نمونه ای از پیش فرض ها:

1401/07/23 09:57
فصل قبل

در ادامه چند مطلب یا نظریه علمی ذکر و سپس به پیشفرض های توحیدی و غیر توحیدی آن اشاره میشود. این موارد بعنوان «نمونه» ارائه میگردد تا مدرسین محترم در صورت تمایل، هنگام تدریس از آن استفاده نمایند و از آن مهمتر شرایطی ایجاد شود تا ذهن شان نسبت به پیشفرض ها متمرکز شود و موارد دیگری را شناسایی و اضافه نمایند.

نکته: معمولا در بخش پیش فرض های غیر توحیدی جمله ایی از یکی از دانشمندان روانشناسی مطرح و به پیش فرض آن اشاره می شود در این گونه موراد منظور آن نیست که همه صاحب نظران روانشناسی چنین نظری دارند بلکه آن نقل قول یا گذاره مورد نظر صرفا به عنوان نمونه مورد نقادی قرار می گیرد.

1-خدا محوری یا انسان محوری؟

دیدگاه های مختلف روان درمانی تعاریف متعددی از اضطراب داشته اند. مثلأ از دیدگاه الیس اضطراب، حاصل باورهای غیر منطقی و غیر عقلانی است» و برای درمان، درمانگر به مراجع کمک می نماید تا باورهای غیر منطقی خود را به چالش کشیده و باورهای منطقی را جایگزین آنها نماید.

در این نگاه، انسان، محور است و آرامش و اضطراب فقط به خود انسان و باورهای او برمیگردد و عامل دیگری مورد توجه قرار نگرفته است.

اما اگر بگوییم «اضطراب [1]حاصل نادیده گرفتن حضور خداوند و غافل بودن از رحمت و حکمت او است»، در این نگاه، خدا، محور قرار گرفته است.

این دو نگاه هر کدام مبتنی بر یک پیشفرضی است، نگاه اول ممکن است مبتنی بر این پیشفرض باشد که اصولا خدایی وجود ندارد و انسان فقط باید به خود تکیه کند. همچنین ممکن است مبتنی بر این پیشفرض باشد که خدا وجود دارد و خالق جهان و انسان است اما اداره او را به خودش واگذار کرده است. اما نگاه دوم مبتنی بر این پیشفرض است که خدا جهان و انسان را آفریده و به حال خود رها نکرده است بلکه او را تحت ربوبیت و اداره خود دارد.

توضیح آنکه «عده ای معتقدند که خدا فقط خالق عالم بود، مثل بنّا که خانه‏ای را ساخت یا ساعت‏ساز که ساعتی را می‏سازد، بعد که ساعت را ساخت [آیا] گردش ساعت به اختیار ساعت‏ساز است که اگر اراده کند بگردد و اگر اراده نکند نگردد؟ خیرچنین نیست بلکه بعد از آن که ساعت را ساخت، اگر او بخواهد آن ساعت کار میکند اگر هم نخواهد باز کار میکند. اگر ساعت‏ساز بگوید: ای ساعت کار نکن، ساعت دیگر به حرف او گوش نمی‏دهد، کار خودش را میکند [و می‏گوید] تو نقشت فقط ساختن بود و بس، ساختی، دیگر کار تو تمام شد. البته (در توحید اسلامی) این عقیده (در مورد رابطه خدا و جهان هستی) غلط است». [2]

اما در باور توحیدی خداوند نه تنها خالق است بلکه ربّ العالمین و اداره کننده جهان هم هست. در این باور، «نظامِ علل و معلولات و اسباب و مسببات، نظام حقیقی و واقعی است نه ظاهری و دروغ. واقعاً میکروب اثر می‏بخشد، واقعاً برق اثر دارد، واقعاً مغناطیس کشش دارد، اصلًا [این خاصیت‏] مال این است، این قوه در خود این است. این نظام، نظام قطعی و واقعی است نه نظام ظاهری و خیالی اما اینها در اثر داشتن استقلال ندارند؛ یعنی عالم به همه نظامش الآن متکی به مشیت الهی است؛ این مشیت الهی است که به این عالم و نظام اثر داده است. «استقلال ندارد» معنایش این است. اینگونه نیست که چه خدا بخواهد و چه نخواهد اثر دارد. اگر خدا بخواهد چیزی وجود نداشته باشد، دیگروجود نخواهد داشت، همچنین اگر خدا بخواهد چیزی اثر نداشته باشد دیگر آن چیز اثر ندارد»[3].

در نگاه توحیدی، خداوند هرچه بخواهد و حکمتش اقتضاء کند انجام میدهد و اتفاقا حکمت او اقتضاء کرده است که انسان در افعال خود مختار و آزاد باشد. انسان تکالیف و وظایفی دارد که باید انجام دهد و اگر انجام ندهد دچار مشکل میشود اما نکته مهم این است که اختیار و آزادی انسان محدود به اعمال خودش است و دهها و صدها عامل دیگر وجود دارد که میتواند بر روی زندگی او اثر بگذارد ولی در اختیار او نیست. در اینجا انسان خداباور با توجه به ایمانی که به مهربانی، قدرت و حکمت خداوند دارد دچار اضطراب نمیشود و با تکیه بر او آرامش مییابد.

چنین انسانی میگوید: «ای خداوند، باران بفرست و خشکی از زمینهای تشنه ما ببر و به رزقی که ما را ارزانی می‏داری وسوسه و اضطراب از دل ما بزدای و ما را از خود به دیگری مشغول مدار. فضل و کرم خویش از ما و همگان منقطع مفرمای، که غنی کسی است که تو او را غنی گردانیده باشی و تندرست کسی است که تو از بلا نگه‏داری. کس در برابر تو دفاع نتواند و کس در برابر سطوت تو پناهی نیابد. بر هر کس به هر چه خواهی حکم کنی و بر هر کس به هر چه خواهی قضا رانی». [4]

اضطراب به معنای تنش داشتن و عدم آرامش است. [5] خداوند می فرمایید: «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[6]»؛ یعنی: «بدانید و آگاه باشید! که دل‏های مؤمن به یاد خدا آرام می‏گیرد»

با توجه به پیشفرض های بالا است که برخی اضطراب را صرفا حاصل باورهای غیر منطقی و غیر عقلانی میدانند و برخی حاصل نادیده گرفتن حضور خداوند و غافل بودن از رحمت و حکمت او.

2-فقط عوامل مادی یا عوامل مادی و غیبی

آیا در زندگی انسان فقط عوامل مادی تأثیرگذار است و پدیده ها منحصراً متأثر از عوامل محسوس و مادی میباشند یا آنکه در ورای محاسبات مادی عوامل نامحسوس و غیبی نیز بر زندگی انسان تأثیرگذارند و نمیتوان نقش عوامل غیبی را در وقوع و نیز تبیین پدیدهها نادیده انگاشت.

چند مثال:

تفاوت نگاهی که میتوان بدین موضوع داشت در شئون مختلف زندگی متبلور میشود که در ادامه به دو مثال اشاره میشود.

مثال اول: ازدواج

در امر ازدواج ممکن است شخص[7] در محاسبات خود فقط به درآمد و توانمندیهای فعلی خویش توجه نماید و در مقابل ممکن است اموری مانند وعدههای الهی و توکل را نیز در نظر داشته باشد. هر کدام از این حالتها مبتنی بر پیشفرضهایی است که در ادامه به آن اشاره میشود.

پیشفرض غیر توحیدی: صرفا تأثیر گذار دانستن عوامل مادی و اعتقاد نداشتن به عوامل غیبی

در نگاه غیر الهی در امور زندگی از جمله ازدواج صرفا عوامل مادی تأثیر گذار هستند و چیزی به نام امداد الهی وجود ندارد. در این نگاه تنها تلاش انسان و شرایط مادی است که وضعیت زندگی او را معلوم میکند و هیچ عامل دیگری در کار نیست.

پیشفرض توحیدی: امدادها و عنایت های الهی

 در نگاه الهی عوامل تاثیرگذار در زندگی انسان فقط عوامل مادی نیستند و عوامل معنوی نیز تاثیرگذار هستند به عنوان مثال در موضوعی مانند ازدواج، شخص خداباور تنها به محاسبات مادی بسنده نمیکند و در کنار تلاش، به وعده ی الهی نیز توجه دارد و میداند که اگر تلاش خود را بکند و توکل هم داشته باشد در صورتی که ازدواج کند خداوند روزی او را می رساند[8].

مانند همین مثال در مورد ایجاد مودت و رحمت میان زوجین نیز قابل بحث است. در توضیح آن میتوان گفت در نگاه غیر الهی فرض بر این است که اگر افراد قبل از ازدواج مشابهت هایی داشته باشند به احتمال زیاد صمیمیت، عشق و تعهد بین آنها حاکم خواهد بود. در صورتی که در نگاه الهی تاکید بر نقش خداوند در ایجاد و قرار دادن مودت و رحمت در بین زوجین (در عین توجه و دقت در مشابهتها و عدم مشابهتها) است و از شئون ربوبیت الهی ناشی میشود[9].

مثال دوم: یادگیری

یادگیری به تغییر بالقوه و نسبتاً پایدار در رفتار یا دانشی که از تجربه ناشی میشود اشاره دارد. [10] در تعریفی دیگر، یادگیری عبارتست از تغییر نسبتا پایدار در رفتار که از طریق تمرین و تکرار حاصل میگردد. [11]

پیشفرض غیرتوحیدی: یادگیری صرفاْ معلول عوامل مادی است

در این نگاه انسان فقط از طریق تجربه و تکرار یک قاعده است که میتواند یک موضوعی را یاد بگیرد. در این پیشفرض فقط نقش حواس پنجگانه انسان و تجربه او مورد تأیید قرار میگیرد. در واقع فردی که معتقد به این نوع نگاه است تنها تلاش مادی و استفاده حداکثری از قدرت انسانی خود را مورد تأکید قرار میدهد.

نتیجه برخاسته از این نوع تفکر تکیه بر تواناییهای مادی فرد، استعدادهای درونی و فیزیولوژیک به ویژه دستگاه عصبی او میباشد. از این رو برای رسیدن فرد به هدف غیر از تلاش های مادی، هیچ وسیله و راهی -از قبیل عنایت الهی - متصور نمیباشد.

دیدگاه توحیدی: یادگیری منحصر به تجربه نیست بلکه بوسیله عوامل مادی و معنوی هر دو صورت میگیرد

در نگاه الهی یادگیری تنها از طریق تجربه و تمرین و تکرار حاصل نمیشود، بلکه در ورای عوامل وراثتی و محیطی، الهامهای خدادادی و عنایت های ویژه وی به عنوان علت هستیبخش و افاضه کننده علم در میزان و سرعت یادگیری تأثیر بسزایی دارد. در نگاه توحیدی، خداوند افاضه کننده و نفس انسان گیرنده علم است. این علم که نور و فیض است اگر با نیت الهی آموخته شود و شخص از صفای باطن و تهذیب بیشتر برخوردار باشد، علم را بهتر، راحت تر و حتی پایدارتر فرا میگیرد. اگر دانشمندانی مانند ابوعلی سینا برای حل مشکلات علمی خود به مسجد جامع می رفتند و نماز میگذاردند و نتیجه می گرفتند و یا پدر موشکی ایران، شهید تهرانی مقدم برای یافتن راه حل به امام رضا g متوسل میشد و در همان حرم مطهر به راه حل می رسید[12]، همه با این پیشفرض بود که کسب علم و یادگیری با عنایت خداوند (در کنار تلاش علمی) امکان پذیر است. اصولا دعای مطالعه که در متون دینی ما وجود دارد و دانش پژوهان و طالبان علم، سابقا بیشتر و الان کمتر، در طلیعه مطالعه خود می خوانند، بر گرفته از این اعتقاد است که با عنایت خداوند یادگیری آسان تر و پایدارتر میشود. 

اعتقاد به تأثیر الهامات الهی در یادگیری و موفقیت های علمی منحصر به مسلمانان نیست و برخی از دانشمندان غیر مسلمان و غربی نیز به آن تصریح کرده اند[13]

ناگفته نماند در نگاه الهی هر اطلاعاتی علم نیست و صرفاْ دانستههایی علم است که موجب خشیت و خداترسی انسان میشود؛ لذا دانستههایی که دانشمندان غیر الهی دارند اطلاعات هست اما لزوماْ علم محسوب نمیشود هرچند همین اطلاعات نیز آثار و فوایدی دارد.

پس در هر دو نگاه تجربه و تمرین به عنوان اصل در یادگیری پذیرفته میشود و مربی فراگیران را به آنها دعوت میکند اما در نگاه توحیدی فراگیران به این نکته توجه داده می شوند که یادگیری باید با هدف و نیت الهی باشد و صفای باطن موجب افزایش قدرت یادگیری میشود.

3- منفعت گرایی شخصی یا در نظر گرفتن رضایت الهی؟

به منظور تکرار و دوام یک رفتار در علم روانشناسی تقویت یا پاداش مورد تاکید است. [14] نوع تقویت با توجه به سن، جنسیت و... تفاوت میکند همچنین میتواند مادی (مانند غذا و پول) یا اجتماعی (مانند: لبخند زدن، تحسین کردن و..) باشد. در صورتی فرد تمایل به تکرار یک رفتار دارد که پیامد آن رفتار مطلوب شخص باشد. آنچه بعنوان پاداش و تقویت محسوب میشود در بسیاری از مواقع بسته به نوع جهان بینی فرد است.

پیشفرض غیر توحیدی: منفعتگرایی شخصی

در نگاه غیر توحیدی که منفعت منحصر در منفعت شخصی است و حتی منافع اجتماعی نیز در نهایت به منافع شخصی برمیگردد، تقویت و پاداش صرفاً جنبه شخصی دارد.

بعنوان مثال اگر همسران وظایف خود را انجام دهند و بعد از مدتی یکی از آنها بدلیلی مانند تصادف قادر به انجام تکالیف و نقش خود نباشد در اینجا تابآوری شخص تابع جهانبینی اوست اگر نگاه او منفعتگرایی بوده در اینجا تحمل خود را از دست میدهد و در رابطه آنها خلل ایجاد میگردد؛ چرا که در ازای کاری که برای همسر خود انجام میدهد چیزی دریافت نمیکند و منفعت مادی در این زندگی برای او متصور نیست.

در رویکرد زوجدرمانی رفتاری یکی از تکنیکهای مؤثر بر رضایت زناشویی، تبادل رفتار یا مبادله رفتاری میباشد این بدین معناست که زوجی که از همسرش محبتی دریافت می نماید با رفتار مثبتی پاسخ دهد یا رفتار مطلوب در برابر رفتار مطلوب صورت گیرد. به عبارت دیگر معامله انسان با انسان.

 با توجه به مطالب بالا میتوان گفت که زوجینی که نگاه غیرتوحیدی نسبت به رابطه زوجی دارند نگاهشان به همسر و رابطه زناشویی، نگاه معامله گرانه است یعنی به دنبال سود و زیان میباشند و در مواجهه با مشکلات بی تابی بیشتری نشان داده و زودتر از زندگی زناشویی دلسرد می گردند.

پیشفرض توحیدی: رضایت خداوند

در نگاه توحیدی تقویت یا پاداش منحصر به منفعت شخصی نیست بلکه پاداش حقیقی، پاداش اخروی و از آن بالاتر رضایت خداوند است. کسانی که باور به روز جزا و بهشت و جهنم دارند اصلیترین آرزویشان رستگاری اخروی است و اگر به این باور برسند که تحمل بعضی از سختیها آنها را به بهشت (بزرگترین آرزویشان) نزدیک میکند تحملشان در مواجهه با سختی ها بیشتر خواهد بود و راحت تر با مسائل کنار میآیند و حتی گاهی اوقات به منظور رسیدن به رستگاری اخروی داوطلبانه خود را در رنجهایی معنادار وارد میکنند. برای مثال: زنی را در نظر بگیریم که برای شوهرش تمیزی خانه و استقبال و بدرقه مهم نیست اما زن از آنجایی که پاداش اخروی برایش مهم است داوطلبانه به این امور میپردازد یا مردی را در نظر بگیرید که به اندازه نفقه واجب همسردرآمد دارد اما برای آنکه ایجاد رفاه بیشتر برای خانواده ثواب دارد، تلاش بیشتری میکند، هرچند همسر از او تشکر نکند یا از او انتظاری نداشته باشد.

 در متون دینی و احادیث تأکید میگردد نه تنها خوبی را با خوبی پاسخ دهید بلکه بدی را نیز با خوبی پاسخ دهید. به عبارت دیگر معامله انسان با انسان تبدیل میشود به معامله انسان با خدا. به این دلیل در مقابلِ رفتار خوب نباید منتظر پاسخ از طرف مقابل باشیم بلکه باید پاسخ را از خدا بخواهیم.

                                        خدا (آخرت)                                             منفعت شخصی

                          مرد                          زن                                زن                       مرد

                               همسرداری الهی                              همسرداری غیر الهی

به طور کلی در نگاه الهی، محیط خانواده مکان مناسبی برای کسب ثواب اخروی است. شاید این سؤال پیش بیاید که صبری که در اسلام تاکید میشود در بعضی موارد تحمل بیجاست. لازم است دراینباره توضیح داده شود که صبر در مقابل بداخلاقی و بدیهای همسر به دو صورت است گاهی بدیها قابل تغییر است که تحمل آن بیجا است مگر درطول دوره درمان، اما گاهی بدیهای همسر غیر قابل تغییر است که در اینجا تحمل، بجا است. برای مثال مرد یا زنی را در نظر بگیرید که به دلیل نداشتن مهارتهای ارتباّطی و زوجی نسبت به همسر خود سرد و بیتفاوت است بنابراین لازم است فرد، مهارتها را آموزش ببیند تا تغییر ایجاد گردد در این صورت تحمل و عدم اقدام بیمورد است باید برای اصلاح اقدام گردد. اما در مثال دیگری که مرد یا زن به دلیل ویژگیهای شخصیتی و مسائل ژنتیکی یکسری ناملایماتی نسبت به همسر خود دارد در اینجا صبر و تحمل همسر ستودنی و قابل تحسین و به عبارت دیگر بجا است.

4- زندگی یعنی زندگی دنیوی یا چیزی فراتر از آن؟

آیا زندگی همین حیات مادی و دنیوی است و به تعبیر اومانیستها در اوایل قرن بیستم «هدف از زندگی، خود زندگی است -نه بهشت و آخرت - و باید در این جهان زندگی خوبی داشته باشیم و در آرزوی زندگی در جهان آینده به سر نبریم»[15]، یا در ورای این زندگی دنیا حیات دیگری نیز برای انسان وجود دارد که میتوان به تعبیر قرآن آن را بهتر و پایدارتر دانست؟

چند مثال:

نوع نگاه به زندگی از منظر هر کدام از دو نگاه فوق در شئونات مختلف زندگی متبلور میشود. در ادامه به دو مثال اشاره میشود.

مثال اول: تشکیل خانواده

در تشکیل خانواده فرد میتواند اهداف متنوعی را در ذهن خود متصور شود که این اهداف متأثر از نوع نگاه او به زندگی است.

پیشفرض غیرتوحیدی: زندگی یعنی همین زندگی دنیوی

در بحث خوشنودی در خانواده و عوامل موثر بر آن برخی منابع بیان می دارند که در جامعه امروزی سه دلیل اصلی برای ازدواج وجود دارد، که شامل موارد زیر است:

عشق

هم نشینی

تحقق انتظارها [16]            

عشق مجوعهای از احساسات مثبت و عمیق نسبت به فرد دیگر است، همنشینی با هدف فرار از تنهایی صورت میگیرد، و منظور از تحقق انتظارها این است که افراد دارای یکسری ویژگی ها، علایق، نیازها و انتظارات شخصی هستند که از طریق ازدواج در صدد رفع آن ها برمیآیند؛ به عنوان نمونه کسب استقلال یکی از این انتظارات است. [17]

محدود کردن دلایل اصلی ازدواج به این سه مورد، مبتنی بر این پیشفرض است که حقیقت انسان و نیازهای او منحصر به بُعد مادی و نیازهای مادی است. در این نگاه فقط به زمان حال (زندگی دنیوی) توجه میشود. از این رو موارد دیگر که مربوط به بُعد الهی انسان و زندگی اخروی اوست، نادیده گرفته شده است. ناگفته نماند ممکن است فردی که چنین دیدگاهی دارد خداباور باشد اما در این زمینه ناخودآگاه تحت تأثیر نگاه غیر الهی قرار گرفته باشد؛ که البته این مسأله در مورد همه پیشفرضها صادق است.

پیشفرض توحیدی: زندگی انسان منحصر به زندگی دنیوی نیست

در نگاه الهی انسان هم بعد مادی دارد و هم بعد روحی، هم زندگی دنیوی دارد و هم زندگی اخروی. از این رو دلایل ازدواج در این نگاه جامعتر است و علاوه بر اموری مانند عشق (و به تعبیر قرآنمودّت)، هم نشینی و تحقق انتظارات، امور دیگری از جمله رشد انسان[18]،کامل شدن دین، بقای نسل صالح و عمل به یک امر مستحب (وگاهی واجب[19]) واجد اهمیت است.

مثال دوم: کار کردن

فرد برای کار کردن میتواند اهداف متنوعی را در ذهن خود دنبال کند که این اهداف متأثر از نوع نگاه او به زندگی است. در این عرصه نیز تفاوت پیشفرض های الهی و مادی موجب تفاوت نگرش انسان در اهدافش خواهد شد.

پیشفرض غیرتوحیدی: رفاه و اهداف مادی و دنیوی

 یکی از مواردی که در راهنمای شغلی قابل طرح است، بررسی علل کار کردن است که در اینجا پاره ای از این مطلب ارائه میگردد.

کار کردن وسیله مناسبی برای به مصرف رساندن انرژی بدن در راه مطلوب و نیل به تعادل فیزیولوژیک.

وسیله برقراری روابط اجتماعی.

خود را جزئی از جامعه دانستن.

شناخت توانمندیها و محدودیتها

کسب استقلال

تفریح و کسب لذت[20]

از آتجا که زندگی یعنی همین زندگی دنیوی لذا علل و عواملی که برای کار کردن وجود دارد، در همین محدوده تعریف میشود.

 پیشفرض توحیدی: توجه به اهداف والاتر در کنار رفاه مادی

اگرچه در جامعه الهی نیز کار کردن وسیله مناسبی برای به مصرف رساندن انرژی بدن در راه مطلوب و نیل به تعادل فیزیولوژیک، برقراری روابط اجتماعی، شناخت توانمندیها و محدودیتها، کسب استقلال، تفریح و کسب لذت و احساس مفید بودن است اما از آنجا که زندگی انسان محدود به این جهان نیست، لذا علل و عوامل کار کردن نیز محدود به جنبه دنیوی نیست و جنبه اخروی و الهی نیز دارد. با توجه به این نکته موارد فوق که به عنوان علل کار کردن ذکر شده است اگر چه در جای خود صحیح میباشد، اما جامع و کامل نیست، به همین دلیل در نگاه توحیدی علل دیگری نیز مد نظر میباشد، مانند:

جلب رضایت الهی (چرا که خداوند انسان بیکار را دوست ندارد[21])

کسب توانایی برای انفاق کردن

در رفاه قرار دادن خانواده و افراد تحت تکفل (توسعه برعیال)

کسب توانایی مالی برای انجام عبادت ها و مناسکی از قبیل حج و زیارت معصومین b و تشرّف به اماکن متبرکه

5- انسان تابع گذشته خود یا گذشته توأم با اراده و اختیار خود؟

در خصوص اینکه تجربیات گذشته شخصیت انسان را میسازد یا عقل و اراده؛ نظریات مختلفی وجود دارد که مثلاً نظریه روانتحلیلگری (روان کاوی) بر تجربیات گذشته تأکید دارد. در مقابل برخی نظریات برای اراده و اختیار انسان نقش ویژهای قائل هستند. هر کدام از اینها بر پیشفرضهایی مبتنی است که در ادامه به آنها میپردازیم.

پیشفرض غیرتوحیدی:  گذشته فرد، مهمترین عامل در شکل گیری شخصیت

روش عمدهای که درمانگر روانتحلیلگری استفاده میکند کشف گذشته است[22]. درمانگر با مُراجع به این منظور کار میکند تا به او کمک کند که تجارب کودکی و تاریخچه تکامل خود را کشف کند. درمانگر با استفاده از تعبیر و تفسیر به مراجع کمک میکند که ریشه های مشکلاتش را درک کند و به این طریق بر آنها غالب شود.

در این نگاه شخصیت انسان در دوران کودکی شکل گرفته و او تحت جبر گذشته خود قرار دارد و گریزی از آن ندارد. با توجه به اینکه در رویکردهای روانشناسی حد و مرزی برای کاوش گذشته فرد وجود ندارد، بررسی گذشته فرد تا زمانی که مسئله حل شود ادامه دارد. فروید بر رفتار گذشته و سرکوب تمایلات و تجربیات ناخوشایند انسان تاکید دارد. در این دیدگاه پنج سال اولیه زندگی، زمان شکل گیری شخصیت انسان است و در ر فتار آینده او تأثیر دارد. [23]

پیشفرض توحیدی: اراده و عقل، مهمترین عامل در شکلگیری شخصیت

برخی از روانشناسان از جمله فروید[24] اساس شخصیت هر فرد را بر تمایلات پنهان در ضمیر ناخودآگاه و گذشته هر فرد قرار میدهند، در حالی که تجارب علمی و عملی دلالت دارد که علاوه بر این موارد نقش شعورِ خودآگاه از یک طرف و آیندهنگری و توجه به آمال و ایدهآلها از طرف دیگر بر رفتار و ساختار شخصیت انسان مؤثر است، تا جایی که گاهی اثر اراده بیش از اثر گذشته فرد اس

در نگاه الهی عامل نهایی و تعیین کننده در بروز رفتار، ارادهی فرد است و عقل و فطرت به عنوان دو مؤلفه مهم میتوانند به اراده جهت مثبت بدهند. تا جایی که اراده انسان به مدد عقل و فطرت میتواند بر اموری از قبیل گذشته، محیط و وراثت غلبه کرده و اثر آنها را تحت تأثیر خود قرار دهد.

۶ - انسان حیوان باهوش یا حامل روح الهی؟

گاهی نظریه پردازان برای اثبات تجربی نظریه خود، اقدام به آزمایش بر روی حیواناتی مانند موش و سگ میکنند و نتیجه آن را به انسان تعمیم میدهند. برای نمونه میتوان به نظریه شرطی سازی کلاسیک پاولف، نظریه شرطی سازی فعال اسکینر و نظریه شرطی سازی ثرندایک اشاره کرد[25].

پیشفرض غیر توحیدی: انسان حیوان باهوش

اگرچه محذوریت های اخلاقی اجازه برخی آزمایش ها را بر روی انسان نمی دهد اما تعمیم دادن نتایج آزمایشی که بر روی حیوان انجام شده به انسان مبتنی بر این پیشفرض است که انسان و حیوان علیرغم تفاوتهای ظاهری، تفاوت ماهوی و اساسی ندارند.

 اصولا تعمیم دادن یک مطلب از چیزی به چیز دیگر مبتنی برآن است که که آن دو چیز به صورت اساسی مشابه هم هستند[26]. پس تعمیم دادنِ نتایج آزمایشی که در مورد حیوان انجام شده به انسان، ناشی از آن است که تعمیمدهنده، شباهت آن دو را اساسی میداند، نه سطحی و جزئی.

البته بسیاری از کسانی که اندیشه غیر الهی دارند با تکیه به نظریه «تکامل انواع» بارها به این مطلب تصریح کرده، و گفته اند که انسان و حیوان هر دو محصول تصادف هستند و انسان نیز حیوان و جانداری است مانند سایر جانواران که فقط مسیر تکامل پررنگ تری را طی کرده و از هوش بالاتری برخوردار است.

پیشفرض توحیدی: انسان موجودی حامل روح الهی

در نگاه الهی انسان موجودی دو بُعدی است که از جسم و روح تشکیل شده است، جنبه ای خاکی دارد و جنبه ای آسمانی. از جنبه جسمی و خاکیِ او، غریزه بوجود آمده که با حیوان مشترک است (مانند میل به غذا، جذب، دفع و میل به تولید مثل) و از جنبه روحی و آسمانیِ او، فطرت به وجود آمده است که خاص او بوده و با حیوان مشترک نیست. مانند حس زیبایی دوستی[27]، علم دوستی[28]، خلاقیت و ابداع[29] و عشق[30].  

غریزه و فطرت خصوصیاتی دارند که برخی از آن ها عبارت است از[31]:

الف) بُعد غریزی معمولاً بالفعل و شکوفا است و کمتر پوشیده میماند از این رو برای انسان پیروی از آن آسان است. اما در مقایسه با فطرت سطحی تر وضعیف تر است.

ب) بُعد فطری در مواقع بسیاری محجوب (پوشیده) میشود و نیاز به شکوفایی دارد اما در مقایسه با غریزه عمیق تر و قوی تر است[32].

با توجه به این نکات است که بسیاری از انسانها بُعد غریزی و خاکی آن ها قوی تر است و در نتیجه مشترکات و شباهت هایشان با حیوان بیشتر است و تاحدی میتواند آنچه در مورد حیوان صادق است در مورد آن ها نیز صادق باشد. به عکسِ انسانهایی که در پرتو تعقل و خودسازی فطرت آن ها شکوفا و غالب شده است. از این رو نمیتوان نتایج حاصل از آزمایش انجام شده بر روی حیوانات را به همه افراد تسرّی داد؛ حتی نمیتوان آن را به نوع انسان سرایت داد و فقط میتوان گفت: انسانهایی که انسانیت شان شکوفا نشده احتمالاً در این زمینه رفتاری مانند حیوانات دارند یا میتوان گفت: انسان تا زمانی که به حکم غریزه عمل کند و عقل و فطرت مانع نشود، احتمالا در این زمینه مانند حیوان عمل میکند.

۷- روان یک مفهوم صرفاً مرتبط با عملکرد مادی و ژنتیکی بدن یا جنبهای از روح غیرمادی انسان؟

همانگونه که در فصل مبانی و مفاهیم گفته شد، یکی از مسائل مهم در روانشناسی نگرشی است که به «روان» به عنوان محوریترین مفهوم در این علم وجود دارد. [33] اینکه ما روان را صرفاً مرتبط با عملکرد مادی و ژنتیکی بدن دانسته و درنتیجه، مشکلات روانی را ناشی از مشکلات جسمی، ژنتیکی و وراثتی بدانیم نوع خاصی از تحلیل را به همراه داشته و اگر آن را بعدی از ابعاد روح و نفس بدانیم که مرتبط با سلسله اعصاب و ژنها نیز میباشد، گونهی دیگری از تحلیل را در اختیار ما خواهد گذاشت.

 به عنوان مثال: تعریفی که از «خودشکوفایی» ارائه میشود مبتنی بر تعریفی است که از روان ارائه میگردد[34]. در نگاه غیر الهی خودشکوفایی یعنی شکوفا شدن تمام استعدادهای نهفته[35] در ژنها و سیستم پیچیده مغز انسان، اما در نگاه الهی خودشکوفایی یعنی شکوفا شدن تمام استعدادهای نهفته در روح الهی انسان.

پیشفرض غیرتوحیدی: روان یک مفهوم صرفاً مرتبط با عملکرد مادی و ژنتیکی بدن

اگر روان را صرفا مجموعه تظاهرات رفتاری و احساسی متأثر از عملکرد سلسله اعصاب و ژنها بدانیم برداشت ما از مفاهیم مختلف روانشناسی رنگ و بوی خاصی میگیرد. به عنوان مثال خودشکوفایی مفهومی است که اغلب روانشناسان انسانگرا، درآن سهیم هستند. از نظر راجرز[36]، هر شخصی گرایش فطری به شکوفاکردن استعداد منحصر به فرد خود دارد. این کار مستلزم پرورش تواناییهای فردبه شیوهای است که به حفظ و بهبود ارگانیسم خدمت کند.

خودشکوفایی را یک نیروی رشد و بخشی از طبیعت ژنیتیکی (ذاتی) انسان میدانند. تحت تأثیراین تمایل اساسی، ارگانیسم (موجود زنده) در جهت رشد، خودشکفتگی، بقا و تعالی نفس، خودرهبری، خود نظم بخشی، خودمختاری، استقلال، مسئولیت وتسلط برنفس حرکت میکند. هرفردبرای نیل به این اهداف درتلاش است و تجربیات مثبت را جذب و تجربیات منفی را رد میکند[37].

پیشفرض توحیدی: روان یک امر صرفاً جسمی نیست

طبیعتِ صرفاً مادی، شعور ندارد تا تمایل به خودشکوفایی داشته باشد بلکه خودشکوفایی مربوط به روح غیرمادی انسان است. به گفته شهید مطهری:

 «انسان دو جنبه دارد: شخصی دارد و شخصیتی، تنی دارد و روحی، جسمی دارد و روانی. حساب روان از حساب جسم جداست. این کسانی که خیال می‏کنند روان انسان صددرصد تابعی از جسم اوست، اشتباهشان همین جاست. اساساً آیا روان انسان می‏تواند بیمار باشد در حالی که جسم او سالم است؟ این خودش یک مسئله‏ای است. بنا بر نظر کسانی که منکر اصالت روح هستند و تمام خواص روحی را اثر مستقیم و بلاواسطه سلسله اعصاب انسان می‏دانند، اساساً روان حکمی ندارد، همه چیز تابع جسم است؛ اگر روان بیمار باشد، حتماً جسم بیمار شده که روان بیمار است و بیماری روانی همان بیماری جسمی است. خوشبختانه امروز بیشتر این مطلب ثابت شده است که ممکن است انسان از نظر جسم، از نظر تعدادگلبولهای سفید و قرمز خون، ویتامینها و از نظر متابولیسم بدن و حتی از نظر اعصاب، سالمِ سالم باشد و در عین حال از نظر روانی بیمار باشد. مثلاً عقده روانی داشته باشد. واقعاً علم به آدمی که عقده روانی دارد، بیمار می‏گوید؛ یعنی در دستگاه روانی او اختلال پیدا شده است بدون اینکه اختلالی در دستگاه جسمی او پدید آمده باشد و لهذا این نوع بیماریها را از راه جسم [نمی‏توان درمان کرد، یعنی ] راه معالجه این بیماران روانی دواهای مادی نیست، مثل کسی که دارای عقده روانی تکبّر است. تکبر واقعاً بیماری است، واقعاً اختلال روحی و روانی است. ولی آیا می‏شود یک دارو برای تکبر در داروخانه پیدا کرد؟ آیا می‏شود انسان یک قرص بخورد و تکبرش از بین برود و تبدیل به یک انسان متواضع شود؟ آیا می‏شود به یک انسان قسی القلب و جلّاد (مثل شمر بن ذی الجوشن) یک آمپول بزنند و یا یک قرص بدهند تا تبدیل به یک انسان عطوف، مهربان و باشفقت و رحمت شود؟ نه، معالجه برای او هست ولی معالجه او راه دیگری دارد. حتی گاهی بیماری جسمی از راه روانی معالجه می‏شود، همچنان که گاهی بیماری روانی از راه جسم معالجه می‏شود. مثلاً یک بیماری واقعاً جسمی است ولی با یک سلسله تلقینها و تقویتهای روحی [معالجه می‏شود. این مطلب ]جزء دلایل قاطع بر این است که واقعاً انسان موجودی است مرکب از تن و روان، و روان انسان از تن استقلال دارد و یک تابع مطلق از تن نیست، همچنان که تن تابع مطلق از روان نیست، این دو در یکدیگر اثر دارند. به قول حکما: النَّفْسُ وَ الْبَدَنُ یتَعاکسانِ ایجاباً وَ اِعْداداً بدن در روان اثر می‏گذارد و روان در بدن، و بدن کار مستقل از روان انجام میدهد و روان هم کار مستقل از تن انجام میدهد. این خودش دلیل بر این است که دستگاه روانی انسان، خود یک دستگاه مستقل است[38]».

 

 


[1]. منظور از اضطراب در اینجا، اضطراب های ناشی از عوامل جسمانی و وراثتی نیست.

 

 

[2]. مجموعه ‏آثاراستاد شهيد مطهرى، ج‏26، ص: 616

 

 

[3]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏26، ص: 616.

 

 

[4]. الصحيفة السجادية / ترجمه آيتى - تهران، چاپ: دوم، 1375 ش.

 

 

[5]. انگیزش و هیجان، ص536

 

 

[6]. سوره فتح،آیه4.

 

 

[7]. این شخص می تواند مشاور، مدرس درس روانشناسی و مشاوره خانواده یا مراجع باشد..

 

 

[8]. این اعتقاد مستند به این آیه شریف است که:  وَ أَنْکِحُوا الْأَيامي‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ يَکُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ(سوره نور، آیه 32) بی همسران خود و غلامان و کنیزان درستکارتان را همسر دهید،اگر تنگدست اند. خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز خواهد کرد و خدا گشایشگر داناست.

 

 

[9]. این اعتقاد مستند به این آیه است که: وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِکَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ(سوره روم آیه 21): و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید ، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکّر می کنند!

 

 

[10].  روانشناسی عمومی، ص 26

 

 

[11]. روانشناسی پرورشی نوین، روانشناسی یادگیری، ص 27

 

 

[12]. روایاتی کوتاه از عشق شهدا به حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا، ص 80

 

 

[13]. توحید، ص 139 تا ص142

 

 

[14]. زمینۀ روانشناسی، ص 367

 

 

[15].  فلسفه و ایمان مسیحی، ص 230.

 

 

[16]. ر. ک: مبانی زوج درمانی و خانواده درمانی،ص 129

 

 

[17]. مبانی زوج درمانی و خانواده درمانی،ص130

 

 

[18]. کنار هم قرار گرفتن دو انسان از دو جنس مختلف و با روحیات و علایق متفاوت یکی از مهمترین عوامل رشد معنوی انسان است، چرا که انسان زمانی رشد می کند که در برابر اراده او یک اراده دیگری هم وجود داشته باشد تا یکدیگر را تعدیل کنند؛ به همین خاطر است که ازدواج و فرزندآوری زمینه رشد و تکامل انسان را فراهم میکند، چون اراده انسان از «من» به «ما» تبدیل میشود، اما کسانی که هم جنس گرایی را جایگزین ازدواج، و نگهداری حیوانات خانگی را جایگزین فرزندآوری می کنند انسانهای ضعیف النفسی هستند که نمی توانند نظر مخالفی را تحمل کنند، به همین خاطر برای معاشرت به کسی پناه می برند که کمترین تنش و تفاوت فکری را با ایشان داشته باشد. یعنی یا مثل حیوانات کاملا تابع بوده و اراده مستقلی به حساب نیاید، و یا جنس موافقی با علایق و روحیات مشابه؛ در حالی که تفاوت زن و مرد به لحاظ روحیات و روان اصلا یکی از فلسفه های ازدواج است.

 

 

[19]. ازدواج بخودی خود مستحب است اما اگر شخص بترسد به گناه بیفتد، واجب می شود.

 

 

[20]. راهنمایی و مشاوره شغلی و نظریه های انتخاب شغل، ص56

 

 

[21]. إنَّ اللّهَ یُبغِضُ الصَّحیحَ الفارِغَ لا فی شُغلِ الدنیا ولا فی شُغلِ الآخِرَةِ؛ شرح نهج البلاغه : ج 17 ص 146 .(پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : خداوند ، انسان سالم و بيكار را كه نه به كار دنيا مشغول است و نه به كار آخرت ، دشمن مى دارد)

 

 

[22]. تاریخ روانشناسی نوین، ص 431.

 

 

[23]. تاریخ روانشناسی نوین، صص  431 ـ 433

 

 

[24]. ر.ک، همان

 

 

[25]. زمینه روانشناسی، صص 351ـ 363

 

 

[26]. قاعده ای عقلی (در علم فلسفه و کلام) وجود دارد که می گوید: حُکمُ الاَمثالِ فی مایَجُوزُ وَ ما لایَجُوزُ واحُدٌ؛ اشیاءِ همانند، دارای حکمی همانند خواهند بود، اعم از اینکه آن حکم مثبت باشد یا منفی. به عبارت دیگر حکم هر شیء، حکم مانند آن نیز هست.

بنابراین اگر در مورد موجودی، واقعیتی صادق بود، موجود دیگری که مانند موجود اول است، مشمول همان واقعیت می باشد. زیرا بین دو موجودِ همانند، آنچه موجب تفاوت و جدایی آنها از یکدیگر می شود، به ذات و ماهیت آنها وابسته نیست، بلکه صرفا یک امر عرضی است. پس دو موجود متماثل یا موجودات همانند، در ماهیت متحدند. (برگرفته از سایت آثار و اندیشه های دکتر دینانی)

 

 

[27]. به عنوان مثال برای حیوان غذا خوردن مهم است و فرقی نمی کند که در ظرف کریستال باشد یا سفال شکسته اما انسان، زیبایی غذا و ظرف و سفره برای او مهم است. به دلیل وجود این حسّ است که هنر برای انسان معنا دارد و برای حیوان معنا ندارد.

 

 

[28]. انسان در جسجوی حقیقت است و گاهی برای آن که بداند در کرات دیگر موجود زنده ای هست یا نه سال ها تلاش می کند اما حیوان یرای آن که از وضع آغل مجاور خود باخبر باشد، تلاشی نمی کند.

 

 

[29]. تمام تحولات زندگی بشر ناشی از حسّ خلاقیت و میل به ابداع و ابتکار بوده است که توانسته برای رفع نیازهای خود ابزار متفاوت اختراع کند اما چنین حسّی در حیوانات وجود ندارد و میلیون ها سال است در شیوه زندگی آن ها تغییری اتقاق نیقتاده یا لااقل تفاوت اساسی رخ نداده است.

 

 

[30]. عشق های شاعرانه مخصوص انسان است و در عالم حیوانات، لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، ویس و رامین و عذرا و وامق دیده نشده است. خصوصا وقتی این عشق، عشق حقیقی و عرفانی باشد که آن ها را از خور و خواب می‌اندازد و به شب زنده داری ها و اشک های ریزان وا می‌دارد.

 

 

[31]. مطالعه بیشتر، ر. ک. روانشناسی در ترازوی نقد،ص 124

 

 

[32]. علتی که فطرت در مقایسه با غریزه قوی تر است آن است که غریزه جنبه مادی و خاکی دارد اما  فطرت جنبه آسمانی و ماوراء مادی دارد؛ و ماده ضعیف تر از ماوراء ماده است. به عنوان نمونه ممکن است انسان برای رسیدن به عدالت که یک امر فطری است اعتصاب غذا کرده و بر میل غریزی خود که غذا خوردن است، غلبه نماید.

 

 

[33]. روانشناسی عمومی، ص 2

 

 

[34]. انگیزش و هیجان، ص 570

 

 

[35].  استعدادهای نهفته از قبیل معنویت، اخلاق، خلاقیت، مهارت حل مشکلات، حسن نیت و پذیرش واقعیت.

 

 

[36]. نظریه های شخصیت، ص 405

 

 

[37]. ر. ک، انگیزش و هیجان، صص 565،598

 

 

[38]. انسان کامل، ص 23 و 24

 

فصل بعد
نقدها و نظرات