مقدمه

1401/12/01 15:06
فصل قبل

 

براي فهم اجمالي از بحث «پيش فرض»ها بايد مروري سريع در تاريخ علم به خصوص در جهان اسلام داشت.

در جهان اسلام تا قبل از تکون علم جديد، علوم طبيعت بخشي از فلسفه را تشکيل ميداد و همراه با الهيات و رياضيات يکجا عرضه ميشد و همگي در يک چهار چوب متافيزيکي قرار ميگيرفتند. متفکران مسلمان براي علم مراتبي قائل بودند که از معرفت حسي آغاز ميشد و علم استدلالي و علم کشفي را در بر ميگرفت و وحي در منتهي اليه آن قرار داشت؛ اما آنها در عين اعتقاد به اختلاف مراتب علوم، به همبستگي ميان آنها اعتقا داشتند.[1]

و در نهايت رد پاي پيش فرضها به صورت پنهاني به آموزشها باز شد:

«... در آموزش دانشگاهي ما به صورت ظاهر فقط بعد علمي قضايا منتقل ميشود؛ اما در واقع جريانهاي نهان فلسفي همراه با آموزشهاي دانشگاهي منتقل ميشوند و اينها هستند که در شکل گيري تفکر سکولاريستي نقش عمده داشته اند و دارند.»[2]

«دانش پژوهان ما از اين نکته مهم غافل اند که انتخاب بين نظريههاي علمي متأثر از پيش فرضهاي متافيزيکي پژوهشگر است. آنها ميگويند که تجربه، تجربه است، آمريکايي و ايراني ندارد؛ اما غافل اند از اين که نتايج يک تجربه را ميتوان در پرتو جهان بينيهاي مختلف به صورتهاي متفاوت تعبير کرد و اين طور نيست که برداشتي که توسط علما از تجارب عرضه ميشود تماماً نتيجه تجربه باشد.»[3]

«اگر فيزيک در حد تجربه باقي مِي ماند، اسلامي و غير اسلامي نداشت؛ اما نتيجه گيريهاي عام از آزمايشها همواره در چهارچوب متافيزيکي (مرئي يا نامرئي) حاکم بر علم صورت ميگيرد.»[4]

تعريف پيش فرض:

بخشهاي نامرئي و ناپيداي علم که در شکل گيري محتواي علم و رشد رشته علمي مؤثر است و گزارههاي علمي بر اساس آن ساخته ميشود، پيشفرضهاي آن علم به حساب ميآيند.

ما در تأملات روزانه خويش نيز موارد بسياري را به عنوان پيش فرض پذيرفته ايم. حضور در يک جلسه بالباس رسمي در جايي نوشته نشده اما همه خود را ملزم به آن ميدانند. يا در صحبت فرزندان با والدين رعايت احترام و ادب چيزي مسلم و پذيرفته انگاشته ميشود. به بياني ديگر پذيرفته ايم ادب چيز خوبي است و در مباحث عمومي نيز گفته نميشود دليل مؤدب بودن و التزام به احترام چيست. به تعبيري ما پيشاپيش، رعايت ادب را به عنوان پيش فرض تعامل فرزندان با والدين ميدانيم.

به همين ترتيب در پيش فرض علوم امروز که رنگ و بوي سکولار گرفته است، اين پيش فرض را ميتوان ديد که نبايد پديدههاي هستي را به خدا نسبت داد. (با اين که تا قبل از رنسانس اين گونه نبود ماجراي ناپلئون گواهي بر اين نکته است که دانشمندي  (لاپلاس) به ناپلئون مراجعه کرد و در جواب تعجب ناپلئون از عدم استناد به خدا، پاسخ شنيد که من از اين فرض (پيش فرض) بي نياز بودم).

به بياني ديگر در قاموس اين بنيان گذاران روال بر اين بوده است که اسم خدا آورده نشود و کم کم عدم استناد پديدهها به خدا به يک پيش فرض تبديل شده است. پيشفرضهاي علم سکولار به اختصار و به صورت مقايسهاي توضيح داده ميشود:

 


[1]. از علم سکولار تا علم ديني، ص 154

 

[2]. همان، ص 155

 

[3]. از علم سکولار تا علم ديني، ص 156

 

[4]. همان، ص 157

 

فصل بعد