تقریظ استاد دانشگاه علم و صنعت ايران، دکتر احمد چلداوي

1401/08/30 13:45
فصل قبل

بسم الله الرحمن الرحيم

هست كليد در گنج حكيم

العلمُ سلطان، علم عزت ميبخشد، علم اقتدار است.[1]
مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنهاي

الحمدلله علي ما هدانا و ما کنا لنهتدي لو لا ان هدانا الله....

سپاس خدايي را سزاست که ما را به نور ايمان و تصديق رسالت حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و خورشيد ولايت خاتم الاوصياء اميرالمؤمنين حضرت علي عليه آلاف التحيه و الثناء و ائمه اطهار عليهم السلام تا حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف مشرف نمود.

افتخار ما اين است که پيرو ديني هستيم که اعتلاي خود را در پرتو علم و دانش و آگاهي انسانها قرار داده است. ديني که رهبرش «اطلبو العلم» را «من المهد الي اللحد» بر تمام پيروانش واجب نمود.

افتخار ما اين است كه در  قرآن آيه شريفه «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ؛[2] آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟! به درستي که صاحبان خرد يادآور اين حقيقت ميشوند.» همواره الهام بخش ماست.

افتخار ما اين است كه يكي از قديميترين و بزرگترين دانشگاههاي دنيا را به نام «جندي شاپور»  تاسيس كرديم كه حكايت از وجود يك سيستم آموزشي پيشرفته در ايران آن زمان دارد.

 و بالاخره افتخار ما اين است كه در حال حاضر طلايهدار واقعي دين مبين اسلام و مذهب حقه شيعه اثني عشري در جهان هستيم همانگونه كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اين وعده را به سلمان فارسي دادند.

خوانندگان عزيز، لطفا به اين چند جمله توجه نموده و سعي کنيد حدس بزنيد احتمالا از چه افرادي صادر شده... يا حداقل سعي کنيد حدس بزنيد از چه تيپ افرادي ميتواند چنين جملاتي صادر شود....

«بر درگاه علم نوشته شده است شما بايد ايمان داشته باشيد».

زمينه دين يك زمينه بزرگ براي كار علمي است. پژوهش علمي يك عبادت است.»

 «من خودم علم و دين را جدا نميبينم بلكه تفحص علمي درباره جهان را بخشي از تجربه ديني ميدانم».

اين سوالي است که گاهي در بدو سخنراني هايم در مورد ارتباط علم و دين از مستمعين مي پرسم.. ذهن اکثر مستمعين هنگام شنيدن اين جملات به سمت علماي بزرگ ديني متوجه مي شود و انتظار دارند مثلا آيت الله  فلاني اين جملات را گفته باشد...

به راستي چه احساسي به شما دست مي دهد اگر بفهميد اينها تماما جملاتي هستند که برندگان جايزه نوبل فيزيک بر زبان رانده اند...همگي اينها غربي و اساسا با آموزه هاي ديني اسلامي چندان آشنا نبودند...

بدا به حال کساني که دين را در مقابل علم قرار دادند که نه تنها دين را نفهميدند بلکه حتي بوئي از علم هم به مشامشان نرسيده است.

عزيزان، علم و دانش موهبتي است الهي كه تا به منبع حقيقي آن كه ذات باري تعالي است وصل نشويم خود را به ما عرضه نخواهد كرد. علم و دانش به معناي واقعي آن كه اتحاد عالم و معلوم است، در حقيقت نوعي حركت در جوهر است و اين به معناي واقعي خلقتي نوين است. بدين مفهوم كه ذات عالم بر ذات غير عالم از لحاظ خلقت برتري دارد. لذا علم را بايد از واهب آن كه واهب هستي است طلب نمود. تمام کارهايي كه در راستاي كسب علم و دانش انجام ميدهيم در حقيقت تمنا و دعايي بيش نيست، كه هرگز تبديل به شناخت نميشود مگر او بخواهد. و به همين خاطر است که حق جل و علي بر حبيبش وحي نمود که :

«وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا»[3] يعني که اي حبيبم از خدا بخواه بر وجودت بيافزايد با علم، و نفرمود «و قل رب زد في علمي» کانه علم از جنس وجود انسان است و نه از چيزي اضافه بر آن....

شايد گاهي هنگام مطالعه مطلبي اين احساس به شما دست داده باشد كه آن را نميفهميد و به عبارت رايج نميتوانيد با مطلب ارتباط برقرار كنيد. اما گاهي هم احساس ميكنيد خيلي خوب آن را  ميفهميد. تو گوئي اين خود مطلب است كه اصرار دارد با شما يكي شود و خود را به شما عرضه كند. اين همان احساس عرفاني است كه در لحظه اتصال به واهب العلم و لايق شدن براي دريافت علم به شما دست ميدهد. تمام دانشمندان بزرگ كه مرزهاي علم و دانش را دست خوش تحولات عظيمي نمودند بر اين احساس اذعان دارند.

مرحوم انيشتين در مورد آن ميگويد «زيباترين احساسي را كه انسان ميتواند تجربه كند، احساس عرفاني است و اين منبع هر علم حقيقي است». انيشتين در جايي ديگر خيلي زيبا به اين نكته عرفاني توجه ميدهد و ميگويد «عاليترين وظيفه يك دانشمند فيزيك، كشف قوانين كلي و اساسي است كه به صورتي ميتوان با آنها تصويري از جهان ساخت. ولي براي دست يافتن به اين قوانين راه راست و مستقيمي وجود ندارد و تنها راه كشف و شهود است». 

مرحوم ماكس پلانك مبدع نظريه كوانتوم را به حق ميتوان در رديف انيشتين و يا برتر از او به حساب آورد. نظريه كوانتوم در حال حاضر يكي از نظريات بيبديل در فيزيك است كه افقهاي جديدي را پيش روي دانشمندان قرار داده است. او ميگويد: «بر درگاه علم نوشته شده است شما بايد ايمان داشته باشيد».

از متأخرين برندگان جايزه نوبل در رشته فيزيك ميتوان به آقاي آرتور شالو اشاره نمود. او ميگويد:«زمينه دين يك زمينه بزرگ براي كار علمي است. پژوهش علمي يك عبادت است.»

 پروفسور چارلز تاونز يكي ديگر از فيزيكدانان برنده جايزه نوبل ميگويد: «من خودم علم و دين را جدا نميبينم بلكه تفحص علمي درباره جهان را بخشي از تجربه ديني ميدانم».

خوب حالا كه به اعتراف برخي از بزرگترين دانشمندان فيزيك تنها راه رسيدن به علم واقعي، تجربه ديني يا همان كشف و شهود است، چرا به آموزههاي ديني خودمان كه قدمتي هزار و چهارصد ساله دارد، نگاهي نياندازيم. به اين فرمايش گهر بار حضرت اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب عليهالسلام توجه كنيد: «علم نه در آسمانها است كه به سوي شما فرود آيد و نه در اعماق زمين است تا به طرف شما بالا رود. بلكه آن در دلهاي شما به وديعه نهاده شده است. پس به اخلاق روحانيون متخلق شويد تا خود را بر شما آشكار نمايد[4]».

ببينيد چقدر اين فرمايش زيباست. در حقيقت علم و دانش با ما عجين شده است و اين همان اکسيري است که انسان را لايق سجده همه کائنات نموده است آنجا که فرمود...

«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ»  (پس چون او«انسان» را استوار بپرداختم و در او از روح خود دميدم‏، براى او به سجده درافتيد.[5])  است.

در حقيقت تمام علم و دانش از همان بدو خلقت در وجود ما به صورت وديعه از جانب حضرت حق، قرار داده شد و اگر بر فطرت الهي كه:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» پاكدلانه روى به دين بياور، اين فطرت الهى است كه مردمان را بر وفق آن آفريده است‏؛ در آفرينش الهى تغييرى راه ندارد؛ اين دين استوار است‏، ولى بيشتر مردم نمى‏دانند[6]، 

سرپوش نگذاريم، علم خود مشتاق ما ميگردد، چرا كه دلهاي ما در آن صورت بهترين مأوي و مأمن براي او خواهد بود. و چه زيبا فرمود آن عارف فرزانه علامه حسن زاده آملي حفظه الله آنجا که فرمود «علم مساوق وجود است»...

پس نتيجه مي گيريم که علم واقعي فقط در دل هاي پاک و بي آلايش لانه مي کند و به عبارت اخري فقط خود را بر قلوب متعالي متجلي مي کند. البته اين بدين معني نيست كه درس و كلاس را تعطيل كنيم و به خودسازي مشغول شويم. بلكه مسأله اصلي هدف و نيت است كه بايد الهي شود. اگر هدف و نيت ما الهي باشد همين كلاس و درس وسيله تقرب ما به حضرت حق و مصداقي از تخلّق به اخلاق الهي ميگردد. و اين در حقيقت گمشده ما در دانشگاهها ميباشد. اگر اين ارتباط واقعي ايجاد شود آن وقت است كه دانشجوي ما با انگيزه و هدف والا و عالي در كلاس حاضر ميشود چرا كه آن را در راستاي هدفي مقدس و نوعي عبادت و عمل ديني ميشمارد  و هرگز از مشكلات راه سرخورده و مأيوس نميشود.

بنابراين ساختن دانشجوي دانشمند عارف در حقيقت هدف يك دانشگاه به معناي واقعي اسلامي است. دانشگاهي كه در آن ديدگاهها و روابط انساني همگي توحيدي است. دانشگاهي كه در آن نه فقط طبيعت اشياء كه خلقت آنها نيز مورد تدقّق و تفحّص قرار ميگيرد و دانشجو از خلال عبادت حضرت حق راه به كشف ناشناختههاي هستي ميبرد و اشياء را آن گونه كه هستند خواهد شناخت «رب ارني الاشياء كما هي».

حضرت آيت الله جوادي آملي در تفسير فرمايشات مقام معظم رهبري در مورد دانشگاه اسلامي در فرمايشاتي گهربار و الهام گرفته از آموزههاي اسلام ناب محمدي فرمودند: «اين بزرگواران [دانشگاهيها] خيال ميکنند منظور از دانشگاه اسلامي آن است که هر دانشکده نمازخانه داشته باشد يک، کلاس پسر و دختر از هم جدا بشود دو، حجاب محفوظ باشد سه، حرفهاي خلاف در دانشگاهها نزنند چهار، شبهاي جمعه دعاي کميل باشد پنج، شبهاي چهارشنبه دعاي توسل باشد شش ...

اين معناي اسلامي شدن دانشگاه نيست! اينها  کار خوبيست، اينها از مسجد و حسينيه هم بر  ميآيد، اينها مسلمان تربيت کردن است ...

اما آن خطري که هميشه در راه بود و هميشه در راه است، و از زير ويروسي ست نفوذي، آن است که متون درسي سکولار است ...

آن که دانشگاه را مرعوب ميکند علم است، آن که دانشجو را خاضع ميکند دانش است، آن که استاد را برابر او به کرنش وا ميدارد دانش است. ما تا ثابت نکنيم دانش غير اسلامي نداريم، و دانش اسلامي است و لا غير، هرگز دانشگاهها اسلامي نخواهد شد، انقلاب فرهنگي هم انقلاب فرهنگي نيست.

تمام اين دانشهايي که الآن در دانشگاهها هست، يعني دانشهاي تجربي، اينها لاشهي علوم است نه خود علم، اينها طبيعت را دارند بررسي ميکنند نه خلقت را. اگر آن جهانبيني فلسفي الهي حاکم شد اولاً، و ثابت شد که زمان و زمين خلقت است و نه طبيعت ثانياً، و در هر
پديدهاي يک هو الاول است و يک هو الآخر ثالثاً، و شما داريد خلقت را ميشناسيد رابعاً، و قدم به قدم در متون درسي شما بايد نوشته بشود خدا چنين کرد، خدا چنان کرد، خامساً، آنگاه علم ميشود اسلامي، دانشگاه ميشود اسلامي.»

از اين فرمايشات ميتوان عمده هدف شبيخون فرهنگي غرب را نيز فهميد. به نظر اينجانب شبيخون فرهنگي غرب در درجه اول روحيه خودباوري را در ميان مردم و به ويژه جوانان ما نشانه رفته است. سياستبازان زر و زور غربي در پي القاء اين نظريه در ميان ما هستند كه «علت عقبماندگي شما به علت همين اعتقادات شماست» و اصولاً شما نميتوانيد و در طول تاريخ هم نتوانستيد، پس بياييد مثل ما شويد تا توانا شويد». از همين روست كه با هر پيشرفتي در كشور ما به شدت مبارزه ميكنند و طي يك برنامه دقيق مغزهاي برتر ما را با وعدههاي گوناگون به سوي خود ميكشانند تا عملاً آنان را از چرخه پيشرفت كشورشان حذف كنند.

در اين راستا وظيفه مهم ما به عنوان قشر فرهيخته كشور چيست؟ يكي از وظائف مهم ما به دست آوردن منشاء علوم و ايجاد تحول بنيادين در آن با استناد به جهانبيني الهي است. سكوي پرتاب اين حركت در وهله اول تبليغ اين انديشه در ميان مردم به طور عام، و دانشجويان به طور خاص است كه «ما ميتوانيم چرا كه در طول تاريخ توانستيم كارهاي بزرگي انجام دهيم».  صد البته اگر ما خود به اين حقيقت ايمان نداشته باشيم نميتوانيم مبلغان خوبي براي آن باشيم.

رجوع به تاريخ تمدن ايراني و اسلامي اين حقيقت را مبرهن ميسازد كه با الهام از آموزههاي اسلام ناب محمدي ما توانستيم پلههاي بزرگ ترقي در كليه عرصههاي علم و صنعت را به سرعت طي كنيم و مرزهاي علم و دانش را جا بجا نماييم.

اما اگر در تاريخ مدوّن علم كمتر اسمي از مسلمانان مشاهده ميشود دقيقاً در راستاي سياست تهاجم فرهنگي غرب است. به راستي چگونه است مثلثي كه خيّام براي محاسبه ضرايب بسط چند جملهاي ارائه نمود سالها بعد به اسم پاسكال در تاريخ علم ثبت و ضبط شد. چرا از نظريات بزرگاني چون ابوريحان بيروني و  خوارزمي در رياضيات و  شيخالرئيس ابن سينا در طب كمتر اشاراتي وجود دارد.

جالب است خوانندگان محترم بدانند که قوانين نيوتن، يا حداقل بخشي از آنها، به سادگي از کتاب شفاي ابن سينا قابل استخراج هستند. ابن سينا به صراحت بيان مي کند که «هر عملي عکس العملي دارد» که اين مُر قانوني است که امروزه ما آن را به نام قانون سوم نيوتن مي شناسيم.

البته بحمدالله عرصه علوم انساني نظير فلسفه و عرفان را نتوانستند از نام مسلمانان خالي كنند چرا كه عملاً امكانپذير نبود. اما عرصههاي مهندسي را کاملاً به نام خود ثبت كردند. اگر به حق از آقاي ماركوني به عنوان اول مهندس مايكروويو نام برده ميشود چرا از جناب الجزري به عنوان يکي از پيشگامان مهندسي نوين مكانيك نامي به ميان برده نميشود. بي شک مسلمانان در طراحي
سيستمهاي مکانيکي از پيشگامان به حساب ميآيند. ابي العزيز بن اسماعيل الجزري در کتاب خود تحت عنوان «الجامع بين العلم و العمل النافع في صناعه الحيل» مجموعهاي کامل از اصول علمي و عملي شناخته شده مهندسي مکانيک در زمان خودش را نوشته است.

البته ما در برابر علم و عالم خاضعيم. هر که به آن دست يابد، در برابر او زانوي شاگردي زده و به تلمّذ مينشينيم، خواه غربي باشد يا شرقي، مسلمان باشد يا مسيحي، چشم آبي باشد يا چشم بادامي.... بحث ما سياست موذيانهاي است كه در پس اقدامات سياست گران زر و زور در پي خالي كردن عرصه تاريخ علم از اسم مسلمانان است.

عزيزان؛ در دنيايي زندگي ميكنيم كه از علم در بسياري از موارد به عنوان ابزار سلطه طلبي، و نه صرفاً در جهت سعادت و رفاه انسانها استفاده ميشود.

لازمه اينكه شياطين بتوانند علم و دانش را مصداق «چو دزدي با چراغ آيد گزيدهتر برد كالا» قرار دهند، اين بود كه در وهله اول اخلاق و دين زدايي از علم و دانش بنمايند. اين بود كه يك تفسير سكولار از علم ارائه كردند و حتي دانش را ضد دين معرفي كردند. دخالتهاي بيجاي كليسا در امور علمي در اواخر قرون وسطي در اروپا نيز مزيد بر علت شد. اين خيال واهي كه پيشرفت علم و كشف اسرار خلقت، جاي خدا و اراده او را در اداره جهان تنگ ميكند، كليسا را بر آن داشت كه با هر پيشرفت علمي به شدّت مخالفت كند.  اين شد كه آقاي گاليله محاكمه شد و در زير فشار كليسا حرفش را پس گرفت.

البته هنوز در گوشه و کنار جهان آثاري را مطالعه ميکنيم که به نوعي دانش و دين را در تعارض  ميبينند. البته اين تعارض نه بين دين به معناي واقعي و دانش است، بلکه به نظر من نوعي تعارض بين برداشتهاي شخصي افراد از دين، با دانش است و ريشه آن را ميتوان در قرون 15 و 16 ميلادي در تعارض کليسا و دانشمندان آن عصر جستجو نمود.

بنابراين اساساً مبحثي تحت عنوان تعارض دين و دانش که در کتب برخي نويسندگان غربي به کرّات راجع به آن بحث ميشود، منظور تعارض کليسا و دانش است چه دين به معني اعم، تعارضي با دانش ندارد. برداشت انسانهاي محدود از دين، اگر با آموزههاي واقعي ديني اتصال نداشته باشد و اگر سرچشمه از شارع حکيم اصلي نداشته باشد، ممکن است منجر به تعارضاتي با دانش گردد. متأسفانه اين طرز نگرش در عهد تسلط کليسا بر غرب و شروع انقلاب علمي و صنعتي، نگرش غالب محسوب ميشد.

بنده عرض ميكنم، قرنها قبل از آنكه غربيان گاليله را به اتهام كشف گردش زمين به دور خورشيد محاكمه كنند، پيامبري عظيم الشان در جزيرهالعرب و در ميان حاكميت جهل و تعصّب ظهور نمودند. ايشان دين خود را بر پايه علم و آگاهي بنا نهادند و به هر بهانهاي پيروانشان را به فراگيري علم و دانش و كشف قوانين حاكم بر طبيعت و خلقت فراخواندند و قرآني را براي مردم جهل زده آوردند که هزاران سر از اسرار شناخته شده و نشده، حتي در عصر ما، را در بر داشت.

از ديدگاه اسلام بيشک نه تنها هيچگونه تعارضي بين علم و دين وجود ندارد بلکه اين دو در طول تاريخ همواره مشوق و مويد يکديگر بودهاند. اين حقيقت را ميتوان از لابه لاي فرمايشات بزرگان دين و از قرآن کريم استخراج نمود. ارائه يک نمونه در اين راستا ما را بسنده است.

«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ [7]؛ خدا مؤمنان از شما را به درجه‏اي و دانشمندان را به درجاتي [عظيم و با ارزش‏] بلند گرداند، و خدا به آنچه انجام مي ‏دهيد، آگاه است.»

در همين راستا رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنهاي ميفرمايند:«در جهان بيني ما علم از دل دين ميجوشد و بهترين مشوق علم، دين است. ديني که ما ميشناسيم، جهانبيني دينياي که ما از قرآن ميگيريم، تصويري که ما از آفرينش و از انسان و از ماوراءالطبيعه و از توحيد و از مشيت الهي و از قضا و قدر داريم، با علم سازگار است، لذا توليدکننده و تشويق کننده علم است. نمونهاش را شما در تاريخ نگاه کنيد، ببينيد حرکت علمي در قرون اوليه اسلام بر اثر تشويق اسلام آن چنان اوج گرفت که تا آن روز دنيا بيسابقه بود.»[8]

در جاي ديگر هم ايشان فرمودند «خودِ علم ارزش است. اين ارزش را کساني ميتوانند به ضد ارزش تبديل کنند که از آن بر عليه منافع بشريت استفاده کنند، اما خودِ دانش يک ارزش است، در اين شک نکنيد. به برکت دانش معرفت خدا هم آسان ميشود.»[9]

بنابراين با الهام از آموزههاي اين دين عزيز و اين رهبر فرزانه،  فرهيختگان جامعه و به خصوص ما دانشگاهيان بايد اولاً خودمان به اين باور برسيم كه «ما ميتوانيم»، ثانياً بايد اين را به همه اقشار جامعه بباورانيم. تا خود به اين باور قلبي نرسيم قادر به باوراندن آن به ديگران نيستيم.

با اين مقدمه (يا بهتر بگويم حرف دل)، لازم است نكاتي را راجع به كتاب حاضر ارائه نمايم.

کتاب حاضر به حق تلاشي مبارک و ميمون در راستاي اهدافي است که در بالا به آنها اشاره شد. سال ها بود که اين حرفها را نادر اساتيد و به ندرت در کلاسها براي دانشجويان ميزدند. دانشجو با مفهوم دانشگاه اسلامي بيگانه بود و همه جا فقط با اسامي غربي برخورد داشت. برخي اساتيد غرب زده هم با به کارگيري اصطلاحات و روشها و حتي لباسهاي غربي، سعي در القاي اين نظر به دانشجو داشتند که «تا غربي نشويم نميتوانيم و نمي شود دانشمند باشيم».

اما اکنون خود را در اين وادي مقدس تنها نمي بينم. بلکه آنچه مي بينم اين است که برادرانم در اين وادي خيلي پيشقدم تر از اين حقير کمترين هستند. کتاب حاضر را نه آخرين قدم بلکه اولين قدم در اين وادي تلقي مي کنم. خوشحالم که همکارانم دست به چنين کار بزرگي زده اند.

در نهايت به دوستان و همکارانم در دانشگاههاي سرتاسر کشور، به زيور طبع آراسته شدن اين گوهر کمياب را تبريک عرض نموده و صميمانه از ايشان مي خواهم مطالب مفيد و ارزشمند اين کتاب را در ارائه دروس مد نظر داشته باشند.....

و آخر دعوانا ان الحمد لله ربالعالمين.

الاحقر الحاج احمد چلداوي

دانشگاه علم و صنعت ايران

 

 

 


[1]. بيانات در ديدار نخبگان جوان - 12/06/1386

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3399.

 

[2]. زمر: 9.

 

[3]. طه: 114.

 

[4]. دانشنامه عقايد اسلامي، ج2، ص262.

 

[5]. حجر: 29.

 

[6]. روم: 30.

 

[7]. مجادله: 11.

 

[8]. ‌‌بيانات در ديدار جمعي از اساتيد دانشگاه‌‌ها - 26/09/1386

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3263

 

[9]. بيانات در ديدار نخبگان جوان دانشگاهي - 1387/06/05

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3685

 

فصل بعد
نقدها و نظرات