مباني اجتماعي برنامه درسي

1401/11/30 13:49
فصل قبل

 

مباحث اساسي مرتبط با مباني اجتماعي برنامه درسي

مباني اجتماعي در بر گيرنده مجموعه توصيفهايي در خصوص عوامل موثر در زندگي اجتماعي ياد گيرنده است. اين عوامل و نوع نگرش به مباني اجتماعي براساس نگرشهاي تربيتي متفاوت است و نميتوان دستورالعمل ثابتي براي تدوين مباني ارائه کرد. اصولاً مباني فلسفي پذيرفته شده در هر نظام برنامه ريزي درسي بر چگونگي تدوين مباني اجتماعي اثر ميگذارد و به آن جهت ميدهد. پنج بحث اساسي در ارتباط با مباني اجتماعي به شرح زير مورد بررسي قرار ميگيرند:

آرمانهاي اجتماعي

آرمانهاي اجتماعي شامل اهداف بلند مدتي است که همه عرصهها و فعاليتهاي اساسي جامعه در جهت نزديک شدن به آنها ساماندهي ميشود. در حقيقت آرمانها عوامل حرکت زا و ترغيب کننده اي هستند که همه اجزاء و عناصر نظام اجتماعي را به سوي خود جلب ميکنند و موجب انسجام و استحکام اجتماعي ميشوند.

آيا بين آرمانها و برنامه درسي نسبتي وجود دارد؟ بدون ترديد اين نسبت و رابطه وجود دارد و تحليل و طراحي اين نسبت با توجه به دورههاي تحصيلي يکي از مسئوليتهاي طراحان برنامه درسي است. چه کساني براي تحقق آرمانها بايد کوشش کنند، جز آناني که امروز در مدارس کشور به تحصيل مشغول هستند؟ چنانچه در آماده سازي کودکان و نوجوانان به منظور همسو شدن با تلاشهاي آرمان گرايانه توفيق لازم را به دست نياوريم، بي ترديد در نايل شدن به آرمانها ناکام ميمانيم. دانش آموزان امروز همراه با زندگي در زمان حال بايد به تدريج جهت گيري لازم را نسبت به آينده نيز کسب و زمينههاي پيشرفت را فراهم کنند.

آرمانها از نظامي به نظام ديگر متفاوت هستند و از فلسفه حاکم متاثر ميباشند. مطابق تحليلي که در مباني فلسفي به عمل آمد ميتوان گفت آرمان اصلي جامعه ما استقرار ارزشهاي اسلامي در زمينههاي مختلف حيات اجتماعي است. بي ترديد در شرايط کنوني از وضع مطلوب خود فاصله داريم و براي کاستن فاصله به انسانهاي کوشا در راستاي آرمانها نيازمنديم. دانش آموزان امروز سازندگان اصلي جامعه آرماني اند و غفلت از تربيت همه جانبه آنان غفلت از آرمان هاست.

تحقق استقلال کامل در همه عرصهها آرمان ديگر ماست. انتظار اين است که در امور سياسي، فرهنگي و اقتصادي و غيره به حدي از توانايي و خودگرداني برسيم که هيچ عاملي نتواند از طريق يکي از عوامل حيات اجتماعي ما را در موضع انفعال قرار دهد. براي نمونه ميتوان به تلاشهاي دنياي استکبار براي تضعيف ما با ابزار تحريم اشاره کرد. دانش آموزان امروزه اين اوضاع را ميبينند و زندگي شان کم و بيش تحت تاثير آن قرار ميگيرد. چنانچه بتوانيم با رويکرد اقتصاد مقاومتي خود را از هر نظر قوي کنيم و صدمه اي نبينيم به استقلال کامل ميرسيم. علاوه بر اقتصاد در ساير ابعاد زندگي نيز ميتوان نمونههاي ديگري ذکر کرد.

آزادي در عرصههاي گوناگون آرمان ديگر ماست، در اين قسمت نيز به بلوغ احتياج داريم. در اينجا صرفا آزادي سياسي منظور نيست، ابعاد ديگري نيز براي آزادي ميتوان در نظر گرفت که آزادي معنوي از جمله آنهاست. مهم ترين آزادي، آزادي از درون است. اين وجه از آزادي با رسالت پيامبران الهي از قبيل تزکيه و تعليم رابطه مستقيم دارد. اعضاي جامعه براي آزادي معنوي بايد در درون نيروي عقل را بر نفس اماره غلبه دهند. اين آرمان که سخت ترين آنهاست با عرصه تعليم و تربيت بسيار مرتبط است. هر قدر دستگاه تربيتي جامع و با کفايت باشد و خانوادهها متعادل تر باشند شرايط بهتري براي آزادي معنوي افراد فراهم ميآيد.

چنانچه سه عرصه ارزش ها، استقلال و آزادي به طور عميق و همه جانبه تحليل شوند همه آرمانها را دربر ميگيرند و مبنايي مفيد و موثر در بعد آرمان گرايي مباني اجتماعي شکل ميگيرد.

برنامه درسي و آرمانهاي اجتماعي

تحقق آرمانها قبل از هر چيزي با تعليم و تربيت ارتباط دارد. تا زماني که ذهن آرمان گرا در فرد به وجود نيايد، فرد آرمان گرا نميشود. ذهن، عقل و قلب افراد نيز به وسيله تعليم و تربيت شکل ميگيرند و تربيت ميشوند، چگونه ممکن است اعضاي جامعه راکد و با نگرش ارتجاعي باقي بمانند ولي جامعه به سوي آرمانها پيش برود؟ بر اين اساس طراحي برنامههايي که ضمن واقع گرا بودن آرمان گرا نيز باشند مستلزم رويکرد فطرت محور در برنامه درسي است. رويکردهايي که صرفا با تحليلهاي روان شناسي به يکي از جنبههاي ابعاد رشد تاکيد کرده، بر آن اساس برنامه ريزي درسي کنند براي آرمان خواهي مناسب نيستند. براي تهيه برنامه درسي آرمان گرا به باورهاي فرافردي و فرامادي نياز است که تعالي بخش انسان باشد. دانش آموزان دوره متوسطه براساس فطرت آرمان گرا هستند. معمولا نوجوانان به دليل بيداري مذهبي و فطري به ارزشهاي انساني ميانديشند و از ايثار و فداکاري در راه ديگران لذت ميبرند. بنابراين در برنامههاي درسي دوره ابتدايي آرمان گرايي در نازل ترين حد و در قالب برنامه درسي پنهان بايد پيش بيني شود، اما در دوره متوسطه آرمان گرايي بايد صراحت پيدا کند.

موضوع ديگري که بايد مورد توجه طراحان برنامه درسي قرار گيرد، نظام ارزشي است که در نوجوانان شکل گرفته است. گاهي بين آرمان خواهي مورد نظر برنامه درسي و ارزشهاي فردي نوجوان تلاقي و تضاد ايجاد ميشود که در اين حالت يادگيرنده نسبت به برنامه رغبت و انگيزه پيدا نميکند. حالت دوم اين است که يادگيرنده در اثر نوع تربيت قبلي با آرمان گرايي برنامه درسي همسوست و با انگيزه لازم براي يادگيري اقدام مينمايد.

نيازهاي اجتماعي

نيازها بر اساس آرمانها و با توجه به واقعيتهاي هر جامعه مطرح ميشوند. در حقيقت نيازهاي اجتماعي مجموعه اي از خلاها و کاستيهايي است که براي نزديک شدن به آرمانها بايد رفع شوند تا امکان حرکت به سوي آينده مورد نظر فراهم شود. اين نيازها از طريق پژوهشهاي مناسب قابل تشخيص اند، يکي از منابع براي تعيين نياز مراجعه به پژوهشهاي صورت گرفته در سازمانها و نهادهاي مختلف است. گاهي از طريق فرا تحليل تحقيقات گوناگون ميتوان به ضرورتها و نيازها پي برد.

در اسناد بالادستي، وضع مطلوب ساختارهاي مختلف زندگي را ميتوان يافت که يک رکن اصلي تعيين نيازها در سطح کلان است. وضع موجود را نيز با شاخصهاي وضع مطلوب ميتوان شناسايي کرد. بدون ترديد تعيين دقيق نسبت آرمانها با واقعيتها و تحليل درست آنها از لوازم تشخيص نيازهاي واقعي است و نيازها نيز مبناي برنامه درسي را معلوم ميکند. براي مثال ميتوان از يک آرمان بسيار مهم يعني سلامت و اصالت فرهنگي را نام برد که در همه اسناد فرهنگي در سطوح کارشناسي و مديريتي کلان به تصويب رسيده است. در سند تحول بنيادين آموزش و پرورش، مصوب شوراي عالي انقلاب فرهنگي، چنين آمده است:

« جامعه اسلامي» اجتماعي است که بر روي نمودن به خدا در حالت تسليم و رضا استوار ميشود نه بر روابط نژادي، خويشاوندي و قبيله اي و يا انتفاعي و ستمگرانه يا روابط قراردادي که رويکرد استخدامي داشته و متکي بر منفعتهاي يک طرف يا دو طرف قرارداد ميباشند. در جامعه اسلامي که مظهر تحقق بعد اجتماعي حيات طيبه به شمار ميآيد، پيوندها خشونت آميز (ناشي از ترس و تهديد و ارعاب) يا انتفاعي (ناشي از سود گرايي و استثمار با استخدام ديگران) نيست بلکه ارتباط ميان اعضاي جامعه به ارزشهاي انساني و اخلاقي، معرفت، محبت و اطلاعات از خدا (پيروي آگاهانه و اختياري از نظام معيار ديني) معطوف است، در چنين جامعه اي روابط ظالمانه و تعصبات نژادپرستانه طرد ميشود و بر توحيد به عنوان اساس تکوين و گسترش روابط اجتماعي تاکيد ميگردد» (سند تحول آموزش و پرورش، 1390 : 12)

مطابق يکي از فرازهاي متن فوق ارتباط اعضاي جامعه بايد به ارزشهاي انساني و اخلاقي معرفت، محبت و اطاعت از خداوند معطوف باشد، اين تاکيد يک نياز مهم جامعه ماست که نظام تعليم و تربيت و برنامههاي درسي براي تحقق آن موظف به برنامه ريزي هستند. البته براي طراحي برنامه معقول و ممکن به بررسي و شناخت واقعيتها نيز نياز است ولي نميتوانيم اصالت نيازهاي مندرج در اسناد بالا دستي را زير سوال ببريم و در اجراي آنها سستي نشان دهيم.

مسائل اجتماعي

مسائل اجتماعي به مشکلات مبنايي و ساختاري جامعه اطلاق ميشود. هر مشکل اجتماعي، مسئله نيست ولي هر مسئله اجتماعي يک مشکل اساسي است. يکي ديگر از ويژگيهاي مسئله اجتماعي گستردگي و ريشه دار بودن آن است. مسئله بر پايه مجموعه اي از اختلالات و فقدان تعادل در امور گوناگون زندگي به وجود ميآيد و در ساختار کلان جامعه ريشه دارد؛ به علاوه اينکه عموم مردم آن مسئله و آثار آن را در زندگي خود احساس ميکنند. مسائل اجتماعي صرفا با قوانين و مقررات برطرف نميشود بلکه بايد در عموم مردم نگرشها و طرز تلقيهاي معطوف به حل مسائل به وجود آيد. در اين ويژگي است که رسالت نظام تعليم و تربيت و برنامههاي درسي به مثابه وسايل رسمي تربيت آشکار ميگردد. چنانچه اراده و خواست آحاد جامعه براي کاهش مسائل اجتماع برانگيخته نشود نميتوان براي حل و فصل آنها اقدام کرد. با ذکر چند نمونه رابطه مسائل اجتماعي با برنامه درسي واضح تر ميشود.

کاهش جمعيت کشور و حرکت آن به سوي پير شدن به عنوان هشدار از سوي مسئولان نظام در سال 1393 به مردم اعلام گرديد. اگر اين روند جمعيتي تداوم يابد به تدريج از تعداد جوانان کاسته و به کهنسالان افزوده ميشود. به دنبال اين پديده، عقب ماندگي و رکود اقتصادي و اجتماعي بروز و ظهور پيدا ميکند و طراوت از جامعه سلب ميشود. براي مواجهه با اين مسئله بايد قوانيني وضع، دستورالعملهايي تهيه و تسهيلاتي براي مردم فراهم شود، ولي اگر مردم آمادگي فکري، روحي و رواني مناسب براي کمک به ازدياد اولاد در خانوادهها را نداشته باشند اقدام موثر و وسيعي در جهت افزايش جمعيت صورت نخواهد گرفت.

از افزايش طلاق در جامعه به مثابه مسئله اجتماعي دوم ميتوان نام برد. پاشيدگي نهاد خانواده پديده نامطلوب و مذمومي است که در هر جامعه اي بروز و ظهور يابد پيامدهاي منفي زيادي باقي خواهد گذاشت. در جامعه اي که برآمده از آرمانهاي انقلاب اسلامي ايران است اين پديده مخرب رواج پيدا کرده، سلامت جامعه و خانوادهها را تهديد ميکند. عاملان اين مسئله دو نفر انسان با عناوين زن و شوهرند که تشکيل خانواده داده اند و پس از مدتي در اثر تشديد اختلافات به جدايي از يکديگر راضي شده اند. چنانچه کودکان و نوجوانان که مراحل حساس رشد را سپري ميکنند در طول تحصيل خود آموزشهاي لازم را ببينند و آمادگي پيدا کنند در انتخاب شريک زندگي کمتر اشتباه ميکنند.

همان طور که اشاره شد حل مسائل اجتماعي به تغيير ارزشها و نگرشهاي آحاد مردم وابسته است. اگر اعضاي جامعه نوع انتخابهاي خود را تغيير دهد و تصميمات متناسب با پيشرفت اجتماعي اتخاذ نمايند از شدت مسائل کاسته ميشود. برنامههاي درسي در اصلاح و تغيير طرز تلقيهاي مردم نقش موثري ايفا ميکند.

جامعه مطلوب

افراد براي کدام جامعه بايد تربيت شوند؟ قرآن کريم چه ويژگيهايي را براي جامعه مناسب و مطلوب بر ميشمارد؟ پاسخ اين سوال را با تفکر در ويژگيهاي فطري انسان و هدف از خلقت او ميتوان يافت. خداوند، استعدادهايي در انسان به وديعه نهاده و شکوفايي آنها را هدف اصلي پيامبران خود قرار داده است. در حقيقت رهبران الهي براي اين مبعوت شده اند که زمينه و شرايط لازم را براي پرورش استعدادهاي الهي انسان ايجاد کنند. بدون ترديد، اين استعدادها از طريق تعامل اجتماعي رشد ميکنند و تبادل تجارب انسانها عامل موثر در اين خصوص است.

بر اين اساس ميتوان گفت جامعه مطلوب قرآني جامعه اي است که در آن عوامل و شرايط رشد همه جانبه افراد فراهم گردد و با شکوفايي قابليتهاي فطري به مطلوبيت اجتماعي نيز افزوده شود. اين شکوفايي قابليتهاي فطري و تعالي اجتماعي با اراده و اختيار اعضاي جمعه به وقوع ميپيوندد نه اجبار و اضطرار. آيا نظام اجتماعي مطلوب نظامي است، که در برگيرنده مجموعه اي از نبايدها باشد و انسانها را براي حرکت در صراط مستقيم مجبور سازد؟ يقينا اين نظام اجتماعي مطلوب قرآن نيست؛ زيرا در همين كتاب الهي به اختيار انسانها ارزش داده شده است. خداوند انسان را مختار آفريده و همراه با عقل و خرد مجموعه اي از تمايلات و غرايز نيز در او قرار داده است.

امروز بزرگ ترين مسئله اجتماعي زمان ما، عصيان نسل جوان عليه نظامهاي قالبي است. نظام قالبي کدام است؟ نظامي است که امکان انتخاب را از انسان سلب کند و اجازه تعقل به او ندهد. در جامعه قرآني راه رشد و راه غي از هم متمايز و قواعد رستگاري به انسانها يادآوري شده است ولي تحميل و اضطرار مجاز نيست. انسان در صورتي انسان است که راه رستگاري را که انبياي عظام عليهم السلام براي او تعيين کرده اند آگاهانه انتخاب نمايد.

جامعه اي که در انتخاب راه صلاح و فلاح آزادتر باشد با نشاط تر است. مناسب ترين و با طراوت ترين جامعه براي انسان جامعه پاک و عاري از لغزش هاست و طبع انسان طوري است که پاکي را بايد برگزيند. بر اين اساس آيا نظام اجتماعي مطلوب آن است که هيچ امکان انتخابي به کسي ندهد؟ با کمي دقت متوجه ميشويم که نظام اجتماعي مطلوب چنين نظامي نيست. نظام مطلوب آن است که ايمان و اعتقادات را در اعضاي خود تقويت کند، بينش به آنان بدهد و محيط اجتماعي را مساعد سازد، امکانات لازم را در اختيار افراد قرار دهد ولي الزام و اجبار در جامعه حاکم نباشد.

نکته بسيار ظريف اين است که هرچند اجبار روا نيست، در رفتارهايي که آثار اجتماعي دارند بايد قيودي از جانب افراد رعايت شود. براي مثال فرد بي اعتقاد به حجاب نميتواند بگويد که من آزاد هستم و هر طور که دلم ميخواهد وارد جامعه ميشوم. در اين موارد بايد گفت هيچ انساني در حيات اجتماعي آزادي مطلق ندارد و بايد مصالح ساير افراد جامعه را نيز مدنظر داشته باشد.

ضرورت ارتقاي کيفيت اجتماعي و بهسازي نظام اجتماعي به وسيله ارزش گذاري علوم گوناگون نيز تاييد ميشود. اگر در اسلام، علم اديان فوق همه علوم تلقي ميشود به اين دليل است که از طريق آموزههاي ديني جامعه سالم بنا ميگردد. آيين زندگي صحيح به وسيله علم اديان به انسانها آموزش داده ميشود. قاعدتاً مرد و زن جامعه با آيين راستين زندگي بايد آشنا شوند و آسيبها و آفات اين راه را بايد بشناسند.

بدون ترديد آيين زندگي به وسيله علوم تجربي و پيشرفتهاي فني تحقق پيدا نميکند، زيرا اين علوم نوعا با جنبههاي مادي حيات بشر سر و کار دارند. آيين حيات را دين معلوم ميکند که جهت و فلسفه زندگي را مشخص ميسازد. اگر عالي ترين اطلاعات فيزيکي و اتمي را در نظام غلط زندگي وارد کنيد، محصولش بمبهاي آتش زا و کشتار انسانهاي بي گناه خواهد بود؛ اما وقتي همين اطلاعات اتمي فيزيکي را در نظام زندگي متاثر از دين وارد کنيد، محصولش از بين بردن آفات، بيماريهاي انسان کش و خانمان سوزي است که در اثر بي مبالاتي و فقدان مسئوليت انساني برخي افراد يا کشورها ايجاد شده است. بنابراين اگر علم در نظام صحيح زندگي قرار گيرد، خدمتگزار است و اگر در نظام غلط قرار گيرد، خيانتکار خواهدبود.

چرا آلفرد نوبل که براي اولين بار ديناميت را ساخت از کار خودش به قدري ناراحت شد که همه سرمايه خود را صرف موقوفه اي کرد که هنوز در دنيا فعال است و جايزه نوبل ميدهد؟ او خواست با اين کار خود صلح را در دنيا تبليغ کند شايد در جلوگيري از آتش افروزي عالمان بدون تعهد و سوء استفاده از اختراعش موثر باشد.

نهاد مقدس خانواده

انسان در خانواده متولد ميشود، در خانواده زندگي ميکند و در خانواده از دنيا رخت بر ميبندد. حيات فردي و اجتماعي فرد آنچنان به حيات خانواده مربوط است که ميتوان گفت آدمي بدون اين نهاد مقدس چيزي ندارد. صلاحيتهاي بنيادي زندگي در زندگي خانوادگي شکل ميگيرند. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران از واژه «مقدس» همراه کلمه «خانواده» استفاده شده است. قداست خانواده از کجاست؟ ريشه قداست با نقش و کارکرد آن مرتبط است. سلامت فردي و اجتماعي هر کس بيشتر به وسيله خانواده صيانت ميشود و نيازهاي اساسي انسان در اين نهاد تامين ميگردد. به همين دليل چنانچه اساس و ارکان اين نهاد مقدس در جامعه سست شود، همه چيز سست ميشود و فرو ميريزد.

بنابراين نظام تعليم و تربيت و به تبع آن نظام برنامه ريزي درسي در مقابل نهاد خانواده مسئوليت اساسي دارد. طراحان برنامه درسي بايد اين سوال را طرح کنند و به آن پاسخ عملي بدهند:« براي حفظ و صيانت خانواده چه چيزي را بايد به دانش آموزان بياموزند؟ و اين آموزشها در سطوح مختلف تحصيلي چگونه بايد اجرا شوند؟» بدون ترديد نگرش ها، دانشها و تواناييهاي اداره مطلوب زندگي خانوادگي از دوره کودکي و نوجواني بايد آموزش داده شود. ارزشهاي مربوط به اين نقش بايد طوري در وجود اعضاي جامعه دروني شود که آنان قداست اين نهاد را در حقيقت درک کنند و براي صيانت از آن مطرح و برنامه داشته باشند.

اما همه برنامههاي درسي در اين ارتباط نقش يکساني ندارند بلکه به تناسب ماهيت، هر برنامه درسي کارکردهاي متفاوت خواهد داشت. براي مثال برنامههاي درسي معارف اسلامي، علوم اجتماعي، ادبيات، هنر در اين مورد ظرفيت بالايي دارند و ساير دروس با محدوديتهايي مواجه هستند. آنچه که ميتوان به مثابه قاعده پذيرفت اين است که همه برنامههاي درسي براي تحکيم بنيانهاي نهاد خانواده مسئوليت دارند. اين مسئوليت با توجه به ماهيت و قلمرو مطالعاتي هريک از آنها سطوح متفاوتي دارد.

اصول برنامهريزي درسي مبتني بر مباني اجتماعي

براي طراحي برنامههاي درسي بايد تحليل دقيق تري از آرمانهاي اجتماعي به عمل آيد و چگونگي طرح آنها در دورههاي تحصيلي و دروس گوناگون به طور شفاف تعيين شود. اينکه آرمانها کلي و انتزاعي هستند سخن درستي است ولي اينکه بنيانهاي نخستين آرمان گرايي در دوره ابتدايي بايد پايه ريزي شود اصل اساسي است.

برنامههاي درسي در سطوح و مراحل مختلف بايد بر مبناي نيازهاي اجتماعي شکل گيرند. بدون نياز سنجي طراحي برنامه درسي امکان پذير نيست. اين نيازها با تحليل و شناخت ساختهاي مختلف حيات اجتماعي تعيين ميشود.

مسائل اجتماعي از طريق برنامههاي درسي و تغيير نگرشهاي مردم تعديل و گاهي به طور کامل و به تدريج بر طرف ميشود. بايد مشخص کرد که هر مسئله اجتماعي با کدام يک از برنامههاي درسي مرتبط است و چگونه ميتوان با تغيير نگرشها به حل مسائل کمک کرد، بر اين اساس ضروري است در صورت ضرورت و نياز از رويکرد مسئله محور در برنامه ريزي درسي استفاده شود.

مهارتهاي زندگي به طور عام و مهارتهاي زندگي خانوادگي به طور خاص از طريق برنامههاي درسي آموزش داده شود. برنامههاي درسي علوم انساني ظرفيت بيشتري در اين مورد دارند ولي همه برنامهها در خصوص آماده سازي افراد براي زندگي اجتماعي مخصوصا حفظ و صيانت از کيان خانواده متعهدند.

خلاهايي است که در صورت تامين نشدن و برطرف نشدن در تحقق تعالي و پيشرفت جامعه اختلال به وجود ميآورند. بين وضع مطلوب و وضع موجود فاصله وجود دارد که با تحليل همه جانبه آن ميتوان به نيازها پي برد و برنامههاي درسي را بر پايه نيازها طراحي نمود.

موسسات و نهادهاي اجتماعي به ويژه نهاد خانواده نيز يکي از ابعاد مياني اجتماعي است. ضمن توجه به انتظارات همه نهادها بايد به نهاد خانواده توجه خاص داشت و با تحليل عميق آسيبها و تهديدهاي اين نهاد مقدس، براي آماده نمودن و تربيت يادگيرنده در جهت پايداري خانواده کوشش کرد.

 

فصل بعد