دوران اسلامي

1401/08/10 14:40
فصل قبل

 

در دورهي اسلامى و اوايل آن صنعت نساجى متأثر از هنر بافندگى ساسانى است و از نظر تکنيک تغييرى حاصل نشده و تنها نقوش و طرحها تغيير کردهاند. اسلام گرچه در ابتدا تأثير شگرفي بر فن نساجي آن دوره نگذاشت ولي موجب پختگي و توسعه مفهومي اين هنر- صنعت گرديد.

در فاصله ي قرن دوم تا چهارم هجري قمري (هـ . ق) بافندگى و نساجى در ايران رشد بيشترى داشته و در موزهي صنايع اسلامى قاهره، نمونههايى از آثار نساجى اين دوران نگهدارى مىشود که متعلق به هنرمندان مسلمان مرو و نيشابور است.

در دوره ي امويان و عباسيان بافت پارچههاى زربفت و ابريشم معمول بوده است. از تفاوت نقوش اين دوره با پارچههاى ساساني، استفاده از خط در حاشيه پارچههاى عصر اسلامى است که از جنس پشم يا ابريشم است.

بعضى محققين معتقدند که صنعت نساجى در زمان سلجوقيان به درجه کمال خود رسيده است. شکلهاى تزئينى روى پارچه در اين دوره تغييرات زيادى کرد. در عين حال در اين دوره تأثير سبکهاى چينى آغاز شد که طرحهاى دقيق گياهى و جانورى روى پارچههاى حرير نقش بست. از نمونههاى اين دوران، پارچه ابريشمى سبک و نازکى است که روى آن طرح حيوانات و خطوط کوفى بسيار عالى نقش شده و رنگهاى بکار رفته در آن عبارتند از  سبز و سفيد بر زمينه طلايى و قرمز تيره و قهوهاي.

در دوره ي سلجوقى شهر رى از مراكز مهم جهان اسلام و از شاخصترين مراکز پارچه‌‌بافى در ايران بود. اين صنعت در دوران سلجوقى از نظر بافندگي، ابتکار انواع نقشه، و نيز زيبايى رنگ به بالاترين درجه رسيده بود. از مراکز ديگر نساجى در اين دوران، يزد، کاشان و تبريز بوده است.

در دو قرن هفتم و هشتم هجرى (دوره مغول)، به خاطر افزايش ورود کالاهاى چين و گسترش تجارت ايران و چين و بعد حملات مغول و آمدن عده زيادى از بافندگان چينى به ايران، تأثير سبکها و روشهاى تزئينى چين بر صنعت نساجى ايران رو به افزايش نهاد. بر اثر تقاضا براى اجناس چيني، نساجان ايران نيز از اين سبک تقليد کردند. وجود طرح‌‌هايى از اژدها، و ساير حيوانات افسانهاي، گل لوتوس و ابرهاى چيني، که مختص پارچههاى چينى بود و در پارچههاى ايران به وفور به کار رفت، نشانه اين تأثير است. از مراکز مهم بافندگى در اين دوران، هرات، نيشابور، مرو و تبريز بودهاند. منسوجات دوره مغول، داراى رنگهاى زيبا و ملايمى بوده است.

در دوره تيموريان شهرهاى يزد، اصفهان، کاشان و تبريز، منسوجات خود را به اطراف و اکناف عالم اسلام صادر کردند. پارچهبافى در دوره تيموريان، گام بزرگى در راه رسيدن به تکامل برداشت.

شاه عباس چنان مصلحت ديد که تجارت ابريشم در ايران به انحصار دول درآيد و بنابراين همه ساله مقادير ابريشمي را که در ولايات بعمل ميآمد بقيمت عادله از رعيت ميخريدند و در انبارهاي دولتي ضبط کرده متدرجاً هرقدر لازم بود براي بافتن تسليم کارخانه ميگرديد و ابريشمي که زياد ميماند يا به کمپانيهاي بيگانه فروخته شده و يا مستقيماً توسط عمال تجارتپيشهاي که دولت از ميان سوداگران برميگزيد به خارجه ارسال ميگشت. اولين باري که شاه عباس خواست مستقيماً با ممالک اروپا در تجارت مخصوصاً معامله ابريشم وارد مذاکره شود سفارشي به دربار هانري چهارم فرستاد اما بدبختانه سفير ايران بعد از مرگ آن پادشاه وارد پاريس گشت و جواب شنيد که بايد سفير جديدي با نامه بهنام لويي13 اعزام دارند، مجدداً شهريار صفوي سفارتي به اسپانيا فرستاد و هرچند که از نتيجه آن چندان خشنود نشد، معهذا مناسبات تجارتي مابين دولتين بوجهي منظم گرديد. سفارت مذکور مقداري هم ابريشم خام به همراه داشت. سومين بار يک نماينده تجارتي از ايران با بارهاي ابريشم به ونيز رفت و از آن پس هرساله چندتن از تجار ايراني ارمني يا مسلمان از جانب دولت مامور تجارت ابريشم گشته به اروپا و شرق اقصي رهسپار شده و با سود گزافي باز ميگشتند. اما شاه عباس براي ابريشم نرخي از روي انصاف معين کرده و ماخوذ داشته، مازاد منافع را به خود تجار ميبخشيد[1].

دولت صفويه بزرگترين کارخانههاي بافندگي را به خرج خود تأسيس کرد و بعدها مصنوعات آن کارخانهها مايه سرافرازي و مباهات ايران گرديد. در کارخانههاي دولتي ايران انواع قاليهاي ابريشمي با تارهاي سيمين و زرين و پارچههاي زربفت و قالي و پارچههاي ابريشمي و کرکي و زري اعلا و مخمل و تافته و قناوير و ساير اقسام حرير بافته ميشد[2].

عصر صفوي، عصر احياي حکومت تشيع و قدرت گرفتن حاکمان ديني-مذهبي بود. در اين زمان کارگاههاي بافندگي زير نظر دربار در پايتختهاي صفوي پديد آمد و مراکز بافندگي جديد و توسعه بازرگاني، به ويژه در زمينه بافتههاي گوناگون تشکيل شد که ابريشمينههاي زربفت مهمترين آنها را تشکيل ميدادند. هنر بافندگي را درعصر صفويه به اوجي رسانيد که در دوره اسلامي نه پيشتر از آن پديد آمده بود و نه هرگز پس از آن پديد آمد. بافته هاي عصرشاه عباس، زيباترين نمونههاي اين دوره به شمار مي آيند.

دوره صفوى عصر طلايى براى هنرهاي اسلامي از جمله نساجى و بافندگى ايران به شمار مىآيد. پارچههاى دوره صفويه در تمام تاريخ نساجى جهان نظير ندارد. طرح اين پارچهها بسيار متنوع است. پارچههاى ابريشمى و کتاني، ديبا، مخمل و اطلس با زيباترين رنگها به بازارهاى اروپا و روسيه صادر مىشد. در بسيارى از اين پارچههاى مجلل، صحنههايى از شاهنامه و وقايع داستانهاى شعراى ديگر، مناظر باغ و شکار گنجانده شده است. رايجترين.پارچههاى اين دوران، نوعى پارچه ابريشمى است بنام تافته که بافت اصفهان و ابيانه است. پارچههاى چندلايه در دوره صفويه از مهمترين توليدات صنعت بافندگى در يزد است.پارچههاى چندلايى با چند سيستم تار و چند سيستم پود در کاشان نيز بهچشم مىخورد که رويهاى صاف و يکنواخت دارند و بافت اغلب آنها سرژه است. مخملهاى دوره صفويه از نظر ظرافت نقوش و هماهنگى کامل رنگها بىنظيرند و هنوز در تاريخ پارچهبافى کسى نتوانسته محصولاتى به اين زيبايي، و از جهت فنى بىنقص بسازد. کارخانههاى ايران در دوره صفويه بهترين انواع ديبا و مخمل را که گاه با رشتههاى نقره تزئين مىشده، بافتهاند. همچنين پارچههاى نفيس ترمه در شهرهاى يزد و کرمان بافته شده است.

در تزئينات پارچه از موضوعات جشنها و حيوانات و درخت سرو و نارون و يا شاهزادگان در شکارگاه، نيز استفاده مىشده است. مهمترين مراکز نساجى در اين دوران، شهرهاى تبريز، يزد، اصفهان، کاشان، رشت، مشهد، هرات، قم، ساوه، اردستان، شيروان و سلطانيه بودند.

پارچههاى چاپ قلمکار در فاصله قرون 11 و 12 هـ . ق توليد مىشد. در اين زمان که پايتخت اصفهان بود، اين شهر خود يکى از مراکز توليد پارچه چاپ قلمکار بود و به شهرت فراوانى دست يافت.

بافته هاي دوره صفوي را از نظر طرح و نقش ميتوان به دو دوره تقسيم کرد: در دوره اول، خواجه غياث الدين نقشبند سبکي به وجود آورد که از ويژگي هاي آن استفاده از طرحها و نقوش کوچکي بود که هماهنگي خاصي را در سطح پارچه و طرح ايجاد ميکردند. شيوه طراحي و نقشبندي غياث الدين از طرحهاي سده دهم يعني دوره اول سلطنت صفويان اقتباس شده و خود او صاحب دو ابتكار فني بافت پارچههاي چند لايي و مخمل بودهاست. غياث در ايجاد طرحهاي گوناگون و انتقال آن بر روي پارچه مهارتي بسزا داشت. درعهد صفوي هنر نساجي به گذشته خود بازگشت و نقش پارچهها از نفوذ هنرچيني رهايي يافت.

در اين زمينه، خواجه غياث الدين نقشبند كه يك شاعر و طراح و بافنده يزدي است با برخورداري از كمترين امكانات با تكيه بر تعهد و تخصص خويش توانست نقش اساسي در اين تحول ايفا كند.

در مقطعي از دوران صفويه که شاهان ( مثل شاه اسماعيل و شاه عباس) و علماء ديني (مثل محقق کرکي، شيخ بهايي و پدرش و ميرداماد) دست به دست هم دادند توانستند دولتي واحد همراه با رسميت دادن به مذهب تشيع تشکيل دهند و به زبان فارسي رسميت ببخشند و مرزهاي ايران را مستحکم کنند، سايه جنگهاي مخرب با عثماني از سر ايرانيان کم شد، ايران هويت و جايگاه خاصي در زمينههاي گوناگون خصوصا اقتصادي پيدا کرد. در اين دوران بود که ايران سر آمد علم نساجي شد و منسوجات آن به کشورهاي اروپايي خصوصاً روسيه و انگليس صادر ميشد. راجر سيوري، ميگويد : «شگفت آور نيست که در اروپا بازار پر رونقي براي مخمل ، ابريشم حرير و اطلس و تافته ايران وجود داشت[3]». يا سيبيلا شوستر والسر ميگويد: در آغاز عصر صفوي عدهاي از تجار اروپايي به ايران سفر کردند تا سود آوري تجاري به ايران را بررسي کنند، در آن زمان، فرش مرواريد ، فيروزه و ابريشم معروف گيلان داراي چنين خصوصياتي بودند[4].

اروپاييان در سده شانزدهم به تدريج وارد بازار ايران شدند و کم کم بازار ايران را در دست گرفتند. نويسنده کتاب ايران صفوي از ديدگاه سفر نامههاي اروپايي ميگويد: اولين نماينده شرکت مسکوي با نامههايي از جانب پادشاه انگليس وارد ايران شد و مأموريت او بررسي امکان فروش اجناس پشمي بود که موفق نشد چون شاهان صفوي با اين که براي جذب امکانات نظامي اروپاييان با آنان ملاطفت و نرمي داشتند اما خود را برتر از اروپاييان ميدانستند و اروپاييان را مللي حقير ميدانستند و براي آنان حقارت آميز بود که لباس اروپايي به تن کنند. اما اروپايياني که به ايران سفر کرده بودند مأموريت داشتند بازار ايران را خصوصاً از جنبه نساجي و وضعيت لباس مورد مطالعه قرار دهند.[5] اين تلاشهاي غرب ادامه داشت تا اين که آنان توانستند با پيشرفتهاي علمي خود کم کم بازارهاي جهاني و ايران را تصرف کنند خصوصاً با روي کار آمدن قاجار ها، از خود باختگي و ضعف پادشاهان ايران بهره برده و بر نساجي ايران مسلط شدند، شاهان قاجار که در عيش و خوش گذراني خود بودند ناگهان متوجه پيشرفت چشم گير غرب شدند و مجذوب لباسها و نوع پوشش آنان گشتند و سعي کردند تا خود را به شکل اروپاييها در آورند و غربيها هم که تلاش ميکردند تا بازار نساجي ايران را تصرف کنند. سعي کردند تا نقاط ضعف فرهنگي را شناسايي کنند و فرهنگ و هويت ايراني را به فرهنگ غربي تبديل کنند و بازار خوبي براي منسوجات خود پيدا کنند از اين رو به تبليغ فرهنگ غربي پرداختند.

در فاصله قرون 12 تا 14 هـ . ق و نيز دوران معاصر، هنر نساجى رونق خود را از دست داد و از تعداد بافندگان کاسته شد. و بافت پارچههاى نفيس تنها در مراکز اندکي، بخصوص در مناطق روستايى و عشايرى صورت گرفت. شايد يكي از تبعات مهم دوره پهلوي را گم كردن هويت دانست كه اثر آن در نوع طراحي و توليد منسوجات به خوبي مشهود است.

در حال حاضر مراکز مهم توليد پارچههاى دستباف ايران، يزد، خراسان، مازندران، گيلان، اصفهان، خوزستان و گلستان هستند. بافت مخمل و زرى در تهران در مراکز ميراث فرهنگى و در کاشان، يزد و نيز هنرستان هنرهاى زيباى اصفهان انجام مىشود. ترمهبافى نيز در يزد انجام مىشود و شهر جهاني يزد، قطب توليد ترمه کشور است.

 

 


[1]. ايران اقتصادي، جلد2 ، ص61.

 

[2]. ايران اقتصادي، جلد2، ص69.

 

[3].  ايران عصر صفوي ، ص 125.

 

[4].  ايران صفوي از ديدگاه سفر نامههاي اروپاييان، ص 56.

 

[5]. .اروپاييها و لباس ايرانيان ، ص55.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات