2- شناخت شناسی
1401/07/23 08:44فصل قبل
2- شناخت شناسی[1]
«مفهوم شناخت»، «امکان شناخت» و «ابزار شناخت»، از جمله مسائلی است که در شناختشناسی مورد توجه قرار میگیرد اما در این کتاب برای آن که فاصله چندانی از حوزه روانشناسی گرفته نشود، صرفاً در مورد»ابزار شناخت» بحث میشود.
2-1- ابزار شناخت
پرداختن به مباحث مربوط به ابزار شناخت در دو نگاه الهی و غیر الهی متفاوت است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت:
2-1-1- ابزار شناخت در نگاه غیر الهی
در نگاه غیر الهی رایج تنها ابزار شناخت، حواس پنجگانه و به عبارتی آزمایش و تجربه است، و عقل صرفا وظیفه تحلیل دادههای حسی را بر عهده دارد. از نظر تاریخی پیدایش این نگرش به دوره جدید تفکر غرب -پس از قرون وسطی - و افرادی چون دکارت، هیوم و خصوصاً کانت بازمیگردد. کانت پس از شکاکیتی که هیوم در عرصه شناخت انسان از عالم خارج و شکلگیری علوم مطرح کرد، درصدد برآمد در عین پذیرش انتقادات او، شناخت بشری را از نسبیت و درنتیجه شکاکیت دور بدارد. به همین روی وی تنها راه شناخت را تجربه حسی بیان نموده و روشهای پیشینیان برای دستیابی به معرفتهای عقلانی، شهودی و وحیانی را به شدت نفی مینماید[2].
2-1-2- ابزار شناخت در نگاه الهی
دایره شناخت در علم روانشناسی با رویکرد الهی بسیار وسیع تر از روانشناسی رایج با رویکرد غیر الهی است و چه بسا نسخه هایی که میتواند بر اساس این شناخت دقیق و بدون خطا صادر شود، هرگز روانشناسی غیر الهی به آن راه پیدا نمی نماید.
هماهنگونه که گذشت در روانشناسی رایج راههای مطالعه و شناخت منحصر در حس و تجربه (عقلِ تجربی) است[3] اما در نگاه الهی علاوه بر این روش، اولاً عقل منحصر در عقل تجربی نبوده و ثانیاً در کنار آن نقل نیز به عنوان راهی برای شناخت پذیرفته میشود؛ بنابراین ابزارهای شناخت عبارتند از:
2-1-2-1- عقل:
ابرازهای شناخت را میتوان در دو دسته عمده «عقل» و «نقل» جای داد؛ که در آن عقل شامل عقل تجربی، عقل نیمه تجریدی (عقل ریاضی)، عقل تجریدی (عقل فلسفی) و عقل ناب (شهودی) و نقل نیز شامل قرآن و سنت خواهد بود. این دستهبندی بیانگر این است که تقابل رایج میان دوگانه «عقل» و «تجربه» که منشأ پیدایش مشکلات و ابهامات متعدد بعدی شده تقابلی نادرست است، زیرا عقل مخصوص و منحصر در عقلی نیست که در فلسفه و کلام و در براهین نظری خود را نشان میدهد، بلکه مفهوم عامی است که در ذیل آن، هم تجربه جای دارد -که اصطلاحاً بدان عقل تجربی گفته میشود - و هم دیگر اقسام عقل.
عقل تجربی همان چیزی است که در علوم تجربی و انسانی کنونی ظهور یافته است. فرض کنید موضوعی به تجربه و آزمایش گذاشته شده و نتایج یکسانی در دفعات متعدد از آن به دست میآید. در اینجا عقل حکم میکند «امر دائمی یا اکثری نمیتواند تصادفی و اتفاقی باشد» لذا نتیجه آزمایشهای به دست آمده معتبر و قابل تعمیم میباشد. از آنجا که نتیجه به دست آمده محصول مشترک تجربه و عقل است به آن عقل تجربی گفته میشود. ناگفته نماند اطمینان به دست آمده از عقل تجربی از یقین به دست آمده از سایر اقسام (مثلاً یقین حاصل از یک فرمول ریاضی) کمتر است.
عقل نیمه تجریدی مرتبهای از عقل است که در علوم ریاضیاتی مورد استفاده قرار میگیرد؛ علومی که با مفهوم سازی از محسوسات مادی سروکار دارند. عقل تجریدی نیز عقلانیت به کار رفته در فلسفه و کلام بوده که در تحلیل و شناخت مفاهیم غیرمادی مورد استفاده است. البته اعتبار این عقل به آن است که استدلال های عقلی واقعا به مسایل بدیهی ختم شود.
و در نهایت عقل شهودی عقلی است که از عهده عرفان نظری برمیآید[4]. این عقل، بالاترین مرتبه عقل است از این رو اطمینان بخش ترین است. نا گفته نماند عقل شهودی خود نیز مراتبی دارد که بالاترین آن وحی و خاص معصومان است که در تقسیم بندی ابزار شناخت تحت عنوان «نقل» از آن یاد میشود . از این روست که گفته میشود هیچ تعارضی میان عقل و نقل نیست چراکه منبع هردو خداوند است.
البته در پاسخ به این سؤال که»چرا نقل را از عقل جدا کرده و دو چیز را به حساب آورده اند؟» باید خاطر نشان نمود که جدا کردن این دو،به دلیل تفاوت و تعارض آن دو نیست بلکه یکی از دلایل آن این است که عقل تجربی، نیمه تجربی وحتی مراتب پایین عقل شهودی برای عموم افراد یعنی غیر معصومین قابل دسترس است اما آنچه تحت عنوان نقل مطرح میشود،خاص معصومان است و برای عموم افراد قابل دسترسی نیست از این رو قله غقل شهودی (یعنی نقل) به صورت مجزا ذکر میشود.
بنابراین منظور از عقل، یقین یا اطمینانی است که از چهار عقل مذکور به دست آمده باشد[5].
2-1-2-2- نقل [6]:
اگر برای ارائه، تأسیس یا تأیید یک نظریه یا اصل علمی، یا مداخله درمانی به دلایل قرآنی یا حدیثی (که به آن دلیل نقلی گفته میشود) استناد شود، به آن روش نقلی گفته میشود. البته پیشفرض استفاده از این روش، معتبر دانستن منابع دینی و مطابقت آن با واقع است. از این رو کسی میتواند از این روش استفاده کند که معتقد به اعتبار این منابع باشد.
ضرورت توجه به روش نقلی در جایی روشن میشود که ما در بررسی های علمی امکان به تجربه درآوردن تمام موارد مورد مطالعه را نداشته باشیم یا آزمودن چنین مواردی هزینههای گزاف مادی و اجتماعی تحمیل نماید یا اخلاقی و عاقلانه نباشد.
ضمنا دلیل نقلی از جهت اعتبار بر سه دسته است:
الف) یقینی. این دسته مربوط به جایی است که دلیل نقلی از جهت «سند» و «دلالت» (منظور و مفهوم آیه یا حدیث) قطعی باشد. در این صورت استناد به دلیل نقلی بی اشکال بلکه لازم است.
به عنوان مثال میتوان با استناد به آیه «فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله»[7] این اصل علمی را بیان نمود که هویت فطری انسان با وجود همه تأثیرات محیط ثابت است و تغییر نمیپذیرد. عدالت خواهی، زیبادوستی و علم دوستی نمونه هایی از ویژگیهای ذاتی انسان است که در هیچ شرایطی تغییر نمیکنند، گرچه ممکن است نمود رفتاری آنها متفاوت باشد. به عنوان نمونه عدالتخواهی یک امر ذاتی و فطری است که حتی بزرگترین ظالمان تاریخ نیز ظلم خود را با دلایل مختلف توجیه کرده و کار خود را مصداق عدل میدانند نه مصداق ظلم. این به آن معناست که حس عدالتخواهی در هیچ شرایطی تغییر نمیکند[8]. همچنین همه انسانها زیبایی را دوست دارند گرچه ممکن است در مصداق با یکدیگر اختلاف داشته باشند. علم دوستی نیز خصوصیت مشترک میان همه انسانهاست تا جایی که افراد جاهل نیز از اینکه عالم نامیده شوند خوشحال میشوند.
در صورتی که روش نقلی به عنوان یکی از روش های معتبر شناخته شود پذیرفتن اصل فوق (تغییرناپذیری سرشت انسان) نیاز به تجربه و آزمایش ندارد.
به عنوان مثالی دیگر، در مداخله درمانی میتوان ذکر را عامل آرامش دانست، همانگونه که خداوند میفرماید: «أَلَا بِذِکرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[9] آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
یا به استناد دلیل نقلی در مداخله درمانی میتوان از موعظه و اندرز استفاده نمود. همانگونه که خداوند میفرماید: یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ[10]. ای مردم، از طرف صاحب اختیارتان پندی آمده است برایتان و درمانی برای دردهای روحی و روانیتان و راهنمایی و رحمتی ویژه برای مومنان.
همانگونه که گفته شد گاهی از دلیل نقلی میتوان به عنوان مؤیِّد (تایید کننده) یک نظریه استفاده کرد. به عنوان مثال ریشههای روان شناختی توکل به خدا را میتوان در تئوری و نظریة ادراک کنترل اولیه و ثانویه جستجو نمود. افرادی که کنترل اولیه و واقعی بر رخدادهایزندگی را ندارند، زمانی احساسخوبی دارند که بتوانند، کنترل ثانویه بر رخدادهای زندگی داشته باشند. احساس کنترل ثانویه به دو صورت بروز میکند:
یک- کنترل نیابتی، که شخص، اوضاع و احوال را مورد بررسی قرار میدهد تا ببیند چه کسی کنترل اوضاع و شرایط را در دست دارد، و لذا خود را با او هماهنگ میکند؛ به عبارت دیگر: خود فرد قدت لازم را ندارد ولی از قدرت افراد دیگر در جهت کنترل اوضاع و احوال استفاده میکند.
دو- کنترل تفسیری، که فرد با تفسیر و تبیین یک حادثه و معنا دادن به آن، از تلخی حادثه میکاهد.
توکل، از نوع کنترل نیابتی است که در روانشناسی مطرح است[11]، بنابراین میتوان به آیات توکل، درتایید نظریه کنترل ثانویه تمسک نمود.
همچنین دین میتواند نقش بی بدیلی را در حوزه کنترل تفسیری ایفا کند، چرا که نوع نگاه انسان و تحلیل های او را در خصوص حوادث و اتفاقات زندگی با دین بسیار تغییر خواهد داد، نمونه آن را ما در روایت امام علی g می بینیم که هنگامی که از کنار قومی عزادار گذر کرد، چنین ایشان را تسلّی داد: «مرگ نه با شما آغاز گشته، و نه با شما پایان میپذیرد، همانگونه که عزیز شما پیش تر نیز مسافرت می نمود مرگ را هم مسافرتی پندارید که اگر به سوی شما بازنگردد، شما نزد او خواهید رفت. [12]
طبیعتا این نوع نگاه به مرگ، یک نگاه متفاوت است که نقش غیر قابل انکاری در آرامش انسان داغدیده خواهد داشت.
ب) ظنّی[13]. این دسته مربوط به جایی میشود که اعتبارِ «سندِ دلیل نقلی» یا «برداشتی که از آن میشود» (یا هر دو) ظنّی و غیر قطعی باشد. در این صورت ارزش دلیل نقلی در حد نظریات غیر قطعی و ثابت نشده علمی میباشد.
به عنوان مثال به استناد دلیل نقلی در مداخله درمانی اختلالات روانی میتوان ایمان را عامل امنیت درونی و آرامش دانست؛ همانگونه که خداوند میفرماید:
«الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَـئِک لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ»[14] (آری،) آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایتیافتگانند!» در این آیه ظاهراً منظور از امن، امنیتِ در دنیا و آخرت هر دو است و شامل «احساس امنیت»(امنیت روانی درونی) و «امنیت واقعی» (امنیت غیرروانی بیرون)) هر دو میشود اما چون احتمال دارد منظور آیه، امنیت واقعی دنیوی نبوده و فقط امنیت در آخرت یا امنیت روانی مد نظر باشد، نمیتوان آیه را به عنوان دلیل قطعی تلقی نمود بلکه در دسته دلایل ظنی جای میگیرد. به عبارتی سند نظریه که آیه قران است، قطعی است اما برداشت (دلالت) آن ظنی است از این رو دلیل مذکور به دلایل ظنی ملحق میشود.
یا به عنوان مثال در روایتی از حضرت علی g ایشان در خصوص تربیت فرزند می فرمایند: «کودک هفت سال آزاد است و هفت سال مورد ادب و توجه و هفت سال دیگر خادم و یاور است» (بحار الانوار ج. ۲۳ ص. ۶۵). همچنین امام صادق g میفرمایند: «کودک هفت سال بازی میکند و هفت سال خواندن و نوشتن میآموزد و هفت سال مقررات زندگی حلال و حرام را یاد میگیرد». [15] (اصول کافی ج. ۶ ص. ۴۷ و ۴۶). از این دو روایت میشود این را برداشت کرد که سن آغاز تعلیم مدرسه ای کودک در هفت سالگی میباشد. از آنجا که مفهوم حدیث واضح اما سند آن غیرقطعی است، این دلیل به دلایل ظنی ملحق میشود[16].
ج)وهمی[17]. این دسته مربوط به جایی میشود که اعتبار «سندِ دلیل نقلی» یا «برداشتی که از آن میشود» (یا هر دو) غیر قطعی و در حدّ شک یا در حد احتمالات ضعیف باشد. در این صورت ارزش دلیل نقلی در حد فرضیات غیر قطعی و تایید نشده میباشد.
لازم به ذکر است اگر مطلبی صراحتا در قرآن یا حدیت نیامده باشد و صرفاً از اشارات آیات و احادیث به دست آید، در بسیاری از مواقع جزء موارد وهمی (احتمالی) محسوب میشود. همچنین اگر مطلبی مربوط به روانشناسی در یک حدیث غیرمعتبر به صراحت آمده باشد، آن مطلب نیز به امور وهمی ملحق میشود مگر آنکه یقین داشته باشیم آن حدیث ساختگی است[18].
به عنوان مثال در برخی از احادیث به کتک زدن و تنبیه بدنی کودکان و نوجوانانی که نماز نمی خوانند امر شده است مانند: «کودکان هفت ساله را به نماز امر کنید، و اگر ده ساله شدند و همچنان نماز نمی خواندند آنها را بزنید برای نماز[19]».
استناد به این حدیث برای استخراج یک توصیه روانشناسی صحیح نیست. این امر به دو دلیل است. اول آنکه سند آن ضعیف است یعنی بعد از بررسی سند آن متوجه می شویم اصلا در کتابهای حدیثی معتبر شیعه نیامده، و فقط در منابع روایی اهل سنت روایت شده است، علاوه بر اینکه در نگاه برخی از حدیث شناسان اهل سنت نیز روایت کنندگان این احادیث شخصیت های معتبری به شمار نمی روند،[20]
دوم آن که محتوای آن (زدن فرزند نابالغ) با برخی از اصول اسلامی سازگار نیست. به عنوان مثال قرآن کریم در امر به نماز هرگز به تنبیه بدنی اشاره ای نکرده، و راه آن را تداوم توجه دادن به نماز معرفی میکند: «وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا؛ و اهل خود را امر نما بنماز و بر این امر مداومت نما».[21]
اما اینکه این حدیث را نمیتوان به صورت قطعی ساختگی دانست آن است که ممکن است منظور پیامبر a آن نبوده که کودک را در هر شرایطی یا به هر صورتی تنبیه بدنی کنید بلکه منظور ایشان در شرایط خاص و به کیفیت خاص بوده است. توضیح آنکه زدن کودک یا متربی از جهت فقهی جایز نیست مگر با چند شرط. یک) برای تأدیب او هیچ راهی جز تنبیه بدنی باقی نمانده باشد. دو) با اذن ولیّ باشد. سه) خطرناک نباشد و موجب دیه نشود. (یعنی حتی موجب سرخ شدن پوست نشود)[22].
با توجه به این جنبه ها روایت فوق یک دلیل وهمی شناخته میشود که برای رد یا قبول به تنهایی کافی نیست و نیاز به ضمیمه کردن قرائن و شواهد کافی دارد.
[1]. Epistemology
[2]. جهت مطالعه بیشتر به کتاب «کلیات فلسفه» تألیف ریچارد پاپکین و آوروم استرول ترجمه سید جلالالدین مجتبوی صفحات 260 تا 337 مراجعه گردد.
[3]. ر.ک، مکتبهای روانشناسی و نقدآن،ص83
[4]. مطالبی علمی که از طریق الهام، مکاشفه و مشاهده توسط یک عارف پاک ضمیر به دست آمده سپس به ادبیات عقلیِ قابل فهم برای آشنایان با عرفان نظری ترجمه گردد.
[5]. جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی»، صص 25-37.
[6]. traditional methods/ Quote
[7]. روم 30
[8]. در این زمینه میتوان به کتاب «مصاحبه با تاریخ» خانم اوریانا فالاچی مراجعه کرد.
[9]. رعد/ 28.
[10]. یونس/57
[11]. قرآن و بهداشت روان در اسلام، ص 1و2.
[12]. وَ عَزَّى قَوْماً عَنْ مَيِّتٍ مَاتَ لَهُمْ فَقَالَ ع إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَيْسَ [بِكُمْ] لَكُمْ بَدَأَ وَ لَا إِلَيْكُمُ انْتَهَى وَ قَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ هَذَا يُسَافِرُ [فَقَالُوا نَعَمْ قَالَ] فَعُدُّوهُ فِي بَعْضِ [سَفَرَاتِهِ] أَسْفَارِهِ فَإِنْ قَدِمَ عَلَيْكُمْ وَ إِلَّا قَدِمْتُمْ عَلَيْه.(شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، حکمت 357)
[13]. به احتمال بالای 50 درصد و کمتر از 100 درصد، ظن یا گمان گفته می شود.
[14]. انعام/ ۸۲.
[15]. منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة) / ج22 / 513 / باب 30 آنچه از علوم، سزاوار آموزش و فراگيرى است ..... ص : 507
[16]. توجه داشته باشید اگر حدیث متواتر نباشد اما سلسله راویان آن افراد موثق باشند روایت معتبر محسوب می شود اما اعتبار آن ظنی است نه قطعی.
[17]. منظور از وهم در اینجا اوهام و توهمات خیالی نیست بلکه منظور احتمال غیرمعتبر است. احتمالی که دلیلی برای معتبربودن آن نداریم؛ خواه مطابق واقع باشد، خواه نباشد.به عبارت دیگردر این مبحث به شک که احتمال 50 در صد است و به احتمال کمتر از آن، وهم گفته می شود.
[18]. توجه داشته باشید که حدیث غیرمعتبر لزوما ساختگی نیست و امکان دارد شخص فاسقی تصادفا کلام امام را شنیده و به درستی برای ما نقل کرده باشد ولی چون مورد اعتماد نیست ما نمی توانیم سخن او را حجت بدانیم.
[19]. مُرُوا صِبْیَانَکُمْ بِالصَّلَاةِ لِسَبْعٍ، وَاضْرِبُوهُمْ عَلَیْهَا لِعَشْرٍ (محدث نوری، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج3، ص: 19)
[20]. ر.ک: ذهبی، میزان الاعتدال، ج2، ص655.
[21]. طه:132.
[22]. توضیح المسائل، بخش استفتاءات، ص 571