1-4- چرا باید به مبدأ و معاد (خداوند و هدف خلقت) توجه کنیم یا توجه بدهیم؟
1401/09/28 15:06فصل قبل
شاید برای برخی از خوانندگان این سؤال مطرح شود که چرا باید در امور مختلف زندگی به خدا و آخرت توجه کنیم و در هنگام تدریس به این دو امر توجه بدهیم. در ادامه برخی از این دلایل ذکر میشود.
یکی از دلایل ضرورت توجه به خداوند آن است که انسان عالم و دانشمند که ابتکارات و تواناییهای ذهن خود را مشاهده میکند دچار بلای غفلت از خداوند نشود. در فرهنگ اسلامی غفلت از بزرگترین مصیبتهاست و انسان مبتلای به این مصیبت، انسانی فاقد درک و حتی جوهر انسانیت معرفی شده است.
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ[1]؛ به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلها [عقلها]یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند، و) نمیفهمند و چشمانی که با آن نمیبینند و گوشهایی که با آن نمیشنوند آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر! اینان همان غافلاناند (چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهاند)!»
همچنین توجه به خداوند باعث نورانیت دل، تقویت ایمان و الهی شدن جهت علم میشود.
توجه به خداوند در هنگام آموختن و آموزش دادن، علاوه بر آن که باعث غفلت زدایی، نورانیت دل و تقویت ایمان میشود، آثار و برکات دیگری نیز دارد از جمله آن که از توجه صرف به علم و احساس بینیازی از خدا، وحی و دین (یا همان علم زدگی) جلوگیری میکند.
علم زدگی از آفات مهم جوامع سکولار است و باعث شده بسیاری از کسانی که علم را جدای از دین میدانند گمان کنند، علم[2] به تنهایی پاسخگوی همه نیازهای انسان است.
دکتر گلشنی در این رابطه مینویسد:
«رشد سریع علم تجربی در قرن نوزدهم، این انتظار را به بار آورد که علم به زودی تمام مسائل انسانها و جوامع بشری را حل خواهد کرد. جواهر لعل نهرو ـ اولین نخستوزیر هند پس از استقلال این کشورـ در اواسط قرن بیستم بدون در نظر گرفتن نیاز علم به ایمان چنین گفت: «این علم است که بهتنهایی میتواند مسأله گرسنگی و فقر و بیبهداشتی و بیسوادی، خرافات و رسوم و سنتهای کهنه و… را از بین ببرد. چه کسی امروز میتواند علم را نادیده بگیرد… آینده متعلق به علم است و آنهایی که با علم، دوستی برقرار میکنند».
اما بعد از جنگ جهانی اول که تعداد زیادی کشتار به بار آورد، این برتراند راسل بود که در ۱۹۲۴ در کتابی اظهار تردید کرد که علم برای بشر برکتزا باشد. او مینویسد: «آقای هالدین… تصویری زیبا از آینده ارائه کرده است، آیندهای که از طریق استفاده از کشفیات علمی شکل میگیرد و خوشبختی انسانها را به بار میآورد. هرچند من مایلم که با پیشبینی او موافقت کنم، تجربه در مورد سیاست و حکومت مرا تا حدی مردد ساخته است. من مجبورم بترسم از این که علم به عوض آنکه انسانها را شاد سازد، مورد استفاده گروههای مقتدر قرار گیرد». از نظر راسل آثار بد علم، ناشی از این است که علم خودش نمیتواند جلوی هواهای نفسانی انسانها را بگیرد و لذا او در آن کتاب درمورد تهدید علم برای نابودی تمدن بشری هشدار داد.
یک دیدگاه رایج در میان عالمان معاصر این است که علم میتواند همه چیز را توضیح دهد؛ در حالی که علم (بدون وحی) به خاطر محدود بودن ظرفیتش، نمیتواند تصویری کامل از جهان به دست آورد و بسیاری از دغدغههای اساسی انسان را بدون پاسخ میگذارد. مثلاً دغدغه در مورد این که ما از کجا آمدهایم؟ در این جهان چه میکنیم؟ هدف حیات چیست؟ و به کجا میرویم؟ تفکر درباره این دغدغهها میتواند تأثیری دراز مدت بر رفتار انسان و تصمیمگیریهای او داشته باشد؛ از جمله تصمیمات درباره فعالیت علمی.
به قول ریچارد فاینمن ـ فیزیکدان برنده جایزه نوبل- اگر چیزی تجربی نیست و نتوان آن را تحت مشاهده درآورد، به این معنا نیست که آن چیز غلط یا احمقانه است. دانشمندان آن چیزی را که میتوان از طریق آزمایش تحلیل کرد، میگیرند و بدین طریق چیزی که علم نامیده میشود، به دست میآید؛ اما اموری باقی میمانند که برای آنها این روش (روش تجربی) مفید نیست، از این نمیتوان نتیجه گرفت که آنها مهم نیستند. در واقع آنها از بسیاری جهات مهمترین امور هستند.
به قول شرودینگر ـ فیزیکدان برنده جایزه نوبل ـ : تصویر علمی جهان واقعی در پیرامون ما خیلی ناقص است. علم تجربی، اطلاعات زیادی به ما میدهد و تمامی تجارب ما را در یک نظم عظیم قرار میدهد؛ اما بهکلی در مورد آنچه به قلب ما نزدیک است و برای ما اهمیت دارد، ساکت است»[3].
جُرج سارتون در کتاب شش بال: مردان علم در رنسانس علیرغم آن که در صدد است «وجهههای تلاش علمی عصر رنسانس را مجسم کند»[4]، نارسایی و ناتوانی علم را در انسانی ساختن روابط بشر و نیاز فوری انسان به نیروی ایمان چنین بیان میکند: «علم تجربی در بعضی زمینهها ترقیات عظیم و شگفت داشته است ولی در زمینههای دیگر مثلاً سیاست ملی یا بینالمللی که مربوط است به روابط افراد انسان با یکدیگر، هنوز خود را ریشخند میکنیم»[5]. وی اعتراف دارد که ایمانی که مورد نیاز انسان است ایمان دینی و مذهبی است و انسان به مثلث هنر و دین و علم نیاز دارد. او میگوید: «هنر، زیبایی را آشکار میسازد و به همین جهت مایه شادی زندگی میشود. دین محبت میآورد و موسیقیِ زندگی است. علم با حق و راستی و عقل سر و کار دارد و مایه هوشیاری نوع بشر میشود. ما به هر سه اینها نیازمندیم، هم به هنر، هم به دین، هم به علم. علم برای زندگی لازم است ولی هرگز به تنهائی کافی نیست»[6].
[1]ـ اعراف: 179.
[2]- science.
[3]ـ مقاله علم و انسانیت، دکتر مهدی گلشنی، اطلاعات شماره 26276، دوشنبه 20 مهر 1394.
[4]ـ شش بال، مردان علم در رونسانس، ص 2.
[5]ـ شش بال، مردان علم در رونسانس ، ص305.
[6]ـ همان، ص305.