پيش فرض توحيدي: معرفت شناسي وحياني

1401/12/01 15:07
فصل قبل

 

مادي گرايان معتقدند راه شناخت صرفاً تجربي است. در اين ديدگاه هيچ توجّهي به معارف وحياني نميشود. منشا اين نگاه در دوران جديد اين بوده است که رشد سريع علم تجربي در قرن نوزدهم، اين انتظار را به بار آورد که علم به زودي تمام مسائل انسانها و جوامع بشري را حل خواهد کرد.

جواهر لعل نهرو- اولين نخست وزير هند پس از استقلال اين کشور- در اواسط قرن بيستم چنين گفت: اين علم است که به تنهايي ميتواند مسئله گرسنگي و فقر و بي بهداشتي و بي سوادي، خرافات و رسوم و سنتهاي کهنه، منابع وسيع ضايع شونده و... را از بين ببرد. چه کسي امروز ميتواند علم را ناديده بگيرد... آينده متعلق به علم است و آنهايي که با علم، دوستي برقرار ميکنند.[1]

اما بعد از جنگ جهاني اول که تعداد زيادي کشتار به بار آورد، اين برتراند راسل بود که در 1924 در کتابي اظهار ترديد کرد که علم براي بشر برکت زا باشد. او مينويسد: آقاي هالدين... تصويري زيبا از آينده ارائه کرده است، آينده اي که از طريق استفاده از کشفيات علمي تکوّن مييابد و خوشبختي انسانها را به بار ميآورد.

هر چند من مايلم که با پيش بيني او موافقت کنم اما تجربه در زمينه سياست و حکومت مرا تا حدي مردد ساخته است. من مجبورم بترسم از اين که علم، به عوض آن که انسانها را شاد سازد، مورد استفاده گروههاي مقتدر قرار گيرد. از نظر راسل آثار بد علم ناشي از اين است که علم خودش نميتواند جلوي هواهاي نفساني انسانها را بگيرد و لذا او در آن کتاب در مورد تهديد علم براي نابودي تمدن بشري هشدار داد.[2]

يک ديدگاه رايج در ميان عالمان معاصر اين است که علم ميتواند همه چيز را توضيح دهد؛ در حالي که علم تجربي به خاطر محدود بودن ظرفيتش، نميتواند تصويري کامل از جهان به دست آورد.

و بسياري از دغدغههاي اساسي انسان را بدون پاسخ ميگذارد. مثلاً دغدغه در مورد اين که «ما از کجا آمده ايم؟»، «در اين جهان چه ميکنيم؟»، «هدف حيات چيست؟» و «به کجا ميرويم؟». تفکر درباره اين دغدغهها ميتواند تأثيري دراز مدت بر رفتار انسان و تصميم گيريهاي او داشته باشد؛ از جمله تصميمات درباره فعاليت علمي.

به قول ريچارد فاينمن- فيزيکدان برنده جايزه نوبل- اگر چيزي تجربي نيست و نتوان آن را تحت مشاهده درآورد، به معناي آن نيست که آن چيز غلط يا احمقانه است. از نظر دانشمندان چيزي علم ناميده ميشود که از طريق آزمايش به دست آيد؛ اما اموري وجود دارند که براي آنها روش تجربي کارآمد نيست. اين به آن معنا نيست که آن امور مهم نيستند. بلکه آنها از بسياري جهات مهم ترين امور هستند.

يا به قول شرودينگر- فزيکدان برنده جايزه نوبل: تصوير علمي جهان واقعي پيرامون ما خيلي ناقص است. علم تجربي، اطلاعات زيادي به ما ميدهد و تمامي تجارب ما را در يک نظم عظيم قرار ميدهد؛ اما به کلي در مورد آن چه به قلب ما نزديک است و براي ما اهميت دارد، ساکت است.

جورج سارتن، دانشمند مشهور جهاني و نويسنده کتاب معروف تاريخ علم، در کتاب شش بال، نارسائي و ناتواني علم را در انسان ساختن روابط بشر و نياز فوري انسان به نيروي ايمان چنين بيان ميکند: علم تجربي در بعضي زمينهها باعث پيشرفت چشمگير ما انسانها شده است ولي ما در زمينههاي ديگر مثلاً سياست ملي يا بين المللي که مربوط است به روابط افراد انسان با يکديگر، هنوز خود را ريشخند ميکنيم.

جورج سارتن اعتراف دارد که ايماني که مورد نياز انسان است ايمان ديني و مذهبي است وي درباره نياز انسان به مثلث هنر و دين و علم چنين ميگويد: هنر، زيبايي را آشکار ميسازد و به همين جهت مايه شادي زندگي ميشود. دين محبت ميآورد و موسيقي زندگي است. علم با حق و راستي و عقل سروکار دارد و مايه هوشياري نوع بشر ميشود. ما به هر سه اينها نيازمنديم، هم به هنر، هم به دين، هم به علم. علم براي زندگي لازم است ولي هرگز به تنهائي کافي نيست.[3]

در اين پيش فرض راههاي معرفت شناسي علاوه بر تجربه و عقل به وحي هم به عنوان مهم ترين راه توجه ميشود.

در اين نگاه، معرفت شناسي وحياني متقن ترين راه شناخت است زيرا خطا ناپذير است اگر چه از معرفت شناسي عقلاني يا تجربي هم بهره مند ميشود و حتي بدان تشويق نيز شده است اما نکته قابل توجه اينجاست که در نگاه توحيدي معارف وحياني مخالف دستاوردهاي عقلي و تجربي نيست زيرا که شارع مقدس خود عقل کامل و آفريننده عقل است و برخلاف عقل حکم نميکند گر چه در برخي موضوعات عقل انسان به آن راه پيدا نميکند (مانند جزئيات معاد) يا در آينده به آنها پي خواهد برد (مانند فلسفه حرمت بعضي احکام) يا در مواقع تضاد و تزاحم داور نهايي وحي است. لذا در معرفت شناسي وحياني انسان به حال خود واگذار نشده است بلکه در تمام دوران انبياء و اوليايي هستند که حجت خدا بر روي زمين اند.

امام سجاد (ع) به اين مطلب اشاره نموده اند، آنجا که فرمودند:

«اگر ما روي زمين نبوديم اهلش را فرو ميبرد و آنگاه فرمود: از روزي که خدا آدم را آفريده تا حال هيچ گاه زمين از حجتي خالي نبوده است، ولي آن حجت گاهي ظاهر و مشهور و گاهي غايب و مستور بوده است. تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نميشود.[4]

 


[1]. مقاله علم و انسانيت، دکتر گلشني، اطلاعات شماره 26276، دوشنبه 20، مهر 1394.

 

[2]. همان.

 

[3]. مطهري، 1384 ش، ص 31

 

[4]. «و لولا ما عَلَي الأرض مبنا لَساخت باَهلها، ثُمَّ قالَ: وَ لَم تخل منذ خَلَقَ اللهُ آدم مِن حُجه الله فيها اما ظاهر مشهُور اَو غائب مَستُور ولاتَخلُوا إلي أَن تقُوم الساعه من حجه و لَولا ذلک لَم يعبد الله...» جويني، فراند السمطين، بيروت، مؤسسة المحمود، 1400 هـ ق، ج 1، ص 45

 

فصل بعد