مباني آموزش و پرورش در ايران باستان

1401/08/14 10:52
فصل قبل

 

در طول تحولات اجتماعي فرهنگي و عقيدتي ايران قبل از اسلام سه خصيصه به عنوان زيربنا و اساس آموزش و پرورش ايران در آن دوران مطرح بوده است؛

1) تاثير و نفوذ زرتشت: از آنجا که در دوران باستان دين به منزله پايه اجتماعي وحکومتي مطرح بوده است لذا هدف تعليم و تربيت آشنا کردن کودکان با تعاليم ديني اجدادشان و فرمانبرداري از حاکميت اجتماعي بود؛ تحصيلات ديني، ويژه فرزندان موبدان و مغان بود و تنها افراد نخبه ميتوانستند مراتب عالي تحصيلات را بگذرانند.[1]

2) نفوذ دولت: از آنجا که دولت افراد جامعه را به طور مستمر در کنترل داشته و همه چيز در راستاي منافع حاکميت اجتماعي بود، در نتيجه تعليم و تربيت به منزله ضرورتي اجتماعي در اختيار صاحبان قدرت بوده است. فراگيري دانش پزشکي و فنون مربوط به دبيري در انحصار شاهزادگان و درباريان بود. کودکان طبقات محروم جامعه پس از تربيت خانوادگي و ديني معمولا بايد شغل پدران خود را ميآموختند تا جايگزين و جانشين آن ها شوند. اين کودکان از طريق شاگردي، زير دست پدر يا استادکار، حرفه آن ها را فرا مي گرفتند. آموزش و پرورش دختران و زنان منحصر به آماده سازي آنان براي خانهداري و ايفاي وظايف مادري بود (همان).

3) اهميت و نقش تربيت بدني: تربيت بدني اولين نقش را در آموزش و پرورش ايران باستان ايفا ميکند زيرا به علت وجود جنگهاي فراوان ميان اقوام مختلف در دوران باستان آموزش و پرورش در ايران يک خصيصه کاملا نظاميگري داشت. و هدف عمده آموزش و پرورش تبديل کودک به يک شهروند جنگجو بود[2]در دوران هخامنشيان سازمان و تشکيلات آموزشي به تربيت کارشناسان و متخصصين علوم و فنون مختلف پرداختهاند. اما دستيابي کامل به اين امر خطير در دوران ساسانيان امکان پذير شد و در اين دوران سازمانهاي آموزشي گسترش پيدا کردند.

 

 


[1]. تاريخ فرهنگ ايران از آغاز تا عصر حاضر، ص 80

 

[2]. تاريخ ايران قبل و بعد از اسلام، ص25.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات