تأثیر نوع نگاه و جهانبینی دانشمندان بر اهداف علمی
1401/09/16 15:19فصل قبل
هر رفتاری که از انسان سر میزند ناشی از باور و جهان بینی او است. این قاعده، عام است و شامل تمام رفتارهای انسان میشود؛ چون هیچ فردی، عملی را بدون انگیزه انجام نمیدهد و انگیزهها، نتیجه نگرشها و باورها هستند. یک دانشجو اگر به دانشگاه میرود به دلیل آن است که باور دارد تحصیل علم یک ارزش است یا گرفتن مدرک برای او مفید است. اگر شخصی مال خود را در راه خدا خرج میکند، ناشی از این باور است که آنچه انسان در این دنیا انفاق میکند، در همین دنیا یا دنیای دیگر جبران میشود یا اگر شخصی سرقت میکند، این عمل او ممکن است ناشی از این تفکرباشد که دیگران زیاد دارند و ما باید حق خود را از آنها بگیریم. در فعالیت های علمی هم، چنین است. اگر دانشمندی علم را برای کسب ثروت و مال اندوزی بخواهد، به سراغ فعالیت هایی میرود که سود آور است؛ هرچند برای جامعه انسانی مضر باشد و اگر علم را برای خدمت به بشر بخواهد، به سراغ فعالیت هایی میرود که مشکلی را از بشریت برطرف نماید؛ هرچند برای او سود کمی داشته باشد. همچنین اگر مدرّسی جهان را فقط ماده بداند و بس، هنگامیکه تدریس میکند به نقش خدا توجه ندارد و به عکس اگر مدرّسی معتقد باشد که جهان خالقی دارد، هنگام تدریس به نقش خداوند توجه دارد.
همانگونه که نگاه انسانی و غیرانسانی بر فعالیتهای دانشمندان اثر دارد، دیدگاه الهی و غیر الهی نیز اثرگذار است. اگر نگاه عالِم یک علم، غیر الهی و مادیگرایانه باشد؛ (بهگونهایکه انسان را حیوانی مانند سایر حیوانات و محصول تصادف و تکامل (بدون نقش خداوند) بداند و زندگی را منحصر در زندگانی دنیایی یعنی هر چه بیشتر از آن لذت ببرد، سود برده و اگر لذت نبَرد، از دستش رفته است،) علم خود را در مسیری بهکار میگیرد که بتواند این چند روزه دنیا را بهتر سپری کند. پس آنچه تولید میکند در راستای بندگی بهتر نیست (چرا که بندگی را قبول ندارد) و با فطرت نیز هماهنگی ندارد؛ چون او برای انسانی که از نسل میمون (یا شبیه آن) به وجود آمده است، فطرت قائل نیست؛ درنتیجه اقدامات او فقط در راستای بُعد مادی است.
واقعیت این است که انگیزه های دانشمندان در انجام فعالیت علمی و انتخاب مسئله میتواند ناشی از جهانبینی ایشان باشد. به طور مثال مسئله وحدت نیروهای طبیعت از اهم مسائل فیزیک نظری معاصر است. درباره وحدت دو نیروی ضعیف هستهای و الکترومغناطیسی، سه فیزیکدان نظریهپرداز، عبدالسلام و واینبرگ و گلاشو، جایزه نوبل را به طور مشترک دریافت کردند؛ اما انگیزه آنان از پیگیری مسئله وحدت نیروها، متفاوت بود. از نظر عبدالسلام، وحدت نیروهای طبیعت دلیل بر وحدت تدبیر و درنتیجه وحدت مدبر است و جاذبه این نظریه برای وی، همین نتیجهگیری بوده است. گلاشو ایده وحدت بخشی نیروها را به دلیل مفید واقع شدن آن در عمل میپسندد و واینبرگ آن را به دلیل ساده شدن قضایا دنبال میکند؛ از نظر وی در غیر این صورت، جهان، چیزی جز نقاط پراکنده نخواهد بود.
جهان بینی دانشمندان، در نظریهپردازیهای علمی آنان نیز اثر دارد. برای نمونه هرگاه شواهدی تجربی دال بر تأیید نظریه انفجار بزرگ مطرح میشود، هویل، اختر فیزیکدان برجسته معاصر که از بنیانگذاران نظریه جهان ماندگار در کیهان شناسی است، چون میداند که در نظر گرفتن آغازِ زمان برای جهان، مستلزم وجود خدا است، برای فرار از تسلیم شدن به این نتیجه، به دنبال نظریههای جایگزین و توجیههای دیگر میرود. همین طور هاکینگ، کیهان شناس شهیر انگلیسی، میداند قبول نظریۀ آغاز داشتنِ جهان، مستلزم پذیرش وجود خدا است. برای اینکه به این نتیجه تن در ندهد، میکوشد تا با ترفندهایی نظیر استفاده از زمان موهومی، وجود تکنیکی در خلقت جهان؛ یعنی آغازِ زمانیداشتن جهان را منتفی معرفی کند.
همچنین باورهای دانشمندان در گزینش ملاکهای ارزیابی و نقد نظریات علمی نقش دارد. وقتی دانشمندی به دنبال این است که از میان نظریههای موجود یکی را انتخاب کند، پیشفرضهای قبلی او در انتخابش مؤثر واقع میشود؛ به طور مثال انیشتین پس از ارائه مکانیک کوانتومی و ارائه تعبیر آماری این فرمالیزم، به معارضه با برخی از مهمترین مبانی تعبیری این نظریه پرداخت و از دیدگاه های غیرواقع گرایانه انتقاد کرد و فیزیکدانان کوانتومی را به کوتاهنظری و پرهیز از واقعیت و عقل متهم کرد.