موضوع تدريس: اهميت و ضرورت فلسفه در برنامه ريزي آموزشي و درسي

1401/11/30 15:00
فصل قبل

موضوع تدريس: اهميت و ضرورت فلسفه در برنامه ريزي آموزشي و درسي[1]

بر خلاف نظر تعدادي از برنامه ريزان درسي که فلسفه را صافي به حساب ميآورند، فلسفه در راس هرم برنامه درسي قرار دارد[2]. زيرا زماني که فلسفه را همچون صافي بدانيم اين فرض را پذيرفته ايم که برنامه ريز با معيارها و شاخصهاي ديگري، هدفهاي برنامه درسي را انتخاب ميکند و در مرحله پايين تر با صافي فلسفه آنها را محک ميزند.

در حالي که فلسفه تعليم و تربيت يک معيار اساسي انتخاب است و در تمام تصميم گيريهاي برنامه درسي، تعيين کننده است. هر معلمي در باب اهداف تعليم و تربيت، روشهاي تدريس، برخورد با تناقضهاي تربيتي و... ديدگاهي دارد که فلسفه تربيتي او را تشکيل ميدهد.[3] هاپکينز[4] لزوم به کار گيري فلسفه برنامه درسي را مورد تاکيد قرار ميدهد و معتقد است هر فعاليتي که در برنامه درسي بر اساس فلسفه نباشد، توده اي از پوشال است که بايستي از تجارب تربيتي بيرون ريخته شود.[5]

فلسفه تعليم و تربيت به مربيان خصوصا برنامه ريزان درسي، بينشي روشن براي سازمان دهي اهداف، محتوا، روشها و فعاليتهاي کلاسي ارائه ميدهد. با کمک فلسفه تعليم و تربيت، هدفهاي آرماني، کلي و جزيي برنامههاي درسي تعيين ميشود. در برنامه درسي، به ندرت ميتوان لحظه اي يافت که در آن برنامه ريز بدون فعاليت فلسفي برنامه ريزي کند و همواره خود را با پرسشهاي زير رو به رو ميکند:

زندگي خوب چيست؟

جامعه خوب کدام است؟

دانش مطلوب چيست؟

پاسخ به اين پرسش ها، نحوه عمل برنامه ريز و معلم را تعيين ميکند.

فلسفه روي جنبههاي اساسي برنامه درسي تاثير ميگذارد.

تايلر کاربرد نظريات فلسفي در برنامه ريزي درسي را جهت تدوين اهداف آموزشي مورد تاکيد قرار ميدهد و معتقد است که فلسفه تعليم و تربيت براي تلطيف يا بيان دقيق هدفهاي تربيتي به کار گرفته ميشوند.[6] پيترز[7] در زمينه نقش فلسفه تربيت در تعيين اهداف برنامه درسي، مينويسد: «فلسفه تعليم و تربيت ميتواند، به دنبال طراحي ماهيت و روابط متقابل هدفهاي عيني باشد و از اين رو ميتواند نشان دهد که کدام نوع انتخاب ضرورت دارد پس آنچه در برنامه درسي به آن نيازمنديم درک ساختار با الگوي روابط حاکم بر هدفهاي عيني موردنظر است.»[8]

فلسفه تعليم و تربيت درباره ارزش تدريس، يادگيري موضوعات اولويت دار و ارزشمندي هر موضوع بحث ميکند.

به گفته توماس هاپکينز «فلسفه تعليم و تربيت در هر تصميم گيري مهم که در مورد برنامه درسي و آموزشي در گذشته به عمل آمده و در آينده اتخاذ خواهد شد، دخالت داشته و دارد». گودلد خاطر نشان ميکند که « فلسفه تعليم و تربيت نقطه شروع طراحي برنامه درسي و پايه تصميمات بعدي است» همچنين سوتر، از فلسفه تعليم و تربيت به عنوان عنصر اساسي در تعيين اهداف دقيق آموزشي نام برد.[9]

اسميت، استانلي و شورس[10] بر نقش فلسفه تعليم و تربيت در برنامه درسي اشاره کرده و معتقدند که در مواقع زير، با فلسفه تعليم و تربيت، سر و کار داريم:

اهداف تربيتي تنظيم و در حقيقت درست دانسته ميشوند.

محتوا انتخاب و سازمان دهي ميشود.

اقدامات پايه اي و فعاليتها تنظيم ميگردد.

ديوني فلسفه تعليم و تربيت را «تئوري عمومي تعليم و تربيت »مي داند. به نظر او اگر تعليم و تربيت را فرآيند ايجاد گرايشهاي بنيادي، عقلاني و عاطفي نسبت به طبيعت و همنوعان بدانيم در اين صورت حتي ميتوانيم فلسفه را به عنوان «نظريه عمومي تعليم و تربيت» تعريف کنيم. بنابراين فلسفه تعليم و تربيت نه تنها نقطه شروع بلکه پايه و اساس همه فعاليتهاي برنامه درسي است.

 


[1] . اين موضوع يکي از سرفصلهاي درس فلسفه آموزش و پرورش در دورة کارشناسي است.

 

[2].  از نظر فلاسفه اسلامي مادر علوم است و علوم محتاج فلسفه اند (ابن سينا، 1394، ص 12)

 

[3].  اکرمي، 1390، ص 9.

 

[4].  Hopkins

 

[5].  طالبي و همکاران، 1389، ص 7.

 

[6].  طالبي و همکاران، 1389، ص 25.

 

[7].  Peters

 

[8].  طالبي و همکاران، 1389، ص 25 به نقل از پيترز 1975.

 

[9].  شريعتمداري، 1378: ص 16.

 

[10].  Smith, Stanley and Shores.

 

فصل بعد