1-2- مباني
1401/09/22 13:26فصل قبل
1-2-1- اساس دانش محيطزيست
پاية دانش محيطزيست را دانش بومشناسي[1] تشکيل ميدهد که به بررسي منابع بومشناختي ميپردازد. اين منابع شامل منابع فيزيکي مانند اقليم، آبوهوا، سنگها، شکل زمين، خاک و منابع زيستي شامل گياهان و جانوران است. استفادة ممکن انسان از سرزمين در واقع بهرهجويي از تکتک منابع يادشده است؛ اما استفادة انسان از منابع بومشناختي تنها بستگي به يک منبع ندارد، بلکه اين استفاده شامل تداخل اين منابع با يکديگر و به شکل ترکيبي از همه ميشود. روش استفاده از اين منابع بستگي به منابع انساني، تکنولوژي، بودجه و نيروي کار دارد. (مخدوم، 1381)
1-2-2- تأثير دينباوري بر حفاظت از محيطزيست
بحرانهاي محيطزيستي که امروزه معضل بزرگي براي بشريت به شمار ميآيد، مانند هر پديدة ديگر، ريشه در زمينهها و عوامل گوناگون دارد که تأثير هر يک از اين عوامل يکسان نيست. برخي عوامل به صورت بنيادين تأثيرگذارند و برخي ديگر به وضعيت خاص کشورها و مناطق گوناگون وابسته هستند. در مجموع، از عوامل بنيادين بحران محيطزيست ميتوان به چهار عامل اعتقادي، سياسي، اقتصادي، علمي و فرهنگي اشاره کرد.
عامل اعتقادي يا دين در رأس ديگر عوامل، نقش مهمي در حفاظت از محيطزيست دارد؛ زيرا باورهاي ديني انسانها در عملکرد آنها نقش اساسي دارد. در اديان آسماني باور به جهان ديگر و اينکه دنيا و طبيعت آفريدة خدا و امانتي در دست انسان است، از مباني دين به شمار ميرود؛ بنابراين بهترين راهکارها و توصيهها را براي حفظ اين امانت، اديان الهي ارائه کردهاند.
قرآن کريم تخريب محيطزيست را از ويژگيهاي انسانهاي لجوج و بيايمان ميداند و ميفرمايد:
Pوَ إِذا تَوَلَّي سَعي فِي الْأَرْضِ لِيفْسِدَ فيها وَ يهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يحِبُّ الْفَسادَ وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُO (بقره، 206-205)
[نشانة آن، اين است که] هنگامي که روي برميگردانند [و از نزد تو خارج ميشوند] در راه فساد در زمين ميکوشند و کشتها و چارپايان را نابود ميکنند [با اينکه ميدانند] خدا فساد را دوست ندارد و هنگامي که به آنها گفته شود: «از خدا بترسيد.» لجاجت آنان بيشتر ميشود و لجاجت و تعصب آنها را به گناه ميکشاند. آتش دوزخ براي آنان کافي است و چه بد جايگاهي است!
«امروز اگر شما نگاه کنيد در سياستهاي دنيا، ميتوانيد پيدا کنيد کساني را که همين کار را بالفعل با همة ملّتها و يا با بسياري از ملّتها دارند انجام ميدهند؛ اِهلاک حرث و اِهلاک نسل؛ اين را خداي متعال فساد ميداند، بعد هم ميفرمايد:
Pوَ اللهُ لا يُحِبُّ الفَسادO . (خامنهاي، 17/12/93)[2]
فرهنگ اسلامي طبيعت را گهواره و زمينهساز پرورش و کمال انسان ميداند. از اين رو، با هر کس که به اين عامل، زيان برساند و آن را براي رشد بشر ناامن کند، مقابله ميکند. نظام طبيعت بر پاية حکمت آفريده شده و همة عناصر آن از ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند تا آدمي در پرتوي آنها از مادّيت به معنويت برسد و دنيا و آخرت را به شايستگي در خود به کمال برساند.
امام صادق8 به مُفَضَّلبنعمر ميفرمايد:
«اگر تو جهان آفرينش را با انديشه و خردت درست ارزيابي کني، آن را مانند ساختماني مييابي که همة آنچه آفريدهها به آن نيازمند بودهاند، در آن پيشبيني شده است. آسمان بسان سقفي است برافراشته. زمين بسان فرشي است گسترده. ستارگان چراغهاي چيدهشده را مانند. گوهرها در دل اين جهان ذخيره شدهاند و همه چيز براي انسان آماده شده و آدمي مانند صاحبخانهاي همة آنچه هست، در مِلک اوست. گوناگوني گياهان و جانوران براي برآوردن منافع و مصالح او تهيه شده است» (مجلسي، 1402ق).
پس بايد با بهرهوري از متاعهاي گوناگونِ هستي در راه پيروي از خدا و رشد معنوي بکوشيم و مانند امانت از آن نگهداري کنيم تا ديگر انسانها هم بتوانند از آن بهرهمند شوند.
از اينرو بسياري از انديشمندان به اين باور رسيدند که انسان بايد ديدگاه خود را به جهان بازنگري کند. در چند دهة اخير به دليل تداوم بحرانهاي محيطي، ديدگاه جهاني به مذهب تغيير کرده و به مذهب به منزلة عاملي اثرگذار در رفع بحرانهاي محيطزيستي توجه شده است. (محقق داماد، 1393)
«اسلام و اديان الهي خواستهاند تعادل ميان انسان و طبيعت را حفظ کنند. اين آن هدف اساسي و اصلي است. عدم حفظ اين تعادل ناشي از عواملي است که عمدهاش خودخواهيهاي انسان است؛ قدرتطلبي است؛ قلدري و گردنکلفتي بعضي از ما انسانهاست» (خامنهاي، 17 /12/93)[3].
1-2-3- اخلاق محيطزيست
اقــوام روزگـــار به اخـــلاق زنـدهانـد
قومي که گشت فاقد اخلاق مردني است[4]
در دهههاي اخير، انديشمندان بسياري دربارة مباحث پيرامون فلسفة اخلاق به اخلاق هنجاري (دستوري) در حوزههاي خاص زندگي توجه جدي کردهاند؛ تا جايي که رشته خاصي به نام اخلاق کاربردي پديد آمده است.
اخلاق کاربردي درصدد آن است که کاربرد منظم نظريههاي اخلاقي را در حوزة مسائل خاص نشان دهد. مباحثي مانند اخلاق دانشجويي، اخلاق پژوهش، اخلاق محيطزيست و... . (شريفي، 1396)
اخلاق محيطزيست عبارت است از کاربرد و تطبيق استدلالها، اصول و ارزشهاي ايدهآل اخلاقي دربارة رفتارهاي فردي و اجتماعي در قلمرو محيطزيست.
اخلاق محيطزيست ميکوشد قوانين نظاممند و جامعي براي تنظيم رفتارهاي انسان با محيطزيست طبيعي ارائه کند. توجه به اخلاق محيطزيست در غرب از دهة 1960 ميلادي و با جنبشهاي محيطزيست آغاز شده است. در حالي که با بررسي آيات وحي و کلام امامان معصوم% مشخص ميشود مکتب اسلام از آغاز به اين موضوع اهميت داده است. نظامي گنجوي در دو بيت زير اينگونه فرهنگ ناب اسلامي- ايراني را بيان ميکند:
از آن جنبش که در نَشوِ نبات است |
درختان را و مرغان را حيات است |
درختافکن بوَد کم زندگاني |
به درويشي کشد نخجيرباني |
مسئوليت اخلاقي در قلمرو محيطزيست
فرض کنيد يک روز عصر که از محل کار برميگرديد، ناگهان ببينيد که شاخة گل زيبايي که کنار خيابان بود، شکسته شده است. اگر به شما بگويند فرزند شما بر اثر بياحتياطي آن را شکسته است، چه واکنشي نشان ميدهيد؟ اگر گفته شود گربهاي آن را شکسته است، چه واکنشي نشان خواهيد داد؟ بيترديد واکنش شما در برابر اين دو پاسخ متفاوت خواهد بود. در نمونة نخست، فرزندتان را مسئول شکسته شدن گل ميدانيد؛ در حالي که در نمونة دوم، هيچ مسئوليتي را متوجه گربه نخواهيد دانست. اين امر نشان ميدهد که يکي از تفاوتهاي مهم انسان با ديگر آفريدهها مسئوليتپذيري انسان است. (مصباح يزدي، 1388)
مسئوليت در اصطلاح: به معناي سؤال شدن و بازخواست شدن انسان در برابر وظايف و اعمالي است که به عهده دارد. (همان: 110)
انديشمندان مسلمان براي مسئوليتهاي اخلاقي انسان چهار قلمرو را مشخص کردهاند:
مسئوليت انسان در برابر خداوند متعال
هستي انسان و موجودات ديگر به دست خداست و به نوعي مسئوليتهاي ديگر هم به همين قلمرو باز ميگردد.
مسئوليت انسان در برابر خود
در وهلة اول هر انسان مسئول هدايت و ضلالت خويش است. از ديد قرآن در قيامت همة اعضاي انسان مورد بازخواست قرار ميگيرد. (اسراء، 36)
مسئوليت انسان در برابر ديگران
انسان افزون بر انديشيدن دربارة مصالح خويشتن در برابر ديگر افراد جامعه و همنوعان خويش نيز مسئول است.
مسئوليت در برابر ديگر موجودات
در دين اسلام بر مسئوليت انسان در برابر ديگر موجودات و محيطزيست تأکيد فراوان شده است. بر پاية روايات اسلامي، انسان حق هيچگونه تصرفي در محيطزيست ندارد. حتي امامان معصوم% در رواياتشان حقوقي براي جانوران در برابر صاحب خويش قائل هستند. (مصباح يزدي، 1388)
1-2-4-اخلاق محيطزيستي اسلامي
تخريب محيطزيست از جهانبيني انسان نشأت ميگيرد. بحران محيطزيست در جهان امروز همانا حاصل بحران اخلاقي و معنوي است که به بيتعهدي و مسئوليتناشناسي انسان باز ميگردد. از اينرو خروج از اين بحران نخست راهحل اخلاقي ميطلبد. انسانِ امروز نيازمند اصولي اخلاقي است که تنظيمکنندة روش رفتار با محيطزيست باشد. در اين راستا اخلاق محيطزيستي با پشتوانة ديني ميتواند راهکار مؤثري براي خروج از اين بحران باشد؛ زيرا در عين حال که به ارتباط انسان با طبيعت معني ميبخشد، اين ارتباط را آرمانساز، شورانگيز و تعهدآور ميکند. در مکاتب توحيدي، اصول حاکم بر ارتباط متقابل انسان با عوامل محيطي در چارچوب دين الهي تعيين ميشود.
در اين ميان، دين اسلام، به منزلة کاملترين دين، ميتواند مبنا و پشتوانة اخلاق محيطزيست ديني قرار بگيرد. ميتوان اخلاق محيطزيستي را بر مبناي مفاهيم قرآني گسترش داد. آيات قرآن کريم در فهم جهانبيني اسلامي نقشي کليدي ايفا ميکند و براي گسترش اخلاق محيطزيستي عناصر اصلي را در بردارد. تأکيد قرآن بر جنبههاي معنوي و الهي جهان هستي نگرش انسان را به طبيعت و به خود تغيير خواهد داد. جهانبينيِ ناشي از آموزههاي قرآني ابتدا در زندگي پيامبر اکرمa تجلي يافت و زندگي او براي مسلمانان در همة زمانها مصداق زندگي قرآني است.
امروزه نياز است با کمک اخلاق محيطزيستي برگرفته از قرآن کريم به مقابله با بحرانهاي زيستمحيطي بپردازيم. در اين راستا به برخي از اين مفاهيم قرآني که پاسخگوي پرسشهاي پيش روي بشر است، ميپردازيم؛ پرسشهايي مانند: «طبيعت چيست؟ جايگاه انسان در طبيعت کجاست؟ ارتباط بين خدا، انسان و محيطزيست چگونه است؟ همچنين عملکرد انسان در طبيعت چگونه بايد باشد؟»
در پاسخ به پرسش «طبيعت چيست؟» ميتوان گفت: «در فلسفه و عرفان اسلامي، جهان و هرچه در آن است جلوهاي از اسما و صفات نيک الهي هستند. منظور از اسما و صفات اين است که خداوند در جوهرههاي طبيعي تجلي مييابد و طبيعت همگي ظهور حقيقت است و هر کجا که انسان نگاه کند، خداوند را خواهد ديد. (محقق داماد، 1393)
در آموزههاي اسلامي طبيعت «آيت الهي» به شمار ميآيد و انسان به انديشه در اسرار آفرينش و نشانههاي خدا در عالم هستي فراخوانده ميشود و خداوند از چنين انسانهايي به نام «کساني که ميشنوند» (يونس، 67)، «آنهايي که ميانديشند» (رعد، 3)، «آنهايي که تعقل ميکنند» (رعد، 4)، «کساني که ايمان دارند» (نحل، 79)، «براي صاحبان انديشه» (طه، 54)، «دانشمندان» (روم، 22)، «کساني که چشم بصيرت دارند» (ذاريات، 21) ياد ميکند. اين آيات نشان ميدهد براي پي بردن به اسرار آفرينش چشمي بينا، گوشي شنوا، فکري بيدار، دلي هوشيار و روحي آمادة پذيرش و تشنة حقايق لازم است. (اصغري لنفجاني،1384)
خداوند در قرآن کريم به نشانههاي آفرينش براي درک عظمت خويش و استحکام ايمان مسلمانان و مؤمنان اشاره ميفرمايد، ولي روش خطاب بهگونهاي است که گويا خداوند متعال ژرفنگري در پارهاي از نشانههاي آفرينش را بر مؤمنان محتوم و مسلّم ميداند.
بنابراين نگرشي که طبيعت را نشانه، نعمت، امانت و آفريدة خداوند تلقي ميکند و مشوق ژرفنگري انسان در طبيعت است، رشد معنوي و روحية مسئوليتپذيري افراد را افزايش ميدهد و شناخت و حفاظت از محيطزيست را يک تکليف الهي ميداند، حتي اگر در اين زمينه قوانين و مقرراتي در جامعه نباشد. هر جزئي از طبيعت رنگ خدايي دارد و منسوب به اوست و نگاه عميقتري همراه با تعقل و انديشه به محيط خواهد داشت؛ اما در نگرش غير الهي، طبيعت يک پديده تصادفي و تنها بستري براي حيات بشر تلقي ميشود و لذا زمينة رشد معنوي وجود نخواهد داشت.
در پاسخ به اين پرسشها که جايگاه انسان در طبيعت کجاست و يا ارتباط ميان خدا، انسان و محيطزيست چگونه است، ميتوان گفت که در آموزههاي اسلامي يک نظامِ «محيط و محاط» در آفرينش وجود دارد. در نظام آفرينش و در بالاترين سطح، خداوند محيط و جز او محاط به شمار ميآيد. در قرآن کريم آمده است:
Pوَلِلَّـهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌO
«مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو کنيد، خدا آنجاست! خداوند بينياز و داناست!» (بقره، 115)
Pقَالَ يا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيکم مِّنَ اللَّـهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکمْ ظِهْرِياإِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌO
«گفت: اي قوم! آيا قبيله کوچک من، نزد شما عزيزتر از خداوند است؟! در حالي که (فرمان) او را پشت سر انداختهايد! پروردگارم به آنچه انجام ميدهيد، احاطه دارد (و آگاه است)!» (هود، 92)
اين تعبير قرآني در تبيين اصول محيطزيستي انسان نقش مهمي دارد، زيرا بيانگر اين نکته است که انسان در احاطة خداوند قرار دارد و بايد حضور او را در همهجا درک کند. به بيان ديگر خداوند انسان را احاطه کرده و انسان محاط به اوست. براي افزايش دانش انسان دربارة جهان، انسان بايد به آفرينندة جهان يعني خداوند متوسل شود. در واقع مالکيت حقيقي متعلق به خداوند است. خداوند متعال در قرآن کريم ميفرمايد:
Pوَلِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ...O
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خداست...» (نسا،126)
در آموزههاي قرآن کريم، تنها يک مالکيت حقيقي و اصيل در جهان پذيرفتني است و آن مالکيت خداست. ديگر مالکيتها قراردادي است؛ مانند مالکيت انسان به اموالش. مالکيت اصلي از آن خداست و او اين مالکيت را به انسانها بخشيده و خداوند به آن سزاوارتر است. اگر انسانها خود را مالک زمين بدانند و همانند يک مالک خصوصي با آن رفتار کنند، زمين را به فساد و تباهي ميکشانند؛ در حالي که اگر زمين را مُلک خداوند بدانند «مفسد فيالارض» نخواهند شد.
بر پاية آموزههاي قرآني انسان برگزيدة خداوند است. تعبير «اصطفا» همين پيام را دارد:
Pإِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَO
«خدا آدم را برگزيده است.» (آل عمران، 33)
همچنين بنا بر حکمت اسلامي، جهان بر پاية يک رابطة غايي آفريده شده و انسان در رأس اين رابطه قرار دارد. در واقع زمين با تدبير الهي آفريده شده تا انسان در آن پرورش يابد؛ بنابراين انسان بايد توجه داشته باشد که در برابر اين زمين که براي او آفريده شده، مسئوليت دارد(محقق داماد، 1393). در قرآن کريم مفهومي به نام خليفة اللّهي (بقره، 30) وجود دارد که کاربرد آن براي نشان دادن اين است که انسان جانشين خداوند است. مسلّم است که در ميان همة عناصر هستي، ارزش انسان از همه والاتر و بيشتر است و به همين دليل است که همة عناصر اين جهان در خدمت وي و براي او آفريده شدهاند. (محقق داماد،1393)
به اين پرسش که عملکرد انسان در طبيعت بايد چگونه باشد، اينگونه پاسخ داده شده است:
از ديدگاه قرآن، منظور از «انسان» انساني است که شايستة مقام جانشيني خداوند در زمين باشد و آن انساني است که از راه عدالت در کنشها و واکنشها و رفتارش با ديگر اجزاي هستي منحرف نگردد.
براي آنکه تصوير کاملي از ديدگاه اسلام به انسان داشته باشيم، لازم است يک قيد ديگر به مفهوم خليفهاللّهي افزوده شود و آن بندگي يا عبوديت انسان است. از راه بندگي است که انسان ميتواند به انسانيت کامل و خليفهاللّهي دست يابد. جانشيني که بر زمين فرمانروايي ميکند، به ميل و خواستة خويش رفتار نميکند، بلکه اين فرمانروايي را بر پاية قوانين الهي انجام ميدهد.
در واقع، اگر انسان براي جانشيني خداوند آفريده شده است، در وهلة اول بايد بندة خداوند باشد. تا هنگامي که انسان بندة خداوند است و با صلح و دوستي در زمين زندگي ميکند و با جهان هستي و محيطزيست خود هماهنگ است، ميتوان گفت که جانشين خداوند است و بر همة آفريدهها فرمانروايي دارد. در اين راستا، انسان بايد پيامبر خود را به منزلة الگوي رفتاري خويش برگزيند. (محقق داماد،1393)
بر پاية مباني مرتبط با انسان و طبيعت و رابطة آنها از ديدگاه قرآن و برخي مباني ارزششناختي اسلام، ميتوان چارچوب نظرية اخلاق محيطزيستي اسلام را به اختصار چنين بيان کرد:
الف. نظام هستي که طبيعت و انسان اجزايي از آن هستند، مخلوق و مملوک خداوند متعال است و با تدبير حکيمانة او به طور کامل حفظ و اداره ميشود.
ب. اين نظام که غايت و هدفي حکيمانه و مشخص دارد، نظامي هماهنگ و موزون است. همة اجزاي آن بر پاية قوانين و سنّتهاي تغييرناپذير الهي به هم پيوستهاند و با يکديگر تعامل و ارتباط دارند.
پ. همة اجزاي هستي از جمله طبيعت و انسان به بيان فلسفي «به مقدار بهرة وجودي» و به بيان کلامي به مقدار افاضه و عنايتي که خداوند به آنها کرده، ارزشمندند. (مصباح يزدي: 90)
ت. نوع بشر با توجه به تواناييها و استعدادهايي که خداوند به او عنايت کرده است، برترين آفريدههاي خداوند است.
ث. خداوند طبيعت را براي تأمين مصالح انسان مسخّر او کرده و به انسان حق تصرف و استفاده از آن را در راه دستيابي به کمال نهايياش بخشيده است.
ج. توانايي عقلورزي، اختيار و انتخاب آگاهانه و کماليابي بينهايت زمينة مسئوليت انسان را در برابر همة نعمتهايي که خداوند به او ارزاني داشته، فراهم کرده است.
چ. اگر انسان از تواناييها، ظرفيتها و نعمتهاي خدادادي، به درستي و بر پاية فرمانهاي الهي بهره بگيرد، به کمال نهايي و قرب الهي نائل ميگردد. در غير اين صورت، حتي از چارپايان نيز فرومايهتر خواهد شد.
ح. ارزش داراي اقسام و انواع است.
خ. ارزش داراي مراتب است.
د. شأن، ارزش، حق و مسئوليت اخلاقي از ميان آفريدهها تنها به انسان اختصاص دارد؛ زيرا تنها او داراي قدرت اختيار و انتخاب و هدف آگاهانه است، هرچند ديگر آفريدهها از نوعي شعور، آگاهي و انتخاب برخوردارند، اين شعور و آگاهي و انتخاب، طبيعي يا غريزي است و آن گونه نيست که موجب شأن، ارزش، حق و مسئوليت اخلاقي براي آنها شود. (مصباح يزدي، ج1)
ذ. مسئوليت اخلاقي انسان در برابر طبيعت بر حسب فضيلت امانتداري و جانشيني او در زمين و نيز به موجب قاعدة تلازم ميان حق و تکليف، در قبال حق تصرف و بهرهبرداري از طبيعت است؛ حقي که خداوند به انسان عنايت فرموده است.
ر. از آنجا که هستي، از جمله طبيعت و انسان، ملک خداوند متعال هستند، انسان بايد با رضايت و اذن خداوند و بر پاية دستورها و احکام الهي در طبيعت تصرف کرده، از آن بهره بگيرد. از اين رو، انسان نميتواند هرگونه که بخواهد با طبيعت و محيطزيست رفتار کند و هر مقدار که بخواهد از آن استفاده کند، بلکه بايد بر پاية ضوابط و به اندازهاي که براي بقا، رشد و کمال حقيقي او ضرورت دارد، در طبيعت تصرف کند و از آن بهره ببرد و از هرگونه اسراف، تبذير، تخريب و فساد به شدت بپرهيزد.
همانگونه که ملاحظه ميشود، بر پاية چارچوب نظري اخلاق محيطزيست اسلامي، نظرية اسلام در باب اخلاق محيطزيست، نظريهاي واقعبينانه، خردپذير، معتدل و متکي بر مباني و آموزههاي مستدل است. اين نظريه از سويي همة موجودات و آفريدهها را با ارزش ميداند و از سوي ديگر ارزش، حق و مسئوليت اخلاقي را از اختصاصات انسان برميشمارد. نه مانند نظرية انسانمدار است که تنها انسان را باارزش بداند و ديگر آفريدهها را بيارزش تلقي کند و دست انسان را در هرگونه تصرف در طبيعت کاملاً باز بگذارد. نه مانند نظرية عالممدار است که همة موجودات عالم را داراي حق و مسئوليت اخلاقي قلمداد کند. هرچند انسان را شريفترينِ آفريدهها ميداند، او را در برابر همة موجودات مسئول به شمار ميآورد.[5]
[1]. Ecology
[2]. بيانات در ديدار مسئولان و فعالان محيط زيست، منابع طبيعى و فضاى سبز
farsi.khamenei.ir/speech-content?id=29121
[3]. بيانات در ديدار مسئولان و فعالان محيط زيست، منابع طبيعى و فضاى سبز
farsi.khamenei.ir/speech-content?id=29121
[4]. ملکالشعراي بهار
[5]. مقالة «نظرية اخلاق زيستمحيطي اسلام با تأکيد بر آراي استاد مصباح يزدي» مجلة معرفت شماره 7، سال دوم، شماره سوم، تابستان 1390: 122-97