درس 13: انگیزش وهیجان
1401/07/23 13:40فصل قبل
سرفصل 1: نظریه های مختلف درباره انگیزش: نظریه انسان نگری
نمونه 41-مطلب درسی: اصول انگیزشی
بر اساس نظر راجرز و مزلو گرایش انسان این است که پتانسیل بالقوه خویش را توسعه دهد. با توجه به این که در انسان یک نیروی درونی زیستی برای توسعه تواناییها و استعدادهای سرشتی در راستای تحول، نهفته است، انگیزه فرد،گرایش به سوی تکامل و توسعه و تجهیز اساسی خود است. پذیرش گرایش به خودشکوفایی یک اصل تلقی میشود که نظریه انسان نگری به آن متکی است. [1]
«کمال جویی در انسان» امری مشترک میان این نظریه و نگرش دینی است. با این تفاوت که این نظریه منشا آن را زیستی میداند. یعنی برای انسان حقیقتی جز بدن مادی قایل نیست در حالی که در نگرش دینی منشا این گرایش روح و به عبارتی فطرت انسان است.
یک میل فطری است که نامحدود و نامتناهی بوده و در همه انسانها وجود دارد. اگرچه ممکن است برخی درتشخیص مصداق آن اشتباه کرده و مثلاً به جای آن که کمال را در علم ببینند، در مال و ثروت ببینند و به دنبال آن باشند.
این حس کمال جویی در انسان حاکی از آن است که انسان نیز این ظرفیت را برای رسیدن به قله های کمال دارد، همان طور که پیامبر اسلام a فرمودند: انسانها مانند معادن طلا ونقره اند که البته پیامبران برای استخراج این معادن آمده اند.
در نظریه انسان نگری به پتانسیل بالقوه اشاره شده و فرد برای بالفعل کردن این پتانسیل برانگیخته میشود. این پتانسیل بالقوه همان معادنی است که انبیای الهی با این رسالت و برای شکوفایی همین استعدادها آمده اند تا از دل این معادن، استخراج کنند. این بیان به زیبایی در کلام امیرالمومنین آمده است: خداوند پیامبران را پی در پی فرستاد تا گنجینههایی که در عقلها پنهان است آشکار سازند[2].
نکته دیگر این که این بی نهایت طلبی در کمال جویی، یک دلیل فطری بر وجود خداوندی یکتا و نامحدود به شمار می رود. چرا که میل کمال جویی در انسان نسبت به معبودش در حد خاصی متوقف نمیشود و بی نهایت است، یعنی انسان به موجوداتی که دارای کمالات محدودی هستند رضایت نداده و فراتر از آن را طلب میکند، پس باید معبودی که انسان به پرستش او رضایت میدهد به لحاظ کمالات نامحدود باشد، و این هرگز در موجودات مادی نیست، همان طور که ابراهیم g در استدلال بر علیه کسانی که اجرام آسمانی را می پرستیدند فرمود: «لا أُحِبُّ الْآفِلین[3]- غروبکنندگان را دوست ندارم؛ بنابراین موجودی با کمالات محدود حس کمال خواهی انسان به عنوان معبود را ارضاء نمیکند و باید خدایی باشد که از هر لحاظ کامل است.
سرفصل 2: نظریه های مختلف درباره انگیزش: نظریه انسان نگری
نمونه 42-مطلب درسی: ارتباط رفتار، انگیزه و نیاز
مبحث انگیزش دربرگیرنده مباحثی است که بیان میکند: یک رفتار چرا شروع میشود؟ چرا ادامه پیدا میکند؟ چرا تغییر جهت میدهد؟ و چه چیز باعث خاتمه رفتار میشود؟ [4]
یکی از موضوعات مهم منشأ انگیزه است. از نگاه یکی از روانشناسان منشأ انگیزه «نیاز» است. همچنین در نگاه ایشان این نیازها سلسله مراتبی دارد که در خصوص آن، نظریات متعددی ارائه شده که مشهورترین آن نظریه «مزلو» است[5].
اینکه انسان چگونه یک رفتار را شروع میکند از گذشته تا کنون مورد توجه دانشمندان بوده است؛ به عنوان مثال فلاسفه در تبیین «اراده» که نتیجه «انگیزه» بوده، و منتهی به «رفتار» میشود این ترتیب را قائل هستند: «تصور فائده» (فائده، یعنی چیزی که در جهت جلب منفعت، دفع ضرر یا رفع نیاز است)، «تصدیق آن»، یعنی تایید درستی این فایده مندی برای او، سپس «میل[6]» و بعد از آن «شوق شدید به آن فایده»[7] و آن گاه «اراده انجام کار» و نهایتا بروز «رفتار». [8]
نکته حائز اهمیت این است که حکیمان و فلاسفه به این نکته توجه داشته اند که انجام یک رفتار لزوماً در گرو احساس نیاز نیست، بلکه ممکن است نیازی در کار باشد مانند نوشیدن آب و خوردن غذا، و گاهی نیز ممکن است نیازی در کار نباشد، مانند بوییدن یک گل خوشبو؛[9] چرا که این گرایش از سنخ نیازهایی که در برخی نظریه های رایج (مانند نظریه مزلو) مطرح میشود نیست.
اگرچه پیش تر به نظریه مزلو اشاره شد اما این بحث از جهت دیگری قابل طرح است و آن نقش نیازها در انگیزش است.
نیازهای انسان مهمترین منشا ایجاد انگیزه هستند و انسان را به انجام بسیاری از کارهای مهم که درهماهنگ کردن انسان با محیط زندگی مفید هستند برمی انگیزند.
اگرچه در تأثیرگذاری نیازها در انگیزش تردیدی وجود ندارد اما اینطور نیست که هر نیازی باید به رفتار ختم شود، بلکه گاهی به خاطر عوامل یا موانع دیگری به رفتار ختم نمیشود.
به عنوان مثال در تعارض دو نیاز، انسان نیاز مهم تر را دنبال کرده و نیاز دیگر را رها میکند، مانند انسانی که برای آزادی نیاز به غذا را نادیده گرفته، و اعتصاب غذا میکند، یا برای رسیدن به رضای الهی روزه میگیرد.
سرفصل 3: نظریه انسان نگری
نمونه 43-مطلب درسی: نیاز منشا ایجاد انگیزه
یکی از مهمترین عوامل رشد و پیشرفت و کمال در انسان وجود نیاز است، اگر تمام نیازهای ما بدون هیچ تلاش و کوششی به ما داده میشد و در راه رسیدن به آنها ما هیچ رنجی نمیکشیدیم هرگز به درجات رشد و کمال نمیرسیدیم. [10] «وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی[11] ؛ برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست». همچنین دو مرتبه پی در پی از یک قاعده ای که بر عالم ماده حکمفرماست چنین میگوید: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرا» به یقین با (هر) سختی آسانی است!؛ (آری) مسلّماً با (هر) سختی آسانی است. [12]
بنابراین بر خلاف آنچه که گمان میشود انسان در سختی است که رشد میکند نه در راحتی، همانطور که مولوی میگوید:
آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست
آنان که این بلاها و مصیبتها را بیفایده و خالی از حکمت میپندارند مانند کودکانی هستند که داروهای تلخ و شفابخش را نکوهش میکنند و از اینکه از غذاهای زیانبار منع میشوند به خشم میآیند، از ادب شدن و کار میگریزند و دوست دارند که همواره بیکار باشند تا به سرگرمی ها و بازی ها بپردازند و هر غذا و شرابی میل کنند. آنان از پیامدها و آثار وخیم بیکاری و خوشگذرانی بیخبرند و نمیدانند که غذاهای خوشمزه و زیانبار بر ایشان چه زیانی و غذاهای بد مزه و مفید چه سودی دارد. خبر ندارند که ادب اگر چه ناگوار امّا چه پیامد و میوه شیرینی است، و داروی شفابخش اگر چه تلخ امّا چه سود و منفعتی دارد.»[13]
سرفصل4: نظریه انسان نگری
نمونه 44-مطلب درسی: نیازها عامل انگیزش
انسان گراها بر این اعتقاد هستند که نیازهای ما عامل اصلی در ایجاد انگیزش هستند و تلاشهای ما برای رفع این نیازها است. انسان گراها نیازها را در سطوح مختلف نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای ایمنی، نیازهای عشق و محبت، نیاز به عزت نفس و نیاز به خودشکوفایی قرار میدهند[14].
بطور مثال ما تلاشهای زیادی انجام میدهیم تا احساس امنیت، عزت نفس و ... داشته باشیم. حال این سؤال مطرح است که آیا عوامل برطرف کردن این نیازها در اراده انسان و سایر عوامل مادی خلاصه میشود؟ رویکرد دینی با این اصل که انسان باید تلاش کند تا این نیازهای خود را برآورده کند مخالفتی ندارد اما این باور که انسان فقط و فقط با تلاش شخصی خود بدون باور توحیدی میتواند به نحو احسن این نیازهای خود را برآورده کند در رویکرد دینی جایگاهی ندارد. با بررسی آیات و روایات متوجه میشویم که برای برآورده کردن تمامی سطوح نیازها اراده الهی در کار است که در ادامه به آن اشاره میشود:
نیاز فیزیولوژیک: مانندگرسنگی، تشنگی، خواب و نیاز جنسی
همان طور که قبلا گفته شد اگرچه انسان با آب و غذا و مانند آن نیازهای فیزیولوژیک خود را رفع میکند اما در نگاه توحیدی نباید از اراده ای که در ورای این عوامل مادی نهفته است و اسباب این ارضای تمایلات را او آفریده است غافل شود. در راستای این مطلب خداوند متعال در آیه 4 سوره قریش میفرماید:
«الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ[15]؛همان کس که آنها را از گرسنگی نجات داد.»
حضرت ابراهیم gدرقرآن درسوره شعراء (آیات78 تا 81) به توصیف پروردگار جهانیان وذکر نعمتهای معنوی ومادی اومی پردازد.
«الَّذِی خَلَقَنی فَهُوَ یهدِین[16] (78) اوکسی است که مرا آفرید،سپس هم اومرا هدایت میکند»
«وَ الَّذِی هُوَ یطْعِمُنی وَ یسْقِین (79) واو کسی است که مرا غذا میدهدوسیراب میکند»
«وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِین (80) هنگامی که بیمار شوم اوست که مرا شفا میدهد»
«وَ الَّذِی یمِیتُنی ثُم ْیحیین (81) واوکسی است که مرا می میراندوبار دیگر زنده میکند»
نیاز ایمنی و آسایش خاطر: رفتارهایی که افراد در زمینه انتخاب شغل، بازنشستگی و بیمه از خود نشان میدهند احتمالا به این نیاز وابسته است. افراد زیادی هستند که شغلهای بسیار خوب، بیمه و ... نیز داراهستند ولی احساس امنیت و آسایش خاطر ندارند و این مطلب موید این است که ایمنی دهنده نهایی خداوند است.
«...وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (4)» و از ترس و ناامنی ایمن ساخت. (4)
عشق و محبت: این نیاز، فرد را در راستای ایجاد روابط محبت آمیز با دیگران سوق میدهد. در زندگی روزمره گرایش روزمره به ازدواج، عضویت در گروهها و انجمنها و باشگاههای ورزشی ناشی از این نیاز است.
قرآن کریم میفرماید: «وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکم مِّنْ أَنفُسِکمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِّقَوْمٍ یتَفَکرُونَ؛ و از نشانههای او اینکه همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد، در این نشانههائی است برای گروهی که تفکر میکنند.»[17]
عزت نفس: یکی از نیازهایی که مزلو طرح میکند نیاز به عزت نفس است که در دو مرتبه قابل طرح است: یکی پست تر و دیگری متعالی.
نیاز پست تر مثل نیاز محترم شناخته شده از طرف دیگران، نیاز به شأن و مقام، شهرت، فخر، به رسمیت شناخته شدن، توجه، اعتبار، آبرو، بها، قدر و منزلت، بزرگی و حتی سلطه و غلبه.
شکل متعالی آن شامل عزت نفس، کفایت، موفقیت، آزادی، استقلال و... است.
این مسئله نیز در نگرش دینی در پرتو تلاش انسان و با تکیه و توکل به خداوند حاصل میشود، همانطور که قرآن کریم میفرماید: «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیدِکَ الْخَیرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ؛ بگو: «بارالها! مالک حکومتها تویی به هر کس بخواهی، حکومت می بخشی و از هر کس بخواهی، حکومت را می گیری هر کس را بخواهی، عزت می دهی و هر که را بخواهی خوار می کنی. تمام خوبیها به دست توست تو بر هر چیزی قادری. [18]
خودشکوفایی[19]
خودشکوفایی در اثر شرایطی برانگیخته میشود که با شرایط نیازهای سطوح پایینتر کاملاً متفاوت است. فرد خود شکوفا دیگر به علت کمبودها برانگیخته نمیشود، بلکه برای متحول شدن تا آنجا که استعداد دارد برانگیخته میشود. مزلو معتقد است فرآیند تحول به خود شکوفایی منتهی میشود و زمان بسیاری طول می کشد تا افراد به این سطح برسند. معمولاً افراد معدودی در سنین 60 سالگی به بالا به خودشکوفایی می رسند. [20]
پیامبر اسلام a فرمودند: انسانها مانند معادن طلا ونقره اند. [21]
پس بنابراین انسان باید بتواند توانایی بالقوه خود رابه بالفعل رسانده و به نهایت خود شکوفایی برساند ولی همه افراد موفق به رسیدن به چنین مرحلهای نمی شوند.
تعادل بین نیازها
گوردون آلپورت از سال ۱۹۵۰ در زمینة روان شناسی دین کتاب «فرد و دین» را تألیف کرد که بایستی اقدام او را در این زمینه حائز اهمیت دانست. هنر آلپورت این بود که به عنوان یک روان شناس اجتماعی با ارائه نظریة جهتگیری درونی و بیرونی نسبت به دین، توانست مطالعات روان شناسی اجتماعی در زمینة تعصبات نژادی را با در نظر گرفتن جهتگیری مذهبی فرد مورد مطالعه قرار دهد. تقسیم بندی آلپورت در خصوص جهتگیری مذهبی فرد توانسته است توجه زیادی را طی سالیان اخیر به خود معطوف دارد و در مطالعاتی که عامل مذهب مورد توجه روان شناسان بوده به عنوان یک نظریه کارآمد مورد استفاده قرار گرفته است. آلپورت بر حسب جهتگیری دینی افراد، آنها را به دو جهتگیری دینی درونی و بیرونی تقسیم بندی کرد.
از نظر آلپورت افراد مذهبی با جهتگیری درونی ضمن درونی سازی ارزشهای دینی، مذهب را به مثابه هدف در نظر میگیرند. در حالیکه افراد با جهتگیری بیرونی، دین را صرفاً وسیله ای برای نیل به اهداف دیگر در نظر میگیرند. اخیراً نظریه آلپورت در زمینه جهتگیری دینی بیرونی به دو مقولة اجتماعی و شخصی بسط یافته است. طبق این تقسیم بندی افراد دارای جهتگیری دینی بیرونی اجتماعی از مذهب جهت نیل به اهدف اجتماعی سود می جویند، در حالیکه در جهتگیری مذهبی بیرونی شخصی افراد از مذهب جهت کسب امنیت فردی استفاده میکنند[22].
برای واضح شدن بحث میتوان مثالی آورد: افرادی که تظاهرات دینی از خود بروز میدهند تا بتوانند از منافعی که موسسات به انسانهای مذهبی میدهند استفاده کنند. مثل عضویت در یک موسسه مذهبی برای گرفتن تخفیف درمانی، اردوهای تفریحی و... . به این نگاه جهتگیری بیرونی میگویند.
اما انسانهایی که ارزشهای دینی را در خود نهادینه کرده اند اعمال و رفتار خود را طوری انجام میدهند که مخالف با ارزش های آنها نباشد. این نگاه باعث ایجاد یک انسجام و وحدتیافتگی در وجود فرد میشود. به چنین جهتگیری، جهتگیری مذهبی درونی گفته میشود.
انسجام و وحدت یافتگی شخصی باعث میشود شخص یک ارزش برتر در درون خود داشته باشد و هرنیازی را که می خواهد ارضا کند از فیلتر این ارزش بگذراند. در صورت عدم تعارض شیوه ارضای نیاز با ارزشها آن کار را انجام دهد. اما کسی که فاقد این اعتقاد به خدا به عنوان ملاک درونی بوده و یا در عمل بدان پایبند نباشد مانند کسی است که از خدایان متفرق چون جامعه، هوای نفس و مانند آن پیروی میکند همان طور که قرآن کریم میفرماید: «أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار»؛ آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟»[23] به همین خاطر انسجامی در عملکرد چنین افراد با گرایش بیرونی و غیر توحیدی دیده نمیشود.
فردی که اعتقاد به توحید و معاد دارد یک معیار برتر را در خود احساس میکند و آن بنده خدا بودن است به همین خاطر پاسخگویی اش به نیازها به طریقی است که به نیاز برترش یعنی بنده بودن آسیبی نرسد و این باعث ایجاد یک سامانه منسجم در ایجاد تعادل بین نیازها میشود.
سرفصل 5: نظریه های شناختی
نمونه 45-مطلب درسی: ناهماهنگی شناختی
نظریه ناهماهنگی شناختی درباره اثر انگیزش برروابط بین مولفه های شناختی بحث میکند. منظور از مولفه های شناختی اعتقادات و معرفت فرد است. این مولفه ها به صورت مستقل و یا به صورت هماهنگ و ناهماهنگ با یگدیگر مرتبطند. به موجب نظر فستینگر (1957) دو شناخت، وقتی ناهماهنگ است که از عکس یک مولفه به مولفه دیگر پی ببریم برای مثال یک فرد سیگاری درحالی که اطلاع دارد کشیدن سیگار موجب ابتلا به سرطان ریه میگردد وهمچنان به کشیدن آن ادامه میدهد، درناهماهنگی شناختی به سر می برد. یا وقتی فرد با علم به نامرغوب بودن یک نوع ماشین سواری آن را خریداری میکند، دریک وضعیت ناهماهنگی شناختی قراردارد؛ بنابراین باتوجه به معرفت فرد در زمینه مضرات سیگار یا نامرغوب بودن یک ماشین بایستی انتظار داشت که فرد سیگار را ترک کند و ماشین نامرغوب را خریداری نکند. فستینگر معتقداست ناهماهنگی شناختی، حالت انگیزشی است که سبب میشود فرد رفتاری برای کاهش ناهماهنگی شناختی از خود نشان دهد.
نوع وچگونگی تغییر ناهمخوانی مولفه ها بستگی به پایداری تغییر شناختها دارد. درمثال مذکور هنگامی فرد میتواند ناهماهنگی شناختی را کاهش دهد که ماشینِ سواری خریداری شده را بفروشد یا شناخت خود راتغییردهد (وسیله ای که خریده است چندان هم نامرغوب نیست) بنابراین میزان ناهماهنگی به رابطه تعداد شناختهای ناهماهنگ وهماهنگ واهمیت شناختها بستگی دارد.
=میزان ناهماهنگی شناختی
طبق نظر فستینگردر مثال فرد سیگاری، ناهمخوانی وقتی کاهش مییابد که فرد سیگار را ترک کند (غالبا این امر اتفاق نمی افتد) یا اعتقاد پیدا کند که سیگار موجب ابتلا به سرطان نمی گردد[24]. دریک نظر خواهی از اشخاص سؤال شد آیا رابطه ای بین سیگار و سرطان وجود دارد؟ سپس پاسخ ها براساس میزان عادت پاسخ دهندگان به سیگار به چهارگروه طبقه بندی گردید ومیزان اعتقاد آنهابه عدم وجود رابطه بررسی شد ازکسانی که اصلا سیگار نمی کشیدند 55 درصد اظهار کردند که رابطه ای بین سیگار وابتلابه سرطان وجود ندارد. ازکسانی که کمی سیگار می کشیدند 68 درصد، ازکسانی که به طورمتوسط سیگار می کشیدند 75 درصد و از کسانی که زیاد سیگار می کشیدند 86 درصد اظهار کردند رابطه ای وجود ندارد[25]؛ بنابراین وقتی شناختها هماهنگ نیست فرایندی ایجاد میشود تا شناختها هماهنگ گردد.
تعداد شناختهای ناهماهنگ و اهمیت شناختها خیلی مهم است.
اینکه چرا بین شناختها یا بین شناخت و رفتار تعارض پیش میآید دلایل مختلفی دارد مثلاً در صورت تعارض بین دو شناخت قطعا یکی از آن دو شناخت مطابق واقع نیست؛ لذا باید در مورد آن بررسی و تجدید نظر کرد. اما زمانی که بین شناخت و رفتار تعارض به وجود می اید، ریشه یابی آن در انسان شناسی اسلامی ما را بیان نکته رهنمون میکند که انسان موجودی دو بُعدی است. یک بُعد آن عقل است که عمل شناخت مربوط به آن میشود و بُعد دیگر مربوط به قلب یا دل میشود که انگیزه و سپس رفتار مربوط به آن است. این به آن معنا است که شناخت و یا عقل برای انتخاب راه صحیح لازم است اما کافی نیست. بنا بر این انسان به اصلاح قلب نیز نیاز دارد. در آیات قرآن علاوه بر آنکه بارها بر اهمیت عقل و شناخت تاکید شده، بارها و بارها نیز به اهمیت قلب یا همان میل ها و گرایش ها -که رفتارها از اآنها نشات میگیرد -، تصریح شده است.
یک یا چند آیه مناسب آوردهشود. داستان جناب حر نیز میتواند برای تعارض شناخت و رفتار آورد
نکته دیگر اینکه از منظر اخلاق الهی قلب انسان ممکن است سالم یا بیمار باشد از این رو شخص بیمار دل، گاهی تمایل به ترک رفتارهای اشتباه را ندارد لذا برای رفع ناهماهنگی شناختی به توجیه آنها رو می آورد، و این یک آفت برای رشد و تعالی محسوب میشود، به همین خاطر در ادعیه معصومین g، اعتراف به خطاها و اشتباهات از عوامل تقرب به خدا،[26] و همچنین از شرایط استجابت دعا معرفی شده است. [27]
این مسئله در حوزه ی اعتقادات اهمیت بیشتری پیدا میکند، چرا که گاهی شخص برای توجیه رفتارهای اشتباهش، و برداشتن مانعی بر سر راه هوای نفس، سعی میکند اعتقاداتش را مناسب با آنها برگزیند، به عنوان مثال فرار از زیر بار مسئولیت تکالیف الهی، و همچنین لذت طلبی های دنیوی یکی از عوامل خداناباوری و عدم اعتقاد به دین به شمار می رود، یعنی شخصی زیر بار پذیرش دین نمیرود تا آزادی اش از سوی دین محدود نشود.
نظریه تعیین کننده های شناختی هیجان
درنظریه تعیین کننده شناختی هیجان چگونگی تأثیرپذیری متقابل شناختها وهیجان ها مورد مطالعه قرارمی گیرد . برخی ازمحققان مانند شاختر وزینگر با این نظر که هیجان نتیجه عملکرد دو عامل مجزای شناخت و تحریک است، مخالفند و معتقدند که سطح تحریک و شناخت درباره موقعیت و وضعیت تحریک میتواند برهیجان تأثیر بگذارد و رفتارهیجانی هنگامی تجلی مییابد که حالت احساس از طریق ارگانیزم به یک محرک هیجانی یا موقعیت هیجانی نسبت داده شود.
پاسخ یا رفتار هیجانی شناخت محرک یا موقعیت هیجانی
حالت احساس
به نظر شاختر و زینگر عوامل شناخت وتحریک مانند سازه کشاننده وعادت هال به صورت مضربی بایگدیگر ارتباط دارند و چنانچه هریک از این عوامل دارای ارزش صفر باشد، هیجان پدید نمی آید. آنها دلایلی را مبنی براینکه تحریک به تنهایی سبب رفتار هیجانی نمی گردد و فعالیتهای شناختی درغیاب تحریک باعث پدیدآیی هیجان نمی شوند، ارائه میدهند. همچنین آزمایشهایی انجام دادهاند مبنی بر اینکه اگر چه عوامل شناختی وتحریک هیجان به صورت مستقل وجود دارند تأثیر وحدت آنها در تجلی هیجان مشهود است. [28] از دید روشهای درمانی میتوان رویکرد شناختی و ارتباطی را که در این رویکرد بین موقعیتها و باورها و سپس واکنشهای هیجانی برقرار شده است نیز ادامهای از این نظریه دانست.
آیات 19 تا 30 سوره معارج به این نکته اشاره میکند که وقتی محرک شر به انسان برسد بی قراری میکند و هر وقت خیری به او رسد بخل می ورزد مگر نمازگزاران. ما در نماز باورها و شناختهایی را تکرار میکنیم مثل توحید، معاد، نبوت، عدل و امامت. این باورها باعث میشود تا هیجانی که براثر شر تجربه می کنیم جزع و فزع نباشد.
به یقین انسان، حریص و کمطاقت آفریده شده است، (19) هنگامی که بدی به او رسد بیتابی میکند، (20) و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران میشود (و بخل میورزد)، (21) مگر نمازگزاران، (22)آنها که نمازها را پیوسته بجا میآورند، (23)و آنها که در اموالشان حق معلومی است ... (24)برای تقاضاکننده و محروم، (25)و آنها که به روز جزا ایمان دارند، (26) و آنها که از عذاب پروردگارشان بیمناکند، (27)چرا که هیچ کس از عذاب پروردگارش در امان نیست، (28)و آنها که دامان خویش را (از بیعفّتی) حفظ میکنند، (29)جز با همسران و کنیزان (که در حکم همسرند آمیزش ندارند)، چرا که در بهرهگیری از اینها مورد سرزنش نخواهند بود! (30)[29]
باتوجه به مطالبی که گذشت متوجه این نکته می شویم که هیجانات ما بیشتراز اینکه تحت تأثیر محرک باشند تحت تأثیر تفسیر ما از آن محرک هستند. سوالی که مطرح میشود این است که آیا میتوان بدون ایمان به روز جزا وترس از عذاب پروردگار یعنی روز معاد تفسیرهایی از محرک ها داشت که باعث ایجاد آرامش عمقی وتنظیم هیجان درانسان شود یا فقط تفسیر هایی که برخاسته ازاعتقادات دینی (توحید، عدل، امامت، نبوت و معاد) است میتواند هیجانات انسان را منظم کند و انسان را از بیتابی و جزع و فزع در برابر محرکهای رنجآور نجات دهد.
چگونه میتوان با نگاه جهان بینی وانسان شناسی مادی جریان تنظیم هیجانات در جریان کربلا واسارت شام برای اهل بیت را توجیه کرد؟
مثل جمله امام حسین g که در دیدن گلوی خونین علی اصغر فرمودند: «این که خدا شاهد این مصیبت است تحمل آن را برای ما آسان میکند[30]».
یا حضرت زینب در مجلس یزید در مقابل سر بریده برادر وتحقیر یزید فرمودند:
ما رَأیتُ اِلّا جَمیلاً[31]
یا جمله اخر امام حسین در لحظه جان دادن:
اِلهی رِضاً بِرِضاکَ تَسلیماً لِاَمرِکَ لا مَعبُودَ اِلّا سِواکَ[32]
یا حال ارامش یاران امام حسین در شب عاشورا همراه با شوخ طبعی حبیب بن مظاهر در عین حالی که یقین دارند همه شهید می شوند ودشمن سی هزار نفری در مقابل انهاست.
ناگفته نماند برعکس چنین باورهای مطابق با واقع، ممکن است باوری که مطابق با واقعیت نباشد چندصباحی کارایی داشته باشد ولی دیر یا زود عدم تطبیق آن با واقعیت روشن شده و تأثیر خود را از دست خواهد داد.
[1]. ر.ک ، انگیزش و هیجان، ص193
[2]. « ليثيروا لهم دفائن العقول(نهج البلاغه»/ 33؛« عبده» 1/ 17.)
[3]. (انعام:76)
[4]. انگیزش و هیجان، ص202
[5]. انگیزش و هیجان، ص196
[6]. به نظر می رسد معادل آنچه در مباحث روانشناسی انگیزه نامیده می شود همین میل است.
[7]. ممکن است خواننده گمان کند منظور از شوق شدید، اشتیاق فوق العاده است در حالی که در اصطلاح فلسفی کلمه شوق شدید به این معنا نیست بلکه منظور آن است که این شوق به اندازه ای است که منجر به رفتار شود.
[8]. آموزش فلسفه،ج2، ص484.
[9]. به عنوان نمونه ابن سینا در تبیین اراده چنین می نویسد: اراده کردن نسبت به یک چیز به معنی تصور آن چیز است بدان گونه که تصور در تصور کننده میلی برانگیزد و سپس او را برای دفع ضرر، جلب منفعت و یا نیاز ضروری تحریک میکند، و نیروی پراکنده در اعضای بدن، برای انجام آن کار متمرکزمی شودد.(ر.ک: الاشارات و التنبیهات،ابن سینا، ص94؛ التعلیقات، ص 16، 19ـ 20)
[10]. ر.ک، انگیزش و هیجان،ص 571
[11]. نجم، 39
[12]. الشرح:5 و 6.
[13]. شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل)، ص: 154
[14]. روان شناسی فیزیولوژیک،ص 197
[15]. سوره قریش، 4
[16]. سوره شعراء، 78
[17]. روم/21.
[18]. آل عمران:26.
[19]. انگیزش وهیجان، ص570
[20]. ر.ک، انگیزش و هیجان،ص199
[21]. اَلنَّاسُ مَعادِنٌ ،کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّهِ؛ کافی، جلد 8.
[22]. ر.ک، در آمدی بر روانشناسی دین، صص 254 ـ 300
[23]. یوسف:39.
[24]. انگیزش و هیچان ،ص 181
[25]. انگیزش و هیچان،ص 182
[26]. امام سجادg: «لَمْ يُقَرِّبْنِي مِنْكَ عَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الِاعْتِرَافَ بِالذَّنْبِ أَوْجَهَ وَسَائِلِ عِلَلِي»؛ (شرح مناجات شعبانیه ب و حارالانوار، ج91، ص165)
[27]. امام باقرg: «إِيَّاكُمْ أَنْ يَسْأَلَ أَحَدٌ مِنْكُمْ رَبَّهُ شَيْئاً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ حَتَّى يَبْدَأَ بِالثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ الْمِدْحَةِ لَهُ وَ الصَّلَاةِ عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ ثُمَّ الِاعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ ثُمَّ الْمَسْأَلَة»؛ (بحارالانوار، ج90، ص312)
[28]. انگیزش و هیجان،صص 230ـ 242
[29]. إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا(19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا (20)وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا (21)إِلَّا الْمُصَلِّين(22ا)لَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ (23)وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ(24) لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ(25) وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (26)وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ(27) إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ(28) وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (29)إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ(30)
[30]. هَونٌ عَلی مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَینِ اللهِ. اللهوف، صفحه 15.
[31]. بحارالانوار، ج 45، ص 116 .
[32]. حماسه حسينى، ج 1، ص 157، به نقل از مقتل الحسين، مقرم، ص 357.