خداوند، علت تامه و فاعل حقيقي است

1401/08/09 11:17
فصل قبل

 

تاکنون دلايل متعددي توسط فيلسوفان و دانشمندان مختلف در اثبات وجود خداوند ارائه شده است. برهانهاي نظم، هدايت (تدبير)، فطرت، علت و معلول، امکان و وجوب، حدوث و قِدم، حرکت ارسطو، صديقين ملاصدرا و غيره راههاي عنوان شده در کتب مختلف هستند. ما در اينجا به فراخور رشته تخصصي خود مختصري در اين زمينه صحبت ميکنيم.

رنگهاي طبيعي و مصنوعي از مواردي هستند که در رنگرزي پارچهها و الياف کاربرد فراواني دارند. حال اگر کسي بپرسد که منشاء رنگها از کجاست؟ پاسخ ابتدايي اين است که از ترکيب دو يا چند رنگ، رنگي جديد پديد ميآيد يا اين که اين رنگ در طبيعت موجود بوده و انسان از آن بهره گرفته است. براي هر دو مورد، سؤال بعدي قابل طرح است که خاصيت شيميايي که موجب پديد آمدن رنگ جديد ميشود از کجا آمده يا اين که ميگوييم طبيعت، اين رنگها را از چه به وجود آورده است؟ که در جواب گفته ميشود از گياه، خاک و يا هر چيز ديگر. اگر از منشاء آن چيز هم سؤال شود، ممکن است به علت ديگري اشاره شود، اما در نهايت بايد در جايي متوقف شويم. چرا که ادامه اين سؤالات منجر به تسلسل ميشود يعني تکرار و تکرار و سؤال بعداز سوال، اين ادامه يافتن و به بي نهايت کشاندن، که باطل است[1] و هيچ گاه به نتيجهاي نميرسد. اين پرسش و پاسخها در مورد همه اشياء و موجودات مطرح است و بايد به جايي ختم شود. قاعدتاً آن «علت نهايي» بايد موجودي عالم و دانا، حکيم و هدفمند و قادر به همه چيز باشد، يعني خداوند متعال.

خلاصه آنکه هر پديده در عالم هستي در نتيجه تأثير عوامل مختلفي به وقوع ميپيوندد که برخي از آنها عامل نزديک، برخي مياني و برخي دور هستند. مثلاًً در کاشت پنبه (به عنوان يک ليف مهم در صنعت نساجي) کشاورز عامل نزديک است و آب، خاک، نور، هوا و بذر مناسب نيز عامل مياني است اما با نظري عميق تر ميتوان دريافت که هم نيرو و قدرت کشاورز و هم اثر باد و خاک و باران به اذن و اراده و قدرت الهي است و در واقع فاعل حقيقي اين امور خداوند است. توجه به «عامل نهايي»، همان چيزي است که در اين نوشتار از آن تحت عنوان «فاعل حقيقي» ياد ميشود. 

برهان نظم نيز يکي ديگر از راههاي اثبات وجود خداوند است زيرا شکل گيري يک مجموعه منظم بدون وجود ناظم ممکن نيست. در علم نساجي نيز مطلب زير مي تواند مثالي خوبي براي ارائه برهان نظم در اثبات وجود و علم خداوند تبارك و تعالي باشد:

در بررسي ساختار ميكروسكوپي الياف طبيعي، مشاهده مي شود كه اين الياف كه از طبيعت به دست مي آيند،  از نظم و الگوي ژنتيكي[2] خاصي تبعيت ميكنند و آن را حفظ نموده اند. به عنوان مثال پنبه را در هر كجا كشت كنند سطح مقطع طولي آن تابدار بوده و سطح مقطع عرضي آن لوبيايي شكل و ميان تهي است. در صورتي كه در توليد الياف مصنوعي از يك جنس، دقيقاً با همان خصوصيات قابل كنترل نيست . در ضمن الياف طبيعي از سلول هاي زنده توليد ميگردد كه هيچكدام از الياف مصنوعي اين ويژگي را ندارند.

هر چه به ساختار ميكروسكوپي الياف طبيعي به ويژه در مقياس هاي ميكرو و نانو و غيره  ورود پيدا كنيم با نظم خاص و تعريف شده اي مواجه مي شويم. در حالي كه در الياف بشر ساخت اين گونه نبوده و از يك حد ريزتر، امكان كنترل فرآيند وجود ندارد. به عبارتي در موجودات ساخت بشر مثل الياف مصنوعي از يک مرحلهاي به بعد، در مقايسه با الياف طبيعي که از يک نظم هدفمند و عميق که در کليه خواص آن مؤثر است، برخوردار نيست و انسان نميتواند مانند خداوند، مراحل و نتايج مناسب را براي آنها پيش بيني کند و اين ضعف به خاطر نقصان علم بشر است.

 

 


[1]. تسلسل در اصطلاح فلسفه يعني ترتب و ادامه سلسله علت و معلول تا بي نهايت يعني بي نهايت معلولي که وابسته به علتهايي است که در راس آنها موجود مستقلي وجود ندارد.

 

[2]. در نگاه الهي و غيرالهي و مادي «ژن» به عنوان عامل نظم پذيرفته شده است اما در نگاه غيرالهي اين «عامل» (يا يک عامل مادي ديگري) علت تام و تمام است اما در نگاه توحيدي اين «عامل» فقط«زمينه ساز نظم» ميتواند باشد نه بيشتر.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات