ب) انسان شناسي
1401/08/14 14:31فصل قبل
شناخت انسان و ويژگي هاي او از پيش نيازهاي اصلي تعليم و تربيت است. هرچه شناخت ما از انسان عميق تر و دقيق تر باشد، برنامه ريزي براي آموزش و پرورش او داراي اتقان بيشتري خواهد بود. براين اساس، در فلسفه ي تعليم و تربيت اسلامي، پرداختن به مباني انسان شناختي امري اجتناب ناپذير مي نمايد. اين مباني که بر بنيان هاي عقلي استوارند، گاه با شواهد تجربي نيز تأييد مي گردند؛ چنان که در آيات قرآن کريم و روايات پيشوايان معصوم نيز نکاتي درخور توجه در اين باره آمده است. در اينجا به مهم ترين آنها اشاره مي شود.
1- هدف آفرينش انسان
در زمينه آفرينش انسان آيات فراواني در قرآن کريم وجود دارد که دسته اي به مراحل آفرينش انسان نخستين و دسته اي ديگر به مراحل آفرينش انساني که هم اکنون وجود دارد اشاره مي کند. قرآن هدف نهايي از آفرينش انسان را عبادت و بندگي خدا مي داند: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ؛[1]من جنّ و انس را نيافريدم جز براي اينکه عبادتم کنند(و از اين راه تکامل يابند و به من نزديک شوند)». بعبارت ديگر هدف آفرينش انسان قرب الهي و قرارگرفتن در جوار رحمت الهي است.
«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلي رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقيهِ؛[2] اى انسان، تو با رنج و تلاشى وصف ناپذير به سوى پروردگارت روانه اى، و سرانجام به لقاء او خواهى رسيد».
2- ابعاد وجودي انسان
صدرالمتالهين ملاصدراي شيرازي، ابعاد وجودي انسان را مشتمل بردو بعد مي داند بعد ادراکي - که همان عقل انسان است- و بعد تحريکي. بعد تحريکي عبارت است از نيازهاي انسان که برخي از اين نيازها به «خود طبيعي» انسان - که از آن به غرايز ياد مي شود- و برخي به «خود فطري» (همان فطرت) وي برمي گردد که فضائل اخلاقي مربوط به اين ناحيه است. خواسته هايي که مربوط به خود فطري انسان است شامل آگاهي فطري و گرايش هاي فطري انسان مي باشد[3].
3- تکامل و رشد انسان
براي انسان عوامل و موانع رشدي وجود دارد که با شناخت آنها راه تکامل و شناخت مسير صحيح براي انسان آسان مي شود از مهمترين عوامل رشد انسان مي توان به علم، تفکر، ايمان و عمل صالح اشاره کرد و موانع رشد انسان را مي توان در سه امر اساسي دانست از آن جمله: شيطان، هواي نفس، دنياپرستي. شيطان با تزيين دنيا در نظر انسان و مشغول ساختن فکر، ذکر، هم و غم او بدان، او را از اهتمام به سعادت باز ميدارد:
«اسْتَحْوَذَ عَلَيهِمُ الشَّيطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکرَ اللَّهِ؛[4] شيطان بر آنان مسلّط شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده». اما عمدهترين مانع سعادت انسان و عامل سقوط او را بايد در درون جان او جست و جو کرد، در يك روايت پيامبر گرامي اسلام مي فرمايند: «بدترين دشمن تو نفس توست که در ميان دو پهلوي تو قرار دارد»[5]. و همچنين پيامبر در مذمت دنيا پرستي مي فرمايند: «دنيا دوستي اصل هر گناهي است»[6]. خداوند هر موجودي که آفريده کمال خاصي براي آن در نظر گرفته است تنها موجودي که کمال او حدي ندارد انسان است و شناخت انسان کامل از راه قرآن و سنت به دست مي آيد در واقع انسان هاي کامل شايسته خليفه اللهي هستند: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً؛ (به خاطر بياور) هنگامي را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روي زمين، جانشيني [= نمايندهاي] قرار خواهم داد»[7].
از نظر انديشمندان مسلمان کمال انسان در تعادل و توازن اوست؛ يعني انسان با داشتن اين همه استعدادهاي گوناگون آن وقت انسان کامل است که فقط به سوي يک استعداد گرايش پيدا نکند و استعدادهاي ديگرش را مهمل و معطل نگذارد و همه را دريک وضع متعادل و متوازن همراه هم رشد دهد که علما مي گويند اساسا حقيقت عدل به توازن و هماهنگي برمي گردد.[8]
4- فطرت انسان
مساله ي فطرت انساني درنظر رئاليسم اسلامي ام المسائل معارف اسلامي ناميده شده است. هر چيزي که اکتسابي نباشد و ريشه در خلقت و آفرينش انسان داشته باشد، امري فطري دانسته مي شود[9]. در نظام تربيتي اسلام احياي فطرت انساني هدف آرماني تربيت و يکي از اصول اساسي تعليم و تربيت است.
اگرانسان داراي يک سلسله فطريات باشد قطعاً تربيت او بايد با درنظرگرفتن همان فطريات صورت گيرد و اصل لغت تربيت هم اگربکار برده شود برهمين اساس است[10].
5- يکساني رشد شناختي زن و مرد
سوال اصلي اين بحث اين است که آيا رشد شناختي دختران زودتر از پسران است؟ يعني در شرايط عادي يک دختر 20 ساله بيشتر از يک پسر 20 ساله ميفهمد و درک ميکند؟ عدهاي بر اين باورند که دختران علاوه بر اينکه از لحاظ جسمي و جنسي زودتر از پسران به بلوغ ميرسند، از لحاظ عقلي و رواني هم رشد بيشتري داشته و زودتر کامل ميشوند. شايد يکي از علتهايي که بعضي از مشاوران تاکيد بر بزرگتر بودن پسر نسبت به دختر در امر ازدواج دارند همين مسئله باشد. اما عدهاي زودتر بودن بلوغ شناختي يا همان عقلي در دختر را انکار کرده و ميگويند در اين مسئله جنسيت دخيل نيست و علت اينکه ميگويند پسر بايد بزرگتر از دختر باشد موارد ديگري است.
اين مسئله را در دو جا ميشود پي گرفت: يکي در مباحث روانشناسي رشد که تجربي است و ديگري در متون ديني و بررسي احکام فقهي متکي به بلوغ و رشد که وحياني است.
آنچه در روانشناسي رشد مطرح شده اختلاف فيزيولوژيک دختر و پسر را تاييد ميکند اما در مورد اينکه رشد رواني و عقلي دختر بيشتر از پسر است، شاهد يقيني ندارد؛ هر چند حدسهايي در اين باره زده شده است. البته اين به معناي انکار تفاوت دختر و پسر در کسب مهارتهاي مختلف نيست؛ چون دختر به خاطر طبيعتش بعضي مهارتها را زودتر از پسر ياد ميگيرد. چنانچه پسر هم در بعضي از زمينههاي مثل مواردي که نياز به قدرت و زور بيشتر دارد موفق تر عمل ميکند. اما به طور کلي تفاوت شناختي ندارند[11].
در متون ديني آنچه که بيشتر از همه بين دختر و پسر نوجوان اختلاف گذاشته است، سن تکليف آنها است؛ به طوري که دختر در 9 سالگي و پسر در 15 سالگي مکلف ميشود. چيزي که در پشت پرده اين حکم به وجود اختلاف شناختي بين دختر و پسر دامن ميزند و موجب شده عدهاي بر اين عقيده شوند، اين است که ميگويند اگر درک و فهم دختر بيشتر از پسر نبود، نبايد خداوند او را زودتر مکلف ميکرد. پس چون او بيشتر از پسر ميفهمد، لذا تکليف او به امور شرعي تکليف به ما لايطاق يعني تکليف به بيش از توان او نيست.
اما مسئله به اينجا ختم نميشود؛ چرا که در مقابل اين مسئله، قرائني وجود دارد که حاکي از يکسان بودن دختر و پسر در زمينه شناختي است که به چند مورد آن اشاره ميکنيم:
1. در بحث تصرفات مالي و اقرار و امثال آن، علاوه بر بلوغ جنسي به مسئله ديگري به نام رسيدن به حد رشد هم اشاره شده است. در اين باره بين دختر و پسر تفاوتي گذاشته نشده است. اين مسئله نشان دهنده تفاوتي است که دين بين بلوغ و رشد گذاشته است. به عبارتي ميتوان اينگونه نتيجه گرفت که سن بلوغ ملازم با سن رشد شناختي نيست بلکه رشد شناختي ملاکي فراتر از اين داشته تا فرد متصف به سفيه بودن يا همان کم خردي نشود. ممکن است گفته شود پس اگر دختر در 9 سالگي به رشد شناختي نرسيده است چرا مکلف شده است؟ علامه طباطبايي در اين باره ميگويد: رشد شرطى است که عقل اشتراط آن را در اين گونه امور(امور مالي و اقرار و امثال آن) واجب و لازم مىداند، و اما در امثال عبادات، بر همه روشن است که هيچ حاجتى به رشد نيست، و همچنين است در امثال حدود و ديات، چون تشخيص و درک اين معنا که زنا بد است و مرتکب آن محکوم به حدود مىباشد، و نيز زدن و کشتن مردم زشت و مرتکب آن محکوم به احکام ديات است احتياجى به رشد ندارد و هر انسانى قبل از رسيدن به حد رشد نيز نيروى اين تشخيص را دارد و درکش نسبت به اين معانى قبل از رسيدن به رشد و بعد از آن تفاوت نمىکند[12]. بله قطعا مکلف شدن دختر در 9 سالگي و پسر در 15 سالگي فلسفه خودش را دارد که بايد مورد بررسي قرار بگيرد.
2. در رواياتي که به مراحل تربيتي کودک پرداخته شده فرقي بين دختر و پسر نگذاشتهاند که اين ميتواند نشان دهنده يکساني دختر و پسر در درک و فهم باشد. مثلا امام صادق عليه السلام ميفرمايند:
هنگامي كه كودك به سه سالگي رسيد، «لا اله الاّ الله» را به او بياموزيد و او را رها كنيد (همين مقدار كافي است) ! وقتي هفت ماه ديگر گذشت، «محمد رسول اللّه صلي الله عليه وآله» را به او آموزش دهيد و سپس او را رها كنيد تا چهار ساله شود. آن گاه «صلوات» فرستادن را به او بياموزيد. در پنج سالگي به او سَمت راست و چپ را آموزش دهيد و قبله را نشان او داده، بگوييد سجده كند. آن گاه او را تا شش سالگي واگذاريد؛ فقط پيش روي او نماز بخوانيد و ركوع و سجود را يادش دهيد تا هفت سالش هم تمام شود. وقتي هفت سالگي را پشت سر گذاشت، وضو ساختن را به او تعليم دهيد و به او بگوييد كه نماز بخواند تا هنگامي كه نه ساله شد، وضو و نماز را به نيكي فرا آموخته باشد. و هنگامي كه آن دو را به خوبي ياد گرفت، خداوند پدر و مادر او را به خاطر اين آموزشها خواهد آمرزيد[13].
بنابراين با اين شواهد نميتوان به تفاوت شناختي دختر و پسر حکم کرد. با اين حال آنچه در اين نوشتار گفته شده است در حد يک فرضيه است و براي تثبيت آن نياز به بررسي بيشتر و دقيق تري دارد که مجال آن در اين نوشتار نيست. بعلاوه بحث در مورد فلسفه اينکه دختر از پسر زودتر مکلّف ميشود ميتواند در نتيجه اين بحث مؤثر باشد که آن هم نياز به بررسي جداگانه دارد.
با توجه به اينکه در مباني انسان شناسي اسلامي انسان همگي از فطرت الهي برخوردارند که يکسان و تغيير ناپذير است لذا تاثير آن در امر تربيت اين است که همه دانش آموزان به يک اندازه زمينه تربيت و رشد را دارند . اما پذيرش فطرت و طيبعت مشترک نبايد موجب گردد که انواع تفاوت هاي موجود بين انسان ها و در مراحل زندگي هر انسان ناديده گرفته شود و با وجود لزوم توجه به حقيقت مشترک انساني و وحدت بنيادي فطرت و طبيعت آدمي توجه به اين نوع اختلافات نيز کاملا ضروري است.[14]
[1]. ذاريات/ 56.
[2]. انشقاق/6.
[3]. انسان شناسي از ديدگاه اسلام، ص 10.
[4]. مجادله/ 19.
[5]. «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»(ميزان الحکم. 12057).
[6]. «حُبُّ الدنيا رَأسُ کلِّ خَطيئةِ»(الکافى. ج 2، ص 131).
[7]. بقره/ 30.
[8]. انسان کامل، ص33.
[9]. مجموعه آثار، ج13. 580.
[10]. فطرت. 15.
[11]. روانشناسي رشد 1، ص 286.
[12]. ترجمه تفسير الميزان. 4، صص 27. 276.
[13]. وسائل الشيعة، ج 15، ص 193.
[14]. سند تحول بنيادين، ص 67.