1-8- تدريس با مباني توحيدي

1401/10/24 14:04
فصل قبل

 

يکي از دلايل عدم توجه به فاعل حقيقي وجود برخي مباني يا همان پيش فرضهاي غيرالهي در علوم جديد است. مدرسي که ميخواهد با جهت گيري الهي تدريس کند بايد مراقباين پيش فرضها باشد و در مقابل با مباني توحيدي تدريس کند.

بطور خلاصه ميتوان مباني و پيش فرض را چنين تعريف کرد:

 مباني، اصولي هستند که دانشمندان آن رشته آن را پذيرفته و فرضيه هاي خود را بر پايه آن اصول شکل ميدهند و يافته هاي علمي خود را با آن اصول تفسير ميکنند.اين عمل گاهي آگاهانه است و گاهي ناآگاه، گاهي آشکار  است و گاهي پنهان، که ما دراينجا به مباني پنهان پيش فرض ميگوييم. پيش فرض ها بخش هاي نامرئي و ناپيداي سخنان و تفسيرها و توضيحات دانشمندان يک رشته علمي است.

در ادامه به بررسي برخي از پيش فرضهاي غيرالهي و مباني توحيدي مرتبط با رشته مکانيک پرداخته ميشود.

قبل از شروع بحث توضيح کوتاهي در مورد مفهوم پيش فرضهاي غير توحيدي و توحيدي که دراين قسمت استفاده خواهند شد ارائه ميگردد.

 

 

1-8-1- خاصيت اشياء

الف) مباني غير توحيدي: خاصيت ذاتي اشيا (يا ماده واجب الوجودي)

در علم سکولار سخن از خاصيت ذاتي اشيا است. البته نگاه ديني خاصيت اشياء را منکر نيست امااين خاصيت را استقلالي نميداند و به ماده «ممکن الوجودي» باور دارد و نه ماده «واجب الوجودي».

در بيان سکولار از علم فيزيک و شيمي سخن از خاصيتي است که گويا اشيا از خود داشتهاند. دراين پيشفرض انرژي جنبشي «هست»، انرژي پتانسيل هم «هست» و چنان ازاين «هست»ها مستقلاً سخن ميگويد و قوانين هستي را براين «هست»ها وضع ميکند که گويااين خواص در ذاتاين اشياء مستقلا وجود دارد.

ب) مباني توحيدي: فاعليت خدا (خاصيت ممکن الوجودي)

اينكه دانشمند در عرصه علم خود بهاين معرفت نايل بشود که «لا مؤثّر فى الوجود الّا اللّه»، همه چيز را مستند به اراده حقّ بداند و نظام وجود را صورت فاعليّت حق تعالى ببيند.اين همان توحيد افعالي است و يعني بازگشت همه کارها به خالق متعال است.اين معناي دقيقي است که دراين طرح و در تدريس نيز با ظرافت بايد گفته شود. اگر خدا نخواهد آتش سوزانندگي نخواهد داشت، چنان که بر ابراهيم خليل، «بردا و سلاما» شد. چاقو خاصيت برندگي دارد، ولي اگر خدا نخواهد نخواهد بريد چنان که گلوي اسماعيل را نبريد. در ادامه مثالهايي دراين زمينه براي تدريس در رشته مهندسي مکانيک ارائه شده است.

الف) قوانين ترموديناميک

مبناي غير توحيدي (خاصيت ذاتي اشياء):

قانون صفرم ترموديناميک: قانون صفرم ترموديناميک بيان ميکند که اگر دو سيستم با سيستم سومي در حال تعادل گرمايي باشند، با يکديگر در حال تعادلند.

قانون اول ترموديناميک: انرژي دروني يک سيستم منزوي ثابت و پايدار است. قانون اول ترموديناميک که به عنوان قانون بقاي کار و انرژي نيز شناخته ميشود، ميگويد: تغيير انرژي دروني يک سيستم برابر است با اختلاف گرماي داده شده به سيستم و کار انجام شده توسط سيستم بر روي محيط:

 

قانون دوم ترموديناميک: ساخت يک موتور سيکلي که تأثيري جز انتقال مداوم گرما از دماي سرد به دماي گرم نداشته باشد، غيرممکن است. بيان کلوين-پلانک: غيرممکن است وسيلهاي بسازيم که در يک سيکل عمل کند ودر عين حال فقط بايک مخزن تبادل حرارت داشته باشد يعني غيرممکن است يک موتور حرارتي بدون از دست دادن گرمادر Qc به کار خود ادامه دهد. بيان کلازيوس: امکان ندارد که يک يخچال طي يک چرخه، تمام انرژي را که از منبع سرد دريافت ميکند به منبع گرم انتقال دهد؛ بلکه مقداري ازاين انرژي طياين فرايند هدر ميرود. بعبارتي ديگر قانون دوم ترموديناميک مسير انجام يک فرايند ميباشد. Q = TdS

قانون سوم ترموديناميک:

قانون سوم ترموديناميک ميگويد هنگامي که انرژي يک سيستم به حداقل مقدار خود ميل ميکند، انتروپي سيستم به مقدار قابل چشمپوشي ميرسد. يا بطور نمادين: هنگامي که 

  ، 

مبناي توحيدي (فاعليت خداوند): خداوند متعال پايههاي تبديل انرژي جهان را بر چهار قانون که به قوانين ترموديناميک موسوماندبنا نهاده است.

 ب) اصل بقاي انرژي

مبناي غير توحيدي (خاصيت ذاتي اشياء): قانون پايستگي انرژي ميگويد که مقدار انرژي در يک سيستم تکافتاده (ايزوله، منزوي) ثابت ميماند. پيامداين قانوناين است که انرژي از بين نميرود و به وجود نميآيد. تنها چيزي که در سيستم تکافتاده رخ ميدهد، تبديل شکل انرژي است؛ مثلاً انرژي جنبشي به انرژي پتانسيل تبديل ميشود. از آنجا که در نظريه نسبيت خاص انرژي و جرم به هم وابستهاند، پايستگي انرژي در حالت کلي ميگويد که مجموع انرژي و جرم يک سيستم تکافتاده پايسته است.

مبناي توحيدي (فاعليت خدا): خداوند در مورد حالتهاي مختلف انرژي و جرم قوانيني مقرر کرده است. تا دو قرن پيش گمان ميشد که مقدار انرژي در يک سيستم تکافتاده (ايزوله، منزوي) ثابت باشد. پس از آن در نظريه نسبيت خاص معلوم شد که جرم و انرژي با هم مرتبطاند. درنتيجه پايستگي انرژي در حالت کلي ميگويد که مجموع انرژي و جرم يک سيستم تکافتاده پايسته است (اشاره به فاعليت خدا).

ج) قانون لزجت نيوتن

مبناي غير توحيدي (خاصيت ذاتي اشياء): قانون لزجت نيوتن بيان ميکند که براي سيالات نيوتني، تنش برشي در امتداد جريان، متناسب است با ميزان تغيير در سرعت در راستاي عمود بر آن سطح.

مبناي توحيدي (فاعليت خداوند): نيوتن قانون لزجت را که خداوند بر حرکت سيالات نيوتني وضع کرده است به صورت زير کشف کرده است: براي سيالات نيوتني، تنش برشي در امتداد جريان، متناسب است با ميزان تغيير در سرعت در راستاي عمود بر آن سطح.

د) قانون ارشميدس

مبناي غير توحيدي(خاصيت ذاتي اشياء):  قانون ارشميدس بيان ميکند که هر سيالي به جسمي که در آن قرار گرفته)جزئي يا کامل (: نيروي شناوري وارد ميکند.اندازهاين نيرو برابر وزن سيال جابجا شده است.

مبناي توحيدي (فاعليت خداوند) خداوند براي شناوري اجسام داخل سيالات قانوني وضع کرده است.اين قانون که توسط ارشميدس کشف شده بيان ميکند که هر سيالي به جسمي که در آن قرار گرفته (جزئي يا کامل) نيروي شناوري وارد ميکند.اندازهاين نيرو برابر وزن سيال جابجا شده است.

ه) خستگي

مبناي غير توحيدي (خاصيت ذاتي اشياء، تصادفي بودن پديدهها) ميتوان به طريق تجربي و با استفاده از دادههاي آماري، تعداد چرخه هاي بارگذاري لازم را براي شکست نمونه حين بارگذاريهاي متوالي و معکوس به ازاي تراز تنش ماکزيمم معين، تعيين کرد. منحني حاصل به منحني  مرسوم است. مطابق شکل (1-1) براي مواد مختلف تنشي به نام حد دوام وجود دارد که در آن حتي براي تعداد زيادي از بارگذاري، شکست رخ نميدهد.

شکل 1-1: تعيين حد دوام در آزمايش خستگي

مبناي توحيدي (فاعليت خداوند، هدفمند بودن): خداوند، خواصي در مواد قرار داده است که بر اساس آن تعداد چرخه هاي بارگذاري لازم، براي شکست هر نمونه حين بارگذاريهاي متوالي و معکوس به ازاي تراز تنش ماکزيمم معين، مقدار مشخصي است (اشاره به فاعليت خدا.)

عوامل مختلفي در شکست قطعه در بارگذاري نوساني تأثيرگذارندکه به علت ناشناخته بودن و يا نامعين بودن آنها براي بشر، تعيين دقيق تعداد سيکل بارگذاري مقدور نيست.اين ناشناخته بودن مربوط به جهل مخلوق است نه جهل خالق (اشاره به هدفمند بودن)

1-8-2- قانون عليت يا تصادفي بودن پديدهها

در نگاه الهي هر پديدهاي علتي دارد و محال است چيزي بدون علّت به وجود آيد اما در نگاه غير الهي ممکن است چيزي تصادفي (بدون علت) به وجود آيد. اما در واقع علتاينکه ما بعضي پديدهها را تصادفي و شانسي ميدانيماين است که از علت وقوع آن آگاهي نداريم. پس تصادفِ حقيقي در عالم وجود ندارد و آنچه تصادف ناميده ميشود تصادف نسبي (نسبت به شخص ناآگاه) است.

در مبحث نيروهاي وارده به هواپيما و سازههاي دريايي افراد توزيع آن را امري احتمالي ميدانند واندازه آن را به تصادف و مفاهيم آماري و احتمالاتي نسبت ميدهند. در حالي که اگر کسي بر همه پارامترها مانند تغيير جريانات سيال، تغييرات دمايي کره زمين و بطور خلاصه علل تغييرات در نيروهاي آيرو و هيدرو ديناميکي و قوانين حاکم بر خلقت احاطه تام و تمام داشته باشد، ميداند تغييراين نيروها چگونه اتفاق ميافتد. ولي بشر به دليلاينکه احاطه کافي براين مسايل ندارد آن را به کمک علم آمار واحتمال و ارتعاشات تصادفي حدس ميزند  ولي در مورد خداوند متعال که عالم به همه امور است، تصادف معنا ندارد.

عوامل تاثيرگذار در وقوع پديدهها

پيش فرض غيرتوحيدي ديگراين است که پديدهها فقط علل مادي دارند و در محاسبهي احتمال وقوع آنها فقط علل مادي مد نظر قرار ميگيرد اما در نگاه توحيدي، پديدهها و اتفاقات علاوه بر علل مادي، علل غيبي و معنوي نيز دارند. در اثراين تفاوت ديدگاه است که در نگاه غير توحيدي اموري مانند قضا و قدر الهي، امدادهاي غيبي ، سنتهاي الهي، تاثير اموري مانند توکل، توسل و صدقه جايگاهي ندارد و احتمالات مهندسي صرفا برپايه عوامل مادي تعريف ميشوند.

در آيات قرآني و احاديث اسلامياين حقيقت به فراوني يافت ميشود که عوامل تاثير گذار در جهان هستي منحصر به عوامل مادي نيستند بلکه عوامل معنوي و غيبي بسياري وجود دارد که بر امور عالم و زندگي بشر تاثير گذار است. اصولاايمان به خدا مستلزمايمان به غيب است و افراد باايمان و پرهيزکار به عوامل غيبيايمان دارند. همانگونه که خداوند ميفرمايد:

   «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينَ. الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ؛[1]آن (قرآن) کتاب با عظمتي است که شک در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزکاران است. کساني که به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است]ايمان ميآورند»

منحصر ندانستن عوامل تاثير گذار در وقوع پديدهها به عوامل مادي (و در مقابل اعتقاد به تاثير عوامل غيبي) چند اثر دارد. اول آن که مقولههايي مانند توکل، توسل، دعا و صدقه معنا پيدا ميکند. دوم آن که برخي آيات و احاديث که پديدههايي مانند زلزله ، باران، خشکسالي و... را به خداوند و فرشتگان نسبت داده است يا آن را نتيجه اعمال نيک و بد انسانها دانسته است، قابل فهم ميشود.

 براي توضيح، توجه بهاين نکته لازم است که در نگاه غيرالهي، فاعل حقيقي، عوامل مادي هستند اما در نگاه الهي فاعل حقيقي خداوند است ليکن خداوند متعال اراده خود را معمولا از طريق اسباب و علل و از طريق واسطهها انجام ميدهد.اين واسطهها برخي غيبي هستند (مانند فرشتگان) و برخي مادي هستند (مانند عوامل محسوس). پس اگر در آيه يا حديثي وقوع يک پديده (مانند برخي حوادث نظير غرق شدن کشتي) به فرشتگان نسبت داده شود[2] منافاتي ندارد که آن پديده علت مادي هم داشته باشد بلکه حتما دارد. به عبارت ديگر وقتي خداوند اراده نمايد کاري را انجام دهد معمولا به فرشتگان امر ميکند و آنان بر آن امر مادي اثر ميگذارند و علت مادي بکار ميافتد و تاثير ميگذارد[3].

مي توان موضوع را از زاويه ديگري نيز ديد به گونهاي که اگر شخصي که خداوند را فاعل حقيقي نميداند، ازاين زاويه نگاه کند، ناگزير به وجود خداوند به عنوان فاعل حقيقي اذعان مينمايد: پديدهاي مادي (مانند سونامي) را در نظر بگيريد. آيااين پديده علت مادي دارد؟ بله؛ بااين توضيح که همين علت مادي براي به وجود آمدن نيازمند مجموعه شرايط گوناگوني است، و تک تک همين شرايط گوناگون نيز نيازمند محقق شدن شرايط مخصوص به خودشان هستند، و مشخصاًاين شرايط نيز، نيازمند عوامل ديگرياند؛ قطعاًاين روندِ نيازمندي، نميتواند تا بي نهايت ادامه پيدا کند؛ ناگزير سلسلهياين عواملِ مادي، در عالم طبيعت، محدود است و نقطه آغازي وجود دارد که آن نقطه آغاز نيز نيازمند علتي است.

پس براي وقوع يک پديده مادي نهايتا به عاملي خارج از دايره محدود طبيعت نياز است. آن عامل يا عوامل غير طبيعي و غير مادي نيز نهايتا بايد به عاملي ختم شوند که اراده مستقلي دارد و تحت تاثير هيچ عامل ديگري نيست.

 نتيجه آنکه در نگاه الهي وقوع پديدهها داراي يک سلسله عوامل مادي هستند که آن سلسله به عوامل غير مادي منتهي ميشود و عوامل غير مادي هم به اراده خداوند متعال ختم ميشوند پس اگر در آيه يا حديثي وقوع يک پديده به فرشتگان يا اعمال انسانها نسبت داده شود، نفي کننده تاثير عوامل مادي نيست و اگر علت مادي يک پديده کشف شود به معناي نفي علت غير مادي نيست.     

چند نکته:

در نگاه الهي، عوامل مادي واقعيتي انکار ناپذير هستند امااينکه گاهي در آيات و روايات، نامي از علت مادي برده نميشود و فقط علت غيرمادي ذکر ميشود دليلش آن است که  عوامل معنوي قوي تر هستند. لذا به ذکر علت قوي تر بسنده ميشود.

نکته ديگر آن که تاثير گذاري عوامل معنوي تابع قوانيني است که از آن به سنتهاي الهي ياد ميکنند به عنوان مثال شرط بهره بردن از عوامل معنوي، علاوه برايمان به غيب، داشتن تقواي الهي و توکل به خداست. چنانکه خداوند ميفرمايد:

«… مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً[4]؛ هر کس تقواي الهي پيشه کند ، خداوند راه نجاتي براي او فراهم ميکند و او را از جايي که گمان ندارد روزي ميدهد و هر کس بر خدا توکّل کند ، کفايت امرش را ميکند خداوند فرمان خود را به انجام ميرساند و خدا براي هر چيزياندازهاي قرار داده است! »

يا به عنوان مثال ممکن است گاهي گناهان افراد مومن باعثايجاد يک پديده مخرّب شود اما گناهان افراد کافر موقتا باعث فراواني نعمت شود! همانگونه که خداوند در قرآن  سه مرحله براي مجازات منکران انبياء برشمرده است. اول: گرفتار کردن به ناراحتي و خسارت. دوم: تبديل بدي به خوبي و فراواني نعمت. سوم: مجازات ناگهاني. بنابراين طبق سنتهاي الهي ممکن است افراد کافر در مرحلهاي از مجازات به نعمت و خوشي فراوان برسند.

خداوند ميفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّي عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ؛[5]و ما در هيچ شهر و آبادي پيامبري نفرستاديم مگراينکه اهل آن را به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم شايد (به خود آيند ، و به سوي خدا) بازگردند و تضرع کنند! سپس (هنگامي کهاين هشدارها در آنان اثر نگذاشت) ، نيکي (و فراواني نعمت و رفاه) را به جاي بدي (و ناراحتي و گرفتاري) قرار داديم آن چنان که فزوني گرفتند ، (و همه گونه نعمت و برکت يافتند ، و مغرور شدند ،) و گفتند: « (تنها ما نبوديم که گرفتاراين مشکلات شديم) به پدران ما نيز ناراحتيهاي و خوشيها رسيد.» چون چنين شد ، آنها را ناگهان (به سبب اعمالشان) گرفتيم (و مجازات کرديم) ، در حالي که نميفهميدند».

نتيجه آن که تاثير عوامل معنوي ضابطه مند است اما ما به همه ضوابط آن اشراف نداريم.

نکته ديگر آن که از نتايج نگاه غير توحيدي -که در آن فقط علل مادي مد نظر قرار ميگيرد- آن است که علل غيرمادي در وقوع پديدهها، ديده نميشوند. مقايسه کنيد نظر دو گروه که هر دو کشتيهاي عظيمي ساختهاندکه در زمان  خود از برترينها بوده است. يکي حضرت نوح که ديدگاهي الهي داشته است و ديگري توماساندروز طراح کشتي تايتانيک که داراي ديدگاه مادي است.

بدون شک کشتي نوح يک کشتي سادهاي نبود و با وسائل آن روز به آساني و سهولت پايان نيافت، کشتي بزرگي بود که به علاوه بر مؤمنان راستين يک جفت از نسل هر حيواني را در خود جاي ميداد و آذوقه فراواني که براي مدتها زندگي انسانها و حيوانهائي که در آن جاي داشتند حمل ميکرد چنين کشتي با چنين ظرفيت حتما در آن روز بي سابقه بوده است به خصوص کهاين کشتي بايد از دريائي به وسعتاين جهان با امواجي کوه پيکر سالم بگذرد و نابود نشود، لذا در بعضي از روايات مفسرين ميخوانيم کهاين کشتي هزار دويست ذراع طول و ششصد ذراع عرض داشت : (هر ذراع حدود نيم متر است)[6].  حضرت نوح در هنگام سوار شدن ياران خود به کشتي به آنها ميگويد: «وَ قَالَ ارْکبُوا فِيهَا بِسمِ اللَّهِ مجْراهَا وَ مُرْساهَا إِنَّ رَبي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ؛[7]و نوح به افراد خانواده خود و به ساير مؤمنان گفت : در آن سوار شويد که روان شدن و لنگرانداختنش فقط با نام خداست ، و خداوند سرنشينان آن را از غرق شدن نجات ميدهد ، چرا که پروردگارم آمرزنده و مهربان است».

ولي اندروز در مراسم حرکت کشتي تايتانيک ميگويد حتي خدا هم نميتوانداين کشتي را غرق کند. توجه بهاين نکته لازم است که محاسبات کشتي نوح از آنجا که بر اساس علم الهي صورت گرفته بود بسيار دقيق بود نه مانند کشتي تايتانيک که قاعدتاً چون بر مبناي علم بشر طراحي شده بود بر پايه احتمالات و تقريبهاي متدهاي مهندسي استوار بود. بااين همه حضرت نوح در هنگام سوار شدن به کشتي خدا را عامل توقف و حرکت آن ميداند ولي طراح تايتانيک، نقش خدا را در ادامه فعاليت کشتي انکار ميکند.

پيشفرض(مبناي) توحيدي: تکامل با هدايت الهي

اصل هدايت اشياء، اصلى است كه در قرآن خيلى روى آن تكيه شده است. قرآن مى‏فرمايد كه ما هيچ چيزى را عارى از هدايت خلق نكرديم‏. باور بهاين نکته ضروري است. چنانکه استاد مطهري در تببين آن ميفرمايد:

جهان يك واقعيت هدايت‏شده است. تكامل جهان، تكامل هدايت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبه‏اى هستند از نور هدايت برخوردارند. غريزه، حس، عقل، الهام، وحى، همه مراتب هدايت عامه جهان‏اند:

«قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏؛[8] (موسى وهارون به فرعون) گفتند: پروردگار ما آن است كه به هر چيز آن نوع خلقتى كه شايسته‏اش بود عطا كرد و سپس آن را هدايت کرد».

1-8-3- الهام و اشراق

يكي از انواع مددهاي غيبي، الهامات و اشراقاتي است كه احياناً به دانشمندان ميشود و ناگهان دري از علم به روي آنها گشوده ميشود و اكتشافي عظيم رخ ميدهد.

آنچه معمولاً ما از راههاي حصول علم ميشناسيم دوتاست: يكي تجربه و مشاهدهي عيني، ديگر قياس و استدلال. ولي آيا همهي معلوماتي كه در طول تاريخ عمر بشر براي بشر حاصل شده است، از يكي ازاين دو راه بوده است و لا غير؟ يا راه سومي هم وجود دارد؟ به عقيدهي بسياري از دانشمندان راه سومي هم هست. شايد اغلب اكتشافات بزرگ از نوع برقي بوده كه ناگهان در روح و مغز دانشمند جهيده و روشن كرده و سپس خاموش شده است.

ابن سينا معتقد است كه چنين قوّهاي در بسياري از افراد با اختلاف و تفاوتهايي وجود دارد؛ جملهي آيهي شريفهي «يَكادُ زَيْتُها يُضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ؛[9] نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود» را بر همين قوّه كه در بعضي افراد احياناً به صورت شديدي وجود دارد حمل ميكند.

ممكن است بسياري از افراد گمان كنند كهاين سخن كه برخي از دانشها از طريق الهام به بشر القاء ميشود امروز كهنه شده است و طرفداراني ندارد؛ در جهان امروز مبدأ و منشأ دانش را صرفاً حواسّ ظاهره به وسيلهي مشاهدهي عيني و تكرار مشاهده و تجربه ميدانند و بجز آن به چيزي معتقد نيستند. ولياينطور نيست. امروز جمع بسياري از دانشمندان، بسياري از فرضيّهها را نوعي الهام به دانشمند تلقّي ميكنند. الكسيس كارل در كتاب انسان موجود ناشناخته يكي از طرفداران نظريّهي اشراق و الهام است. او ميگويد:

«به يقين اكتشافات علمي تنها محصول و اثر فكر آدمي نيست. نوابغ علاوه بر نيروي مطالعه و درك قضايا، از خصايص ديگري چون اشراق و تصوّر خلاّقه برخوردارند، به وسيلهي اشراق چيزهايي را كه بر ديگران پوشيده است مييابند و روابط مجهول بين قضايايي كه ظاهراً با هم ارتباطي ندارند ميبينند و وجود گنجينههاي مجهول را به فراست در مييابند و بدون دليل و تحليل آنچه را دانستنش اهمّيت دارد ميدانند».

و هم او ميگويد:

«دانشمندان را به دو دسته ميتوان تقسيم كرد: يكي منطقي و ديگري اشراقي. علوم، ترقّي خود را مرهوناين دو دسته متفكّر است. در علوم رياضي نيز كه اساس و پايهي كاملاً منطقي دارد مع هذا اشراق سهم گرفته است. . . در زندگي عادي نيز مانند قضاياي علمي، اشراق يك عامل شناسايي قوي و در عين حال خطرناكي است و تميز آن از توهّم گاهي دشوار است. . . فقط مردان بزرگ و پاكان ساده دل ميتوانند با آن به كمال اوج زندگي معنوي برسند.اين موهبت حقّا شگفت انگيز است و درك واقعيّت بدون دليل و تعقّل را غير قابل تفسير مينمايد».

الكسيس كارل عدّهاي از دانشمندان رياضي را نام ميبرد و مدّعي ميشود كهاينها منطقي هستند يعني معلومات خويش را منحصراً از طريق كسب و استنتاج منطقي به دست آوردهاند، و عدّهاي از رياضي دانان را نام ميبرد و مدّعي ميشود كهاينها اشراقي و الهامي هستند.

اَينشتَين  دانشمند بزرگ عصر ما نيز چنين عقيدهاي دربارهي فرضيّههاي بزرگ داشته و مدّعي بوده است كه مبدأ پيدايش فرضيّههاي بزرگ، نوعي الهام و اشراق است.

اديسون که يکي از مخترعين بزرگ جهان است در جايي ميگويد«خلاقيت يعني يک درصد الهام و نود و نه درصد عرق ريختن!»[10]

اين مطالب نشان ميدهد بدون الهامات الهي کشف علوم مختلف امکان پذير نيست.

 


[1]. بقره:2 و 3.

 

[2]. در مورد تاثير گذاري فرشتگان و عامل بودن  آن ها  در متون ديني مطالب فراواني وجود دارد از جمله امام سجاد g در دعاي سوم صجيفه سجاديه ميگويند: درود برفرشتگاني که به سوي اهل زمين گسيل ميشوند وگرفتاري  ناخوشايند وگشايش خوشايند براي آنان ميآورد .

 

[3]. خداوند متعال در آيه 5 سوره ناز عات ميفرمايد: «سوگند به فرشتگاني که (به اذن خدا امور آفرينش را) تدبير ميکنند». يا در سوره ذاريات آيه 4 ميفرمايد: «سوگند به فرشتگاني که (به فرمان خدا) کارها را (براي اداره شدن امور هستي بين خود) تقسيم ميکنند».

 

[4]. طلاق: 2 و 3.

 

[5]. اعراف: 94 و 95.

 

[6]. تفسير نمونه، ج 9، ص 95.

 

[7]. هود،41.

 

[8]. طه:50.

 

[9]. نور:35.

 

[10]. توماس اديسون (مخترع بزرگ آمريکايي)، ص65.

 

فصل بعد