معيارهاي کاربرد الهي

1401/10/21 17:02
فصل قبل

 

از آن جا که دين الهي از سه بخش اصلي يعني «اخلاق»، «احکام» و «عقايد» تشکيل شده است براي آن که کاربرد يک علم الهي باشد، بايد با اين سه معيار هماهنگ باشد. اما از آن جا که «فطرت» به تعبير استاد شهيد مطهري «مادر مسائل و معارف اسلامي» [1] و زير بناي هر سه معيارِ «اخلاق، احکام و عقايد» است، فطرت به معيارها اضافه گرديد تا بيشتر موردتوجه قرار گيرد؛ همچنين از آن جا که در مباحث مربوط به فناوري، هماهنگي با طبيعت و خلقت از اهميت ويژهاي برخوردار است، اين هماهنگي نيز به صورت يک معيار مستقل ذکر شده است، وگرنه در واقع اين معيار زير مجموعه ي عقايد الهي است. البته تذکر اين نکته لازم است که در تمام يا اکثر موارد، کاربرد الهي علم با همه يا اکثر اين معيارها هماهنگ است و شايد نتوان مثالي پيدا کرد که فقط با يکي از اين معيارها هماهنگ باشد. در هر صورت با توجه به آن چه گفتيم، معيارهاي کاربرد الهي علم، پنج معيار، به شرح زير است:

1- ارزشهاي اخلاقي

ارزشهاي اخلاقي مانند نوع دوستي، مهرباني، خيررساني و... همان فضايل و مکارم اخلاقي است که ريشه در فطرت انسان دارد[2] و آراسته شدن انسان به اين ارزشها هدف بعثت انبياء بوده است.

2- احکام الهي

منظور از احکام الهي، احکام فقهي يعني واجب، حرام، مستحب و مکروه است.

3- عقايد و جهانبيني الهي

منظور از عقايد و جهانبيني الهي، توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت است. اين عقايد بر ديدگاهها، افکار، اهداف و عملکرد افراد اثر ميگذارد به عنوان مثال کسي که توحيد را باور دارد، عبادت و پرستش خدا و مالکيت خداوند نسبت به همه ي هستي براي او يک اصل است و شخصي که نبوت و امامت را قبول دارد، دين مداري و حاکميت دين در همه ي شئون زندگي را پذيرفته است و آن کس که به معاد باور دارد، حرکت همه چيز را از خدا و به سوي خدا ميداند و براي نيک و بد اعمال خود جزايي قائل است و فردي که عدل را پذيرفته، نظام آفرينش را نظام احسن، حکيمانه و بدون خطا و ظلم ميداند. چنين کسي اعمالي که در زمينه ي تخصص خود انجام ميدهد، هماهنگ با اين باورها است.

 

 4- هماهنگي با خلقت و تکوين الهي( فساد نکردن در زمين)

منظور از هماهنگي با خلقت و تکوين آن است که کاربرد علم هم سو با طبيعت باشد و لااقل موجب تخريب يا نابودي آن نشود.

با توجه به آن که نظام آفرينش نظام احسن است و در آن خطايي راه ندارد، هماهنگي با اين نظام يکي از معيارهاي کاربرد الهي علم به حساب آمده است. [3] هر چه اين هماهنگي بيشتر باشد بهتر است و اگر هماهنگيِ کامل امکانپذير نيست لااقل باعث تباهي، خرابي و فساد آن نشود همانگونه که در دين از فساد در زمين نهي شده است.

5- فطرت

امور فطري در اين جا منظور علم دوستي، زيبايي دوستي ، عدالت خواهي و خلاقيت است.

عدم هماهنگي با هرکدام از اين معيارها ميتواند، کاربرد علم را غيرالهي نمايد. در اين جا براي روشنتر شدن بحث براي هر معيار مثالي ذکر ميشود.

هماهنگ با خلقت و تکوين الهي( محيط زيست) مانند: پرورش دشمنان طبيعي آفات و بيماريهاي گياهي، توليد محصولاتي که باعث پالايش محيط زيست مي‌‌شوند، کاهش ضايعات، آلودگيهاي محيطي و صرفه جويي در ذخاير طبيعي ميشود و همچنين گياهان مقاوم در برابر تنشهاي زيستي و غير زيستي و گياهاني که براي جلوگيري از شنهاي روان استفاده ميشود.

ناهماهنگ با خلقت و تکوين الهي( فساد کردن در زمين) مانند: کاشت گياهان غيربومي مهاجم، استفاده ي بيرويه از کودهاي شيميايي و آفتکشها، برداشت بيرويه از سفرههاي آب زير زميني. نظير حفر چاه عميق غيرمجاز در مسير قنات.

هماهنگ با ارزشهاي اخلاقي مانند: کاشت درخت براي استفاده ي رهگذران از ميوه و سايه ي آن، توليد گياهان دارويي، کاشت گياهان متناسب با نياز جامعه.

ناهماهنگ با ارزشهاي اخلاقي مانند: رعايت نکردن دوره ي کارنس (فاصله ي زماني بين آخرين سمپاشي و اولين برداشت) در استفاده از سموم (خصوصاً در گلخانهها)، وارد کردن محصولات کشاورزي آلوده به آفات و يا بيماريهاي گياهي به منظور سود اقتصادي بيشتر، وارد کردن محصولات تراريخته به کشورهاي فقير جهت آزمايشهاي انساني و ژنتيکي.

هماهنگ با احکام الهي مانند: تمام محصولات کشاورزي مفيد که به قصد استفاده  ي حلال توليد شود.

ناهماهنگ با احکام الهي مانند: کاشت انگور و جو به منظور توليد مشروبات الکلي، پرورش خوک به قصد مصرف گوشت آن، زياده روي و استفاده ي بيرويه از منابع آبي به منظور کاشت گياهان، احتکار گندم و خودداري از فروش محصول به گونهاي که موجب زحمت و سختي مردم شود. پرورش حيوانات حرام گوشت براي فروش گوشت آن جهت تغذيه حتي به غير مسلمانان معاوضه گندم با گندم. بسته بنديهاي اغوا کننده (مانند بسته بنديهايي که طراحي آن باعث ميشود محصول بهتر از آن که هست جلوه داده شود) از بين بردن محصولات کشاورزي براي حفظ يا افزايش قيمت( اسراف).

هماهنگ با فطرت مانند: کاشت گياهان زينتي در فضاهاي شهري ( زيبا دوستي)، کاشت گياهان مختلف يا پرورش حشرات گوناگون جهت انجام تحقيقات علمي( علم دوستي)، آموزش و ترويج علوم کشاورزي به منظور استفاده ي  همگان از اصول کشاورزي نوين با ايجاد فرصت يکسان براي کشاورزان ( عدالت خواهي)، رعايت عدالت در حق زمين نظير رعايت تناوب زراعي با کود سبز يا نظامهاي خاک ورزي کم شخم و بدون شخم ( عدالت خواهي).

ناهماهنگ با ارزشهاي فطري مانند: کشتن حشرات و حيوانات بدون توجيه صحيح، قطع گياهان زنده و مفيد بدون ضرورت (ظلم)، تخريب مراتع و تبديل آن ها به کشت محصولات زراعي و باغي که باعث از بين رفتن گونههاي گياهي و جانوري و منابع مورد استفاده توسط آن ها گرديده که اين ظلمي در حق موجودات زنده (مخلوقات) خواهد بود، از بين بردن مناظر زيباي جنگلها و باغها و تبديل آن ها به ساختمانهاي سيماني و فلزي، (ضد زيبا دوستي). مخفي نمودن و عدم انتشار يافتههاي علمي موردنياز جامعه خصوصاً در جنبههاي نوين کشاورزي نظير توليد گياهان مقاوم و تراريخته، توليد بذرهاي هيبريد و يا پرورش دشمنان طبيعي در جهت کنترل آفات( ضد علم دوستي). متوسل شدن به خرافات براي دفع آفات و حل مشکلات کشاورزي ( ضد علم دوستي).

هماهنگ با عقايد و جهانبيني الهي مانند: کاشت درخت مثمر ( مانند گردو) براي آن که محصول آن به کودکان مسجد داده شود (هماهنگ با عبادت و توحيد). ساخت پارک قرآني يعني پارکي که فضاي سبز و درختان آن بهگونهاي کشت شده که يادآور درختان و ميوههاي ذکر شده در قرآن است و براي آموزش کودکان و نوجوانان از آن استفاده ميشود (هماهنگ با نبوت). وقف باغها و زمينهاي کشاورزي يا بخشش مقداري از محصول به نيازمندان هنگام برداشت براي پاداش اخروي ( هماهنگ با معاد). پرداخت خمس مازاد درآمد يا همان سهم امام (ع) و سادات نيازمند (هماهنگ با امامت). همراهي کشاورز با توازن و تعادل موجود در اکوسيستم (هماهنگ با عدل الهي).

ناهماهنگ با عقايد و جهانبيني الهي، مانند: نگهداري درخت براي پرستش (ناهماهنگي با توحيد) و ايجاد فضاهاي سبزي که به علت کاربري يا طراحي خاص آن باعث غفلت يا هدر رفتن عمر ميشود[4] (ناهماهنگ با معاد). از بين بردن مراتع عمومي که جزء انفال محسوب ميشود[5] و متعلق به امام (ع) و نايب امام است (ناهماهنگ با امامت).

مطالعه  ي بيشتر

سؤال: گفته شد که کاربرد علم بايد هماهنگ با خلقت و تکوين الهي باشد يعني انسان بايد خود را با آفرينش هماهنگ نمايد اما از سوي ديگر خداوند در قرآن ميفرمايد ما عالم را مسخر و در اختيار انسان قرار داديم يعني انسان ميتواند طبيعت را با خود هماهنگ نمايد. آيا اين دو گزاره تناقض ندارند؟ آيا انسان بايد طبيعت را با خود هماهنگ کند يا خود را با طبيعت هماهنگ نمايد؟

پاسخ: اگر معناي تسخير را بدانيم، اين تناقض برطرف ميشود. چون تسخير به معناي رام کردن، فرمانبردار کردن[6] و مقهور گردانيدن کسي يا چيزي[7] و نيز تکليف بر انجام دادن کاري بدون اجرت[8] است. برخي گفتهاند: تسخير، يعني مقهور ساختن فاعل به فعلش؛ به طوري که فاعل مطابق خواسته  ي تسخير کننده کار کند[9] اما نکته اين است که وقتي قرآن ميفرمايد: آن چه در زمين و آسمان است همه را براي شما مسخر کرده است تسخير کننده را خدا ميداند نه انسان يعني عالَم تابع اراده  ي خدا است. بنا بر اين، همه ي  موجودات، مسخّر فرمان خدا در طريق سود انسانها هستند خواه مسخّرِ فرمان انسان باشند يا نه[10].

تسخير جهان براي انسان بدين معنا نيست که انسان آن را به فرمان خود درآورده، بر نظام آفرينش طوري حکومت کند که بتواند اصول حاکم بر آن را تغيير دهد، بلکه او تنها ميتواند در محدودهي  نظام موجود، آسمان و زمين را براي هدف صحيح خويش وسيله قرار دهد و در خدمت خود درآورد. در نظامي که ناظم آن خداوند است بينظمي راه ندارد و اين نظام با حفظ اين شرايط در طول اراده ي الهي در اختيار انسان[11] است پس نهتنها مسخّر بودن عالم براي انسان با لزوم هماهنگي توليد، علم و فناوري با خلقت و تکوين منافات ندارد، بلکه مؤيد آن هم ميتواند باشد.

 

 


[1].   ـ فطرت، ص 9.

 

[2]. شهيد مطهري : در انسان فطرتاً و مستقل از هر تربيتي، يک سلسله دستورهاي اخلاقي وجود دارد که ميگويد خوب است اين طور عمل کند، بد است آن طور عمل کند. بايد چنين بود، بايد چنان بود. (توحيد، ص 118).

 

[3].  انبياء و حکيمان به اين حقيقت دست يافته بودند که جهان، صورتِ يک عقلِ حکيم مطلق، يعني همان خدا است و ما بايد با تعقّل و تدبّر در عالم، رمز و راز زندگي در جهان را بيابيم و بيش از آن که عالم را تغيير دهيم تا مطابق ميلها و آرزوهاي ما باشد، بايد خود را تغيير دهيم تا مطابق حقايق حکيمانه عالم گرديم. فرهنگ مدرنيته و توهم، ص 37.

 

[4]. برخي  مدعي هستند ساخت هزار تو (لابيرنت)  شمشادي موجب اتلاف وقت ميشود.

 

[5]. رساله ي آموزشي آيت الله خامنهاي، ج اول، ص 316.

 

[6]. لغت نامه، ج 4، ص 5882. «تسخير».

 

[7]. الصحاح، ج2، ص 680يا لسان العرب، ج 6، ص 203.»سخر».

 

[8]. لسان العرب، ج6 ،ص203؛ النهايه، ج2 ص350.»سخر».

 

[9]. ترجمه تفسير الميزان ، ج18، ص246.

 

[10]. تفسير نمونه ، ج 17، ص 64.

 

[11]. ترجمه تفسير الميزان ، ج 18، ص246

 

فصل بعد