ايران پيش از اسلام

1401/08/10 14:32
فصل قبل

 

هرودت مورخ معروف يونانى از نساجى ايران در ادوار قبل از ميلاد (ق.م) سخن گفته است. اولين نشانهها از وجود پارچههاى بافته شده در ايران، متعلق به 4000 سال (ق.م) است؛ که در حفريات شوش بدست آمده است. همچنين بخشى از يک وسيله مخصوص ريسندگى در تپه حصار متعلق به 3000 سال (ق.م) کشف شده که مىتواند نشانهاى از تکامل ريسندگى در آن دوران باشد. پس از آن يعنى در حدود 2500 تا 2700 (ق.م) بافندگى کاملاً معمول بوده و پارچههاى مرغوبى از پشم گوسفند و موى بز و يا با رشته‌‌هاى طلا و نقره بافته شده است. از روى نمونههاى سنگتراشى باقىمانده از دوره مادها، مشخص مىشود که نساجى در اين دوران کاملاً مرسوم بوده است.[1]

در دوران هخامنشي، نساجى ايران در زمينه توليد بافت پارچههاى پشمى نرم و لطيف فعال بوده؛ همينطور از پارچههاى زرى در اين دوران ياد شده که براى لباس و سراپرده به کار مىرفته و معروف بوده است. آثار به جامانده، توجه هخامنشيان را به حجب و حيا در پوشش نشان مي دهد.

نويسنده کتاب ايران اقتصادي در تشريح وضعيت نساجي در دوران هخامنشي مينويسد: در عصر هخامنشي مغربيان پنبه را نشناخته وضع زراعت آن ر ا نميدانستند. عدهاي از نويسندگان يونان قبل از هرودت مانند ورون و تهاوفراست، پنبه را پشمي خواندهاند که حاصل درختي است در هند؛ هرودت نيز از ايشان متابعت کرده و پنبه را پشم نباتي شمرده است. بههرحال اصل پنبه از هند است و دلايل عديده در درست داريم که از عهد سلطنت داريوش به بعد کشت پنبه در نواحي باختر و مشرق ايران رواج گرفته و چون مغربيان آن را لطيفتر از پشم يافته بودند پارچههاي پنبهاي مابين ايشان مشتري بيشمار داشت و اين خود باعث شد که کارخانههاي پنبه ريسي و پنبه باقي در سند و باختر توسعه عظيم گرفت و تدريجاً يک قلم عمده صادرات آن ايالت به مغرب زمين محسوب ميشود[2].

آنچنان که اطلاع داريم صناعت ابريشم تا مدتهاي مديدي مخصوص مملکت چين بوده و بطوري که عادت ملل قديم بود چينيها هم صنايع خود را به هيچ بيگانه ياد نميدادند... به تصديق سالنامههاي چيني ... ايرانيان تجارت ابريشم را به خود انحصار داده بودند و مورخين رومي نيز اين مطلب را تأييد ميکنند... ابريشم چين هرچند به صورت بافته هم فروخته ميشد اما اکثر کلافه بود و در کارخانههاي بلخ، همدان، شوش و بسياري ااز ايالات ديگر ايران آن را ميبافتند. پارچههاي حرير ايران مشهور آفاق و نزد يونانيان ضرب المثل بود[3].

منسوجات و بافتههاي ايران در عهد هخامنشي بيمانند بود  و جميع ملل دنيا مشتري آن بودند. انواع پارچههاي پشمي، حرير، کتان با الوان مختلف ميبافتند و مخصوصاً لطافت پارچه و طرح و رنگآميزي آن هر صاحب ذوق سليم را جذب ميکرد و به اين نکته مکرر از طرف نويسندگان يوناني اشاره شده و برتر و بهترين گواه سليقه ايرانيان در بافتن و برش و دوخت اين است که اسکندر مقدوني با آن همه تعصب يونانيگري پوشاک ايراني را ترجيح نهاده و از زمان ورود به ايران تا دم مرگ در زي ايرانيان زيست. پارچههاي زري که تار آن را هم از طلا و هم از نقره ميکشيدند. مخملهاي پشمي و غيرپشمي با الوان مختلف و پارچههاي کتاني ايران بياندازه مطلوب بود، قالي و قاليچه ايران از عصر هخامنشي صاحب شهرت و مرغوبيتي شده است که هنوز هم دارد. صنعتگران ايراني در بافتن قالي آن اندازه ذوق و سليقه نشان داده و متاع خود را چنان با اتقان و زيبايي و جلايي ميساختند که در صفحات تاريخ نيک نامي خويش را ابديت بخشيدهاند[4].

غالباً صنايع ظريفه و پارچه بافي را کارخانههاي زنانه متعدد بودند و چنين به نظر ميآيد که شغل نجيب و مشغوليت بزرگ زنهاي ايراني در آن عهد صنعت بافندگي و ايران سوزنکاري بوده و برخلاف اين دوره ملکههاي تاجدار و شاهزاده خانمهاي بزرگ بدين گونه شغلها ميپرداختهاند. چنانکه ملکه بزرگي مانند هماشهر زوجه خشايارشاه به دست خود پوشاک شهنشاه را ميبافت و بهقدري پارچه را زيبا و دلکش ميساخت که گوي سبقت را از همگنان ميربود. صنعت نيمچکمه و چکمه دوزي ايران نيز مشهور بود[5].

از دوره ي اشکانى بهجز چند نمونه ي اندک که منسوب به اين دوران است، چيز مهمى باقى نمانده است.

در دوره ساساني، صنعت پارچهبافى از صنايع مهم ايرانيان بوده؛ گفته مىشود که هنرى بسيار زيبا و نفيس بود که حتى بيرق امپراتورى روم از آن تهيه مىشد و پارچههاى ابريشمى چين را نيز به شدت تحت تأثير خود قرار داده بود. در دوره ساسانى فن بافندگى در اوج عظمت خود قرار داشته و پارچههاى ابريشمى که از اين دوران به ما رسيده، اشکال و نقوش تزئينى شامل مجموعههاى دواير و اشکال هندسى و تصاوير حيوانات و پرندگان و يا سواران در حال شکار را در معرض ديد قرار مىدهد[6].

 

 


[1]. هنر نساجي در يزد، ص9.

 

[2]. ايران اقتصادي، ص39.

 

[3]. ايران اقتصادي، صفحه 40.

 

[4]. ايران اقتصادي، ص41.

 

[5].  ايران اقتصادي، ص42.

 

[6]. منبع، پوشش ايرانيان قبل از اسلام.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات