درس: مباني و اصول آموزش و پرورش

1401/08/16 10:56
فصل قبل

 

سرفصل: کليات

مطلب درسي 1: مفهوم شناسي تربيت

تربيت در جريان زندگي انسان نقش مهم و اساسي دارد. هر کس به نحوي از آن برخوردار است و کم و بيش از ويژگي هاي آن آگاهي دارد. از اين رو اين مفهوم هميشه مورد توجه اکثر دانشمندان، فيلسوفان، روشنفکران، مصلحان اجتماعي و حتي شعرا و نويسندگان بوده و هر گروه از آنها از روي تجربيات خود درباره ماهيت، نقش، و اهميت آن به بحث و گفت و گو پرداخته اند.

زندگي انسان ابعاد و جوانب گوناگون دارد. ابعاد جسمي، رواني، اجتماعي، اقتصادي، سياسي ، فرهنگي و مذهبي. توجه و برخورداري انسان از هر يک از اين جنبه ها چيزي است که از طريق تربيت حاصل مي شود بنابراين ارائه يک تعريف جامع و مانع از تربيت قدري مشکل به نظر مي رسد. به همين دليل اغلب کساني که در اين راه تلاش کرده يا مي کنند، يا به تعريف تجويزي يا قراردادي[1] از تربيت روي مي آورند و يا مانند فلاسفه پيرو مکتب تحليل زباني[2] به جاي تعريف معين از تربيت، به تحليل و تبيين مفهوم آن مي پردازند. مشکل عمده اي که در تعريف تربيت با آن روبرو هستيم اين است که تربيت يک پديده مشخص و معين طبيعي مانند فعل و انفعالات شيميايي، تغييرات فيزيکي يا پديده هاي زيستي نيست که بتوان به صورت عيني به مشاهده و توصيف آن پرداخت و به تعريفي دقيق و واقعي رسيد[3].

با اين همه فلاسفه و ساير متفکران هريک باتوجه به نظر خود به تعريف تربيت پرداخته اند. به عنوان مثال دورکيم با نگرش اجتماعي خاص خويش، تربيت را عملي مي داند که نسل بزرگسال بر نسلي که هنوز براي زندگي در جمع پخته نيست اعمال مي کند و هدف آن فعال ساختن و توسعه حالات جسمي، فکري ومغزي او به گونه اي است که مطلوب جامعه سياسي در تماميت آن ونيز مطلوب محيط خاصي که فرد بدان تعلق دارد باشد.[4] ديويي عقيده مشابهي دارد و مي گويد: به طور کلي تربيت مجموعه فرايند هايي است که از طريق آن گروه يا جامعه اي چه کوچک و چه بزرگ، قدرت ها و مقاصد مکتسب خويش را منتقل مي کند تا بقاي خود و رشد مداوم خويش را تضمين کرده باشد[5].

باتوجه به تعاريف متعدد تربيت، براي رسيدن به تعريف تربيت بهتر است بحث با معاني لغوي تربيت، کلمات و اصطلاحاتي که مترادف آن به کار مي روند آغازگردد وسپس به معني کلماتي که گاهي درست يا نادرست به صورت مترادف با تربيت به کار مي رود پرداخته شود و در نهايت تعريف مشخصي از آن ارايه داد.

1- تعليم يا آموزش:

معادل اين واژه در زبان عربي «تعليم» و در زبان لاتين «Instruction» است. اين واژه در لغت نامه دهخدا، به معني بياموختن، بياگاهانيدن، آموختن، آگاهانيدن، کسي را چيزي آموختن، آموزانيدن، ... آمده است. تعليم «فراهم آوردن زمينه براي رشد و شکوفايي استعدادهاي ذهني انسان» است[6]. «تعليم به معني آموختن، يعني انتقال معلومات از معلم به متعلم است، چه اينکه انتقال دهنده معلومات انسان باشد، و يا هر عامل و ابزار ديگري غير از انسان که بتواند حامل و انتقال دهنده معلومات به ذهن و نيروي ادراک آدمي باشد»[7].

خداوند در اولين آيات وحي ميفرمايد:«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ؛ بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفريد، همان کس که انسان را از خون بستهاي خلق کرد! بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان کسي که بوسيله قلم تعليم نمود، و به انسان آنچه را نميدانست ياد داد»[8].

فرآيند رسالت پيامبران و مهمترين کار ويژه ي آنان در قرآن، تعليم و تزکيه انسان ها معرفي شده است؛«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَکِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ؛[9] خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگي بخشيد] هنگامي که در ميان آنها پيامبري از خود ايشان برانگيخت که آيات او را بر آنها ميخواند و آنها را پاک ميکند و کتاب و حکمت ميآموزد»[10].

2- تربيت يا پرورش: واژه «تربيت» عربي است. معادل لاتين آن «Education» و معادل فارسي آن «پرورش» است. «اين واژه در زبان فارسي، در معاني گوناگوني چون «پروردن»، «پروراندن» و در زبان عربي، به معاني متعددي چون «حضانت»، «اصلاح»، «تدبير»، «تتميم»، «تکميل»، «تأديب»، «تغذيه نمودن»، «رشد و نموّ کردن» و «تهذيب نمودن» به کار رفته است».[11]

پرورش «جرياني است منظم و مستمر كه هدف آن هدايت رشد جسماني، شناختي، اخلاقي و اجتماعي يا به طور كلي رشد همه جانبه شخصيت دانش آموزان در جهت كسب و درك معارف بشري و هنجارهاي مورد پذيرش جامعه و نيز كمك به شكوفا شدن استعداد آنان است»[12].

هر دو کلمه «تعليم» و«تربيت» از لحاظ قواعد زبان فارسي مصدر فعل متعدي هستند. يعني تعليم مستلزم وجود «معلم» و «متعلم» و تربيت مستلزم وجود «مربي» و «متربي» است اما اين موضوع نبايد اين تصور را پيش بياورد که «تعليم» و «تربيت» هميشه با وجود دو نفر مي تواند انجام بگيرد. زيرا تجربه نشان مي دهد که اين دو عامل (معلم و متعلم يا مربي و متربي) مي توانند به آساني در شخص واحدي جمع شوند و انسان مي تواند معلم و مربي خويشتن باشد و شخصا به تربيت و تعالي خود همت گمارد.کلمه تربيت داراي کاربرد عميق و وسيعي است. تربيت شامل ايجاد يا فعليت بخشيدن هر نوع کمالي در انسان مي شود که مطلوبيت و ارزش داشته باشد[13].

اين کمال گاهي جنبه شناختي[14] دارد که به دانش، شناخت و آگاهي انسان مربوط مي شود.گاهي نيز جنبه کنشي يا حرکتي[15] دارد که به رفتارها و اعمال عيني انسان، که اغلب داراي مظاهر جسماني هستند، مربوط مي شود و بالاخره گاهي جنبه گرايشي يا عاطفي[16] دارد که با نگرش، اعتقاد، ايمان و علائق احساسات و تمايلات انسان مرتبط است. اين جنبه ها کاملا جدا و متمايز از يکديگر نيستند[17].

قرآن کريم از تربيت کردن، گاهي با واژه «رب» و گاهي با واژه «تزکيه» و ساير مشتقات آن ياد کرده است. بدين معنا که هر جا مقصود، تربيت تمامي ابعاد انساني، در دو بعد مادي و معنوي، جسمي و روحي، بوده است، قرآن کريم واژه «رب» را به کار برده است؛ مانند مواردي که سخن از تربيت الهي، تربيت پدر و مادر و يا تربيت فرمانروايان امور، و يا مالک و صاحب چيزي در ميان باشد. اما در آن موارد که مراد و مقصود، تربيت و شکوفا ساختن نيروهاي معنوي انسانهاست، از واژه «تزکيه» استفاده کرده است؛ مانند تربيت پيامبران الهي ،کارکرد تربيتي معارف قرآن و کتابهاي آسماني و يا موارد «خود- تربيتي» انسان به معناي تصميم و اراده وي بر پاکسازي جان از رذايل و ناپاکيها. هر چند واژههاي قرآني ديگري مثل رشد، هدايت، شفاء، تقوا، تهذيب، اصلاح، تطهير و... را نيز ميتوان به نوعي ناظر بر تربيت مورد نظر قرآن به حساب آورد، اما هيچ يک به اندازه ي تزکيه، ناظر و متمرکز بر روي تربيت دلخواه قرآن، به مفهوم فراهم سازي بستر و زمينه رشد و شکوفايي کششها و گرايشهاي مثبت معنوي و متعالي انساني نيست[18].

چنانکه قرآن مجيد ميفرمايد:«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا؛ و قسم به جان آدمي و آن کس که آن را (آفريده و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام کرده است، که هر کس نفس خود را پاک و تزکيه کرده، رستگار شده؛ و آن کس که نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است»[19].

امام راحل «ره»، اساس عالم را بر تربيت انسان ميدانند و بيان مي دارند:«انسان عصاره همه موجودات است و فشرده تمام عالم است و انبياء آمده اند براي اين که اين عصاره بالقوه را بالفعل کنند و انسان يک موجود الهي بشود که اين موجود الهي تمام صفات حق تعالي در اوست و جلوه گاه نور مقدس حق تعالي است»[20]. علامه شهيد مرتضي مطهري که در خصوص تربيت انسان نيز ديدگاه هايي دارد با الهام از مکتب تربيتي اسلام معتقد است:«تربيت، پرورش استعدادهاي دروني و به فعليت درآوردن آنها است»[21].

با در نظرداشت تمامي آيات شريفهاي كه از تربيت سخن گفته و يا واژه تربيت در آنها به كار رفته است، ميتوان گفت: «تربيت يعني برانگيختن، شكوفا كردن و رشد دادن استعدادهاي انسان در جهت كمالي كه شايسته اوست، از راه فراهم سازي تمام و يا بخش بزرگي از زمينهها و عوامل لازم و مؤثر در كمال و شكوفايي استعدادهاي انساني و نيز رفع موانع و اسباب بازدارندگي كمال و تعالي انسان از سوي مربي، همراه با تلاش و دلسوزي تربيت كننده، به گونهاي كه متربي به اندازه تربيت خود، وامدار و مديون مربي باشد.»[22].

3- «تعليم و تربيت» يا «آموزش و پرورش»: کاربرد اين واژه مرکب به معناي واحدي دلالت دارد و در زبان فارسي تاريخچه طولاني ندارد. «به نظر مي رسد پس از توجه به فرهنگ غربي در کشور ما و رواج ترجمه آثار تربيتي آنها چنين واژه اي در ترجمه کلمه (Education) جعل شده است. شايد با اين استدلال که نه کلمه تعليم و نه کلمه تربيت به تنهايي مفهوم واژه فوق را بيان نمي کند. تصور نارسائي کلمات فوق شايد به اين دليل در مترجمان پيدا شده است که به زعم آنها هم کلمه تعليم و هم کلمه تربيت در مورد غير انسان هم به کار مي روند در صورتيکه در زبان هاي اروپايي Education در مورد غير انسان به کار نمي رود. به اين ترتيب تصور شده است که با جعل واژه مرکب «تعليم و تربيت» يا «آموزش و پرورش» مشکل حل و جامعيتي را که واژه فوق در زبان هاي اروپائي دارد، بيان مي شود. »[23].

4- تدريس[24]: تدريس فعاليت خاصي است که به وسيله معلم انجام مي گيرد تا شاگردان مطالب را بياموزند. ادانل[25]، ريو[26] و اسميت[27] تدريس را اينگونه تعريف کرده اند: «کوشش هاي بين فردي براي کمک به يادگيرندگان در کسب دانش، فراگيري مهارتها و درک توانمندي هاي خود»[28]. مسئوليت عمده تدريس به عهده «مدرس» است. تدريس وسيله اي براي تربيت است نه خود تربيت[29].

خداوند به عنوان هدف بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد:«يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ؛ رسولي از خودشان برانگيخت که آياتش را بر آنها ميخواند و آنها را تزکيه ميکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت ميآموزد»[30].

از مباحث مطرح شده در اين نوشتار مي توان نتيجه گرفت که تربيت، عبارت است از شکوفايي استعدادهاي انسان و هدايت آن درجهت کمال مطلوب. تربيت همه جا به بشر منحصر مي شود و فعاليتي عمدي و هدفدار است که بايد به هدف خود برسد. نمي توان مفهوم «پرورش» را با مفاهيمي چون آموزش و تدريس يكي دانست؛ زيرا پرورش مفهومي كلي است كه مي تواند ساير مفاهيم را در درون خود جاي دهد. آموزش و تدريس راهي براي رسيدن به تربيت است نه خود تربيت. اما تعليم و تربيت لازم و ملزوم يکديگر مي باشند. زيرا اگر بخواهيم انسان را تربيت کنيم و استعدادهاي او را شکوفا نماييم، بايد ابتدا مطالبي را به او آموزش دهيم. طرح زير رابطه مفاهيم پرورش، آموزش و تدريس را به خوبي نشان ميدهد.

مطلب درسي 2: اهميت و ضرورت تربيت

ضرورت تربيت آدمي به اين معناست که تحقق آدمي واقعي و تمام عيار جز در سايه تربيت صحيح امکان پذير نيست. نوزاد آدمي هر چند آدميزاده است ولي آدم نيست و تنها با تعليم و تربيت آدم مي شود. اهميت تعليم و تربيت آدمي سرانجام توانست توجه بشر دوستان را به خود جلب کند و اقدامات لازم در سطح بين المللي براي آن انجام شود به طوريکه سازمان ملل متحد در سال 1948 در اطلاعيه حقوق بشر ذکر کرده است که: هر کس حق تعليم و تربيت دارد و تعليم و تربيت حداقل بايد در مراحل ابتدائي مجاني و اجباري باشد. تعليم و تربيت بايد به توسعه شخصيت انسان و تقويت احترام به حقوق بشر و آزادي هاي اساسي متوجه گردد و والدين در انتخاب نوع تعليم و تربيت فرزندانشان داراي حق تقدم هستند[31].

اسلام براى تعليم و تربيت اهميّت خاصّى قائل است؛ چنانكه هر جا سخن از ارسال رسولان به ميان مى آورد، تعليم و تربيت و تزكيه را برنامه اصلى آنان قرار مى دهد. خداوند متعال براى انسان مقرّر فرموده است كه به اختيار خود و با پيروى از دستورات پيامبران و برنامه هاى آسمانى و با كوشش و تلاش پيگير، كسب تعليم و تربيت كند و به مقام شايسته انسانى برسد؛ زيرا سركشى غرايز حيوانى و ظلمات جهل و خواهشهاى نفسانى را جز با تربيت صحيح و الهى نمى توان مهار و برطرف كرد. اميرمؤمنان، على(عليه السلام)مى فرمايد:«اى اسيران خواهش نفس! كوتاه بياييد و قدم فراتر ننهيد، براستى خواستاران دنيا را جز صداى دندان مصيبتها و بلاها نمى ترساند؛ اى مردم! به اصلاح و تأديب نفوس خويش بپردازيد، و بدين وسيله آنها را از آزمندى خوى ها و عادت هايشان باز گردانيد»[32]. و درباره رهبران و پيشوايان مى فرمايد كه پيش از رهبرى، بايد به تعليم و تربيت خويش همّت گمارند هركس خود را پيشواى مردم نمود، بر اوست كه پيش از آموزش ديگران، نخست به آموزش نفس خويش بپردازد. و بايد پيش از تأديب و پرورش با گفتار و زبان، با عمل و روش خود ديگران را تأديب و تربيت نمايد. و معلّم و تربيت كننده نفس خود، از معلّم و تربيت كننده مردم به بزرگداشت و احترام سزاوارتر است»[33].

قرآن كريم مى فرمايد:«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛ بگو:آيا کساني که ميدانند با کساني که نميدانند يکسانند؟»[34] و نيز مى فرمايد:«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ؛ بگو: «آيا نابينا و بينا مساويند؟ پس چرا نميانديشيد؟»[35]. و نيز:«هُوَالَّذى بَعَثَ فِى اْلاُمّيّينَ رَسُولا يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِه وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلال مُبين؛ او کسي است که در ميان جمعيت درس نخوانده رسولي از خودشان برانگيخت که آياتش را بر آنها ميخواند و آنها را تزکيه ميکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت ميآموزد هر چند پيش از آن در گمراهي آشکاري بودند»[36].

رسول اکرم(ص) در مورد اهميت تعليم مي فرمايد: «هرگونه هديه و ارمغاني که يک فرد مسلمان به برادر ديني خود اهدا مي کند برتر و والاتر از سخن حکمت آميز نيست. سخني که خداوند- از رهگذر آن- بر مراتب هدايت آن برادر ايماني افزوده و از گمراهي او جلوگيري مي کند[37].

مراحل تربيت

اسلام، ريشه هاي اساسي تربيت انسان را در سه محور اصلي يعني دوران انعقاد نطفه، دوران تولد و کودکي و دوران نوجواني تا بلوغ تبيين نموده است. سعادت و شقاوت انسان در دوران هاي بعد، وابسته به اين سه دوره است و سرنوشت او در آينده ريشه در اين سه اصل و محور دارد[38].

براساس آموزه هاي ديني، يکي از مراحلي که مي تواند در تکون شخصيت ديني و ولايي فرزندان مؤثر باشد، مرحله انعقاد نطفه است؛ از اين رو در شرع دستور هاي زيادي براي اين مرحله صادر شده است که توجه به آنها مي تواند گامي مؤثر براي تربيت نسل ولايي باشد. در اهميت اين مسئله، توجه به کيفيت انعقاد نطفه حضرت زهرا عليها السلام که طراحي آن، از سوي خداوند صورت گرفته است، کفايت مي کند. «وقتي قرار شد نطفه آن حضرت، منعقد شود، پدرش، رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم چهل شبانه روز به تهجد و عبادت مي پردازد. سپس از غذاي بهشتي تناول مي کند و آن گاه اجازه انعقاد نطفه صادر مي شود»[39].

از ديدگاه ديگر چگونگي فراهم کردن شرايط، کنترل و تداوم آن در مراحل مختلف زندگي تربيت شونده متفاوت است و با ميزان رشد و کيفيت آنها بستگي کامل دارد. بهطوريکه ممکن است در يک مرحله از زندگي مراقبت و کنترل بيشتر اعمال شود و در مرحله اي ديگر اصلا کنترلي نباشد. با عنايت به ميزان دخالت مربي و خود متربي در جريان تربيت و دوره هاي مخلتف رشد انسان و فراهم کردن شرايط، کنترل و تداوم آن مي توان آن را با مراحل زير تبيين کرد:

مرحله پرستاري: اين مرحله از جريان قبل از انعقاد نطفه شروع مي شود و بيشتر به فراهم ساختن شرايط مناسب براي رشد و بهبود شرايط زيست در دوران جنيني و نوزادي اختصاص دارد و فرصت کافي به کودک مي دهد تا امکانات بالقوه اش را فعليت بخشد[40].

براي تربيت اين مرحله توصيه هايي در اسلام وجود دارد. از آن جمله: نام گذاري نيکو، اذان و اقامه گفتن، مراقبت هاي لازم در آغاز کودکي چون: رضاع، حضانت، بهداشت، تغذيه و به طور کلي پرورش بدني و عطوفت و محبت، بازي و سرگرمي[41].

مرحله تأديب :در اين مرحله طبيعت حيواني آدمي به طبيعت انساني تبديل مي شود.تاديب که مستلزم شناخت خير از طرف مربي است بي شک کودک را از حالت عدم استقلال اخلاقي رها مي کند.اين مرحله جنبه منفي دارد زيرا راه را بر ايجاد عادات نامطلوب مي بندد.مهمترين اثر تأديب خنثي ساختن سرکشي طبيعي آدمي است که در اثر آن انسان از محدوديت هاي ناشي از زندگي اجتماعي و گروهي آگاه مي شود. به قوانين و مقررات اجتماعي گردن مي نهد و لزوم تبعيت از آنها را به خوبي احساس مي کند[42].امام علي(ع)مي فرمايد: «آن کس که مکلف به ادب شود، بدي هايش اندک مي شود»[43].

3- مرحله تعليم: صورت مثبت تربيت ،تعليم يا آموزش ناميده مي شود و کوششي است براي آشنا ساختن نسل جوان با نتايج تجربيات نسلهاي گذشته که بُعد شناختي تربيت را در بر مي گيرد و طي آن فرد با قسمت اعظم تجارب پيشينيان و حتي الامکان با کارآمدترين بخشهاي آن آشنا و تجهيز مي شود. بطوريکه مي تواند حتي در بخشي از آن به درجه تخصص و آفرينندگي نسبي دست يابد.اگر تعليم با روش درست و با توجه به ارزشهاي مطلوب صورت پذيرد نوعي تربيت است. زيرا در بروز استعدادهاي بالقوه آدمي در زمينه شناختي، کنشي و عاطفي تا حد زيادي مؤثر است ولي اگر بدون توجه به ارزش هاي مطلوب صورت گيرد، علاوه بر آن که ممکن است مخرب باشد، تربيت نيز محسوب نمي شود[44].

4- مرحله خودسازي يا مرحله اي که شخص خود، بر روي خويشتن تأثير مي گذارد. اين مرحله به منزله پايان تأثير ديگران بر فرد و آغاز انعکاس «فعل» روي «فاعل» است هر چند تحقق اين مرحله از تربيت و کيفيت آن کاملا به روش هاي تربيتي مراحل قبل و نحوه برخورد بزرگسالان با خردسالان، بستگي دارد، اما از اين به بعد جريان تربيت بيشتر «خودسازي» و شکل دادن «خود» است تا شکل پذيري؛ فعاليت است تا فعل پذيري[45].

در قرآن کريم از مسئله خودسازي با عنوان تزکيه و تزکي ياد شده است و معناي لغوي آن عبارت است از: پاک نمودن خود از ناپاکي ها. در آيات متعددي از قرآن مجيد بر اهميت اين پاکسازي تأکيد شده است؛ مثلاً در سورة شمس مي خوانيم: «به تحقيق کساني که نفس خود را پاک کردند، به رستگاري رسيدند و کساني که آن را آلوده و ضايع کردند، ضرر ديدند»؛ همچنين در آيه 19 سوره فاطر و آيات 14 و 15 سوره اعلي، بر اين مسئله تأکيد شده است.

انسان سه ساحت وجودي دارد. هويت طبيعي و حيواني، هويت عقلاني و انساني و هويت الهي و عرفاني. انسان ابتدا يک موجود طبيعي است و حيوانيت بالفعل دارد و بايد براي رسيدن به کمال، خودسازي کند؛ يعني از نفسانيت به سوي احياي عقل و انسانيت و سپس تقويت بعد

 عرفاني و هويت الهي خويش مهاجرت نمايد. بنابراين خودسازي باعث ميشود که انسان از حيوانيت خارج، و باعلم و تفکر، عقل خود را کامل و در يک مرحله بالاتر پس از تکميل کمال انساني و عقلاني به وادي عشق و عرفان قدم بگذارد و به کمال نهايي خود که هويت الهي است، برسد[46].

تعيين اين مراحل براي تربيت به اين معنا نيست که جريان تربيت دقيقا مطابق همين مرحله بندي انجام مي گيرد. بلکه تمام اين مراحل در تمام جريان تربيت در طول زندگي بصورت يک عمل واحد صورت مي پذيرد ولي در هر يک از لحظات رشد، مرحله خاصي از تربيت حائز اهميت است و رنگ بيشتري نسبت به مراحل ديگر دارد. براي درک بهتر و دقيق اين نکته به نمودار زير توجه کنيد.

به طوري که ملاحظه مي کنيد هيچ يک از مراحل قبلي، با شروع مرحله بعدي، به کلي کنار گذاشته نمي شود و نيز به مراحل بعدي هم بي توجهي نمي شود. بلکه در هر يک از مراحل تربيت که مناسب مرحله خاصي از رشد تربيت شونده است توجه به آن مرحله از تربيت بيش از مراحل ديگر است و در عين حال مربي به بقيه مراحل نيز توجه واشراف کلي دارد[47].

سرفصل: مباني و اصول آموزش و پرورش

مطلب درسي 1: تعريف اصول و مباني

در ابتدا بايد به اين سوال جواب داد که آيا واژه هاي مباني و اصول مترادف هستند يا متفاوت؟ و در هر صورت معناي اين دو واژه در لغت و اصطلاح چيست؟

برخي بيان داشته اند[48]: واژه «اصول» را مي توان در لغت با واژه «مبنا» متقارب يا مترادف دانست. نزديک بودن معاني لغوي موجب شده است که برخي اصول تعليم و تربيت را همان مباني آن بدانند يا در ذکر اصول تعليم و تربيت، به مواردي اشاره کنند که ديگران آنها را از مباني تعليم و تربيت به شمار آورده اند[49].

مباني جمع «مبنا»[50] است و در لغت به معناي بنا و عمارت؛ بنيان و اساس؛ ابتدا، اول و پايه است[51]. اما در اصطلاح، مباني گزاره هايي خبري هستند که از علوم ديگر، مانند هستي شناسي، معرفت شناسي و انسان شناسي اخذ مي شوند و در تعليم و تربيت از نتايج آنها استفاده مي شود

مباني تعليم و تربيت را مي تواند به طور کلي به دو دسته تقسيم کرد:مباني علمي و مباني فلسفي، مباني علمي آموزش و پرورش با توجه به ويژگيهاي زيستي، اجتماعي و رواني مورد تربيت مشخص مي شود و مباني فلسفي آموزش و پرورش از ملاحظات اخلاقي و فلسفي مربوط به طبيعت آدمي و هدفها و غايات تربيت افراد استنتاج مي شوند[52].

بر اين اساس مباني آموزش و پرورش اسلامي گزاره هايي خبري که يا بديهي اند يا از دانش هاي ديگر وام گرفته مي شوند و براي تعيين اهداف، اصول،ساحتها، مراحل، عوامل و روش هاي تعليم و تربيت اسلامي به کار مي رود[53].

البته به کار گرفتن اصطلاحات متفاوت در يک علم، امکان پذير است و چنانچه براي تفکيک اصول از مباني دليل موجهي وجود نداشته باشد، مي توان در تعليم و تربيت نيز آنها را به يک معنا به کار برد. اما با توجه به مصاديقي که معمولاً در ذيل عناوين مباني و اصول تعليم و تربيت بيان شده و نيز تعاريفي که براي مبنا و اصل بيان شده است، به نظر مي رسد تفکيک اصول از مباني نه تنها موجّه، بلکه لازم است[54].

« اصل» در لغت، به معناي ريشه، پايه و اساس است و دراصطلاح گزاره هايي تجويزي هستند که از اهداف و مباني به دست مي آيند و راهنماي روش ها و فعاليت ها در تعليم و تربيت هستند.

مطلب درسي 2: اصول تعليم وتربيت

ديدگاه هاي متفاوتي در زمينه اصول آموزش و پرورش وجود دارد؛ در اينجا به ديدگاه استاد مطهري که از جامعيت لازم برخوردار است پرداخته مي شود[55]:

اصل هماهنگي با فطرت

در وجود انسان از سوي خداوند متعال ويژگيهايي قرار داده شده است که او را از ساير موجودات متمايز مي کند؛ خردورزي، حقيقت جويي، زيباگرايي، عدالت طلبي، خداگرايي و ساير ويژگيهاي ذاتي از جمله اين استعدادهاي فطري را تشکيل مي دهند. تعليم و تربيت در بين مجموعه اموري که زندگي آدمي را شکل مي دهد، مهمترين و اثرگذارترين عامل است و بايد با استعدادهاي عالي فطري هماهنگ باشد. لزوم اين هماهنگي به طور کامل مورد تأييد عقل است. از نظر عقلي اگر وضع حاکم بر فطرت با فطرت همسو نباشد استعدادهاي عالي آدمي رشد نمي کند. محيط غيرعقلاني نمي تواند عقل را رشد دهد و محيط غيرمعنوي نمي تواند معنويت را در انسان پرورش دهد[56].

«اگر انسان داراي يک سلسله فطريات باشد قطعاً تربيت بايد با درنظر گرفتن همان فطريات صورت گيرد. چون تربيت يعني رشد و پرورش دادن و اين براساس قبول کردن يک سلسله استعدادها و به تعبير امروزيها يک سلسله ويژگيهاي انسان است. انسان را دو جور مي توان ساخت: يکي ساختن، آن چنانکه اشيا را مي سازند؛ يعني سازنده فقط منظور خود را درنظر مي گيرد و فرد را به شکلي درمي آورد که آن منظور را تأمين کند؛ حال با ناقص کردن يا کامل نمودن آن. ديگر، تربيت يعني پرورش دادن استعدادهاي واقعي انسان. او اگر استعداد عقلاني و فکري دارد و چون و چرا در مسائل دارد، اين را بايد پرورش داد نه اينکه اينها را کشت[57].

اصل اعتدال

اعتدال در مقابل افراط و تفريط است. در تعليم و تربيت که با روح و روان انسانها سروکار دارد، پرهيز از افراط و تفريط از لوازم تعليم و تربيت کارآمد و تأثيرگذار است[58]. «چون هر قوه و استعدادي براي هدف و غايتي ساخته شده و مجموع آن هم غايتي کلي دارد، ما اگر بخواهيم بفهميم که يک قوه در حد وسط است يا در افراط و يا در تفريط بايد اين جهت را کشف کنيم که اين قوه اصلاً براي چه آفريده شده است. آنچه براي آن آفريده شده حد وسط است که بيشتر از آنچه براي آن آفريده شده به کار افتد، افراط است، کمتر از آن تفريط است. قوه خشم در حدي که انسان از خود دفاع کند حد وسط آن است. کمتر از آن باشد که انسان به صورت آدم ضعيف توسري خوري درآيد، حد نقص و تفريط آن است و بيشتر از آن باشد که انسان به صورت فرد مهاجمي درآيد که مي خواهد توي سر ديگران بزند، حد افراط آن است»[59]. در جامعه به انسانهاي معتدل نياز داريم. انسانهايي که نه اهل افراط باشند و نه تفريط. براي شکل دهي به چنين جامعه اي به تربيت معتدل نيازمند هستيم. بر اين اساس «قرآن همه جانبه حرف مي زند. يک وقتي بود که جامعه ما دچار يک بيماري بود و آن اينکه اسلام را فقط در عبادت مي دانستند آن هم چه عبادتهايي! ملاک مسلماني، زياد مسجد رفتن و زياد دعا خواندن بود. اين به صورت يک بيماري درآمده بود. ولي کم کم علامت يک بيماري ديگري در ميان ما پيدا مي شود. عده اي که توجه به جنبه هاي اجتماعي اسلام پيدا کرده اند، کم کم مي خواهند جنبه هاي معنوي اسلام را نديده بگيرند. اين هم بيماري است. اگر جامعه ما به اين دنده بيفتد و آن جنبه را فراموش کند، باز يک جامعه منحرفي است در همان حد که جامعه گذشته ما منحرف بوده. جامعه اي که پيغمبر درست کرد جامعه معتدل بود»[60].

اصل جامعيت

 منظور از جامعيت، همه جانبه نگري تعليم و تربيت اسلامي به ماهيت انسان است. هيچ يک از جنبه هاي شخصيت انسان از نظر اسلام دور نمي ماند و هرکدام بايد به رشد مقرر خود برسد. اينکه در قرآن، انسان «رشيد»[61] معرفي مي شود مراد همين انسان است. رشيد يعني کسي که همه ابعاد وجودي او رشد کرده است. اگريک جنبه رشد کند و ساير جنبه ها راکد و معطل بماند و يا اينکه در جهت غيراصولي خود رشد يابد، پرورش واقعي و اصيل به وقوع نخواهد پيوست. «جامعيت در قرآن با اعتدال در تربيت، رابطه بسيار نزديک دارد با تربيت جامع است که مي توان انسان معتدل به وجود آورد. در غيراين صورت هم انسان لطمه مي بيند وهم تربيت او. يکجانبه بودن يک قانون و يا يک مکتب، دليل منسوخ شدن خود را به همراه دارد. عوامل موثر و حاکم که در زندگي انسانها فراوان است چشم پوشي از هريک از آنها خود به خود عدم تعادل ايجاد مي کند. مهمترين رکن جاويد ماندن، توجه به همه جوانب مادي و روحي و فردي و اجتماعي است. جامعيت و همه جانبه بودن تعليمات اسلامي مورد قبول اسلام شناسان است»[62].

اصل تأمين نيازهاي واقعي

نيازهاي انسان را مي توان به دو دسته تقسيم کرد. بعضي از آنها قابل احساس است؛ يعني مي توان آنها را درک کرد. در مقابل آن برخي از نيازها را نمي توان احساس نمود مگر اينکه يک کارشناس آنها را به آدمي يادآور شود. سلامت انسان با درک هر دو دسته نياز و تأمين معقول و منطقي آنها ارتباط پيدا مي کند؛ به عنوان مثال وقتي تشنه هستيم، مي فهميم که به آب نياز داريم. ولي اگر بدن ما به نوع خاصي از ويتأمين نياز داشته باشد متوجه نمي شويم بلکه پزشک بايد به ما يادآوري کند. در مسائل روحي، عاطفي و اعتقادي هم اين ويژگي وجود دارد. نيازهاي مادي را آسانتر از نيازهاي غيرمادي مي توان تشخيص داد. در تعليم و تربيت وظيفه داريم نيازهاي اصيل ولي غيرقابل احساس متربي را به او بفهمانيم و در جهت تأمين و برطرف کردن آن نيازها تلاش کنيم. اگر تربيت صرفاً بر محور نيازهاي محسوس و مادي قرار گيرد، آدمي از مرحله حيواني خود فاصله زيادي نخواهد گرفت. شرط رسيدن به انسانيت تأمين نيازهاي ريشه دار غيرمادي است[63]. از جمله نيازهايي که انسان ها از آنها غافل مي شوند و نياز به تذکر دارند نياز به دانايي، خودشکوفايي ،سعادت ابدي مي باشد.

 

اصل تأکيد به تربيت دوره کودکي

زماني که فطرت دست نخورده و الهي است يعني دوران کودکي بايد نسبت به تربيت و شکل دهي آن اقدام، و زمينه را براي مراحل بعدي رشد فراهم کرد. روح انسان در زمان کودکي، حالت انعطافي دارد هرچه انسان بزرگتر شود قابليت انعطاف آن کمتر مي شود. اينکه گفته اند: «يادگيري در کودکي مانند نقاشي و اثر گذاشتن بر روي سنگ است[64]».البته دانشمندان امروز هم به تربيت دوران کودکي بيشتر اهميت مي دهند. بچه اي که در کودکستان است از بچه دبستاني و بچه دبستاني از نوجوان دبيرستان و نوجوان دبيرستان از جوان دانشگاه، جنبه پذيرشش بيشتر است. انسان در سن پنجاه سالگي شخصيتش منعقد مي شود. البته مبالغه نبايد کرد. انسان يک موجود قابل تغيير و قابل توبه و بازگشت است و ممکن است در سن صدسالگي هم خود را تغيير دهد ولي شک نيست که حالات روحي کم کم ملکه مي شود و برگرداندن آنها دشوار مي گردد[65].

اصل توازن امور ثابت و امور متغير

انسانها در انسانيت واحد و مشترک هستند، برخي نيازهاي ثابت و مشترک دارند و چون وضع حاکم بر زندگيشان فرق مي کند، دائماً در حال تغيير هستند. از طرفي هرکدام از نيازهاي ثابت و متغير در زندگي انسان جايگاه خاص خود را دارد و بايد مورد توجه قرار گيرد. در تعليم و تربيت نيز بايد در همه عناصر اصلي تربيت بين امور ثابت و متغير توازن وجود داشته باشد؛ به عنوان مثال دانستن «حقيقت امور» يک نياز ثابت است. همه انسانها در طول تاريخ دنبال حقيقت بوده اند ولي اينکه حقيقت امور کدام است و چگونه بايد حقايق را شناخت از جنبه هاي متغير زندگي گرفته مي شود. به تعبير شهيد مطهري يکي از رموز خاتميت وجاوداني بودن دين اسلام اين است که «براي احتياجات ثابت و دائم بشر، قوانين ثابت و لايتغيري در نظر گرفته و براي اوضاع و احوال متغير وضع متغيري را پيش بيني کرده است.

پاره اي از نيازهاي بشر، چه در زمينه هاي فردي و چه در زمينه هاي اجتماعي، وضع ثابتي دارد که در همه زمانها يکسان است. نظامي که انسان بايد به غرايز خود بدهد، اخلاق ناميده مي شود و نظامي که بايد به اجتماع بدهد، عدالت خوانده مي شود و رابطه اي که بايد با خالق خود داشته باشد و ايمان خود را تجديد و تکميل کند، عبادت ناميده مي شود. برخي ديگر از نيازهاي بشر متغير است و از لحاظ قانون وضع متغيري پيدا مي کند. اسلام براي اين احتياجات متغير، وضع متغيري در نظر گرفته است. از اين راه که اوضاع متغير را با اصول ثابت و لايتغير مربوط کرده است و آن اصول ثابت در هر وضع جديد و متغيري، قانون خاص و متناسبي توليد مي کند[66].

اصل هدايت خواهي

مربي در تربيت اسلامي به هيچ بهانه اي نبايد از تربيت متربي ملول شود و مسؤوليت خود را تمام شده تلقي کند. چون تربيت، کاري خدايي است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعيتي تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم کند باز خداوند طالب هدايت و تربيت اوست. مربيان و معلماني که از مکتب اسلام تأثير اساسي گرفته باشند به طور نسبي از همين صفت مطلق الهي بايد بهره مند شده باشند. مربي اسلامي از تلاش براي ساختن و تأثيرگذاري بر روح و روان متربي لذت مي برد واين کار را عبادت تلقي مي کند. در نظام فکري شهيد مطهري نيز اين ويژگي تربيت اسلامي مورد توجه و تأکيد قرار گرفته است. اين متفکر اسلامي که از اسلام ناب بهره هاي فراوان برده، معتقد است که تعصب ما به اسلام و کساني که زير لواي اسلام زندگي مي کنند نبايد در حدي باشد که عليه آنهايي که زير لواي اسلام نيستند بدخواه باشيم و هدايت آنها را ازخداوند متعال طلب نکنيم.وقتي که اينها (افراد ضد اسلام) هدايت نمي شوند و گذشته از اين به صورت خار در سر راه ديگران درمي آيند، بايد به آنها به چشم يک مانع نگاه کرد ولي نبايد بدخواهشان بود[67].

اصل حکمت جويي

حکمت به معناي برهان خالص است. گاهي برهان قوي نيست و به شائبه هاي گوناگون آلوده است و تأثير لازم را در شنونده به جا نمي گذارد و هدايت نمي کند. همه پيامبران و انسانهاي صالح نقش حکيمانه داشته و ضمن ارائه حکيمانه پيام تلاش کرده اند انسانهاي حکيم پرورش دهند. قرآن مجيد حکمت را به حضرت لقمان به عنوان موهبتي الهي طرح مي کند. اگر خداوند به بنده صالح خود حکمت مي آموزد بنده او نيز به عنوان مربي تربيت اسلامي بايد به فراگيران حکمت بياموزد؛ يعني آنان را به سوي برهان هاي خالص راهنمايي کند، اين موضوع به قدري اهميت دارد که تفاوت نمي کند که توسط چه کسي ارائه شود. اين حديت، معروف است که: «حکمت، گمشده مؤمن است پس آن را، گر چه از منافقان، فرا گيريد»[68]. حکمت بدون شک يعني علمي که محتواي حقيقت باشد؛ علمي که استحکام و پايه داشته باشد. حالت مؤمن براي دريافت حقايق بايد حالت کسي باشد که شيء نفيسي از او گم شده و دائماً در جستجوي آن است[69].

جايگاه حکمت آموزي در تفکر اسلامي دو نکته مهم را به برنامه ريزان تعليم و تربيت و مربيان يادآور مي شود: يکي اينکه در اهداف و محتواي تربيت، حکمت را به عنوان يک محور اساسي مورد توجه قرار دهيد. دوم اينکه براي حکمت آموزي به پيام حکيمانه توجه کنيد نه به آنان که حکمت را در اختيار دارند. براين اساس مي توان در تعليم و تربيت از يافته هاي تربيتي غيرمسلمانان که صحيح بوده و با تعاليم ديني و اسلامي سازگار است براي دستيابي به اهداف نظام اسلامي بهره گرفت[70].

اصل بهره گيري از اراده

انسان موجودي مختار و با اراده است که امور خود را با اختيار انجام مي دهد. به همين دليل خداوند متعال، يافتن و حرکت کردن راه راست را برعهده خود افراد گذاشته است. هدايت الهي با اکراه و اجبار انجام نمي پذيرد بلکه از درون بايد بجوشد. آيات و روايات متعدد اين معنا را تأييد کرده اند: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ * لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ؛ اين قرآن چيزي جز تذکّري براي جهانيان نيست، براي کسي از شما که بخواهد راه مستقيم در پيش گيرد»[71]. خدايي که براي بشر، پيامبر و کتاب فرستاده است در نهايت از خود انسانها مي خواهد که خودشان را در مسير حق، مديريت و هدايت کنند. پيام الهي از جانب خداوند دريافت مي شود ولي تا خود فرد نخواهد آن پيامها مؤثر واقع نمي شوند.در تعليم و تربيت هم از اين قاعده بايد پيروي کرد. فراگيران اراده و اختيار دارند. بايد وضع را طوري ساماندهي بکنيم که آنها با اراده خود و با انگيزه قبلي به سوي کسب فضايل اخلاقي و صفات انساني حرکت کنند. خيلي از مشکلات رفتاري آدمها به افراطهاي مربيان مربوط مي شود. اگر رفتاري را بدون اقناع درون به افراد تحميل کنيم آنان پس از مدت کوتاهي به خود ما پس خواهند داد[72].

اصل تلازم و تناسب علم و عقل

عقل و علم به يکديگر نياز دارند و بايد توأم باشند. عقل براي انديشيدن به علم نياز دارد و علم براي رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زماني مي توانيم فراگير را به تفکر وادار کنيم که اطلاعاتي در اختيار او قرار دهيم. معمولاً در دو حالت براي آدمي سوأل طرح نمي شود و در نتيجه عقل به کار نمي افتد: يکي حالتي که انسان درباره يک چيز همه مطالب را بداند و دوم حالتي که هيچ چيز نداند. بنابراين شرط تعقل، علم آموزي است. حضرت امام موسي کاظم (ع) در روايتي مي فرمايد: عقل و علم بايد توأم باشد[73]. آن گاه حضرت استناد مي کنند به آيه: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ؛ اينها مثالهايي است که ما براي مردم ميزنيم، و جز دانايان آن را درک نميکنند»[74]. ببينيد عقل و علم چگونه با هم توأم شده است.[در اين آيه خداوند تعقل را مخصوص عالمان دانسته است][75].

همراه بودن علم و عقل لازم است ولي کافي نيست. علاوه بر تلازم بايد تناسب نيز وجود داشته باشد. دو وجه براي اين تناسب مي توان در نظر گرفت. وجه اول تناسب از جهت قوه عقل است. هر مرحله از رشد عقل توان خاص خود را دارد و بدون توجه به آن نمي توان باعث رشد عقلاني شد. وجه دوم از جهت ماهيت علم و عقل است. عقل نور است و براي هدايت شدن در وجود انسان قرار داده شده است. علم هم بايد نور باشد؛ يعني دانستني ها و معلومات درباره اموري باشد که دانستن آن براي رشد و کمال انسان ضروري است؛ مثلاً اگر عقل معطوف به دانستن يک قاعده يا روشي بشود که به قصد اجراي کار ناصواب و گناه تعيين شده است و يا کاري که انجام دادن يا انجام ندادن نه تنها تفاوتي ندارد بلکه اجراي آن موجب اتلاف وقت نيز مي شود. در اين حالت مي توان گفت که علم با عقل تناسب ندارد.«علم مسموع [76]اگر به علم مطبوع ضميمه نشود کافي نيست؛ يعني انسان آنچه را از بيرون مي گيرد بايد با آن نيروي باطني با آن خميرمايه و با آن نيروي تجزيه و تحليل خود بسازد تا يک چيزي از آب درآيد...»[77].

اصل انسانيت دوستي

«در تعليم و تربيت، انسان دوست بايد باشيم يا انسانيت دوست؟[78] تفکر اسلامي ضمن احترام به انسان، انسانيت را بيش از انسان محترم و ارزشمند مي شمارد. اگر انساني ارزشمند تلقي مي شود به دليل ارزشهايي است که در وجود او نهادينه شده است. چرا از انسانهاي صالح و در رأس آنها از انبيا و ائمه اطهار (ع) با تقدس و احترام ياد مي شود؟ چون آنان با فرهنگ الهي و انساني زندگي مي کنند. انسان را بايد دوست داشت به خاطر انسانيت به عبارت ديگر انسانيت را بايد دوست داشت»[79].

 با توجه به اهميت انسانيت در تفکر اسلامي دو پيام مهم براي برنامه ريزان تعليم و تربيت قابل ذکر و توجه است:

در کلاس درس همه دانش آموزان را صرف نظر از نژاد و فرهنگ مورد توجه تربيتي قرار دهيم. چون همه آنان از فطرت الهي برخوردارند و ما امانت دار فطرت الهي هستيم.

محتواي تعليم و تربيت و روش هاي آن را برمحور ارزشهاي انساني(الهي) تنظيم کنيم[80].

 

اصل جذب

استاد مطهري در خصوص ريشه هاي جذب و دفع نظرياتي را مطرح مي کند از جمله اينکه «ريشه اصلي جذب و دفع ها نيازو رفع نياز است . انسان موجودي نيازمند است و ذاتا محتاج آفريده شده است، با فعاليت هاي پي گير خود مي کوشد تا خلاء هاي خود را پر کند و حوائجش را برآورد و اين نيز امکان پذير نيست به جز اينکه به دست هايي بپيوندد و از جمعيتي رشته پيوند را بگسلد تا بدين وسيله از دست هايي بهره گيرد و از زيان دسته ديگر خود را برهاند و ما هيچ گرايش و انزجاري را در وي نمي بينيم مگر اينکه از شعور استخدامي او نضج گرفته است. و روي اين حساب ،مصالح حياتي و ساختمان فطري، انسان را جاذب و دافع پرورده است تا با آنچه درآن خيري احساس مي کند بجوشد، و آنچه را با اهداف خويش منافر مي بيند از خود دور کند و در مقابل آنچه غير از اينهاست که نه منشاء بهره هايي هستند و نه زيانبارند بي احساس باشد، و در حقيقت جذب و دفع دو رکن اساسي زندگي بشرند و به همان مقداري که از آنها کاسته شود در نظام زندگي اش خلل جايگزين مي گردد و بالاخره آنکه قدرت پر کردن خلاء ها را دارد ديگران را به خود جذب مي کند و آنکه نه تنها خلايي را پر نمي کند بلکه بر خلاء ها مي افزايد انسان ها را از خود طرد مي کند و بي تفاوت ها همچو سنگي در کناري»[81].

نتيجه اينکه مربي در صورتي مي تواند متربي را جذب نمايد که بتواند خلاء ها و نيازهاي او را بر طرف نمايد.

اصل پيوند تربيت با معنويت

بين تربيت و معنويت رابطه ذاتي وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربيتي بايد از طريق دعا و نيايش، جهت فعاليتها را به سوي خداوند معطوف کنيم تا هدفهاي تربيتي تحقق يابد. به قدري اين ارتباط تربيت و معنويت قوي است که اگر برخي ارزشهاي انسان که مورد قبول دين اسلام هم هست در وجود کسي باشد نهايتاً آن انسان به سوي معنويت الهي حرکت خواهد کرد.«اگر انسان علاقه مند به تربيت خودش و فرزندانش به تربيت اسلامي هست و يا مي خواهد افرادي را تربيت کند واقعاً بايد به مسأله نيايش، دعا و عبادت اهميت بدهد و اصلاً مساله عبادت، قطع نظر از اينکه پرورش يک حس اصيل است تأثير زيادي بر ساير نواحي آن دارد»[82].

 اعمال و رفتار انسان يک صورت و يک سيرت دارد. ممکن است دو نفر يک کار را انجام دهند يکي از آنها کار را براي يک هدف دنيوي انجام دهد و ديگري همان کار را براي رضاي خدا به انجام رساند. دومي سيرت الهي دارد و با معنويت درآميخته است در نتيجه ارزش و جايگاه ويژه پيدا مي کند[83].

در پايان اين بخش گفتني است که يکي از افرادي که در زمينه اصول آموزش و پرورش بحث هاي اساسي دارد کرشن اشتاينر مي باشد؛ او نظريه تربيتي خود را در هفت اصل (فعاليت،کمال،حريت،سنديت،تفرد،اجتماع وتناسب وضع و عمل) خلاصه مي کند[84].

سرفصل: هدف هاي آموزش و پرورش

مطلب درسي: اهداف آموزش و پرورش

از جمله عواملي که تقريبا هميشه نقش تعيين کننده کيفيت آموزش و پرورش را ايفا کرده است و ايفا مي کند، و يکي از مباحث مهم فلسفه آموزش و پرورش به شمار ميرود، «هدف» يا هدفهاي تربيتي است. يعني مجموعه تغييرات شناختي، رواني- حرکتي و عاطفي که مي خواهند در متربيان پيدا شود؛ يا وضع مطلوبي که انتظار داريم در پايان دوره تربيت، در متربي يا محصل پيدا شود[85].

هدف در تعليم و تربيت، به معناي وضع نهايي و مطلوبي است که به طور آگاهانه، سودمند تشخيص داده شده است و براي تحقق آن، فعاليت هاي مناسب تربيتي انجام مي گيرد[86]. يکي از مسائل مهم در برنامه هاي تربيتي تعيين اهداف است. دانشمندان مسلمان براي تعليم و تربيت اهداف گوناگوني ذکر کرده اند که اغلب در آرمان هايي مانند رسيدن به کمال، هدايت به سوي سعادت، آزادي و رستگاري، عدالت خواهي، رسيدن به قرب الهي و ... مشترک هستند.

از آنجا که انسان موضوع تربيت است، توجه به نيازهاي او همواره منبعي مهم ـ يا تنها منبع ـ براي انتخاب اهداف تربيتي است؛ منابعي که در شناخت اين نيازها مؤثرند، سه دسته مي باشند: علم، فلسفه و دين. هر يک از اين سه منبع، مبنايي براي گزينش اهداف تربيتي انسان مي تواند باشد و استحکام بنيان هاي تربيتي تنها در صورتي حاصل مي شود که از هر سه مبنا براي رفع نيازها و ارائه اهداف، استفاده گردد[87].

هدف اساسي تربيتي مکتب اسلام پرستش خداي يگانه است که رشد و تکامل انسان در پرتو آن حاصل مي شود. پرستش خدا يعني قدم در راه کمال گذاشتن ودر مسير حق حرکت کردن، حرکتي که انسان را براي سعادت ابدي و ملاقات پروردگار آماده مي کند. علاوه بر پرستش خدا هدف هاي زير جزء هدف هاي تربيت اسلامي هستند: تقوا، تعليم حکمت، عدالتخواهي، تکامل انسان، برادري و همکاري، دوستي با ملل ديگر، پرورش نيروي تفکر، پرورش روح اجتماعي و پرورش شخصيت اخلاقي.[88]

«يکي ديگر از صاحب نظران، اصلاح رابطه را هدف کلي ناميده و آن را در پنج بعد مطرح کرده است: اصلاح رابطة انسان با خدا، اصلاح رابطة انسان با خود، اصلاح رابطه انسان با جامعه، اصلاح رابطة انسان با طبيعت و اصلاح رابطة انسان با تاريخ»[89].

سرفصل: ارتباط اصول با روش هاي آموزش و پرورش

مطلب درسي1: مقدمه

«اصل» منشأ انتخاب روش است. «روش» راه يا طريقي است که بين اصول و هدف امتداد دارد و عمل تربيتي را منظم ميگرداند و سبب ميشود که معلم به هدفش برسد. هدف آموزش و پرورش به وسيله اصول و روشهاي مرتبط تحقق پيدا ميکند.

رابطه ميان مفاهيم مذکور را ميتوان چنين نشان داد:

 

 

مطلب درسي2: روش هاي آموزش

روش هاي آموزش در مباحث تعليم وتربيت از گستردگي و وسعت قابل ملاحظه اي برخوردار است. بر اين اساس و با معيارهاي مختلفي اين روش ها طبقه بندي و مطرح شده اند. که مي توان به معيارهاي تاريخي، ميزان فعاليت و مشارکت يادگيرنده در امر يادگيري و... اشاره نمود. در زير به برخي از روش هاي آموزش مستقيم و تعاملي که توسط پيامبر اکرم(ص) به کار برده شده است، اشاره مي شود.

الف)آموزش مستقيم

1- آموزش به شيوه خطابه[90]

پيامبر اسلام (ص) در مناسبت ها و شرايط گوناگون به شيوه سخنراني و خطابه هايي جذاب و دلنشين[ مسايل را به مخاطبين آموزش مي دادند] اما آنچه مهم است تأثير گذاري اين فن و اين شيوه آموزشي و تربيتي در بين انسانهاست. و پيامبر اسلام(ص) از اين شيوه در مناسبت هاي گوناگون استفاده مي کرد.

خطابه هاي نخستين پيامبر اکرم(ص)، پيرامون آموزش اصول و مسايل ديني بود چنانکه مي توان گفت اولين خطابه حضرت رسول(ص) پس از بعثت زماني بود که بر فراز کوه صفا مردم را به خدا پرستي دعوت کرد و اين خطابه ها (به عنوان يک روش) متناسب با رشد مردم، در راستاي نيازمندي هاي فردي و اجتماعي آنها صورت مي گرفت.

به عنوان مثال مرد انصاري خانه جديدي در يکي از محلات مدينه خريد و به آنجا منتقل شد ، تازه متوجه شد که همسايه بدي نصيب وي شده، به حضور رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «در فلان محله، ميان فلان قبيله، خانه اي خريده ام و به آنجا منتقل شده ام متأسفانه نزديکترين همسايه ي من شخصي است که نه تنها وجودش براي من خير و برکت و سعادت نيست، از شرش نيز در امان نيستم، اطمينان ندارم که موجبات زيان و آزار مرا فراهم نسازد. رسول اکرم(ص) چهار نفر؛ علي ، سلمان، ابوذر، و شخصي ديگر را ـ که گفته اند مقداد بوده است ـ مأمور کرد، با صداي بلند در مسجد بر عموم مردم از زن و مرد ابلاغ کنند که؛ « هرکس همسايگانش از آزار او در امان نباشند ايمان ندارد.»

اين اعلان در سه نوبت تکرار شد. بعد رسول اکرم(ص) در حالي که با دست خود به چهار طرف اشاره مي کرد فرمود: «از هر طرف تا چهل خانه، همسايه محسوب مي شوند»[91].

در اين روايت، پيامبر اکرم (ص) به جهت اهميت و درک موضوع چند نفر را امر فرمود تا همگي به صورت خطابي جمله اي که در بردارندة پيام مهم حق همسايه است را از مکاني عمومي اعلام کنند تا مردم به اهميت آن پي ببرند.

همچنين روزي سه نفر از زنها، به حضور رسول اکرم(ص) آمدند و از شوهران خود شکايت کردند. يکي گفت : شوهر من گوشت نمي خورد. ديگري گفت: شوهر من از بوي خوش اجتناب مي کند. سومي گفت: شوهر من از زنان دوري مي کند. رسول خدا(ص) بي درنگ درحالي که به علامت خشم ردايش را به زمين مي کشيد، از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد و فرياد کرد: چه مي شود گروهي از ياران مرا، که ترک گوشت و بوي خوش و زن کرده اند؟!همانا من خودم ، هم گوشت مي خورم و هم بوي خوش استعمال مي کنم و هم از زنان بهره مي گيرم، هرکس از روش من اعراض کند از من نيست[92].

با توجه به موارد ذکر شده به نظر مي رسد خطابه مي تواند انواع مختلف نظير خطابه هاي فردي و گروهي داشته باشد. که هريک متضمن تاثيرات خاص خود مي باشد.

2- آموزش به شيوه تمثيل

در امر آموزش، استفاده از مثال هاي زيبا، در فرايند يادگيري و تنوع و نشاط آن سهم زيادي دارد. پيامبر اسلام (ص) همانند قرآن مجيد از مثال هاي زيادي در مناسبت هاي گوناگون براي رساندن پيام الهي و ياد دادن حقايق معنوي استفاده نموده است استفاده از تمثيل موجب مي شود که مخاطب مطلب را ساده تر بياموزد. پيامبر اسلام(ص) براي آنکه بفمهاند که دين اسلام، دين منطقي و معتدلي است و نبايد انسانها با فشار آوردن و سختگيري بيش از حد، فکر کنند که زودتر به مقصد مي رسند بلکه اين امر چه بسا موجب شود که اصلاً به مقصد نرسند خطاب به جابر فرمود: اي جابر! دين اسلام، دين با متانتي است. با خودت با مدارا رفتار کن. اي جابر! انسانهايي که خيال مي کنند با فشار آوردن و سختگيري بر خود زودتر به مقصد مي رسند، اشتباه مي کنند آنها اصلاً به مقصد نمي رسند. مثل آنها، مثل آدمي است که مرکبي به او داده اند که از شهري به شهر ديگر برود. او خيال مي کند که هر چه بيشتر بر مرکب فشار بياورد، زودتر مي رسد. منزل اول و دوم و سوم را ممکن است در ظرف يک روز برود. اما ناگاه متوجه مي شود که حيوان بيچاره را زخمي کرده است و حيوان هم از راه مانده است در اينجا به مقصد که نرسيده است هيچ، مرکب خويش را هم ناقص کرده است[93].

يکي از شيوه هاي جذاب آموزشي و تربيتي پيامبر اسلام(ص) توجه به امور عيني در امر آموزش بود يعني: حضرت تنها به گفتارهاي صرفاً نظري و عقلاني در حوزه هاي مختلف بسنده نمي کرد. بلکه در آموزش از امور ملموس و محسوس که قابل احساس براي مخاطبان است استفاده مي کرد زيرا براي انسان درک امور محسوس به مراتب از درک امور معقول و نظري آسانتر است و پيامبر(ص) از امور محسوس و قابل تجربه و طبيعي انسانها را به امور غير محسوس و ماوراء طبيعي هدايت مي نمود.

حضرت(ص) براي نشان دادن علاقة بسيار خويش به نماز از تشبيه معقول به محسوس استفاده فرمود و خطاب به ابوذر فرمود: «اي اباذر، خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داد و ميل به آن را در من به مانند ميل گرسنه به غذا و ميل تشنه به آب قرارداد. با اين تفاوت که گرسنه هرگاه غذا ميل کند سير مي شود و تشنه هرگاه آب بياشامد سيراب مي شود، ولي من از نماز ـ هرگز ـ سير نمي شوم»[94].

در اين روايت زيبا پيامبر (ص) در امر آموزش و تربيت ذهنها را به سمتي سوق مي دهد که مردم هر روز با آن ارتباط دارند و آن توجه به امور عيني است که بستر بهتر فهميدن مخاطب را فراهم مي نمايد.

ب)آموزش تعاملي

1- آموزش به شيوة پرسش و پاسخ

پيامبر اکرم(ص) در روند آموزش و تعليم خود موارد زيادي سؤال مي کرد تا جواب سؤال يا به واسطه خود فراگيران به دست آيد يا به جواب سؤال نزديک شود يا حداقل زمينه بهتر، جهت پاسخ صحيح توسط خود پيامبر(ص) فراهم آيد. در اين روش پيامبر(ص) ضمن بيرون کشيدن اطلاعات مخاطبين و ارزيابي وسعت دايرة اطلاعات آنها متناسب با آن، جواب مي داد. نکته جالب آن است که پرسش هاي پيامبر(ص) کاملاً به صورت دقيق و متناسب با موقعيت و در فاصله هاي زماني مشخصي بود تا مخاطب خود شخصاً درگير موضوع شود و فرصت تفکر را بيابد. البته گاهي پيامبر(ص) ابتدا خود پرسش مي کرد و گاه زمينه را طوري فراهم مي نمود که مخاطب در ذهنش سؤال ايجاد شود و با توجه به اينکه آن سؤال محصول ذهن مخاطب بود جواب پيامبر(ص) چنان براي او قابل تفهيم بود که بهتر از آن امکان نداشت. در روايتي پيامبر(ص) که به اصحاب خود فرمود: برادر خود را ياري کنيد، چه مظلوم باشد چه ظالم. بلافاصله يکي از صحابه سؤال کرد: يا رسول الله، اگر او مظلوم باشد، ياري اش مي کنم اما بفرماييد چگونه مي توانم يک ظالم را ياري دهم؟ پيامبر(ص) جواب داد : در آن صورت او را از بي عدالتي باز دار! چرا که کمک واقعي، بازداشتن او از ظلم است.[95]

اين روايت به خوبي روشن مي نمايد که يک جمله دقيق چگونه ذهن مخاطب را تحريک مي کند و چه سؤال زيبايي براي او مطرح مي شود و چه زيباتر حضرتش(ص) پاسخ مي دهد.

خدمت رسول خدا (ص) از مردي ستايش کردند تا آنجايي که همة خصال خوب را برايش شمردند، رسول خدا (ص) فرمود: عقل او چگونه است؟ عرض کردند: اي رسول خدا! ما به شما از کوشش وي در عبادت و کارهاي خير او گزارش مي دهيم، شما از عقلش پرسش مي نماييد؟! حضرت(ص) فرمود: به راستي احمق به خاطر کم خرديش به مراتب بيشتر از بدکردار، گرفتار فسق و فجور مي شود. فرداي قيامت مردم تنها به عقلي که دارند به درجات بالا و به قرب پروردگار خود مي رسند.[96] در اين روايت زيبا حضرت رسول(ص) براي مشخص کردن جايگاه عقل در اسلام چگونه با سؤال و سپس جواب اصحاب، آموزه خويش را بيان مي کند.

اين شيوه به دليل درگير شدن مخاطب موجب نشاط او مي گردد و باعث مي شود مطلب در ذهن و قلب وي بهتر جاي بگيرد.

2- آموزش از طريق رسانه

پيامبر اسلام(ص) متناسب با امکانات موجود از وسايل کمک آموزشي براي رساندن پيامهاي الهي و تربيتي خود استفاده مي نمود و اين امر علاوه بر کمک، به بهتر فهميدن، از يکنواختي در امر آموزش جلوگيري ميکرد و با ايجاد تنوع و جذابيت، امر آموزش و تربيت را سهل مي نمود. جابربن عبدالله ميگويد: پيامبر(ص) بر روي زمين جلوي خود، خطي مستقيم کشيد و فرمود: اين راه خداست سپس خطوطي مورّب به آن خط وصل کرد و فرمود: اين ها همه راههايي است که بر سر هر يک شيطاني قرار دارد که به آن دعوت مي کند، سپس دست خود را روي خط مستقيم گذاشت و اين آيه را تلاوت کرد: «اين راه مستقيم من است، از آن پيروي کنيد و از راههاي پراکنده پيروي نکنيد که شما را از راه حق دور مي سازد اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش مي کند، شايد پرهيزکاري پيشه کنيد»[97].[98]

پيامبر اکرم(ص) با استفاده از ابزار آموزشيِ در اختيار، به ياران خود فهماند که راه حق هميشه واحد است اما راههاي باطل، زياد؛ که براي هر يک از آنها شيطاني است که گمراهان را به آن سو مي کشاند.

پيامبر(ص) سه چوب را در فواصل مختلف يکي را جلوي خود دومي را کنار آن و سومي را دورتر قرار داد و فرمود: آيا مي دانيد اين چوبها چيستند؟ عرض کردند: خدا و رسولش داناترند. پيامبر (ص) فرمود: اين چوب (اولي) انسان است و آن (دومي) اجل و مرگ او و آن ديگري آرزوي اوست که فرزند آدم را گرفتار خود مي سازد و پيش از رسيدن به آرزو، مرگ او را فرا مي گيرد[99].

پيامبر اکرم(ص) با استفاده از اين ابزار آموزشي ساده به زيبايي اين حقيقت را که انسان بايد بفهمد که به مرگ چقدر نزديک است و نبايد در تخيلِ نيل به آرزوهاي نامحدود که با مانعي همچون مرگ روبروست فرو رود.

استفاده از شيوه عيني و تجربي در امر آموزش

در حديث گويا و بيدار کننده اي از امام صادق(ع) مي خوانيم رسول خدا(ص) وارد زمين بي آب و علفي شد به يارانش فرمود هيزم بياوريد. عرض کردند اي رسول خدا(ص) اينجا سرزمين خشکي است که هيچ هيزمي در آن نيست فرمود: برويد هر کدام هر مقدار مي توانيد جمع کنيد. هريک از آنها مختصر هيزم يا چوب خشکيده اي با خود آورد همه را پيش روي پيغمبر(ص) روي هم ريختند سپس پيامبر(ص) فرمود: «اينگونه گناهان کوچک روي هم متراکم مي شوند (و شما براي تک تک آنها اهميتي قائل نيستيد)»[100].

اين حديث تکان دهنده ترسيمي است گويا از تراکم گناهان کم اهميت و آتش عظيمي است که از مجموع آنها زبانه مي کشد.[101]

در اين سيرة، پيامبر(ص) براي عيني کردن اين حقيقت که گناه گرچه کم و کوچک باشد، ولي در اثر تکرار، زياد و بزرگ مي شود، اصحاب را متوجه جمع شدن هيزم هايي کرد که در ابتدا در آن بيابان خشک و بي آب و علف به چشم نمي آمدند.

4- آموزش به شيوه نمايشي(الگو)

پيامبر اکرم(ص) تنها به آموزش نظري اکتفا نمي کرد بلکه از آموزش هاي عملي به صورت انجام دادن خودِ عمل نيز استفاده مي نمود اين شيوه که از بهترين شيوه هاي آموزشي و تربيتي است بسيار در تحقق اهداف آموزشي و تربيتي مؤثر است يعني: يکبار گفته مي شود که چگونه بايد وضو گرفت و يکبار وضو گرفته مي شود تا ديگران ياد گيرند. پيامبر(ص) گاهي در بين مردم وضو مي گرفت و مي فرمود کسي که اينگونه وضو بگيرد گناهان گذشته و آينده اش بخشيده مي شود و نماز و رفتنش به سمت مسجد پاداش دارد»[102].

مطلب درسي3: روش هاي تربيت

وقتي از هدف و محتواي تربيت سخن مي گوييم مي دانيم طبعا مسئله روش تربيتي نيز مطرح مي شود. روش هاي تربيتي به نوبه خود مي توانند خشک و غيرقابل انعطاف و احيانا خشن و در نتيجه نامطلوب باشند و برعکس ممکن است منطبق بر نيازها و علايق و شخصيت کودک به عنوان انساني بالقوه داراي اراده و مختار باشند که تا حد زيادي مطلوب و با ارزش است در هر حال مطلوبيت يا عدم مطلوبيت روش ها بر اساس نظام ارزشي و اخلاقي و معيارهاي فرهنگي هر جامعه سنجيده و معين مي شود. مثلا در فرهنگ اسلامي که انسان موجودي داراي اراده و قدرت انتخاب شناخته مي شود کاربرد هر روشي که در تضاد با اين اصل باشد نادرست است بر اين اساس انتخاب و کاربرد روش هايي که متضمن اطاعت کورکورانه و تحميل درس يا عقيده باشد فاقد اعتبارند و حتي روايي روش هايي از قبيل شرطي کردن- تا زماني که به عنوان تنها روش يا محور تربيت تلقي مي شود- مشکوک به نظر مي رسد[103].

والدين، معلم ومربي بايد با روشها و شيوههاي عملي و اجرايي تربيت بر اساس مباني ، اهداف و اصول تعيين شده آشنا باشند تا از ميان آنها، روشي را كه با شرايط ويژه متربي سازگار است برگزينند و در تربيت فرزند، دانش آموز و متربي خويش ازآن بهره گيرند مانند روشهاي اسوه سازي، مهرورزي، تشويق، تنبيه، عبرت آموزي و...[104] . در ادامه به برخي از اين روش ها پرداخته مي شود.

روش الگويي (اسوه سازي)

مهم ترين نوع يادگيري انسان، يادگيري مشاهده اي است. بر همين اساس، يکي از روش هاي تربيت، تربيت به وسيله الگو است، که مي توان آن را «روش الگويي» ناميد. اين روش در سرتاسر زندگي و ابعاد مختلف آن کاربرد دارد و از آن جا که محتواي تربيت را به صورت عيني و عملي ارائه مي دهد، در انتقال مفاهيم و آموزش برنامه هاي تربيتي، بسيار مؤثر است. شايد به همين دليل است که در منابع اسلامي، بر بهره گيري از الگو و پيروي از اسوه هاي حسنه تأکيد شده است[105].

اين روش به دليل عيني و محسوس بودنش و نيز به سبب ميل و گرايش ذاتي انسان به الگوگيري، روشي بسيار مؤثر و سريع در تربيت است؛ و هر چه نمونه ارائه شده، از کمال بيشتري و جاذبه فراگيرتري بهره مند باشد، اين روش از کارآيي بيشتري برخوردار خواهد بود. تربيت ابتدايي انسان به طور طبيعي با روش الگويي شکل مي گيرد کودک در سال هاي نخست زندگي از والدين، اطرافيان، همبازي ها، همنشينان، معلمان و مربيان الگو مي گيرد و شخصيت او از اين طريق ساخته مي شود[106].

خداوند در قرآن مي فرمايد: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ يَرْجُواللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِيراً؛[107] مسلّماً براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود، براي آنها که اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد ميکنند» همچنين مي فرمايد: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ؛[108] براي شما سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم و کساني که با او بودند وجود داشت» و نيز مي فرمايد: «أُولئِکَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ؛[109] آنها کساني هستند که خداوند هدايتشان کرده؛ پس به هدايت آنان اقتدا کن»

روش مهرورزي

محبت و مهرورزي نياز طبيعي و اساسي انسان است. کودک خردسال مي خواهد او را در آغوش گرفته، اين سو و آن سو ببرند. وي مايل است با کسي بازي کند و کسي او را دوست بدارد و با او حرف بزند. اينها همه احتياجاتي است که بايد ارضا شود. مولوي به عنوان يک انديشمند مسلمان شيوه مهرورزي و محبت را شيوه اي نافذ و ثمر بخش دانسته است که آدمي را از درون دگرگون مي سازد و مربي با مهرورزي مي تواند متربي را دلبسته خويش گرداند و زمينه تربيت پذيري او را هموار نمايد و از اين طريق اعتماد متربي را جلب کند تا او همه ي رازهاي درون خود را با مربي باز گويد. مهرورزي آدمي را آماده مي سازد که به تکاليف سخت تن دهد، چنانکه شاه را آماده مي سازد که به بندگي تن دهد:

از محبت، مرده زنده مي شود   وز محبت شاه بنده مي شود

اين سخن همه انديشمندان اسلامي است که در حقيقت از اسلام گرفته شده است[110]. راز پيشرفت اسلام نيز در مهرورزي پيامبر اسلام (ص) به مردم نهفته است: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک؛[111] به برکتِ رحمت الهي ، در برابر مردم نرم (و مهربان) شدي! و اگر خشن و سنگدل بودي ، از اطراف تو ، پراکنده مي شدند».

روش تشويق و تنبيه

در تعليم و تربيت اسلامي روش اصلي تشويق است زيرا اساس تربيت بر سهولت محبت و ملايمت است. وانگهي از طريق تشويق مي توان انگيزه و ميل و رغبت متربي را به انجام دادن کارهاي مطلوب افزايش داد و ميل فطري او را به مهر و محبت و قدرشناسي تامين و اعتماد او را جلب کرد. روش تشويق و تنبيه راهي مناسب در برانگيختن انسان به سوي خير و صلاح و بازداشتن آدمي از شر و فساد است و چنانچه اين روش بدرستي و بر اساس آداب آن به کار گرفته شود، نقشي مؤثر و مفيد در تربيت و سازندگي شخصيت انسانها دارد.

خداي متعال به صورت هاي مختلف بندگانش را تشويق مي کند و تنبّه مي دهد و راه تربيت و هدايت را بر آنان مي گشايد، چنانکه شأن همه پيام آوران الهي بشارت و انذار (مژده دادن و بيم دادن) است؛ و آنان که هدايت مي پذيرند، تشويق مي شوند و آنان که به هدايت پشت مي کنند، تنبيه مي شوند[112].

اسلام اصل تشويق و تنبيه را پذيرفته است؛ زيرا نيکي و بدي را يکسان نمي بيند و به نيکوکاران و بدکاران يکسان جزا نمي دهد: «وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ؛[113] هرگز نيکي و بدي يکسان نيست». البته در صورتي که تشويق موثر واقع نشود و خطا و تخلّفي از سوي متربي صورت پذيرد به منظور آگاهي دادن به او و جلوگيري از تکرار تخلّف و نيز به منظور سالم سازي فضاي خانواده، مدرسه و جامعه مي توان ابتدا به انذار و سپس به تنبيه روي آورد. بدون شک روي آوردن به تنبيه نه از سر تشفّي خاطر[114] که به منظور هدايت و تضمين سعادت است. چون چشم پوشي از خطا کاري ها و تخلفات، نقض غرض تربيت است. براين اساس تشويق و تنبيه براي بالندگي و رشد تعليم و تربيت و ضمانت اجراي آن ضرورت دارد و نمي توان به يکي بدون ديگري روي آورد[115]. لازم به ذکر است تنبيه متربي صرفا با حصول سه شرط مجاز است:

براي تاديب راهي جز تنبيه باقي نمانده باشد.

اجازه قبلي ولي گرفته شده باشد.

موجب سرخي، کبودي و جراحت نشود. در غير اين صورت پرداخت ديه لازم مي باشد[116].

روش موعظه حسنه

موعظه حسنه از روش هاي پذيرفته شده در تعليم و تربيت اسلامي است. موعظه گفتار سنجيده و به موقعي است که به منظور آگاهي دادن و دعوت به خير و صواب از دل برخيزد و از سر اعتقاد و خير خواهي و شفقت به نرمي بيان شود. نقش موعظه حسنه اين است که غفلت را مي زدايد ، خشم و شهوت را فرو مي نشاند، قساوت را از دل مي برد و صفا و جلا و نرمي و رقت را جايگزين آن مي سازد.[117] خداوند حکيم نه تنها خود را موعظه کننده دانسته و قرآن را کتاب موعظه قلمداد کرده است، بلکه به پيامبر بزرگ اسلام(ص) فرمان مي دهد که مردمان را با روش موعظه حسنه به دين دعوت نمايد:«اُدع ُ الي سَبيل ِ ربّکَ بالحکمة ِ و المَوعظة ِ الحَسنة؛[118]اي پيامبر ! مردم را با گفتار حکمت آميز و پند نيکو به راه پروردگارت دعوت كن.

روش عبرت آموزي

از جمله روشهاي تربيتي قرآن کريم و پيشوايان معصوم روش عبرت آموزي است. عبرت آموزي روشي است که آدمي از رخدادهاي مشهود عبور مي کند و به ارزيابي آنها مي پردازد و به ناپيداها مي رسد و براي زندگي خويش رهنمودي تازه به دست مي آورد و از تکرار خطاها جلوگيري مي کند. از اهداف تربيت الهي اين است که انسان وقتي به تاريخ و حوادث روزگار و تطورات آن مي نگرد، عبرت بگيرد[119]. قرآن کريم مي فرمايد: «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَار؛[120] پس عبرت بگيريد اي صاحبان بصيرت».

روش داستان سرايي

زبان قصه يا داستان سرايي يکي از روش هاي تربيت است که داراي جاذبه و نفوذ ويژه اي است و از طريق آن مي توان حقايق و واقعيات زندگي را به زيبايي تام ترسيم و اثر آن را در افراد مشاهده کرد. قرآن کريم براي هدايت مردم از روش بيان قصه استفاده کرده است: «وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ؛[121] ما از هر يک از سرگذشتهاي انبيا براي تو بازگو کرديم، تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم؛ و ارادهات قوّي گردد. و در اين (اخبار و سرگذشتها) براي تو حقّ، و براي مؤمنان موعظه و تذکّر آمده است.

ابن سينا، شيخ اشراق، مولوي و بسياري از فيلسوفان با نوشتن قصه هاي عرفاني و اخلاقي به آگاه کردن افراد پرداخته اند[122].

در پايان اين فصل تذکر اين نکته لازم است که بيان مطالب درسي با گفتمان الهي در صورتي تاثير گذار است که مدرّس به صفات پسنديده و رفتار صحيح آراسته باشد.

رفتار صحيح استاد شرط تاثيرگذاري گفتنمان الهي

معلم و استاد نه تنها نقش تربيتي دارد بلکه به دليل تقدّم تربيت و اخلاق بر دانش (به معناي اطلاعات)، نقش تربيتي وي مهمتر و مقدّم بر نقش آموزشي است. همچنين گفته شد که نقش تربيتي معلم و استاد مي تواند در قالب رفتاري يا گفتاري باشد. از آنجا که رسالت اين کتاب کمک به مدرّسان محترم در ايفاي نقش تربيتي در قالب گفتاري است، در کتاب حاضر فقط به مباحث گفتاري پرداخته شده است و بخش رفتاري به کتاب ها و منابع مربوطه (مانند آداب تعليم و تربيت يا اخلاق حرفه اي)که در اين زمينه وجود دارد يا مي تواند تاليف شود، واگذار شده است اما چون بخش رفتاري بسيار مهم و تاثير گذار است و بدون آن گفتار معلم و استاد کم تاثير يا بي تاثير مي شود و حتي ممکن است گاهي نتيجه عکس بدهد؛ برخي نکات به صورت فهرست وار ذکر مي شود. اميد آنکه خداوند متعال به نويسندگان و خوانندگان عزيز توفيق عمل عنايت فرمايد.

برخي از وظايف معلمان و استادان که عمل به آن در تربيت دانشجويان اثر دارد:

حسن خلق و خوش رفتاري

رعايت عدالت و تساوي نسبت به فراگيران

جرات علمي(مقلّد نبودن در مسائل علمي)

آزاد انديشي (جزم انديش نبودن)

شجاعت علمي (اعتراف به اشتباه، اعتراف به درست بودن نظر دانشجو در جاي خود، گفتن «نمي دانم» (در مواقع لزوم)

پاک و با صفا بودن (داشتن معنويت)

دوري از مواضع تهمت

نظم در ورود و خروج ( نظم استاد)

حضور در کلاس با مطالعه ي قبلي

اخلاص در عمل ( اخلاص در تدريس و...)

رعايت احکام شرعي

سخاوت علمي (انفاق علم)

خوش زباني و عفت کلام

آراستگي

صداقت

اهل عمل بودن

وارستگي( دنيا پرست نبودن)

ادب و تواضع

استمرار علم آموزي (به روز بودن اطلاعات رشته تخصصي خود)

پرهيز از جدل و ستيز در بحث

اطمينان از صلاحيت علمي خود براي تدريس درس مربوطه

عشق و علاقه به علم و معلّمي

دوست داشتن دانشجويان خود و دلسوزي نسبت به آنان

توجه به حالات روحي و مشکلات احتمالي دانشجويان در حدّ امکان

اطلاع از نام و مشخصات دانشجو

در نظر گرفتن استعداد دانشجويان هنگام تدريس

احترام به دانشجو و اهميت دادن به افکار و نظرات او

خودداري از قبول انواع هدايا مگر در صورتي که دانشجو انتظار بيجايي نداشته باشد و استاد مطمئن باشد بر قضاوت و نمره دهي او تاثيري ندارد.

ارجاع دادن به استاد بهتر در صورت لزوم

ياد کردن ساير اساتيد و همکاران به نيکي

تکريم و احترام نسبت به دانشمندان از جمله دانشمندان رشته خود

تقبيح و تحقير نکردن علومي که خود در آن ها تخصص ندارد

وقار و متانت

تعيين و تنظيم نحوه نشستن خود و دانشجويان

احترام ويژه به شاگردان با فضيلت و قدرداني از امتيازات آنها

استفاده از بهترين قواعد و روش تدريس و تفهيم

توجه به فضا، هوا، دما و نور کلاس

رعايت تناسب صدا با محيط درس

مراعات کلاس هاي مجاور

آماده کردن کلاس براي مدرّس بعدي (مانند پاک کردن تخته سفيد و...)

اهميت دادن به نظم دانشجويان در ورود و خروج، رعايت سکوت و...

حوصله و مدارا در پاسخگويي به سوالات دانشجويان

ايجاد روحيه پژوهشگري و تحقيق در دانشجويان به جاي روحيه حفظ کردن

تربيت عقلاني دانشجو و پرورش عقل وي در کنار آموختن علم

شروع کلاس با نام خدا و اعلان پايان با دعا يا صلوات

توقف در کلاس بعد از پايان درس

اساتيد محترم مي توانند جهت مطالعه بيشتر به کتاب هاي مربوطه از جمله ترجمه کتاب مُنيه المُريد تاليف شهيد ثاني که با نام آداب تعيلم و تربيت در اسلام توسط حجه الاسلام و المسلمين دکتر سيد محمد باقر حجتي ترجمه شده است؛ مراجعه نمايند.[123]

 

 


[1]. نوعي از تعريف که شخص در عرضه آن آزاد است و آنچه را که درست مي داند بکار مي برد.

 

[2]. اين مکتب بر آن است که وظيفه فلسفه فهميدن جهان از راه کاربرد درست واژه ها است. بسياري از معضل هاي فلسفي نه از ذات موضوع، بلکه از کاربرد نادرست زبان ناشي شده است(ر.ج. هالينگ ديل، مباني و تاريخ فلسفه غرب، ترجمه عبدالحسين آذرنگ (انتشارات کيهان، 1364) ص180)

 

[3]. روش تدريس پيشرفته، صص3- 2.

 

[4]. اصول و مباني آموزش و پرورش، ص23.

 

[5]. همان، ص23.

 

[6]. فلسفه تعليم و تربيت، ص25.

 

[7]. رابطه تعليم و تربيت از منظر قرآن، ص80.

 

[8]. علق/ 5- 1.

 

[9]. آل عمران/ 164.

 

[10]. رابطه تعليم و تربيت از منظر قرآن، ص82.

 

[11]. نگرشي بر تعامل فقه و تربيت، ص 59.

 

[12]. روانشناسي پرورشي نوين: روانشناسي يادگيري وآموزش، ص 37.

 

[13]. آن چه در اينجا مورد تأکيد قرار گرفته مطلوبيت و ارزش «کمال» است نه اين که مطلوبيت چيست و چه چيزي ارزشمند است؟ يعني ارزشيابي کمالات مربوط به شناخت يا کنش و گرايش مسئله بعدي است. اينکه شناخت حاصل شده يا علم آموخته شده چه مطلوبيت و چه ارزشي دارد يا رفتارها و حرکات و گرايش هاي پيدا شده در فرد، داراي ارزش مثبت است يا منفي، بايد در ارتباط با فلسفه مسلط اجتماعي، آرمان ها و ايده آل هاي حاکم بر جامعه مورد ارزيابي قرار گيرند و طبيعي است که در جوامع مختلف، متفاوت ارزيابي خواهند شد.

 

[14]. Cognitive

 

[15]. Psychomotor

 

[16]. Affective

 

[17]. روش تدريس پيشرفته، صص4- 6.

 

[18]. رابطه تعليم و تربيت از منظر قرآن، ص 82.

 

[19]. شمس/ 7 - 10.

 

[20]. صحيفه نور، ج 14، ص 153.

 

[21]. فطرت، ص 43.

 

[22]. چيستي و اهداف تربيت، ص30.

 

[23]. روش تدريس پيشرفته، ص6.

 

[24]. teaching

 

[25]. Donell

 

[26]. Reeve

 

[27]. smite

 

[28]. روانشناسي پرورشي نوين: روانشناسي يادگيري و آموزش، ص 36.

 

[29]. روش تدريس پيشرفته، ص 8.

 

[30]. جمعه/ 2

 

[31]. مباني و اصول آموزش و پرورش، ص 47.

 

[32]. نهج البلاغه، حكمت 351.

 

[33]. همان، حكمت 70.

 

[34]. زمر/9.

 

[35]. انعام/ 50.

 

[36]. جمعه/ 2.

 

[37]. زندگاني خاتم پيامبران و ائمه معصومين، ص 58 .

 

[38]. تربيت مذهبي کودک، ص7.

 

[39]. يَا مُحَمَّدُ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ هُوَ يَأْمُرُكَ أَنْ تَعْتَزِلَ عَنْ خَدِيجَةَ أَرْبَعِينَ صَبَاحا »(بحار الانوار،ج 16، ص78).

 

[40]. مباني و اصول آموزش و پرورش، ص34- 37.

 

[41]. وسائل الشيعه، ج 15 ابواب احکام الاولاد،

 

[42]. مباني و اصول آموزش و پرورش، ص37- 41.

 

[43]. « مَنْ كُلِّفَ بِالْأَدَبِ قَلَّتْ مَسَاوِيه‏»(غررالحکم، ص 645).

 

[44]. مباني و اصول آموزش و پرورش، ص 41- 42.

 

[45]. تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 21

 

[46]. ترجمه تفسير الميزان، ج20، ص187.

 

[47]. روش تدريس پيشرفته، ص22.

 

[48]. برگرفته از کتاب فلسفه تعليم و تربيت اسلامي.

 

[49]. اصول تربيت، ص 86.

 

[50]. Foundation

 

[51]. دهخدا، مدخل «مبنا».

 

[52]. تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 7- 56.

 

[53]. فلسفه تعليم و تربيت اسلامي ،ص 65

 

[54]. اصول و فلسفه تعليم و تربيت، ص11

جهت مطالعه بيشتر رجوع کنيد به: خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ج1، ص 64؛ سيد احمد رهنمائي، درآمدي بر فلسفه ي تعليم و تربيت، ص 68- 79؛ محمدعلي حاجي ده آبادي، درآمدي بر نظام تربيتي اسلام، ص 18- 20، سيدعلي حسين زاده، سيره ي تربيتي پيامبر (ص) و اهل بيت عليهم السلام، ج4: نگرشي بر آموزش با تأکيد بر آموزش هاي ديني، ص 25- 28..

[55]. اصول تعليم و تربيت اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري (ره)، ص 103.

 

[56]. همان، ص 106.

 

[57]. فطرت، ص 8.

 

[58]. اصول تعليم و تربيت اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري (ره)، ص 107.

 

[59]. فطرت، ص 125- 126.

 

[60]. فطرت، ص 344.

 

[61]. در قرآن صراحتا انسان رشيد معرفي نشده است ولي برخي از انسان ها رشيد معرفي شده اند به عنوان نمونه خداوند در سوره انبياء آيه 51 ابراهيم (ع) را انسان رشيد معرفي مي کند. آنجا که مي فرمايد «مسلما پيش از اين به ابراهيم رشد و هدايتي عطا کرديم .» يعني ابراهيم انسان رشيد بود.

 

[62]. ختم نبوت، ص 59.

 

[63]. ختم نبوت، ص 28- 29.

 

[64]. «الْعِلْمُ مِنَ الصِّغَرِ کَالنَّقْشِ فِي الْحَجَرِ»(بحارالانوار، ج1، ص 224).

 

[65]. فطرت، ص 77- 78.

 

[66]. ختم نبوت، ص 59- 66.

 

[67]. فطرت، ص 257.

 

[68]. «الْحِكْمَةُ ضالَّةُ المُؤْمِنِ ، فخُذِ الحِكْمَةَ و لَو مِن أهلِ النِّفاقِ»(نهج البلاغه، حکمت 80).

 

[69]. فطرت، ص 277.

 

[70]. اصول تعليم و تربيت اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري، ص 116.

 

[71]. تکوير/ 27 و 28.

 

[72]. فطرت، ص 322.

 

[73]. يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْم»(الکافي، ج1، ص14).

 

[74]. عنکبوت/ 43.

 

[75]. فطرت، ص 45.

 

[76]. علم مطبوع علمي‏ كه انسان از ديگري ياد نگرفته و ابتكار شخص است و علم مسموع يعني علم‏ اكتسابي.

 

[77]. فطرت، ص 283.

 

[78]. منظور از انسان در اينجا افراد نوع انسان است يعني جانداران هوشمندي که مانند ساير جانداران تغذيه ، توليد مثل و...دارد و منظور از انسانيت فضايل و ملکات اخلاقي است .البته در نگاه الهي فضايل اخلاقي که جنبه الهي داشته باشد از ارزش ذاتي برخوردار است.

 

[79]. فطرت، ص 359.

 

[80]. اصول تعليم و تربيت اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري، ص 120.

 

[81]. جاذبه و دافعه علي ع، ص 20- 21.

 

[82]. فطرت، ص 341.

 

[83]. اصول تعليم و تربيت اسلامي از ديدگاه شهيد مطهري، ص 123.

 

[84].براي مطالعه بيشتر به مباني و اصول آموزش و پرورش غلامحسين شکوهي مراجعه شود.

 

[85]. فلسفه آموزش و پرورش، ص 211.

 

[86]. درآمدي بر تعليم و تربيت اسلامي (2): اهداف تربيت از ديدگاه اسلام، ص 5.

 

[87]. درآمدي بر تعليم و تربيت اسلامي (2): اهداف تربيت از ديدگاه اسلام، ص 10.

 

[88]. براي مطالعه بيشتر به کتاب تعليم وتربيت اسلامي شريعتمداري مراجعه شود.

 

[89]. سيري در تربيت اسلامي، ص 77.

 

[90]. .منظور از شيوه خطابه همان روش سخنراني است.

 

[91]. «أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى كُل‏ أَرْبَعِينَ دَاراً مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ»(الکافي، ج 2، ص 666).

 

[92]. مجموعه آثار مطهري، ج 19، ص 104.

 

[93]. سيري در سيره نبوي، ص121.

 

[94]. امالي طوسي، ص528.

 

[95]. «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا نَنْصُرُهُ مَظْلُومًا فَكَيْفَ نَنْصُرُهُ ظَالِمًا...»(صحيح بخاري، کتاب المظالم و الغصب، ج8، ص312، ح2444).

 

[96]. «وَ أَثْنَى قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ عَلَى رَجُلٍ حَتَّى ذَكَرُوا جَمِيعَ خِصَالِ الْخَيْرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُل‏...»(بحارالانوار، ج74، ص158).

 

[97]. انعام/ 153.

 

[98]. سبل الهدي و الرشاد، ج9، ص400.

 

[99]. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، ج 1، ص280.

 

[100]. «هَكَذَا تَجْتَمِعُ الذُّنُوبُ ثُمَّ قَالَ إِيَّاكُمْ وَ الْمُحَقَّرَاتِ مِنَ الذُّنُوب‏»(الکافي، ج2، ص288).

 

[101]. تفسير نمونه، ج18، ص334.

 

[102]. «مَنْ تَوَضَّأَ هَكَذَا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَكَانَتْ صَلاَتُهُ وَمَشْيُهُ إِلَى الْمَسْجِدِ نَافِلَةً »صحيح مسلم، ج1، ص142.

 

[103]. روش تدريس پيشرفته، ص17.

 

[104]. آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، ص 233.

 

[105]. روش الگويي در تربيت اسلامي، ص 25.

 

[106]. سيري در تربيت اسلامي، ص244.

 

[107]. احزاب:21.

 

[108]. ممتحنه:4

 

[109]. انعام:90.

 

[110]. آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، ص239.

 

[111]. آل عمران/ 159.

 

[112]. سيري در تربيت اسلامي، ص330.

 

[113]. فصلت:34.

 

[114]. آرامش خاطر يافتن و به اصطلاح عامه «خنک شدن دل»

 

[115]. آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، ص 242- 231.

 

[116]. احکام ما و کودکان، ص 132- 133.

 

[117]. آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، ص 244- 243.

 

[118]. نحل/ 125.

 

[119]. سيري در تربيت اسلامي، ص276.

 

[120]. حشر/ 2.

 

[121]. هود/ 120.

 

[122]. آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، ص251.

 

[123]. لازم به ذکر است، بيشتر موارد بالا، از کتاب مذکور استخراج شده است.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات