ج) معرفت شناسي
1401/08/14 14:54فصل قبل
«معرفت شناسي» دانشي است که درباره تعريف معرفت، امکان معرفت، انواع معرفت، راه ها و ابزارهاي کسب معرفت، معيار صدق معرفت، معيار توجيه و اعتبار انواع معرفت ها ها بحث مي کند. درباره ي تعليم و تربيت اسلامي علاوه بر مسائلي که درباره ي شناخت به طورکلي مطرح اند، برخي مسائل در حوزه ي دين و درباره ي شناخت هاي ديني به طور خاص مطرح مي شوند که در اينجا بدان پرداخته مي شود:
1- امکان معرفت
امکان شناخت و معرفت يقيني، علاوه بر آن که به لحاظ عقلي مورد قبول فيلسوفان و معرفت شناسان مسلمان است، مورد تأييد اسلام نيز هست. قرآن کريم ضمن اشاره به جهل و ناداني انسان در ابتداي تولد، از لزوم شکرگزاري انسان به خاطر اعطاي ابزارهاي لازم براي کسب معرفت خبر مي دهد: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَة َ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون؛[1] و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمىدانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد.
همچنين در موارد متعدد، انسان ها را به تحصيل يقين فراخوانده: «... لَعَلَّكُم بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ؛[2] شايد به لقاي پروردگارتان يقين پيدا کنيد). و همچنين از کساني که به معرفت هايي خاص همچون قيامت، يقين دارند تمجيد کرده است: «..... و بالآخِرَهِ هُم يُوقِنُون؛[3]و به رستاخيز يقين دارند».
دعوت به يقين، از سويي مؤيد امکان شناخت يقيني است و از سوي ديگر، نشانه ي آن است که همه ي معرفت هاي ما بالفعل يقيني نيستند و تحصيل يقين در مواردي لازم است.
2- امکان کسب معرفت مطلق
در تعليم و تربيت اسلامي اصل وجود معرفت مطلق، قابل انکار نيست، يعني معرفت نسبت به اشخاص تفاوتي ندارد. توضيح آنکه معرفت يعني کشف واقعيت؛ و کشف واقعيت اگر درست اتفاق بيفتد براي همگان يکسان است. برخلاف ديدگاه هاي نسبي گرايانه که واقعيت را نسبت به اشخاص، متفاوت دانسته و براي معرفت هاي متضاد نيز اعتبار قائل هستند. ما معرفت هايي داريم که مستقل از نحوه ي ادراک ما و نيز مستقل از شرايط عيني خاص، همواره اعتبار دارند. به اين ترتيب، نسبي گرايي درست نيست و نه تنها شناخت مطلق و مستقل از شرايط ذهني و عيني خاص، ممکن است، بلکه بسياري از شناخت هاي ما مطلق هستند و بدون هيچ قيد و شرطي معتبرند.
در پاسخ به کسانى که مدعى نسبى بودن همه شناخت ها هستند و مىگويند هيچ قضيهاى به طور مطلق و کلى و دائمى صحيح نيست، مىتوان چنين گفت که همين قضيه که هيچ قضيهاى به طور مطلق صحيح نيست، آيا مطلق و کلى و دائمى است يا نسبى و جزئى و موقت. اگر هميشه و در همه موارد و بدون هيچ قيد و شرطى صادق است؛ پس دست کم يک قضيه مطلق و کلى و دائمى ثابت مىشود، و اگر خود اين علم هم نسبى است معنايش اين است که در بعضى از موارد صحيح نيست و ناچار موردى که اين قضيه درباره آن صدق نمىکند، قضيهاى مطلق و کلى و دائمى خواهد بود[4].
3- امکان شناخت امور نامحسوس
تجربه گرايان تنها راه معتبر براي فهم واقعيت ها را راه حس و تجربه مي دانند و به اين ترتيب، چنانچه از راهي ديگر، مانند عقل يا وحي درباره ي موجودي نامحسوس، معرفتي به دست آيد آن را نامعتبر مي دانند.
فيلسوفان و منطق دانان مسلمان، علاوه بر غيرقابل قبول بودن نتيجه ي اين سخن، نشان مي دهند که هم روش تجربي وابسته به عقل است[5]. و هم تصديق به وجود محسوسات، به عقل و استدلال عقلي نيازمند است[6] چرا که حس اصلا حکم نمي کند بلکه صرفا درک مي کند و تا عقل به آن ضميمه نشود،حکمي در کار نبست. بنابراين با انکار اعتبار عقل، در واقع، اعتبار معرفت هاي حسي و تجربي نيز قابل تبيين نخواهد بود و با پذيرش اعتبار عقل، مي توان وجود موجودات نامحسوس را اثبات کرد و هم اعتبار وحي را براي کشف حقايق نامحسوس پذيرفت.
4- ابزار معرفت
پس از آشنايى مختصر با شناخت، و اهميّت و ضرورت آن، عوامل و ابزار شناخت را ذكر مىكنيم. خدا براى رسيدن به شناخت، ابزار و وسايلى را در اختيار انسان قرار داده:
1- حس
حواسّ پنجگانه، نخستين ابزار و وسايلى هستند كه خداوند در اختيار انسانها قرار داده است. آنان به كمك اين ابزار، بسيارى از اشيا و امور اطراف خود را درك مىكنند و مىشناسند. ديدنىها را مىبينند، شنيدنىها را مىشنوند، بوها را استشمام مىكنند، طعمها را مىچشند و اشيا را لمس مىكنند.
2- عقل
عقل، نعمت بزرگ الهى و حّجت باطنى انسان است. خداوند انسان را به داشتن چنين نعمت ارزشمندى مفتخر گردانيده تا با كمك عقل هم درک محسوسات را اعتبار ببخشد و هم قدرت تحليل و تجزيه امور را پيدا كند.
جايگاه عقل در مکتب شيعه جايگاه ويژه اي است که هيچ مکتب فکري در جهان نگاهش به عقل اينگونه نيست. «عقل» در تعاليم شيعه حجت الهي و معصوم از خطاست، يعني در جايي که دستش به درک يک مسئله برسد خطا نمي کند، امام کاظم(ع) در اين خصوص به هشام مي فرمايند: «اي هشام به درستي که خداوند دو حجت بر بندگانش دارد، حجت ظاهري و حجت باطني؛ و اما حجت ظاهري انبيا و پيامبران و ائمه(ع) هستند و اما حجت باطني همان عقل انسان است».[7]
روشن است که اگر درک عقلي معصوم نباشد نمي تواند حجت الهي تلقي شده و حجت را بر مردم تمام کند.
رويکرد اسلامي هم بر روش "تجربي" و هم "استدلال" در يادگيري تاکيد مي ورزد. ازطرفي چون ادراک در ديدگاه اسلامي، ازخواص روح است و روح نيز شامل قواي ادراکي و تحريکي است، لذا دراين مکتب به پرورش عقل و تفکراهميت خاصي داده شده است، چون علم را ارتجالي نمي داند بلکه معتقد است بايد از طريق تعليم و تربيت حاصل گردد. [8]
3- شهود
رويت شهودي و کشف و مکاشفه نيز يکي از ابزارهاي درک حقايق است که به معرفت هاي غير مادي و ملکوتي اختصاص دارد. به عنوان نمونه قرآن کريم در خصوص مشاهده باطني جهنم مي فرمايد: «لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِين لَترَوُنَّ الجَحيم؛[9] اگر شما علم اليقين (به آخرت) داشتيد قطعاً جهنّم را مي ديديد.
4- وحى
«وحى» در لغت به معناي هر نوع القاي مخفيانه است، بنابراين «وحي» يک معناي عام دارد که داراي اقسامي است و قرآن کريم در آيات متعدي به آنها اشاره کرده است. از جمله الهام به جمادات «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا؛ چرا که پروردگارت به او وحي کرده است.[10] يا وحي غريزي به حيوانات مانند «أَوْحَي رَبُّک إِلي النَّحْلِ؛ پروردگار تو به زنبور عسل «وحي» (غريزي) نمود[11]. و گاهي در خصوص الهام به انسان ها اين تعبير به کار رفته است همانطور که در خصوص الهام به مادر حضرت موسي(ع) مي فرمايد: « وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِ مُوسى أَنْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيَم؛ ما به مادر موسى الهام كرديم كه: «او را شير ده؛ و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا (ى نيل) بيفكن.
اما دراصطلاح به ارتباط خداوند با پيامبران که به صورت مستقيم يا با واسطه اي مثل ملائکه اتفاق مي افتد گفته مي شود، و از آنجا که منشأ آن علم بي کران الهي است ناب ترين و دست نايافتني ترين تعاليم و معارف را براي بشر به ارمغان مي آورد.
انسان از طريق وحى، در مورد هستى و سرچشمه آن، به آگاهىهاى ارزندهاى دست يافته است، همچون: اسرار و رموز آفرينش، گذشته و آينده جهان، عالم آخرت و امور معنوى كه نيل به اين گونه معارف از راههاى ديگر ناممكن است.
ابزار معرفت از نگاه دين
دين تمامي ابزارهاي معرفت اعم از حس و عقل و وحي را به رسميت مي شناسد، همانطور که قرآن كريم ميفرمايد: «وَاللَّـهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالي که هيچ چيز نميدانستيد؛ و براي شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آوريد)[12].
«افئده» در لغت عرب جمع فؤاد است و مقصود از آن، به قرينه سمع و ابصار، عقل و خرد آدمى است. پايان آيه نيز كه فرمان به شكرگزارى مى دهد مى رساند كه انسان بايد از هر دو قوه بهره بگيرد، زيرا معناى شكر به كار بردن هر نعمتى در جاى مناسب آن است.
منتهي از نگاه قرآن کريم ابزار کسب هر معرفتي بايد متناسب با خود آن معرفت باشد. به عنوان مثال در پاسخ به درخواست کفار و مشرکين براي ديدن ملائکه، ضمن رد ضمني چنين درخواستي مي فرمايد روزي ملائکه را خواهيد ديد که از ان دنياي مادي بيرون رفته باشيد، و آن روز، روز خوشايندي براي شما نيست: «وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَئكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوًّا كَبِيرًا* يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَئكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئذٍ لِّلْمُجْرِمِين؛ و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند (و رستاخيز را انكار مىكنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان را با چشم خود نمىبينيم؟!» آنها درباره خود تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند! (آنها به آرزوى خود مىرسند) امّا روزى كه فرشتگان را مىبينند، روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود.
ابزار معرفت از نگاه «علم گرايان»
«علم گرايي»[13] جرياني است که نوعي نگاه حداکثري به علم داشته، و علم[14] را يگانه گره گشاي مشکلات پيش روي بشر مي داند که براي سعادت انسان کافيست. اين جريان اعتقادي به وحي و شهود به عنوان ابزار معرفت نداشته، و عقل را نيز صرفا تحليل گر گزاره هاي تجربي مي داند. جريان علم گرايي در قرن نوزدهم با رشد سريع علم تجربي شکل گرفت و اين انتظار را به بار آورد که علوم تجربي با بهره گيري از ابزارهاي تجربي به زودي تمام مسائل انسان ها و جوامع بشري را حل خواهد کرد.
جواهر لعل نهرو ـ اولين نخستوزير هند پس از استقلال اين کشورـ در اواسط قرن بيستم چنين گفت: اين علم است که بهتنهايي ميتواند مساله گرسنگي و فقر و بيبهداشتي و بيسوادي، خرافات و رسوم و سنت هاي کهنه، منابع وسيع ضايعشونده و… را از بين ببرد. چه کسي امروز ميتواند علم را ناديده بگيرد… آينده متعلق به علم است و آن هايي که با علم، دوستي برقرار ميکنند[15].
اما بعد از جنگ جهاني اول که تعداد زيادي کشتار به بار آورد، اين برتراند راسل بود که در 1924 در کتابي اظهار ترديد کرد که علم براي بشر برکتزا باشد. او مي نويسد: «آقاي هالدين… تصويري زيبا از آينده ارائه کرده است، آيندهاي که از طريق استفاده از کشفيات علمي شکل مي گيرد و خوشبختي انسان ها را به بار ميآورد. هرچند من مايلم که با پيشبيني او موافقت کنم، اما تجربه با سياست و حکومت مرا تا حدي مردد ساخته است. من مجبورم بترسم از اين که علم، مورد استفاده گروه هاي مقتدر قرار مي گيرد، به عوض آنکه انسان ها را شاد سازد.» از نظر راسل آثار بد علم ناشي از اين است که علم خودش نميتواند جلوي هواهاي نفساني انسان ها را بگيرد، و لذا او در آن کتاب درمورد تهديد علم براي نابودي تمدن بشري هشدار داد.[16]
يک ديدگاه رايج در ميان عالمان معاصر اين است که علم ميتواند همه چيز را توضيح دهد؛ در حالي که علم تجربي به خاطر محدود بودن ظرفيتش، نميتواند تصويري کامل از جهان به دست آورد و بسياري از دغدغههاي اساسي انسان را بدون پاسخ ميگذارد. مثلا دغدغه در مورد اين که «ما از کجا آمده ايم؟»، «در اين جهان چه ميکنيم؟»، «هدف حيات چيست؟» و «به کجا ميرويم؟». تفکر درباره اين دغدغهها ميتواند تأثيري درازمدت بر رفتار انسان و تصميمگيريهاي او داشته باشد؛ از جمله تصميمات درباره فعاليت علمي[17].
به قول ريچارد فاينمن ـ فيزيکدان برنده جايزه نوبل- اگر چيزي تجربي نيست و نتوان آن را تحت مشاهده درآورد، بدان معنا نيست که آن چيز غلط يا احمقانه است. دانشمندان آن چيزي را که ميتوان از طريق آزمايش تحليل کرد، ميگيرند و بدين طريق چيزي که علم ناميده ميشود، به دست ميآيد؛ اما اموري باقي ميمانند که براي آنها اين روش کار نميکند. اين بدان معنا نيست که آنها مهم نيستند، درواقع آنها از بسياري جهات مهمترين امور هستند[18].
يا به قول شرودينگر، فيزيکدانِ برنده جايزه نوبل: «تصوير علمي جهان واقعي در پيرامون ما خيلي ناقص است. علم تجربي، اطلاعات زيادي به ما ميدهد و تمامي تجارب ما را در يک نظم عظيم قرار ميدهد؛ اما بهکلي در مورد آنچه به قلب ما نزديک است و براي ما اهميت دارد، ساکت است[19].
جورج سارتن، دانشمند مشهور جهاني و نويسنده کتاب معروف تاريخ علم، در کتاب شش بال، نارسائي و ناتواني علم را در انساني ساختن روابط بشر و نياز فوري انسان به نيروي ايمان چنين بيان ميکند: علم تجربي در بعضي زمينهها ترقيات عظيم و شگفت کرده است ولي در زمينههاي ديگر مثلا سياست ملي يا بينالمللي که مربوط است به روابط افراد انسان با يکديگر، هنوز خود را ريشخند ميکنيم. جورج سارتن اعتراف دارد که ايماني که مورد نياز انسان است ايمان ديني و مذهبي است وي درباره نياز انسان به مثلث هنر و دين و علم چنين ميگويد: هنر، زيبائي را آشکار ميسازد و به همين جهت مايه شادي زندگي ميشود. دين محبت ميآورد و موسيقي زندگي است. علم با حق و راستي و عقل سر و کار دارد و مايه هوشياري نوع بشرميشود. ما به هر سه اينها نيازمنديم، هم به هنر، هم به دين، هم به علم. علم براي زندگي لازم است ولي هرگز به تنهائي کافي نيست[20].
5- انواع شناخت
علم يا بدون واسطه به خود معلوم تعلق مي گيرد و وجود آن مستقيماً براي عالم منکشف مي شود يا آن که عالم با واسطه ي چيزي که نمايانگر معلوم است و اصطلاحاً صورت يا مفهوم ذهني ناميده مي شود از معلوم آگاه مي گردد. قسم اول را «علم حضوري» و قسم دوم را «علم حصولي» مي گويند. وجود اين دو قسم علم- حضوري و حصولي- روشن است و نيازي به استدلال بر وجود آنها نيست. ما رنگ پوست و شکل بدن خودمان را با چشم ميبينيم و زبري و نرميِ اعضايِ آن را با حس لامسه تشخيص ميدهيم (علم حصولي)، اما ترس و محبت و خشم و اراده و فکر خودمان را بدون نياز به اندامهاي حسي درک ميکنيم (علم حضوري). هيچ کس نميتواند در اين شک کند که آيا فکري دارد يا خير؛ آيا تصميمي گرفته است يا خير و آيا شکي دارد يا خير. يقينيترين علوم و آگاهيهاي انسان از طريق علم حضوري است.
هرگاه علم حصولي، معلوم را همان گونه که هست نشان دهد، آن علم مطابق با واقع است و چنين علمي را «صادق» مي نامند. در مقابل، چنانچه علم حصولي با واقع مطابقت نداشته باشد، کاذب است، بنابراين، مقصود از صدق و کذب، مطابقت داشتن و نداشتن علم حصولي با واقع است. گاه معرفت صادق را «حقيقت» نيز مي گويند و در مقابل، معرفتي را که حقيقت نباشد «خطا» مي نامند.[21]*
تاثير معرفت شناسي بر تعليم و تربيت
در زمينه تاثير معرفت شناسي بر تعليم و تربيت، مي توان گفت اين مقوله تقريباً برهمه جنبه هاي تربيتي اثر مي گذارد. به ويژه تأثير مستقيمي بر روش و متد دارد. اعتقاد به علم حضوري در رويکرد اسلامي به دانشمند مسلمان وسعت ديد و عمقنظر بيشتري ميبخشد. از نظر انديشمند اسلامي، علم حضوري، پايه و اساس همه علوم است و بدون آن، انسانها فاقد هرگونه دانشي خواهند بود[22]. اين برخورد، تأثيرات عميقي بر جنبههاي گوناگون تعليم و تربيت، از جمله ويژگيهاي آن خواهد داشت. از آنجا که در علم حصولي شک و ترديد و نقص راه مي يابد، بايد چاره اي انديشيد و علم حصولي را به علم حضوري که درآن خطا و نقصي راه ندارد تبديل کرد. علمي که جزيي از وجود فرد شود و شخصيت او را شکل دهد. اين تغيير به وسيله مديريت قلب، با اصلاح، تجزيه و تحليل و تبديل علم حصولي به يقينيات صورت مي گيرد. در اين راستا، ايجاد انگيزه و رغبت در متربي و همينطور سعي خود متربي نقش مهمي دارد تا علم براي او دروني گردد.
يکي از معارف بلند در حکمت اسلامي اتحاد علم و عالم و معلوم است که طبق آن علم با عالم اتحاد دارد و جداي از آن نيست. يعني معرفت در حقيقت جزء ذات انسان ميشود و انسان عالم وجودش رشد مي کند نه اينکه صرفا معلوماتش اضافه شود. انسان مانند ظرفي نيست که چيزي در او ريخته شود، بلکه هر چه بر علمش افزوده شود، وجود و ظرفيتش افزوده مي شود.
اين نوع نگاه به عنوان يک مبنا مي تواند تاثير عميقي و بنياديني بر تعليم و تربيت بگذارد. چرا که هدف از تعليم، ديگر صرف آموختن نيست، بلکه در نفس آموختن، رشد و پرورش نهفته است و معلم در حقيقت دارد وجود کودک را وسعت بخشيده و روح او را گسترش مي دهد. البته به شرط آنکه علم، علم حقيقي باشد.
[1]. نحل/78.
[2]. رعد/ 2.
[3]. بقره/ 4.
[4]. آموزش فلسفه، ج1، ص 163.
[5]. الاشارات و التنبيهات، ج1، صص 216- 217.
[6]. التعليقات، صص 68 ، 88 و 148.
[7]. «يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»(الکافي، ج1، ص16).
[8]. تعليم و تربيت اسلامي، ص 16.
[9]. تکاثر/ 5و6.
[10]. الزلزله/ 5.
[11]. نحل/ 68.
[12]. همان/ 78.
[13]. Scientism.
[14]. science.
[15]. علم و انسانيت، گلشني، روزنامه اطلاعات، 20 مهر 1394، شماره 26276، ص 5.
[16]. علم و انسانيت، گلشني، روزنامه اطلاعات، 20 مهر 1394، شماره 26276، ص 5.
[17]. همان.
[18]. همان.
[19]. علم و انسانيت، گلشني، روزنامه اطلاعات، 20 مهر 1394، شماره 26276.
[20]. انسان و ايمان، ص 31.
[21]* علم حضوري، علمي بدون واسطه است که در آن عالم ،خود معلوم را مي يابد، نه آنکه از طريق مفهوم معلوم از آن آگاهي يابد و از آنجا که در علم حضوري، علم و معلوم يک چيز هستند، اساساً در چنين علمي خطا معنا ندارد. زيرا چنان که گذشت «مبناي صدق»، «مطابقت علم حصولي با واقع» است، خطا در مقابل حقيقت، به معناي مطابقت نداشتن علم با واقع معلوم است و در جايي قابل فرض است که علم و معلوم دو چيز باشند، اما در صورتي که علم و معلوم يکي باشند، فرض مطابقت نداشتن علم با معلوم، فرض مطابقت نداشتن چيزي با خودش است که معنا ندارد. بنابراين، يکي از ويژگي هاي مهم علم حضوري، که در دانش معرفت شناسي مورد استفاده قرار مي گيرد، خطاناپذير بودن اين گونه علوم است.
. آموزش فلسفه، ج1، ص 175
[22]. چيستي علم حضوري و کارکردهاي معرفت شناختي آن، ص 102.