خداوند فاعل حقيقي

1401/10/21 14:35
فصل قبل

 

لازم به ذکر است برهانهاي عقلي و فلسفي زيادي براي اثبات وجود خداوند ارائه شده است که بدون هرگونه استنادي به برهان نظم ميتوان وجود خدا را ثابت کرد اما ظاهراً آسانترين راه خداشناسي برهان نظم است. ائمه (ع) نيز گاهي به اين برهان استناد ميکردند به عنوان نمونه در کتاب توحيد مُفَضَّل که امام صادق (ع) آن را به شخصي به نام مُفَضَّل تعليم دادهاند از همين برهان يعني توجه به شگفتيها و نظم موجود در عالم استفاده نمودهاند.

نکتهاي که در باب برهان نظم وجود دارد اين است که خداپرستان و منکران وجود خداوند، هر دو نظم موجود در عالم را قبول دارند. ناظم را نيز به معني نيروي نظمدهنده قبول دارند يعني اصل عليت و علت فاعلي را قبول دارند. اما تنها فرقي که بين خداپرستان و منکران خدا وجود دارد اين است که منکران، قائل به نظم تصادفي هستند و بهاصطلاح علت غايي را قبول نداشته و ميگويند اين نظم به صورت تصادفي در طول ساليان دراز به وسيله ي نيروي طبيعت ايجاد شده است. به عبارت ديگر آنها نظم حساب شده و هدفدار را قبول ندارند به همين دليل وجود ناظمي باشعور و حکيم را انکار ميکنند.

در جواب اين گروه علاوه بر آن که فطرت انسان گواهي ميدهد اين نظم هدفمند است، بايد گفت: با حساب احتمالات بهراحتي ميتوان اثبات کرد که پديد آمدن چنين نظمي به صورت تصادفي امکانپذير نيست. به عنوان مثال براي اين که دست شخصي به صورت تصادفي و بيهدف به صفحه  ي کليدي با 32 حرف، برخورد کند و يک کلمه با معني مانند «علي» به وجود آيد احتمالي برابر با                                                دارد. به اين صورت که احتمال دارد که            در بار اول حرف ع نوشته شود. در بار دوم و سوم نيز هرکدام           احتمال دارد که حرف ل و ي نوشته شود. به عبارت ديگر اگر نوشتن اين کلمه                                           بار تکرار شود احتمال دارد يک بار کلمه ي «علي» نوشته شود.

حال براي نوشته شدن تصادفي يک جمله ي  معنادار مانند «بنيآدم اعضاي يکديگرند» با توجه به اين که از 19 حرف (بدون در نظر گرفته شدن فاصلهها) تشکيل شده است اگر عمل نوشتن اين جمله                                                                 بار تکرار شوداحتمال دارد يک بار جمله ي «بني آدم اعضاي يکديگرند» نوشته شود. اگر چنين عددي با طول عمر زمين مقايسه شود مشخص ميگردد عملاً به وجود آمدن چنين جملهاي در طول زمان عمر زمين امکان ناپذير است! طول عمر زمين را 4 الي 5 ميليارد سال تخمين زدهاند و زمان پيدايش موجودات زنده را حدود 500 ميليون سال برآورد کردهاند. اگر اين زمان را به ساعت تبديل کنيم و فرض کنيم در هر ساعت يک بار عمل نوشتن اتفاق بيفتد تعداد کل تکرارها برابر با                                  خواهد شد که اصلاً قابل مقايسه با عدد فوق نيست (عدد فوق تقريباً 000،000،000،000،000 1 برابر تعداد کل تکرارهاي ممکن است).

مشاهده ميشود به وجود آمدن جملهاي به اين کوچکي به صورت تصادفي در طول عمر زمين (تا چه رسد به مدت زمان کوتاهتري که حيات در روي زمين شکلگرفته است) امکانپذير نيست. با اين حساب چگونه ممکن است مخلوقات موجود در عالم که بدن آنها از هزاران جزء تشکيل شده و هر جزء ساختمان بسيار پيچيدهاي دارد و براي به وجود آمدن هر جزئي، فراهم بودن دهها يا صدها شرط لازم است، در اين مدت محدود به اين شکل فعلي برسد. اين موضوع را مهندسان ژنتيک به خوبي لمس ميکنند که با داشتن پيشرفتهترين دانش و تجهيزات، اصلاح يک صفت مطلوب زراعي تا چه حد پيچيده و زمان بر خواهد بود. بنابراين احتمال پديد آمدن موجودات عالم به صورت تصادفي کمتر از آن است که بتوان بهحساب آورد.[1]

        ضرورت توجه به فاعل حقيقي

در اين جا اين سؤال مطرح ميشود که توجه به فاعل حقيقي و ذکر آن در کلاس درس چه ضرورتي دارد و چرا بايد به فاعل حقيقي توجه نمود؟ بايد گفت که اين امر دلايل بسياري دارد که برخي از آنها عبارتاند از:

1- تقويت اعتقادات و افزايش خشوع در برابر پروردگار

از آن جا که تقويت ايمان يک ضرورت است، ميتوان گفت مهمترين اثر توجه به فاعل حقيقي، تقويت ايمان در دانشجويان است. چرا که دانشجويان در سنّي قرار دارند که هنوز باورهاي آنها به طور کامل شکل نگرفته و نسبت به همه ي مسائل از جمله مسائل ديني، ذهني پرسشگر و حقيقتجو دارند. ذکر مثالها و مصداقهاي مختلف از شگفتيهاي آفرينش و توجه دادن آنها به فاعليت خداوند باعث تقويت ايمان و خداباوري ميگردد و چهبسا ايماني که از اين طريق حاصل ميشود بسيار عميقتر از چيزي باشد که در کلاسهاي معارف تدريس ميگردد.

قرآن کريم نيز ايمان و خشوع واقعي را مختص دانشمندان ميداند. جالب است که اين آيه در ادامه آيهاي آمده است که به بيان شگفتيها و نظم موجود در عالم ميپردازد و نشان ميدهد منظور از علماء، دانشمنداني هستند که در علوم طبيعي به تحقيق ميپردازند. «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَ مِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ * وَ مِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالأنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُور»[2]

«آيا نديدي خداوند از آسمان آبي فرو فرستاد که بهوسيله ي آن ميوه‏هايي رنگارنگ (از زمين) خارج ساختيم و از کوه‏ها نيز (به لطف پروردگار) جاده‏هايي آفريده شده سفيد و سرخ و به رنگهاي مختلف و گاه به رنگ کاملاً سياه.*و از انسانها و جنبندگان و چهارپايان انواعي با رنگهاي مختلف، (آري) حقيقت چنين است. از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مي‏ترسند؛ خداوند توانا و آمرزنده است!»

2- ذکر و ياد خدا

خداوند در قرآن امر به ذکر و ياد خود ميکند«واذْکرُوا اللَّهَ کثِيرًا لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ؛[3] و خدا را بسيار ياد کنيد شايد رستگار شويد.» اين ذکر را شرط توجه خود به بندگان ميشمارد «فَاذْکرُونِي أَذْکرْکمْ وَاشْکرُوا لِي وَلَا تَکفُرُون؛[4]  پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم؛ و شکر مرا گوييد و (در برابر نعمتهايم) کفران نکنيد...

بديهي است انسان همواره نيازمند به توجه خداوند است همچنين در صورت غفلت از خداوند شيطان همنشين او خواهد شد «وَمَنْ يعْشُ عَنْ ذِکرِ الرَّحْمَن نُقَيضْ لَهُ شَيطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِين؛[5] و هر کس از ياد خدا رويگردان شود شيطان را به سراغ او ميفرستيم پس همواره قرين اوست.»

توجه کردن و توجه دادن به فاعل حقيقي در هنگام تدريس، ذکر و ياد خداست و ميدانيم ذکر و ياد خدا درهرحال نيکو است چنان چه در حديث آمده است حضرت موسي (ع) به خداوند گفت: گاهي در حالتي هستم که شأن تو را بالاتر از آن ميدانم که در آن حال تو را ياد کنم. خداوند فرمود: در همه احوال مرا ياد کن[6] مسلماً ياد خدا در حال تعليموتعلم و در مکان مقدسي مانند کلاس درس از بهترين کارهاست. يکي از مزاياي چنين يادآوري و تذکري ايجاد انگيزه ي مضاعف در دانشجويان براي خدمت و به کار بردن علم در جهت اهداف الهي است.

3- دوري از شرک پنهان

شرک به دو دسته تقسيم ميشود. شرک آشکار و پنهان. شرک آشکار آن است که انسان به طور علني و آگاهانه چيزي را منشأ اثر بداند، آن هم  بدون وابستگي به خداوند امّا شرک پنهان آن است که انسان در عين حال که خدا را منشأ حقيقي ميداند، چيزي را منشأ اثر بداند و از وابستگي آن چيز به خدا غفلت نمايد. همانگونه که پيدا است توجه به فاعل حقيقي، انسان مؤمن را از گرفتار شدن در دام شرک پنهان حفظ ميکند. خداوند نيز در قرآن کريم، خود را فاعل، مدبر و پديد آورنده پديدههاي هستي ميداند و از اين طريق پردههاي غفلت را از ديدگان بندگان کنار ميزند.

4- جلوگيري از علم زدگي

توجه به فاعل حقيقي در هنگام آموختن و آموزش دادن علاوه بر آن که باعث ميشود دانشجو و مدرّس به نقش خداوند توجه کنند، آثار و برکات ديگري نيز دارد. از جمله آن که از توجه صرف به علم و احساس بينيازي از خدا، وحي و دين (يا همان علم زدگي) جلوگيري ميکند.

علم زدگي از آفات مهم علوم سکولار[7] است و باعث شده بسياري از کساني که علم را جداي از دين ميدانند گمان کنند علم به تنهايي پاسخگوي همه   ي نيازهاي انسان است در حالي که چنين نيست. البته در اين جا منظور از علم، صرفا ًعلوم تجربي با رويکرد غيرالهي است.

رشد سريع علم تجربي در قرن نوزدهم، اين انتظار را به بار آورد که علم (بدون ايمان) بهزودي تمام مسائل انسانها و جوامع بشري را حل خواهد کرد. جواهر لعل نهرو اولين نخستوزير هند پس از استقلال اين کشور در اواسط قرن بيستم بدون در نظرگرفتن نياز علم به ايمان چنين گفت: اين علم[8]است که به تنهايي ميتواند مسئله ي گرسنگي و فقر و بيبهداشتي و بيسوادي، خرافات و رسوم و سنتهاي کهنه را از بين ببرد. چه کسي امروز ميتواند علم را ناديده بگيرد. آينده متعلق به علم است و آنهايي که با علم، دوستي برقرار ميکنند.[9]

اما بعد از جنگ جهاني اول که تعداد زيادي کشتار به بار آورد، برتراند راسل[10]  (1924) اظهار ترديد کرد که علم (بدون اخلاق) براي بشر برکتزا باشد. او مينويسد : «آقاي هالدين[11]  تصويري زيبا از آينده ارائه کرده است، آيندهاي که از طريق استفاده از کشفيات علمي شکل ميگيرد و خوشبختي انسانها را به بار ميآورد. هرچند من دوست دارم که با پيش بيني او موافقت کنم اما تجربه ي من در امور سياسي و حکومت داري مرا تا حدي مردد ساخته است. من نگرانم از اينکه علم، به عوض آن که انسانها را شاد سازد، مورد استفاده ي گروههاي قدرت طلب قرار گيرد.» از نظر راسل آثار بد علم ناشي از اين است که علم [بدون اخلاق]، خودش نميتواند جلوي هواهاي نفساني انسانها را بگيرد، و لذا او در آن کتاب در مورد تهديد علم براي نابودي تمدن بشري هشدار داد.[12]

يک ديدگاه رايج در ميان عالمان معاصر اين است که علم ميتواند همه چيز را توضيح دهد؛ در حالي که علم تجربي به خاطر محدود بودن ظرفيتش، نميتواند تصويري کامل از جهان به دست آورد و بسياري از دغدغههاي اساسي انسان را بدون پاسخ ميگذارد. مثلاً دغدغه در مورد اينکه «ما از کجا آمدهايم؟»، «در اين جهان چه ميکنيم؟»، «هدف حيات چيست؟» و «به کجا ميرويم؟». تفکر درباره ي اين دغدغهها ميتواند تأثيري دراز مدت بر رفتار انسان و تصميمگيريهاي او داشته باشد؛ از جمله تصميمات درباره ي فعاليت علمي[13].

به قول ريچارد فاينمن[14] فيزيکدان برنده  ي جايزه ي  نوبل اگر چيزي تجربي نيست و نتوان آن را تحت مشاهده درآورد، اين بدان معنا نيست که آن چيز غلط يا احمقانه است. دانشمندان آن چيزي را که ميتوان از طريق آزمايش تحليل کرد، ميگيرند و بدين طريق چيزي که علم ناميده ميشود، به دست ميآيد؛ اما اموري باقي ميمانند که براي آنها اين روش(روش تجربي و آزمايش) کار نميکند. اين بدان معنا نيست که آنها مهم نيستند، در واقع آنها از بسياري جهات مهمترين امور هستند[15].

يا به قول شرودينگر[16]، فيزيکدان برنده جايزه ي نوبل «تصوير علمي جهان واقعي در پيرامون ما خيلي ناقص است. علم تجربي، اطلاعات زيادي به ما ميدهد و تمامي تجارب ما را در يک نظم عظيم قرار ميدهد؛ اما بهکلي در مورد آن چه به قلب ما نزديک است و براي ما اهميت دارد، ساکت است.[17]

جورج سارتن[18]، دانشمند مشهور جهاني و نويسنده ي کتاب معروف تاريخ علم، در کتاب شش بال، نارسايي و ناتواني علم را در انساني ساختن روابط بشر و نياز فوري انسان به نيروي ايمان چنين بيان ميکند: علم تجربي در بعضي زمينهها ترقيات عظيم و شگفت کرده است ولي در زمينههاي ديگر (مثلاً سياست ملي يا بينالمللي که مربوط است به روابط افراد انسان با يکديگر) هنوز خود را ريشخند ميکند. جورج سارتن اعتراف دارد که ايماني که موردنياز انسان است ايمان ديني و مذهبي است. وي درباره  ي نياز انسان به مثلث هنر و دين و علم چنين ميگويد : هنر، زيبايي را آشکار ميسازد و به همين جهت مايه ي شادي زندگي ميشود. دين محبت ميآورد و موسيقيِ زندگي است. علم با حق و راستي و عقل سر و کار دارد و مايه ي هوشياري نوع بشر ميشود. ما به هر سه اينها نيازمنديم، هم به هنر، هم به دين، هم به علم. علم براي زندگي لازم است ولي هرگز به تنهايي کافي نيست.[19]

هرچند سخن سارتن در اين زمينه سخن خوبي است اما بايد خاطرنشان کرد دين اسلام يک قدم فراتر گذاشته و نهتنها علم را لازم ميداند بلکه علم را جزئي از دين ميداند. دين بايدها و نبايدهاي الهي را بيان ميکند و علم خلقت الهي را تشريح ميکند؛ لذا همان گونه که مطالعه  ي کتب آسماني عبادت است، مطالعه ي آفرينش الهي و تفکر در آن هم عبادت است. به عبارتي لازمه ي دينداري علمآموزي است. دين و علم و حتي دين و هنر درهمتنيده هستند چرا که هنر واقعي نيز الهام الهي به قلب هنرمند است. به عبارتي علم و هنر در دين است نه در عرض آن. با اين نگاه همه چيز در سايه ي دين قرارمي گيرد هم مثلث سارتن قابلقبول است وهم ترس راسل از ضررهاي علم از بين ميرود وهم نقصان و ضعفي که برخي براي علم تجربي پيش روي خود ميبينند، قابلحل ميشود.

بنابراين: علم (علم تجربي و علم منهاي وحي) به تنهايي نميتواند پاسخگوي نيازهاي بشر باشد تاريخ زندگي انسان نشان ميدهد که توسل و گرايش انسان به مسائل معنوي و الهي به همراه علم زمينههاي پيشرفت و تعالي انسان را فراهم کرده است.

 


[1]. برهان نظم يک برهان فلسفي نيست تا مانند برهانهاي عقلي احتمالِ خلاف، واقعاً صفر باشد، بلکه نزديک صفر است. اين گزاره که «مدت زمان پيدايش حيات از طريق تکامل زيستيِ تصادفي، کافي است»، «اثبات» نشده بلکه «احتمال» داده شده است. بله اگر پديدههايي مانند جهش ژنتيکي و توليد مثل سريع را غيرتصادفي و هدفمند بدانيم، در اين صورت زمان کافي است اما با پذيرفتن تکاملِ هدفمند، «تصادف» را نفي کردهايم و براي جهان هستي، پديدآورنده باهدف پذيرفتهايم!

 

[2]. فاطر / 27و 28 .

 

[3]. جمعه/ 10.

 

[4]. بقره / 152 .

 

[5]. زخرف/ 36 .

 

[6]. « فَقَالَ مُوسَى ع يَا رَبِّ إِنِّي أَكُونُ فِي أَحْوَالٍ أُجِلُّكَ أَنْ أَذْكُرَكَ فِيهَا فَقَالَ يَا مُوسَى اذْكُرْنِي عَلَى كُلِّ حَال‏»(من لايحضره الفقيه، ج1، ص29)

 

[7]. Secular.

 

[8]. ظاهراً منظور علم  بدون در نظر گرفتن وحي .

 

[9]. مقاله علم و انسانيت، روزنامه اطلاعات، ش 26276، دوشنبه 20 مهر 1394.

 

[10]. Bertrand Russell.

 

[11]. Haldane .

 

[12]. مقاله علم و انسانيت، روزنامه اطلاعات، ش 26276، دوشنبه 20 مهر 1394.

 

[13]. همان

 

[14]. Richard Feynman .

 

[15]. Richard Feynman .

 

[16]. Schrödinger.

 

[17]. Schrödinger .

 

[18]. George Sarton .

 

[19]. شش بال، ص 30 .

 

فصل بعد