سير تحولات و اصلاحات آموزشي از سلطنت رضاخان تا جنگ جهاني دوم

1401/08/14 13:10
فصل قبل

 

در زمان به قدرت رسيدن رضاخان، دولت تصميم گرفت با تمرکز و کنترل شديد نهادهاي حکومتي به اداره و کنترل آن ها بپردازد که وزارت آموزش و پرورش نيز از اين قاعده مستثني نبود. به طوري که از سال 1304 شمسي به بعد و با به قدرت رسيدن رضاخان فعاليت هاي آموزشي دولت در سراسر کشور گسترش يافت، تعداد مدارس ابتدايي و متوسطه افزايش يافت و در پي گسترش قدرت دولت مدارس از لحاظ سازمان، برنامه و امتحانات يکسان گرديدند.[1]

در اين زمان دولت در امور مدارس ملي و خارجي نيز مداخله کرد به طوري که در سال 1319 کليه مداس خارجي به جز مدارس فرانسوي درکشور تعطيل گرديد. اما اعزام دانشجو به خارج بار ديگر در سطح گسترده اي آغاز شد. در سال 1307 به موجب قانون اعزام محصل به خارج مقرر گرديد که به مدت 6 سال و هر سال حداقل صد دانشجو به منظور تعليم فنون، علوم طبيعي، رياضي، تعليم و تربيت، پزشکي و مهندسي از ميان فارغ التحصيلان دبيرستان ها انتخاب و به خارج اعزام شوند. بسياري از اين دانشجويان در ابتدا براي تامين نيروي مورد نياز جهت تدريس در دبيرستان هاي کشور که به سرعت رو به افزايش در نظر گرفته شده بودند، سپس براي تامين اساتيد مورد نياز براي دانشگاه هاي جديد التاسيس تهران، به خارج اعزام مي شدند[2]

اگر چه در طي اين دوره بر تعداد مدارس افزوده شد اما تلاش دولت در جهت گسترش غرب زدگي در آموزش که از زمان مشروطيت آغاز شده بود در اين زمان بيشتر گرديد. ازآنجا که لازمه تقويت فرهنگ غربي در تمامي زمينه ها و خصوصا در آموزش و پرورش تضعيف فرهنگ اسلامي بود. بدين منظور نيز قدم هايي در آموزش و پرورش کشور برداشته شد. به طوري که نقوي در جامعه شناسي غرب گرايي مي نويسد: رضاخان سياست اسلام ستيزانه خود را به کليه شئون کشور تسري داد. در امرآموزش نيز تصميم به سرکوب حوزه هاي علميه اسلامي گرفت.[3] از جمله کارهاي رضاخان که در رابطه با دين ستيزي مي توان به آن اشاره کرد ممنوع شدن تدريس قرآن و شرعيات بود که سرانجام به استعفاي قراگزلو وزير معارف وقت انجاميد.[4]همچنين محتواي کتب تحصيلي نيز مطابق با سياست هاي رژيم تغيير يافت و بر اساس ملي گرايي، شاه پرستي و تجددگرايي تهيه و تنظيم گرديد.[5]

و نيز در راستاي گسترش فرهنگ غرب از آغاز سال تحصيلي 1313 براي شاگردان دختر مدارس، سرکردن چادر در مدرسه ممنوع شد و براي دختران پيشاهنگ، لباس مخصوصي توسط گيبسون[6] آمريکايي- متخصص تربيت بدني که مستخدم دولت ايران بود - تهيه شد. در مهرماه 1314 دختراني که به خارج سفرکرده و لباس اروپايي مي پوشيدند اين مزيت را پيدا کردند که در صورتي که واجد شرايط علمي باشند در دانشسراي عالي و دانشکده ادبيات و علوم پذيرفته شوند.[7]

از جمله کارهاي ديگر رژيم پهلوي در جهت توسعه اسلام ستيزي و غرب زدگي توسعه مدارس خصوصي بيگانه و وابستگان به سياست هاي آنان بود به طوري که همزمان با توسعه کمي مدارس دولتي، مدارس بيگانه نيز به طور محدود گسترش يافتند، مدارسي مانند مدارس بهائيان، زرتشتي ها، يهودي ها، ارمني ها و يا مدارس ميسيونري از اين قبيل بودند. پارسيان آموزش ديده توسط انگليسي ها در هندوستان نيز در مدارس زرتشتي ها تدريس مي کردند. بهائيان امريکايي در مدارس پسرانه بهائي ها تدريس مي کردند و ابزاري براي اداره مدارس دخترانه بهايي بودند [8]

سير تحولات و اصلاحات آموزشي بعد از جنگ جهاني دوم تا پيروزي انقلاب اسلامي

در فاصله بين سالهاي 1327 تا 1357 دو برنامه توسعه هفت ساله در کشور اجرا شد که به دليل عدم آگاهي مشاوران خارجي به وضعيت و توانايي هاي کشور و عوامل ديگر نتايج حاصله چندان رضايت بخش نبوده است.

در فرايند برنامه ريزي ايران، شروع برنامه سوم (سال 1342) را مي توان به عنوان نقطه عطفي در توجه و تاکيد به برنامه هاي آموزشي و اصلاح کيفيت و جامعيت اين برنامه ها به حساب آورد.

در طي اين دوره شاهد گسترش فرصت هاي آموزشي درتمام سطوح هستيم؛ به طوري که در اين دوران اقداماتي در جهت اصلاح ساختار، برنامه ها و روش هاي آموزشي صورت گرفت. هدف اين اصلاحات در درجه اول اجباري کردن تحصيل براي کودکان 6 تا 14 ساله و در مورد آموزش متوسطه نيز مهم ترين تغيير افزودن مواد تازه به برنامه درسي بود تا با نيازهاي بازار کار و نيز تنوع رشته هاي دانشگاهي بيشتر هماهنگ شود. در اين دوره و به خصوص بعد از به اصطلاح انقلاب سفيد شاه و مردم آهنگ غربي سازي يا بهتر بگوئيم آمريکايي سازي نظام آموزش و پرورش در کشور شتاب بيشتري مي گيرد. به طوري که دانشگاه ها مقررات سنتي را کنار مي گذارند و به مقررات و روش اداري و تربيتي دانشگاهاي آمريکا روي مي آورند. البته نشانه ديگري از اين شتاب را مي توان به افزايش روز افزون تعداد دانشجويان ايراني در دانشگاه هاي غرب، به خصوص آمريکا اشاره کرد [9]

 

 


[1]. تاريخ مختصر تعليم وتربيت، ص 375 و374.

 

[2]. تاريخ فرهنگ ايران از آغاز تا عصر حاضر، ص371.

 

[3]. جامعه شناسي غرب گرايي، ج1، ص192.

 

[4]. تاريخ فرهنگ ايران از آغاز تا عصر حاضر، ص286.

 

[5]. همان، ص290.

 

[6].Gibson

 

[7]. تاريخ فرهنگ ايران از آغاز تا عصر حاضر، ص 373.

 

[8]. موسسه فرهنگي قدرولايت، 1383، ص118- 116

 

[9]. همان.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات