جمع بندي و نتيجه‌گيري

1401/12/01 15:08
فصل قبل

 

نمونههايي از تدريس که در آنها نقش تربيتي استاد و پيوند حوزه علوم تربيتي با معارف توحيدي تا حدودي پيوند خورده بود ارائه شد. ملاحظه اين موارد تا حدودي نسبت و رابطة اين حوزه با جهت گيري الهي در تدريس مشخص ميشود.

بدون ترديد پيوند علم و دين عرصة بسيار وسيع و عميقي است که با اين حد از تحليلها کفايت بحث حاصل نميشود.

همان طور که در مقدمه ذکر شد در اين کتاب صرفاً دلالتها و اشاراتي مورد نظر است که در يک حوزه معيّن يعني علوم تربيتي، پيوندهايي در تدريس پيشنهاد شود و از استادان محترم تقاضا گردد که در صورت موافقت، اين مسير را در تدريس خود تجربه کنند، ترديدي نيست که هر يک از استادان به دليل بلوغ علمي و تجربي که دارا ميباشند، نوآوريهايي در اين امر مهّم به عمل خواهند آورد و موجب غنا و تقويت اين رويکرد خواهند شد.

با توجّه به مطالب پيش گفته روشها و فنون پيوند محتواهاي آموزشي با جهت گيري الهي به صورت يکپارچه ارايه ميگردد.

1-  در هر قسمت از بحث مي توان به تناسب موضوع از آيات قرآن و احاديث و روايات استفاده کرد و آموزه هاي الهي را با مطالب علمي پيوند زد. در اين کار بايد دقيق بود که به دليل انتخاب غير مرتبط آيات و روايات، سطحي نگري رخ ندهد. به عنوان مثال وقتي که در درس فلسفه آموزش و پرورش، منابع شناخت موضوع تدريس باشد به صورت واضح و مدلَل مي توان از آياتي که به معرفت شناسي مربوط مي شوند شاهد مثال آورد و بين آموزه هاي قرآني و فلسفه آموزش و پرورش ارتباط منطقي و قابل دفاع برقرار کرد.

علم مدرن بر پايه فلسفه تحصلّي و کفايت حس و تجربه تأسيس شده است. چنين علمي است که از آن عالماني تربيت ميشوند که به آساني در زمينه هاي مختلف خيانت ها و جنايتهايي را طراحي و اجرا مينمايند. طبيعي است فردي که هستي را صرفاً از منظر آزمايش و تجربه بنگرد آمادگي براي رفتارهاي غير اخلاقي و غير انساني را خواهد داشت. اين موضوع هرگز به معناي نفي علم مدرن نست زيرا که از طريق همين علم خدماتي به بشريّت شده است لکن حاصل نهايي علم تجربي صِرف و گمان تجربه محور به نفع انسان و جامعه انساني نميباشد.

منشاء اين وضع علم، کاستي هاي معرفت شناسي است که از حس و حد نازلي از عقل (ابزاري) فراتر نرفته است. بر اين اساس توجه دادن دانشجويان به اين حقيقت که ابزارهاي شناخت فراتر از حس و تجربه هستند و عقل، شهود و واقعيت وحي را نيز در بر مي گيرند و در اثر امتناع اين حقيقت را به طور عميق بپذيرند هرگز به اعمال نابخردانه و ضد انساني مبادرت نخواهند کرد.

2-  در خصوص برخي احاديث و روايات اسلامي نيز همين مواجهه را ميتوان داشت. نظر به اين که فرمايشات ائمه اطهار (عليهم السلام) تفسير قرآن و وحي الهي محسوب ميشوند. به استناد آنها ميتوان ارتباط عميق و کاربري بين محتواي دروس و نگرش توحيدي برقرا نمود.

نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، بحار الانوار و ساير منابع حديثي خزائن گرانبهايي هستند که د ريافتن روايات و احاديث مرتبط با تدريس در حوزه علوم تربيتي و به طور کلّي در علوم انساني مشکلي وجود نخواهد داشت.

3-  قرآن کريم در سورهها و آيات متعدّد انسانها را به تفکر و انديشه ورزي دعوت ميکند. خالق يکتا با علم مطلق خود بر وضع زندگي بندگانش احاطه دارد و ميداند که حقايق عام جز از طريق تعقّل و تفکّر آشکار نميشود. هر برهاني که در يک بحث علمي و يا حتي در گفتگوهاي عادي از سوي کسي اقامه ميشود در حقيقت راهي به سوي حق باز ميگردد.

چنانچه در تدريس خود تفکر محوري را مورد تأکيد قرار دهيم و صرفاً به اطلاعات و حافظه تکيه کنيم به همان اندازه نور الهي در فضاي تدريس حاکم ميشود مخصوصاً اگر اين تفکّر محوري با تعبّد و ايمان همراه باشد.

از ياد نبريم که عقل در اعتقادات ما پيامبر درون است و مانند پيامبر بيرون و رسولان الهي حامل وحي است. حقايقي که به وسيله عقل سليم کشف ميشود همين وحي الهي است. اين سرمايه بي دليل از دوره خردسالي تا دانشگاه به عنوان يک جريان ممتد بايد مد نظر باشد و در برنامههاي درسي و تدريس استادان اجرا شود. نبايد تصور کنيم که پيوند تدريس به جهت گيري و آموزههاي الهي فقط با نقل امکان پذير است. عقل و نقل در کنار يکديگر دين الهي را تشکيل ميدهند. از هر وجه بهره مند شويم به حق نزديک تر خواهيم شد و معنوّيت را در نظام فکري خود تقويت خواهيم نمود.

4-  تدريس با موعظه و اخلاق قابل پيوند است. ضمن تدريس مي توان به شيوة تلفيقي برخي نکات اخلاقي و يا يک نکته معارفي را با بحث جاري پيوند زد و ارتباط آن ها را توضيح داد. ممکن است گاهي به توضيح هم نيازي نباشد و همين که يک نکته اخلاقي بر زبان استاد جاري مي شود آثار خود را باقي مي گذارد. در قرآن موضوعات گوناگون معرفتي از هم تفکيک نشده اند.

به طور واضح ملاحظه ميشود که در يک آيه قرآن مباحث معاد، توحيد، دستورات اخلاقي و موعظههاي مربوط به زندگي به هم پيوند خورده اند و به صورت يکپارچه طرح ميگردند. در تدريس نيز در اين شيوه ميتوان پيروي کرد و اخلاق و معنوّيت با موضوع تدريس در آميخت. از انجا که جان بشر يکپارچه است، پيامهاي يکپارچه را بهتر از پيامهاي مجزّا از هم ميپذيرد.

5-  نقل قول از بزرگان دين و استناد به تحليلهاي دانشمندان ديني نيز يکي ديگر از شيوههاي پيوند جهت گيري الهي با تدريس است. هميشه ضروري نيست که مستقيماً به آيات قرآن و يا احاديث استناد کنيم. علماي اسلام و متفکران اسلامي در اثر تتبّع و تحقيقات عميق در منابع ديني به بصيرتي دست يافته اند که ميتوانند حقايق ديني را استنتاج کنند و در اختيار مردم قرار دهند. مخصوصاً علمايي که علاوه بر علم و دانش به زيور تقوي نيز که آراسته اند و به مرتبه اي از فرقان نائل گشته اند. اين گروه براي مردم قابل اعتمادتر هستند و آن چه را که در تحليلهاي خود ارايه ميدهند قابل اعتمادتر ميباشند. استادان حوزههاي علوم انساني و تربيتي اگر به آرا و انديشة صاحب نظران ديني اشراف داشته باشند ميتوانند به استناد به سخنان آنان در خصوص آموزههاي الهي تدريس خود را الهي تر سازند.

6- با تعليمات پيامبران ميتوان به حقايقي فراتر از تعليمات مدرسه اي و دانشگاهي نائل گشت. بخشي از آموزههاي پيامبران صرفاً از طريق وحي قابل درک است و نميتوان به استناد تحقيقات انجام شده راجع به آنها قضاوت نمود.

با ايجاد پيوند بين اين تعليمات با تدريس و انتخاب رويکرد تعبّدي نسبت به آن ها فضاي تدريس فرامادّي مي شود و معنوّيت تقويت مي گردد. ذکر يک مثال در اين خصوص مي تواند در تبيين اين مسئله کمک کند.

سرشت انسان را در نظر بگيريد در حوزه علوم تربيتي بر اساس نظريه هاي روانشناسي و جامعه شناسي و علوم ديگر قضا وتهايي راجع به انسان مي شود و بر پايه آن گزاره هاي تجويزي متعدد براي زندگي صادر مي گردد. خيلي از فشارها و ظلم ها نيز به دست همين انسان ها به وقوع مي پيوندد. آن چه را که در تعليمات پيامبران تعليم مي دهند. بخش غير تجربي و غير آزمايشگاهي ماهيت بشر است. روانشناسي مدرن نمي تواند اين بخش را آشکار سازد زيرا که ابزارهاي سنجش علم جديد توانايي اين تعليمات را ندارد. در حقيقت علوم تربيتي مدرن بر پايه فهم ناقص از انسان بنا شده است، با اضافه کردن تعليمات وحياني به دانش بشر و ايجاد توازن و تعادل در نگرش ها و طرز تلّقي ها به تدريج علوم تربيتي نيز سامان بهتري پيدا مي کند.

7- داستان پيامبران و نکات اخلاقي و تربيتي در متن آنها يکي از منابع معتبر براي بهره مندي در تدريس علوم تربيتي مخصوصاً در برنامه ريزي است. از جهت مديريتي و ادارة امور نکاتي در عملکرد و نحوة مواجهه انبياء (عليهم السلام) وجود دارد که در اصول مديريت مدرن نميتوان يافت. به عنوان مثال هيچ يک از انبياء با دلالتهاي وحي در گام نخست با طاغوت زمان خود مبارزه عملي و ميداني نکرده است. ابتدا به روشهاي مختلف و با بهره مندي از براهين و در فضاي مهر و محبّت با آنان برخورد کرده اند و تلاش نموده اند آنان را جذب کنند. هدايت انسانها مأموريت اصلي دين است و براي تحقّق اين هدف نهايت سعه صدر و گاهي تغافل به عمل آمده است.

تدريس با رويکرد الهي نيز همين ويژگي را بايد دارا باشد. ممکن است با دانشجوياني مواجه شويم که در اثر پذيري از عوامل محيطي و تبليغات مسموم نسبت به برخي ارزشها و باورها بدبين باشند و بر اين اساس موضع گيريهايي داشته باشند. تدريس متأثر از آموزهاي الهي بايد اين ويژگي را نيز با خود داشته باشد و تربيت و هدايت دانشجو را با نهايت صبر و سعه صدر پيگيري کند. اصولاً در چنين تدريسي جذب در نهايت و دفع در نازل ترين حدّ بايد باشد. اگر گفته شود که اصولاً در تعليم و تربيت و تدريس دفع شاگرد توجيهي ندارد سخن به گزاف نيست.

8- همه آن چه که بيان شد به گفتار و تحليلهاي استاد و يا معلّم مربوط ميشوند. به خوبي متوجه هستيم که در تربيت انسان و يا در تدريس موضوعات گوناگون، صرفاً گفتههاي معلم موجب تغييرات اساسي نميشود. ممکن است در عواطف، احساسات و يا شناخت يادگيرنده تأثيراتي حاصل آيد ولي باعث تحوّل و نگرش و رفتارهاي اساسي نميگردد. البته اين تأکيد را نبايد يک امر مطلق در نظر گرفت و اثر گفتار را در تدريس و يا تربيت انکار کرد.

اصولاً تدريس استاد قبل از هر چيز يک موضوع گفتاري است لکن آن چه که در اينجا مورد تأکيد و ارزش گذاري است اثر عميق رفتار عملي استاد در تغيير اساسي يادگيرنده است. صراحت بيان و صداقت در تحليل اقتضا دارد گفته شود که اگر استاد از جهت اخلاق و رفتار فرد ساخته شده و تزکيه شده نباشد بخش عمدة انتظارات تربيتي با نگرش توحيدي تحقق پيدا نميکند. ممکن است اين نوع تأکيدات و تذکّرات در تدريسهاي عصر جديد قابل فهم و قابل پذيرش نباشد ولي در اين مجموعه مطالب نبايست صرفاً از واقعيتها تبعيّت شود. ممکن است در تدريس دروس مختلف عاداتي شکل گرفته باشد که نتايج منفي در وجود يادگيرنده باقي بگذارند. بنا داريم به استناد برخي ارزشهاي توحيدي اصول و فنوني پيشنهاد دهيم که فرايند تدريس را در جهت تقويت ايمان اثر گذار کند.

در اين موضوع آرماني و غير قابل دسترس نميانديشيم که براي استادان محترم قابل انجام نباشد. معتقديم با برخي مداخلات نظري و عملي در تدريس فضاي معنوي مؤثر ميتوانيم ايجاد کنيم. در اين فضا، وجود يک استاد تزکيه شده و با رفتارهاي ديني و اخلاقي، دانش جويان و دانش آموزان را شديداً تحت تأثير قرار ميدهد و موجب پيدايش ارزشها و نگرشها توحيدي در رفتار آنان ميشود. بر اين اساس نميتوان انتظار از استاد را از روشهاي تربيت استاد و يا تربيت معلّم جداگانه تلّقي کرد. استادي که انتظار داريم با رفتار عملي خود باعث تغيير در دانشجويان شود با کدام شيوه و با کدام فرايند بايد تربيت شوند؟ بيترديد چنانچه اين قبيل استادان موجود نباشند و يا موجود باشند ولي به نحو صحيح مورد استفاده قرار نگيرند در اجراي برنامههاي درسي معنويت محور دچار تنگنا خواهيم شد.

فصل بعد