مباني ارزش شناسي برنامه درسي

1401/11/30 13:49
فصل قبل

مباني ارزش شناسي[1] برنامه درسي

برنامههاي درسي در همه سطوح آموزشي با ارزشها رابطه قوي و پايدار دارند و هيچ برنامه اي را نميتوان يافت که آميخته به ارزش نباشد. ممکن است در آميختگي ارزشها با برنامه درسي آشکار يا پنهان باشد. ماهيت هر برنامه درسي و ماهيت ارزش ها، در نحوه بروز و ظهور ارزشها در برنامههاي درسي تأثير دارد. براي مثال در دروس معارف اسلامي، ارزشهاي ديني جزء ارکان اصلي برنامه درسي است و به همين دليل به طور صريح و آشکار طرح ميشوند. اما اگر همين ارزشها را در يکي از درسهاي علوم تجربي بگنجانيم بايد منطق و ظرافت خاصي به کار ببريم تا نسبت ارزشهاي ديني با برنامههاي درسي تجربي به طرز قابل قبول ظاهر شود.

مي توان گفت ارزش ها، روح برنامه درسي را تشکيل ميدهند. بدون جهت گيري ارزشي برنامه درسي مرده است. براي هر برنامه درسي از دو حيث زوال و اضمحلال حادث ميشود. يکي از حيث فقدان جهت گيري ارزشي، دوم از حيث فقدان ظرفيت کاربردي، برنامه اي که براي يادگيرنده و از نظر او کارايي ندارد در حقيقت مرده است. براي جلوگيري از رو به زوال رفتن برنامه ها، بايد هم مراقبت ارزشي و هم مراقبت روشي داشته باشيم. در خصوص ارزشها نيز انواع موضع گيريها طرح شده است که هر کدام از آنها به وسيله فلسفه اي حمايت ميشود.

ارزش شناسي در پندارگرايي: در فلسفه پندارگرايي ارزشها، ابدي، مطلق و تغيير ناپذير محسوب ميشوند. پندار گرايان ميگويند که آنچه تغيير ميکند و در جايي خوب و در جايي بد دانسته ميشود ارزش نيست بلکه ارزش گذاري است. به عبارت ديگر واکنش ما در مقابل ارزشها چيزي کاملا متفاوت از خود ارزش هاست. پندار گرايان، ابدي و مطلق بودن ارزشها را بديهي ميدانند و معتقدند هر کس ارزش عدالت را انکار کند از لحاظ ارزشي کور است. همان گونه که بعضيها کوررنگ هستند افرادي نيز ارزش کور هستند. اين ما نيستيم که به اشياء و واقعيتها ارزش ميبخشيم بلکه ارزش در خود آنها نهفته است.

ارزشها در اين ديدگاه داراي سلسله مراتب اند، براي مثال ارزشهاي معنوي برتر از ارزشهاي مادي است. ارزشهاي غايي برتر از ارزشهاي وسيله اي هستند. هنگامي که با چند ارزشي روبه رو هستيم ناگريز از انتخاب ميشويم. اراده و طرز تلقيهاي ما در انتخاب نوع ارزشها موثر است.

ارزش شناسي در واقع گرايي: در فلسفه واقع گرايي در مورد ارزشهاي بنيادي و ثابت بودن آنها اتفاق نظر وجود دارد. به اعتقاد آنها ارزشها همانند ساير اشياء کاملا مستقل از ما وجود دارند. اين گفته نه به اين معناست که آنها وجود عيني دارند بلکه وجود آنها همانند وجود صورتهاي رياضي است به عبارت ديگر همان گونه که مفاهيم و فرمولهاي رياضي قابليت عينيت يافتن دارند ارزشها نيز مصداقهاي عيني دارند.

واقع گرايان اعتقاد دارند که براي ارزشها در جهان شالودههايي وجود دارد که ريشه آنها در ساخت و جودي و روابط انسان قرار گرفته است. براي مثال دليل وجود ارزشي به نام عدالت گرايي اين است که در ساخت بنيادي انسان اين ارزش وجود دارد يا وجود ارزشي به نام عشق پدر و مادر اين است که ساخت جسمي و روحي انسان چنان است که پدر و مادر بايد کودک خود را دوست بدارند تا امکانات رشد و تربيت او را فراهم آورند.

ارزش شناسي در عمل گرايي: عمل گرايان بنياد ارزشها را بيشتر در فعاليتهاي فردي و اجتماعي جستجو ميکنند. آنها عقيده دارند که ارزشها تا آن حد وجود دارند که در جريان زندگي فردي و اجتماعي به طور مستقيم و غير مستقيم اثر عملي دارند. به نظر عمل گرايان ارزشها مطلق و ابدي نيستند، بلکه نسبي هستند و با تغيير شرايط و موقعيتها تغيير پيدا ميکنند.

بنابراين نميتوان درباره هيچ ارزشي بدون در نظر گرفتن شرايطي که در آن از آن ارزش استفاده شده اظهار نظر کرد.

معيار ارزش ها، مطلوبيت و سودمندي آنها در زندگي فردي و اجتماعي است. به بيان ديگر معيار خوبي با بدي يک تجربه در نتايج آن است که در خود آن، يعني تصميمات اخلاقي نه به کمک دستورهاي مطلق و غيرقابل انعطاف بلکه با تفکر در مورد اينکه کدام عمل احتمالا بهترين و مفيدترين نتايج را براي تعداد بيشتري از انسانها به بار ميآورد اتخاذ ميشود.

ارزش شناسي در فلسفه تربيتي اسلام: ارزش شناسي شاخه اي از فلسفه تربيتي است که به بررسي ماهيت ارزش و مسائل مربوط به آن ميپردازد. همان گونه که در مباحث پيشين ملاحظه شد موضوع ارزش در فلسفههاي مختلف به صورت متفاوت طرح ميشود. در انديشه اسلامي هدف آفرينش، انسان کامل است. به اين ترتيب والاترين هدفي که شايسته است مطلوب انسان واقع شود نيز کمال حقيقي انسان است؛ همان کمالي که خداوند انسان و بلکه جهان آفرينش را براي آن آفريده است (مصباح، 1390). با توجه به ذاتي و ناوابسته بودن ارزش هدف نهايي (قرب به خدا) همه اموري که در حقيقت موجب تقرب به خداوند ميشوند بدون استثنا ارزشمندند، زيرا اساسا ارزش همه امور ديگر، وابسته به ارزش قرب به خداست (همان: 198). بر اين اساس هرچه که براي خدا و به منظور قرب الهي صورت گيرد با ارزش است و برعکس هرچه که براي دوري از خدا در رفتار انسان ظهور کند ضد ارزش است.

با توجه به خير مطلق بودن خداوند متعال و بنا به ارزش ذاتي انسان که خداي متعال او را با ارزش ترين مخلوق عالم هستي آفريده است، برخي ارزشها ذاتي هستند. حضرت على (ع)، در مورد ارزش انسان ميفرمايند:« همانا ارزش جانهاي شما بهشت است پس آن را به چيز ديگر نفروشيد.» (نهج البلاغه، حکمت 456)

ارزشهاي ذاتي ارزشهايي هستند که به جايي وابسته نيستند، بلکه ذات آنها با ارزش است. براي مثال مواردي مانند بندگي خدا، اخلاص، صداقت، عفت و پاکدامني به دليل اينکه به رشد و کمال حقيقي انسان کمک ميکنند و او را به خدا نزديک تر ميسازند با ارزش هستند. بعضي امور به جوهر زندگي و ذات انسان ارتباط پيدا ميکنند. اينها مثل تنفس و تغذيه هستند که اگر نباشند حيات حقيقي انسان به خطر ميافتد، ارزشهايي مانند عدالت، پرستش معبود و علاقه به نيايش جزء ذات آدمي است و بايد تامين گردد. در طول زمان هر قدر تغييراتي به وقوع بپيوندند، اين قبيل ارزشها کهنه نميشوند.

ارزشهاي متغير، با توجه به واقع نگري و عقل گرايي در فلسفه تربيتي اسلام، ارزشهاي غير ذاتي و متغير نيز مورد توجه قرار گرفته اند. انسانها در طول زمان و با استفاده از اراده و منطق ارزشهايي به وجود ميآورند که مورد تاييد عقل سليم است. آنچه که مضر به پيشرفت حقيقي انسان نباشد و عقل و تجربه آن را تاييد کنند با ارزش است. برخي از ارزشها « تنها در شرايطي خاص ميتوانند در دستيابي به هدف نهايي و قرب به خداوند تاثيري مثبت داشته باشند و طبعا ارزش اين امور ثابت و مطلق نيست» (مصباح، 1990). بنابراين علاوه بر ارزشهاي ذاتي و ثابت، به ارزشهاي غيرذاتي و متغير نيز در انديشه اسلامي توجه شده است و در برنامه ريزيها بايد مبناي طراحي و عمل قرار گيرد.

 


[1].  Axiology

 

فصل بعد