موضوع تدريس: مباني روانشناختي برنامه درسي

1401/11/30 15:01
فصل قبل

 

مهم ترين منبع هدف، از نظر برنامه ريزان درسي، يادگيرنده (خصايص، قابليتها و نيازهاي او) هست. در تدوين اهداف دورههاي تحصيلي نميتوان به درستي عمل کرد مگر اين که با بهره گيري از تحقيقات و نظريههاي روان شناسي، تصويري از ابعاد رواني يادگيرنده به دست آمده باشد.[1] يعني برنامه درسي نبايد جدا از خصوصيات يادگيرنده اي که آن را خواهد آموخت، طرح شود.

به عبارت ديگر اولين قدم براي تهيه برنامه درسي، بررسي و شناخت مجموعه علايق، نيازها، استعدادها و قابليتهاي يادگيرنده هست. شناخت قابليتهاي مخاطب به حدي مهم است که پيامبران نيز در تعليم و تزکيه مردم آن را مدنظر قرار ميدادند. در حديث نبوي است که :«ما پيغمبران ماموريم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوييم.»[2] مولوي به مضمون همين حديث اشاره ميکند و ميگويد:

 بيش ازين با خلق گفتن روي نيسـت                             بحر را گنجايي اندر جوي نيست

پست ميگويــــم به اندازه عــــــقول                              عيـــــب نبود اين بود کار رسـول[3]

از مطالعاتي که روان شناسان درباره نيازهاي دانش آموزان انجام داده اند. چنين بر ميآيد که همه آنان علاوه بر نيازهاي فيزيولوژيکي و ايمني در گروهي از نيازهاي عاطفي، اجتماعي و عقلاني مشترک هستند[4]؛ بنابراين توجه به نيازهاي دانش آموز، جنبههاي مختلف رشد[5] و مراحل آن به عنوان يکي از مباني برنامه ريزي درسي شناخته شده است.[6]

برنامه ريزاني که ميخواهند برنامه درسي تهيه کنند بايد اطلاعات کافي درباره رشد مادي و معنوي نظير خصوصيات رشد، جنبههاي مختلف آن، وظايف مربوط به رشد، احتياجات اساسي (مانند احتياج به محبت، اجتماعي شدن، اعتماد به نفس، امنيت و آرامش روحي و معنوي) داشته باشند و تفاوتهاي فردي دانش آموزان در جنبههاي مختلف رشد و ارتباط تمام اين امور را با برنامه درسي، درک نمايند تا بتوانند در اصلاح و توسعه برنامه درسي و تطبيق آن با رشد و احتياجات يادگيرنده به طور موثر اقدام کنند.

مطالعه و بررسي يادگيرنده

اصولاً يادگيرنده وقتي در جريان آموزش مشارکت ميکند که برنامه درسي با نيازها، آمادگي ها، علايق و رغبتهاي او متناسب باشد. عوامل موثر در يادگيري متعدد هستند که به بررسي مهم ترين آنها ميپردازيم:

آمادگي

آمادگي يکي از مسائلي است که در تهيه و تنظيم محتواي درس نقش عمده اي دارد به گونه اي که ثرندايک « آمادگي را شرط اساسي يادگيري ميداند»[7] منظور از آمادگي، دارا بودن قابليت رشد در زمينههاي مختلف (جنبههاي جسماني، روحاني، عقلاني، عاطفي و اجتماعي) است.

بنابراين اهداف برنامه درسي بايد در بر گيرنده رشد در همه ابعاد آن باشد. دانش آموز زماني ميتواند افکار، عادت و معلومات خاصي را بياموزد که از نظر ذهني و عقلي، رشد متناسب با اين گونه معلومات را داشته باشد. مثلاً دانش آموزان دوره ابتدايي، از تفکر عيني برخوردارند و اين شيوه تفکر، اقتضا ميکند که محتواي برنامه درسي دوره ابتدايي به صورت عيني و ملموس و با استفاده از مثالهايي که براي دانش آموزان معنادار باشد، ارائه گردد و چنانکه محتواي درسي دوره ابتدايي به صورت انتزاعي انتخاب گردد، مانع يادگيري است. اگر محتواي انتخاب شده، مشکل تر از تواناييهاي دانش آموزان باشد آنان مفاهيم و مهارتهاي ارائه شده را درک نميکنند و اگر محتوا از سطح توانايي يادگيرندگان پايين تر و آسان تر باشد، رغبت لازم براي مطالعه محتوا به وجود نميآيد.[8] انتخاب و تنظيم محتوا، بدون در نظر گرفتن تواناييهاي جسماني، روحاني، عقلاني، عاطفي و اجتماعي يادگيرندگان، امري غير منطقي خواهد بود و قبل از هر چيز بايد ماهيت يادگيرندگان مورد بررسي قرار گيرد و با شناخت آنها برنامه ريزي انجام شود.

علايق

براي اين که دانش آموزان، در جريان يادگيري نقش مهمي ايفا کنند، بايد موضوعي را که ميخواهند بياموزند، مورد علاقه آنان باشد. براي جلب علاقه و رغبت به يادگيري موضوعهاي درسي، لازم است که دانش آموزان مطالب درسي را نوعي يادگيري ارزشمند، قابل کاربرد و متناسب با نيازها و احتياجات خود بدانند و اگر ارزش و اهميت موضوع درسي مشخص و آشکار نباشد، سبب کم توجهي دانش آموزان به موضوع درسي ميشود.[9] قرآن به منظور تربيت معنوي مسلمانان روشهاي گوناگوني را براي تحريک انگيزههاي آنان جهت يادگيري به کار برده است مثلاً از روش تشويق و تهديد و روش داستان گويي استفاده کرده است.[10]

نيازها

دانش آموزان، نيازهاي گوناگوني دارند از قبيل نياز به دين، نياز به بهداشت، ارتباط با ديگران و غيره که تامين اين نيازها دانش آموزان را براي زندگي سعادتمندانه آماده ميسازد. البته در بررسي نيازها نبايد فقط به نيازهاي آني توجه کرد و يا علايق را به جاي نيازهاي واقعي قرارداد.

برآورده کردن نيازهاي کودکان به عنوان يک وظيفه خصوصي والدين و عمومي جامعه از سوي خداوند مورد تاکيد و سفارش قرار گرفته است. خداوند در سوره ضحي بر ضرورت بهره مندي کودکان از محل مناسب آسايش و آرامش سخن به ميان ميآورد و اين منت بر پيامبرش را يادآور ميشود که شرايطي چنين براي او فراهم شد:

أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى[11]

«آيا اور تو را يتيم نيافت و پناه داد»

در آيه 12 سوره يوسف به نياز مراقبت از کودکان در برابر هرگونه خطر و حوادث به عنوان يک نياز اوليه تاکيد ميکند.

أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[12]

«فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست تا غذاي کافي بخورد و تفريح کند؛ و ما نگهبان او هستيم.»

درباره ارتباط علايق و نيازها بايد گفت تربيت را بايد از جايي که متربي دوست دارد آغاز کنيم و به جايي که نياز دارد، ختم کنيم.

نقطه اتصال علايق و نيازهاي فراگيران با برنامه درسي در هدفهاي برنامه درسي متجلي ميشود؛ بنابراين در تعيين هدفهاي برنامه درسي بايد به ميل و رغبت، نيازهاي آني و آتي دانش آموزان توجه گردد. بدون ميل و رغبت، تقويت حيطه شناختي امکان پذير نخواهد بود زيرا ميل و رغبت جزء تفکيک ناپذير يادگيري است.

يادگيري و تمرينهاي متوالي

تمرينهاي متوالي در فرآيند يادگيري محتواي برنامه درسي، موجب تجربه اندوزي گسترده فراگيران ميشود. تکرار دانش و مهارتهاي جديد کسب شده به دروني شدن مهارتها يا خودکار شادن آن منجر ميشود. برنامه ريزان درسي، بايد تجربيات يادگيري را در محتواي برنامه درسي تدوين و سازمان دهي کنند تا فراگيران به صورت پيوسته فرصت تمرين و ممارست داشته باشند.[13]

يکي از شيوههاي يادگيري در قرآن توجه به تکرار است. ما ميبينيم که در قرآن در خصوص برخي از حقايق مربوط به عقيده و مسائل غيبي که قرآن ميخواهد آنها را در اذهان مردم جا بيندازد مانند توحيد و ايمان به رستاخيز و روز قيامت و حساب و عقاب در زندگي اخروي تکرار صورت گرفته است. يکي از نمونههاي تکرار در مورد عقيده يگانه پرستي همان است که در سوره نمل آمده است در اين سوره عبارت (أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ) پنج بار تکرار شده است تا اين عقيده را در اذهان تثبيت کند.

در سوره مرسلات عبارت (وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ) ده بار تکرار شده است. اين سوره بسياري از نعمتهايي را که خداوند به مردم عطا فرموده و همچنين بسياري از بلاهايي که بر آنها فرو فرستاده است را ذکر ميکند و ذکر اين آيه بدان سبب است که مردم توجهشان را به اين نعمتها و بلاها جلب کنند تا با يادآوري آنها از ادامه تکذيب پيامبران و استمرار در کفر پرهيز کنند.[14]

پيامبر اسلام (ص) نيز آنچه را براي صحابه ميگفت سه بار تکرار ميکرد تا گفته هايش را بفهمند و حفظ کنند همچنين به اصحابش توصيه ميفرمودند: آنچه را از قرآن حفظ ميکنند با مداومت بر خواندن و مذاکره آنها از فراموش شدنش جلوگيري نمايند.[15]

امام باقر(ع) نيز در اين زمينه ميفرمايد:

محبوب ترين کارها نزد خداوند کاري است که بنده بر آن مداومت داشته باشد. هر چند کاري اندک باشد.[16]

براي مطالعه بيشتر:

تکرار در داستانهاي قرآن تکراري کامل و يکنواخت نيست بلکه قرآن تنها حوادثي از داستان را که با روند مفاهيم موجود در سوره هماهنگي دارد ذکر ميکند. مثلاً قرآن هرگاه بخشي از يک داستان را تکرار ميکند معمولا مفهوم جديدي را که قبلا ذکر نکرده است ميآورد و در الفاظ و کلمات داستان متناسب با عبرتي که هدف داستان است اندکي تعديل و تقدم و تاخر به وجود ميآورد. چون قرآن داستانهاي پيامبران را به عنوان سرگذشتهاي تاريخي که ترتيب زماني حوادث بايستي در آن رعايت شود بازگو نميکند بلکه به خاطر عبرتها و اندرزهايي که در رويدادهاي آنها وجود دارد نقل ميکند. از اين رو قرآن آن دسته از حوادث را که متناسب با عبرتي است که ميخواهد آن را در ميان مردم رواج دهد بازگو ميکند.[17]

فعاليت

اصطلاح فعاليت دانش آموز بر عمل متقابل ميان يادگيرنده و شرايط خارجي موجود (محيطي که وي ميتواند نسبت به آن عکس العمل نشان دهد) دلالت ميکنند و آنچه موجب يادگيري ميشود دقيقا همان فعاليتهايي است که خود دانش آموز انجام ميدهد نه آنچه توسط معلم انجام ميگيرد.[18]

با توجه به نقش فعاليت، وقتي موضوع درسي به صورت «مسئله» طرح شود و دانش آموزان مانند يک محقق براي حل مسئله اقدام نمايند. در چنين شرايطي، معلم نقش راهنما را ايفا ميکند و نقش اصلي در جريان يادگيري بر عهده دانش آموزان خواهد بود و به تدريج روحيه علمي در دانش آموزان رسوخ ميکند. يکي از روشهاي قرآن اين است که با ايجاد سوال، در ذهن مخاطب مسئله آفريني ميکند مثلاً در سوره واقعه خداوند ميفرمايد:

أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَأَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ[19]

«آيا هيچ درباره آنچه کشت ميکنيد انديشيده ايد ؟! آيا شما آن را ميرويانيد يا ما ميرويانيم»

در قرآن به اصل مشارکت فعال توجه شده است. اين مسئله از روشي که قرآن در خصوص تعليم خصلتهاي نفساني پسنديده در پيش گرفته است روشن ميشود. اين روش در واقع همان آموزش مسلمانان از طريق تمرين عملي در انجام عبادتهاي مختلفي است که قرآن آنها را به اداي آن مكلف کرده است. مثلاً وضو گرفتن و خواندن نماز در اوقات معين در هر روز، نظافت و اطاعت و نظم و صبر و استقامت را به مسلمانان ميآموزد و روزه به آنان روحيه اطاعت و پايداري در تحمل سختيها و مهرباني نسبت به فقرا را ياد ميدهد و حج اطاعت و صبر در تحمل مشکلات را ميآموزد.

قرآن در کنار تعليم ايمان و عقايد ديني به مسلمانان به تشويق و راهنمايي آنها در انجام عمل صالح توجه زيادي کرده است زيرا ايمان راستين بايستي در رفتار و عمل مومن تبلور يابد و چنين ايماني تنها با آراسته شدن مومن به اخلاق نيکو و دوست داشتن خير و خوبي براي مردم و پيشي گرفتن در انجام کارهايي که موجب رضاي خداوند است امکان پذير است به همين دليل ايمان در بسياري از آيات قرآن همراه عمل صالح آمده است.[20]

پيامبر اسلام (ص) نيز در تعليم يارانش سعي داشت آنها را به تمرين و ممارست عملي به عنوان وسيله اي کارآمد در فرآيند يادگيري هدايت کند. کلده ابن حنبل ميگويد:

نزد پيامبر رفتم و بر ايشان وارد شدم اما سلام نکردم پيامبر فرمود بر گرد و دوباره داخل شو و بگو سلام بر شما اجازه هست داخل شوم. در اين حديث پيامبر به همين بسنده نکرد که به کلده بگويد چه بايد بکند بلکه از او خواست تا آن رفتاري را که ميبايد بياموزد عملا انجام دهد. اين نمونه روشني از اصل مشارکت در فرآيند يادگيري است. بدون شک يادگيري با اين روش بسيار بهتر از صرف نصيحت و راهنمايي نظري بدون ممارست عملي رفتار مطلوب است.[21]

 


[1].  سيلور، الکساندر و لونيس، 1378:192.

 

[2].  «نحن معاشر الانبياء تکلم الناس علي قدر عقولهم»(کليني، 1369، ج1، ص23)

 

[3].  مثنوي معنوي مولوي دفتر اول ابيات 1787 تا 348.

 

[4].  طالبي و همکاران، 1389، ص 32 به نقل از تقي پور ظهير، 1381.

 

[5].  Develppment.

 

[6].  طالبي و همکاران، 1389، ص 32 به تقل از هاس، باندي و ويليس، 1974.

 

[7].  شريعتمداري، 1378؛ ص 327.

 

[8].  همان، ص 382

 

[9].  طالبي و همکاران، 1389، ص 34.

 

[10].  عثمان نجاتي، 1391، ص 237.

 

[11].  ضحي/ 6.

 

[12].  يوسف/12.

 

[13].  ظالبي و همکاران، 1389، ص 34 به تقل از آقازاده و احديان، 1377.

 

[14].  عثمان نجاتي، 1391، ص248-252.

 

[15].  همان، 1392، ص 179.

 

[16].  «احب الاعمال الي الله عز و جل ما دوام عليه العبد و ان قل» کليني، ج 2، ص8.

 

[17].  عثمان نجاتي، 1391، ص 353.

 

[18].  شريعتمداري، 1378، ص 333.

 

[19].  واقعه/ 63-64.

 

[20].  عثمان نجاتي، 1392، ص 261-262.

 

[21].  همان، 1391، ص 181.

 

فصل بعد