1-4- ضرورت و فوايد توجه به فاعل حقيقي هنگام تدريس
1401/10/24 14:03فصل قبل
دراينجااين سوال مطرح ميشود که توجه به فاعل حقيقي و ذکر آن در کلاس درس چه ضرورتي دارد و چرا بايد به فاعل حقيقي توجه نمود؟ و با چه مجوزي ميتوان وقت کلاس را به بحثي غير از سرفصلهاي مصوب اختصاص داد؟ بايد گفت کهاين امر فوايد بسيار زيادي دارد که عبارتند از:
1-4-1- لزوم همراه بودن تعليم با تربيت
آموزش بدون پرورش ميتواند سبب تربيت متخصصان و دانشمندان غير متعهد شود واين امر براي جامعه انساني بسيار مضر و خطرناک است که ممکن است باعث توليد محصولاتي با اهداف منفي گردد توليداتي که به جاي تامين آسايش و سلامت جامعه موجب افزايش مشکلات مادي و معنوي ميگردند مانند: توليد خودروهايي با طراحي و مواد نامرغوب و فدا کردن کيفيت و امنيت افراد جامعه براي سود جويي.
حضرت امام خميني ميفرمايند : دانشگاه بايد مرکز تربيت صحيح باشد. دانشگاهي که تهذيب نفس نداشته باشد جز فساد حاصلي ندارد.[1]
افزايش وجدان کاري در اثر توجه به حضور هميشگي خداوند
اگر مدرس در طول تدريس خود به صورت زيبا دانشجويان را به خداوند توجه دهد واين باور را در مخاطبايجاد کند که خداوند در همه جا و همه امور حاضر و ناظر است، باعث ميشود مهندساني تربيت نمايدکه حتي بدون نياز به نظارت و کنترل ديگران، وظايف خود را به خوبي انجام دهند.
1-4-2- همسويي با هدف آفرينش انسان
هدف از آفرينش انسان معرفت به خدا است و تفکر در پديدههاي جهان هستي باعث افزايش شناخت انسان نسبت به پروردگار عالميان ميگردد و قرار گرفتن کلاسهاي درس دراين مسير، حرکت به سمت مقصد مقدس آدمي ميباشد و در غيراينصورت انسان دچار خسران ميگردد که: «وَالْعَصْر* إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ *إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر[2]»؛ سوگند به عصرِ [غلبه حق بر باطل] * كه واقعا انسان دستخوش زيان است * مگر كسانى كهايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق، سفارش و به شكيبايى توصيه كردهاند»
همچنين توجه به خداوند موجب تامين سعادت اخروي ميشود. «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى؛[3] [جهانِ ] آخرت نيکوتر و پايدارتر است. به عبارتي دنياي فاني در مقايسه با آخرت پايدار، لحظهاي بيشتر نيست (نسبت عدد به بي نهايت). لذا هر لحظهاي را که دراين دنيا بدون توجه به هدف غايي بگذرانيم باعث خسارت شديدي در آخرت ميگردد چراکه هر لحظه عمل دراين دنيا معادل نتيجه اي پايدار و ابدي در آن دنيا ميباشد . پيامبر اعظم (ص) ميفرمايد هر لحظه که بر فرزند آدم بگذرد و او در آن لحظه به ياد خدا نباشد روز قيامت حسرتش را خواهد خورد[4]. لذا در اين راه انسان بايستي تمام سعي و تلاش خود را بنمايد.
معرفت و ايمان به خدا منشاء سعادت و شرط لازم رستگاري و نجات ميباشد و توجه به فاعل حقيقي در همه پديدهها باعث ميشود. انسان در آيات و نشانههاي خداوند بيشتر تفکر کند و اين تفکر سبب پي بردن به عظمت خداوند و افزايش معرفت نسبت به حکمت الهي ميشود.
«أَ وَ لَمْ يَتَفَکَّرُوا في أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کَثيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُون[5]؛ آيا آنان با خود نينديشيدند که خداوند، آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است جز به حق و براى زمان معيّنى نيافريده است؟ ولى بسيارى از مردم (رستاخيز و) لقاى پروردگارشان را منکرند!»
1-4-3- ذکر و ياد خداوند
توجه به فاعل حقيقي در واقع همان ذکر و ياد خداست. ذکر خداوند جايگاه بسيار بالايي در بين عبادتها دارد و تنها عبادتي است که حدي براي آن در نظر گرفته نشده است. به گونه اي که براي عبادتهاي ديگر مانند نماز، روزه و ... حد مشخص شده و مقدار آن تعيين شده است اما براي ذکر خداوند حدي مشخص نشده و گفته شده است «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً[6]»يعني اي کساني که ايمان آورده ايد خدا را بسيار ياد کنيد.
اهميت ذکر و ياد خداوند به حدي است که توصيه شده است انسان در هر حالتي که هست به ياد خدا باشد. در آيه اي در مورد خردمندان گفته شده است «الَّذينَ يَذْكُرُون َاللَّهَ قِياماً وَ قُعُودا ًو َعَلى جُنُوبِهِم؛[7] يعني« آنها کساني هستند که خدا را (درهرحال) ايستاده و نشسته، و هنگامي كه بر پهلو خوابيدهاند، يادمىكنند». همچنين از امام صادق g منقول است که حضرت موسي به خداوند عرض کرد: بعضي اوقات در حالتي قرار دارم که شرم دارم در آن حالت تو را ياد کنم. خطاب آمد:اي موسي « اُذکُرُني عَلي کُلِّ حال » در هر حالي که هستي مرا ياد کن.[8]اين مطلب اهميت توجه به فاعل حقيقي را در تمام اوقات و از جمله در کلاس درس و به هنگام بيان مطالب درسي نشان ميدهد.
ذکر و ياد خدا آثار و فوايد زيادي دارد. يکي ازاين آثار آرامش و اطمينان قلب است به طوريکه ياد خدا انسان را از افسردگي و پريشاني نجات ميدهد. خداوند در قرآن ميفرمايد: «أَلابِذِكْرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب؛[9] بدانيد که تنها با ياد خداست که دلها آرام ميگيرد».
1-4-4- دوري از شرک
همانطور که ميدانيم بر طبق توحيد افعالي تمام اموري که در عالم انجام ميشود هرچند ظاهراً توسط اسباب و علل مادي صورت ميپذيرد اما فاعل حقيقي آن خداوند متعال است. به طوريکه انسان مومن بايد بهاين حقيقت باور داشته باشد که "لا حول و لا قوه الّا بالله" يعني هيچ موثري در عالم جز خداوند وجود ندارد. اهميتاين مطلب بهاندازهاي است که اگر کسي اعتقادي به جزاين داشته باشد و امور مادي را نيز مستقلا و بدون وابستگي به خداوند، موثر در عالم بداند براي خدا شريک قائل شده و مرتکب گناهي ميشود که به فرموده قرآن گناهي عظيم بوده و تنها گناهي است که بخشيده نميشود.اين گناه شرک است و خداوند در مورد آن ميفرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ و َيَغْفِرُ مادُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ و َمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظيماً؛[10]خداوند (هرگز) شرك را نمىبخشد! و پايينتر از آن را براى هركس (بخواهد و شايسته بداند) مىبخشد.و آن كسى كه براى خدا، شريكى قراردهد،گناه بزرگى مرتكب شده است».
شرک بر دو دسته است شرک آشکار و شرک پنهان. شرک آشکار اعتقاد به عاملي موثر و مستقل در کنار خداوند متعال است. شرک پنهان آن است که در عين اعتقاد به آنکه هيچ موثر مستقلي در عالم، غيراز خدا نيست اما در قلب خود نسبت بهاين حقيقت غافل باشد و به آن توجه نداشته باشد .
1-4-5- جلوگيري از علم زدگي
توجه به فاعل حقيقي در هنگام آموختن و آموزش دادن علاوه بر آن که باعث ميشود دانشجو و مدرّس به نقش خداوند توجه کنند، آثار و برکات ديگري نيز دارد از جمله آن که از توجه صرف به علم و احساس بي نيازي از خدا، وحي و دين(يا همان علم زدگي) جلوگيري ميکند.
علم زدگي از آفات مهم علوم سکولار است و باعث شده بسياري از کساني که علم را جداي از دين ميدانند گمان کنند علم[11] به تنهايي پاسخگوي همه نيازهاي انسان است در حاليکه چنين نيست. البته دراينجا منظور از علم، صرفا علوم تجربي با رويکرد غيرالهي است.
آقاي دکتر گلشني دراين باره مينويسد[12]:رشد سريع علم تجربي در قرن نوزدهم،اين انتظار را به بار آورد که علم بهزودي تمام مسائل انسانها و جوامع بشري را حل خواهد کرد. جواهر لعل نهرو ـ اولين نخستوزير هند پس از استقلالاين کشورـ در اواسط قرن بيستم بدون در نظر گرفتن نياز علم بهايمان، چنين گفت:اين علم است که بهتنهايي ميتواند مساله گرسنگي، فقر، بيسوادي، خرافات، رسوم، سنتهاي کهنه و نبود بهداشت را از بين ببرد. چه کسي امروز ميتواند علم را ناديده بگيرد… آينده متعلق به علم است و آنهايي که با علم، دوستي برقرار ميکنند.
اما بعد از جنگ جهاني اول که تعداد زيادي کشتار به بار آورد،اين برتراند راسل بود که در 1924 در کتابي اظهار ترديد کرد که علم براي بشر برکتزا باشد. او مينويسد: «آقايهالدين… تصويري زيبا از آينده ارائه کرده است، آيندهاي که از طريق استفاده از کشفيات علمي شکل ميگيرد و خوشبختي انسانها را به بار ميآورد. هرچند من مايلم که با پيشبيني او موافقت کنم، اما تجربه در زمينه سياست و حکومت مرا تا حدي مردد ساخته است. من مجبورم بترسم ازاين که علم به عوض آنکه انسانها را شاد سازد مورد استفاده گروههاي مقتدر قرار ميگيرد». از نظر راسل آثار بد علم ناشي ازاين است که علم خودش به تنهايي نميتواند جلوي هواهاي نفساني انسانها را بگيرد، و لذا او در آن کتاب در مورد تهديد علم براي نابودي تمدن بشري هشدار داد.
علي رغم هشدارهايي که از آغاز قرن بيستم توسطانديشمندان داده شده است؛ هنوز يک ديدگاه رايج در ميان عالمان معاصراين است که علم ميتواند همه چيز را توضيح دهد؛ در حالي که علم تجربي به خاطر محدود بودن ظرفيتش، نميتواند تصويري کامل از جهان به دست آورد و بسياري از دغدغههاي اساسي انسان را بدون پاسخ ميگذارد. مثلا دغدغه در مورداين که «ما از کجا آمدهايم؟»، «دراين جهان چه ميکنيم؟»، «هدف حيات چيست؟» و «به کجا ميرويم؟». تفکر دربارهاين دغدغهها ميتواند تأثيري درازمدت بر رفتار انسان و تصميمگيريهاي او داشته باشد؛ از جمله تصميمات درباره فعاليت علمي.
به قول ريچارد فاينمن ـ فيزيکدان برنده جايزه نوبل- اگر چيزي تجربي نيست و نتوان آن را تحت مشاهده درآورد،اين بدان معنا نيست که آن چيز غلط يا احمقانه است. دانشمندان آن چيزي را که ميتوان از طريق آزمايش تحليل کرد، ميگيرند و بدين طريق چيزي که علم ناميده ميشود، به دست ميآيد؛ اما اموري باقي ميمانند که براي آنهااين روش (روش تجربي) کار نميکند.اين بدان معنا نيست که آنها مهم نيستند. درواقع آنها از بسياري جهات مهمترين امور هستند.
يا به قول شرودينگر -فيزيکدان برنده جايزه نوبل-: «تصوير علمي جهان واقعي در حول و حوش ما خيلي ناقص است. علم تجربي، اطلاعات زيادي به ما ميدهد و تمامي تجارب ما را در يک نظم عظيم قرار ميدهد؛ اما بهکلي در مورد آنچه به قلب ما نزديک است و براي ما اهميت دارد، ساکت است[13].
استاد مطهري نيز دراين باره ميگويد: جورج سارتن، دانشمند مشهور جهاني و نويسنده کتاب معروف تاريخ علم، در کتاب شش بال، نارسائي و ناتواني علم را در انساني ساختن روابط بشر و نياز فوري انسان به نيرويايمان چنين بيان ميکند: علم تجربي در بعضي زمينهها ترقيات عظيم و شگفت کرده است ولي در زمينههاي ديگر مثلا سياست ملي يا بينالمللي که مربوط است به روابط افراد انسان با يکديگر، هنوز خود را ريشخند ميکند. جورج سارتن اعتراف دارد کهايماني که مورد نياز انسان استايمان ديني و مذهبي است وي درباره نياز انسان به مثلث هنر و دين و علم چنين ميگويد: هنر، زيبائي را آشکار ميسازد و به همين جهت مايه شادي زندگي ميشود. دين محبت ميآورد و موسيقي زندگي است. علم با حق و راستي و عقل سر و کار دارد و مايه هوشياري نوع بشرميشود. ما به هر سهاينها نيازمنديم، هم به هنر، هم به دين، هم به علم. علم به صورت مطلقي براي زندگي لازم است ولي هرگز به تنهائي کافي نيست[14].
[1]. کتاب پرتويي از مباني تربيتي، عرفاني امام خميني(ره).
[2]. العصر:1-3.
[3]. اعلي:17.
[4]. «ما مِن ساعةٍ تَمُرُّ بابنِ آدَمَ لَم يَذكُرِ اللّه َ فيها إلاّ حَسِرَ علَيها يَومَ القيامَةِ» (کنزالعمال، ج1، ص424).
[5]. روم: 8.
[6]. احزاب:41.
[7]. آل عمران: 191.
[8]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص29.
[9]. رعد: 28.
[10]. نساء: 48.
[11]. منظور از علم دراينجا علوم تجربي يا همان Science است.
[12]. مقاله علم و انسانيت، اطلاعات شماره 26276، دوشنبه 20 مهر 1394.
[13]. مقاله علم و انسانيت، اطلاعات شماره 26276، دوشنبه 20 مهر 1394.
[14]. انسان وايمان،ص 31.