جلوگيري از علم زدگي

1401/08/09 11:37
فصل قبل

 

توجه به فاعل حقيقي در هنگام آموختن و آموزش دادن علاوه بر آن که باعث ميشود دانشجو و مدرّس به نقش خداوند توجه کنند، آثار و برکات ديگري نيز دارد از جمله آن که از توجه صرف به علم و احساس بي نيازي از خدا، وحي و دين( يا همان علم زدگي) جلوگيري ميکند.

علم زدگي از آفات مهم علوم سکولار است و باعث شده بسياري از کساني که علم را جداي از دين ميدانند گمان کنند علم به تنهايي پاسخگوي همه نيازهاي انسان است در حالي که چنين نيست. البته در اينجا منظور از علم، صرفاً علوم تجربي با رويکرد غيرالهي است.

رشد سريع علم تجربي در قرن نوزدهم، اين انتظار را به بار آورد که علم بهزودي تمام مسائل انسانها و جوامع بشري را حل خواهد کرد. جواهر لعل نهرو ـ اولين نخستوزير هند پس از استقلال اين کشورـ در اواسط قرن بيستم بدون در نظر گرفتن نياز علم به ايمان چنين گفت: اين علم [علم تجربي و بدون جهت الهي] است که بهتنهايي ميتواند مسئله گرسنگي و فقر و بيبهداشتي و بيسوادي، خرافات و رسوم و سنتهاي کهنه و غيره  را از بين ببرد. چه کسي امروز ميتواند علم را ناديده بگيرد... آينده متعلق به علم است و آنهايي که با علم، دوستي برقرار ميکنند[1].

اما بعد از جنگ جهاني اول که تعداد زيادي کشتار به بار آورد، اين برتراند راسل بود که در 1924 در کتابي اظهار ترديد کرد که علم[علم تجربي و بدون اخلاق] براي بشر برکتزا باشد. او مينويسد: «آقاي هالدين… تصويري زيبا از آينده ارائه کرده است، آيندهاي که از طريق استفاده از کشفيات علمي شکل ميگيرد و خوشبختي انسانها را به بار ميآورد. هرچند من مايلم که با پيشبيني او موافقت کنم، تجربه در مورد سياست و حکومت مرا تا حدي مردّد ساخته است. من مجبورم بترسم از اين که علم [علم تجربي و بدون اخلاق] به عوض آنکه انسانها را شاد سازد، مورد استفاده گروههاي مقتدر قرار ميگيرد.» از نظر راسل آثار بد علم [علم تجربي و بدون اخلاق]  ناشي از اين است که اينچنين علمي خودش نميتواند جلوي هواهاي نفساني انسانها را بگيرد، و لذا او در آن کتاب درمورد تهديد علم مورد اشاره براي نابودي تمدن بشري هشدار داد[2].

يک ديدگاه رايج در ميان عالمان معاصر اين است که علم [علم تجربي و بدون جهت الهي] ميتواند همه چيز را توضيح دهد؛ در حالي که علم تجربي به خاطر محدود بودن ظرفيتش، نميتواند تصويري کامل از جهان به دست آورد و بسياري از دغدغههاي اساسي انسان را بدون پاسخ ميگذارد. مثلاًً دغدغه در مورد اين که «ما از کجا آمده ايم؟»، «در اين جهان چه ميکنيم؟»، «هدف حيات چيست؟» و «به کجا ميرويم؟». تفکر درباره اين دغدغهها ميتواند تأثيري درازمدت بر رفتار انسان و تصميمگيريهاي او داشته باشد؛ از جمله تصميمات درباره فعاليت علمي[3].

به قول ريچارد فاينمن ـ فيزيکدان برنده جايزه نوبل- اگر چيزي تجربي نيست و نتوان آن را تحت مشاهده درآورد، اين بدان معنا نيست که آن چيز غلط يا احمقانه است. دانشمندان آن چيزي را که ميتوان از طريق آزمايش تحليل کرد، ميگيرند و بدين طريق چيزي که علم ناميده ميشود، به دست ميآيد؛ اما اموري باقي ميمانند که براي آنها اين روش کار نميکند. اين بدان معنا نيست که آنها مهم نيستند. درواقع آنها از بسياري جهات مهمترين امور هستند[4].

يا به قول شرودينگر فيزيکدان برنده جايزه نوبل: «تصوير علمي جهان واقعي پيرامون ما خيلي ناقص است. علم تجربي (بدون وحي)، اطلاعات زيادي به ما ميدهد و تمامي تجارب ما را در يک نظم عظيم قرار ميدهد؛ اما بهکلي در مورد آنچه به قلب ما نزديک است و براي ما اهميت دارد، ساکت است.[5] جورج سارتن، دانشمند مشهور جهاني و نويسنده کتاب معروف تاريخ علم در کتاب شش بال، نارسايي و ناتواني علم [علم تجربي و بدون جهت الهي] را در انساني ساختن روابط بشر و نياز فوري انسان به نيروي ايمان چنين بيان ميکند: علم تجربي در بعضي زمينهها ترقّيات عظيم و شگفت کرده است ولي در زمينههاي ديگر مثلاًً سياست ملي يا بينالمللي که مربوط است به روابط افراد انسان با يکديگر، هنوز خود را ناتوان ميداند. جورج سارتن اعتراف دارد که ايماني که مورد نياز انسان است ايمان ديني و مذهبي است. وي درباره نياز انسان به مثلث هنر و دين و علم چنين ميگويد: هنر، زيبائي را آشکار ميسازد و به همين جهت مايه شادي زندگي ميشود. دين محبت ميآورد و موسيقيِ زندگي است. علم با حق و راستي و عقل سر و کار دارد و مايه هوشياري نوع بشرميشود. ما به هر سه اينها نيازمنديم، هم به هنر، هم به دين، هم به علم. علم براي زندگي لازم است ولي هرگز به تنهائي کافي نيست[6].

هرچند سخن سارتن در اين زمينه سخن خوبي است اما بايد خاطر نشان کرد دين اسلام يک قدم فراتر گذاشته و نه تنها علم را لازم ميداند بلکه علم را جزئي از دين ميداند. دين بايدها و نيايدهاي الهي را بيان ميکند و علم خلقت الهي را تشريح ميکند. لذا همانگونه که مطالعه کتب آسماني عبادت است، مطالعه آفرينش الهي و تفکر در آن هم عبادت است. به عبارتي لازمه دينداري، علم آموزي است. دين و علم و حتي دين و هنر در هم تنديده هستند چرا که هنر واقعي نيز الهام الهي به قلب هنرمند است. به عبارتي علم و هنر در دين است نه در عرض آن. با اين نگاه همه چيز در سايه دين قرار ميگيرد، هم مثلث سارتن قابل قبول است و هم ترس راسل از ضررهاي علم از بين ميرود و هم نقصان و ضعفي که برخي براي علم تجربي پيش روي خود ميبينند، قابل حل ميشود.

 

 


[1].  مقاله علم و انسانيت،دکتر گلشني، اطلاعات شماره 26276،دوشنبه 20 مهر 1394.

 

[2].  همان.

 

[3].  مقاله علم و انسانيت،دکتر گلشني، اطلاعات شماره 26276،دوشنبه 20 مهر 1394.

 

[4]. همان.

 

[5]. همان.

 

[6]. انسان و ايمان،ص 31.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات