدهها

در نگاه الهي هر پديدهاي علتي دارد و محال است چيزي بدون علّت به وجود آيد اما در نگاه غير الهي ممکن است چيزي تصادفي (بدون علت) به وجود آيد[12] اما در واقع علت اينکه ما بعضي پديدهها را تصادفي و شانسي ميدانيم اين است که از علت وقوع آن آگاهي نداريم. پس تصادفِ حقيقي در عالم وجود ندارد و آنچه تصادف ناميده ميشود تصادف نسبي (نسبت به شخص ناآگاه) است. در مبحث فلوتاسيون مواد معدني احتمال وجود کاني با ارزش در کنسانتره و باطله تابع خواص آبدوستي و آبگريزي سطح است. علاوه بر اين خاصيت، پارامترهاي ناشناخته ديگري نيز وجود دارد که جايگاه کاني با ارزش در کنسانتره يا باطله به آنها وابسته است. با توجه عدم شناخت ما از اين پارامترها از مدلهاي احتمالاتي براي حضور کاني با ارزش در کنسانتره و باطله استفاده ميگردد. هر چه قدر شناخت ما از اين پارامترها بيشتر گردد، قطعيت اين موضوع افزايش مييابد. در سالهاي اخير وارد شدن مباحث مربوط به هيدروديناميک ذره و شيميفيزيک سطح در فلوتاسيون سبب شده است، حضور کاني با ارزش در کنسانتره با قطعيت بيشتري پيشبيني شود؛ بنابراين پديدههاي تصادفي نسبي هستند و با افزايش دانش و شناخت ما از آنها درجه قطعيتشان زيادتر ميگردد. واقعيت آن است که هيچ پديدهاي بدون علت نيست و نشناختن علت به معناي نداشتن علت نيست و علت تمام پديدهها نزد خداوند خالق متعال است.

عوامل تأثيرگذار در وقوع پديدهها

پيشفرض غيرتوحيدي ديگر،‌‌‌‌ اين است که پديدهها فقط علل مادي دارند و در محاسبهي احتمال وقوع آنها فقط علل مادي مدنظر قرار ميگيرد اما در نگاه توحيدي، پديدهها و اتفاقات علاوه بر علل مادي علل غيبي و معنوي نيز دارند.

روشن است که نقش علل مادي مورد اتفاق نگرش ديني و نگرش مادي است، تفاوت اين دو نگرش آن است که نگرشهاي ماديگرايانه در اين علل مادي متوقف ميشوند، اما نگرش الهي از اين فراتر رفته و فاعليت آن خالقي که بهوسيله اين علل مادي ارادهاش را محقق ميسازد را نيز ميبيند. اين خداوند متعال است که اراده خود را از طريق اسباب و علل و از طريق واسطهها انجام ميدهد، همانطور که امام صادق g ميفرمايند: «خداوند ابا دارد از اينکه امور را جز از طريق اسبابشان جاري سازد، به همين خاطر براي هر چيزي سببي قرار داد».[13]

اين واسطهها برخي غيبي هستند (مانند فرشتگان) و برخي مادي هستند (مانند عوامل محسوس). پس اگر در آيه يا حديثي وقوع يک پديده (مانند زلزله) به فرشتگان نسبت داده شود[14] منافاتي ندارد که آن پديده علت مادي هم داشته باشد بلکه حتماً دارد؛ به عبارت ديگر وقتي خداوند اراده نمايد کاري را انجام دهد معمولاً به فرشتگان امر ميکند و آنان بر آن امر مادي اثر ميگذارند و علت مادي بکار ميافتد و تأثير ميگذارد.

اصولاً ايمان به خدا مستلزم ايمان به غيب است و افراد مؤمن، به عوامل غيبي نيز ايمان دارند، همانگونه که خداوند ميفرمايد: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينَ. الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ؛[15] آن (قرآن) کتاب با عظمتي است که شک در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزکاران است. کساني که به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است] ايمان ميآورند.»

منحصر ندانستن عوامل تأثيرگذار در وقوع پديدهها به عوامل مادي (و در مقابل اعتقاد به تأثير عوامل غيبي) چند اثر دارد: اول آنکه مقولههايي مانند توکل، توسل، دعا و صدقه معنا پيدا ميکند. دوم آنکه برخي آيات و احاديث که پديدههايي مانند زلزله، باران، خشکسالي و... را به خداوند و فرشتگان نسبت داده است يا آن را نتيجه اعمال نيک و بد انسانها دانسته است، قابلفهم ميشود.

چند نکته:

در نگاه الهي، عوامل مادي واقعيتي انکارناپذير است اما اينکه گاهي در آيات و روايات نامي از علل مادي برده نميشود و فقط علل غيرمادي ذکر ميشود بدينجهت است که نقش علل مادي براي مردم روشن و آشکار است آنچه مردم در عليت آن ترديد دارند علل غيرمادي است و از اين جهت نيازمند تأکيد است.

نکته ديگر آن تأثيرگذاري عوامل معنوي تابع قوانيني است که از آن به سنتهاي الهي ياد ميکنند به عنوان مثال شرط بهره بردن از عوامل معنوي، علاوه بر ايمان به غيب، داشتن تقواي الهي و توکل به خداست. چنانکه خداوند ميفرمايد: «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ انّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً[16]؛ هر کس تقواي الهي پيشه کند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم ميکند *و او را از جايي که گمان ندارد روزي ميدهد و هر کس بر خدا توکّل کند، کفايت امرش را ميکند خداوند فرمان خود را به انجام ميرساند و خدا براي هر چيزي اندازهاي قرار داده است!»

يا به عنوان مثال ممکن است گاهي گناهان افراد مؤمن باعث ايجاد يک پديده مخرّب شود تا آنها بازگردند، همانطور که ميفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ[17]؛ و ما در هيچ شهر و آبادي پيامبري نفرستاديم مگر اينکه اهل آن را به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم شايد (به خود آيند و بهسوي خدا) بازگردند و تضرع کنند!».

اما گناهان افراد کافر ميتواند موقتاً باعث فراواني نعمت شود! همانگونه که خداوند ميفرمايد:

«ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّي عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ[18]؛ سپس (هنگامي که اين هشدارها در آنان اثر نگذاشت)، نيکي (و فراواني نعمت و رفاه) را بهجاي بدي (و ناراحتي و گرفتاري) قرار داديم آن چنانکه فزوني گرفتند، (و همه گونه نعمت و برکت يافتند و مغرور شدند) و گفتند: «(تنها ما نبوديم که گرفتار اين مشکلات شديم) به پدران ما نيز ناراحتيهاي و خوشيها رسيد.» چون چنين شد، آنها را ناگهان (به سبب اعمالشان) گرفتيم (و مجازات کرديم)، در حالي که نميفهميدند.»

نتيجه آنکه تأثير عوامل معنوي ضابطهمند است، اما ما به همه ضوابط آن اشراف نداريم.

نکته ديگر آنکه از نتايج نگاه غيرتوحيدي -که در آن فقط علل مادي مدنظر قرار ميگيرد- آن است که علل غيرمادي در محاسبات، نقشي ندارند و ناگزير براي بيان احتمالات مهندسي به روابط تجربي تکيه ميشود و به عنوان مثال براي طراحي سازههاي معدني معمول است که بر اساس سيستم توده سنگ، سيستم معدنکاري و شرايط معدنکاري طراحي بر اساس روابط تجربي پذيرفته شده صورت ميگيرد. علاوه بر اين بر اساس استانداردهاي شناخته شده ضريب اطميناني نيز در نظر گرفته ميشود که اين ضريب اطمينان در محدودهاي از نيروهاي مهاجم ناشي از وزن، زلزله و عوامل محيطي پايداري سازه را تضمين ميکند. در ادبيات غير الهي گفته ميشود: با وجود اين، به دليل نيروها و عوامل غيرقابل پيشبيني احتمال تخريب اين معدن وجود دارد؛ اما در ادبيات الهي گفته ميشود: با وجود اين، تخريب يا عدم تخريب معدن، بسته به خواست خدا است.

قطعاً با مطالعه و دقت بيشتر ميتوان پيشفرضهاي بيشتري را استخراج نمود اما در اين فصل چند مورد بهعنوان نمونه ارائه گرديد تا مدرسين محترم در صورت تمايل، هنگام تدريس از آن استفاده نمايند و از آن مهمتر شرايطي ايجاد شود تا ذهنشان نسبت به پيشفرضها متمرکز شود و موارد ديگري را شناسايي و اضافه نمايند.

 

 


[1]. «لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (الکافي، ج 2، ص 55).

 

[2]. «لَا عِبَادَةَ كَالتَّفَكُّرِ فِي صَنْعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (بحار الأنوار، ج‏68، ص 324).

 

[3]. سخنراني آيت الله جوادي آملي در جمع اساتيد دانشکده روانشناسي دانشگاه تهران، 14/10/1390.

 

[4]. از علم سکولار تا علم ديني، ص 8.

 

[5]. «اَعْدَدْتُ لِکُلِّ هَوْلٍ لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَ لِکُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ ماشاءَاللهُ وَ لِکُلِّ نِعْمَةٍ الْحَمْدُ للهِ وَ لِکُلِّ رَخآءٍ اَلشُّکْرُ للهِ وَ لِکُلِّ اُعْجُوبَةٍ سُبْحانَ اللهِ وَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اَسْتَغْفِرُاللهَ وَلِکُلِّ مُصيبَةٍ اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَ لِکُلِّ ضيقٍ حَسْبِىَ اللهُ وَ لِکُلِّ قَضآءٍ وَ قَدَرٍ تَوَکَّلْتُ عَلَى اللهِ وَ لِکُلِّ عَدُوٍّ اِعْتَصَمْتُ بِاللهِ وَ لِکُلِّ طاعَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلّا بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ» (المصباح كفعمي‏، ص 82).

 

[6]. قصص: 72.

 

[7]. به عبارت ديگر خداباوران خاصيت اشياء را منکر نيستند؛ اما اين خاصيت را استقلالي نميداند.

 

[8]. در عالم هستي هيچ مؤثري جز خدا وجود ندارد.

 

[9]. انبيا:80.

 

[10]. مجموعه آثار شهيد مطهري. ج 3، ص: 353 / جهت مطالعه بيشتر مراجعه شود به کتاب توحيد، شهيد مطهري، صفحات 123 تا 132.

 

[11]. اسراء: 20.

 

[12]. برخي از حسيون (حسگراها) گفتهاند: اصل عليت محسوس نيست، آنچه محسوس است اين است که حوادث اين جهان با يکديگر توالي دارند، تعاقب دارند، معيت دارند اما آنچه را که به نام عليت ميشناسيم اينها را انسان احساس نميکند، عقل ساخته و چون حس اينها را ثابت نميکند ما قبول نداريم. (فطرت، ص 1030 و 104).

 

[13].  «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَبا»؛  (الکافي، ج 1، ص 183).

 

[14]. ر.ک: امالي صدوق، ص375.

 

[15]. سوره بقره: 2 و 3.

 

[16]. طلاق: 2 و 3.

 

[17]. اعراف: 94.

 

[18]. اعراف: 95.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات