خداوند فاعل حقيقي
1401/09/01 09:17فصل قبل
برخي علوم با مخلوقات خداوند سروکار دارند، مانند رشتههاي پزشکي، جانورشناسي، گياهشناسي و... . بعضي ديگر با مصنوعات ساختهشده به دست بشر، مانند رشتههاي مهندسي برق، مهندسي مکانيک و مهندسي نساجي و... . در هرکدام از اين علوم فاعل بودن خداوند را ميتوان بررسي کرد.
الف- علوم مرتبط با مخلوقات
در علومي که با مخلوقات خداوند سروکار دارند، برهانهاي مختلفي براي اثبات فاعليت خداوند وجود دارد. يکي از اين برهانها، برهان نظم است. نظم به معني چينش حسابشده و هدفدار اشياء در عالم است. نظمي که در مخلوقات عالم وجود دارد، از وجود ناظمي باشعور و حکيم که همان خداوند متعال است، حکايت ميکند. قرآن کريم در آيات مختلفي به اين نظم اشاره کرده و آن را نشانهاي بر وجود خداوند ميداند. در سوره ذاريات آمده است: «وَفِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ* وَ فِي أَنْفُسِکمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛ و روي زمين براي اهل يقين نشانههايي [متقاعدکننده] است و در خود شما، پس مگر نميبينيد؟»
يا در سوره غاشيه خداوند مردم را به توجه به نظم موجود در خلقت شتر، آسمان، زمين و کوهها دعوت ميکند: «أَفَلَا ينْظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ کيفَ خُلِقَتْ* وَإِلَي السَّمَاءِ کيفَ رُفِعَتْ* وَإِلَي الْجِبَالِ کيفَ نُصِبَت[1]؛ آيا به شتر نمينگرند که چگونه آفريده شده* و به آسمان که چگونه برافراشته شده* و به کوهها که چگونه برپا داشته شده».
گرچه برهانهاي عقلي و فلسفي ديگري نيز براي اثبات وجود خداوند وجود دارد؛ اما به نظر ميرسد آسانترين راه خداشناسي همين برهان نظم است؛ بهطوريکه در کتاب «توحيدمفضل»، نيز از همين برهان يعني توجه به شگفتيها و نظم موجود در عالم استفاده شده است. اين کتاب را که امام صادقg به شخصي به نام مفضل تعليم دادهاند، شامل چهار بخش است. شگفتيهاي آفرينش انسان، شگفتيهاي خلقت حيوانات و شگفتيهاي طبيعت، عناوين سه بخش اول اين کتاب است و در بخش پاياني نيز به موضوع مصالح و حکمتهاي وجود ناملايمات و مشکلات در عالَم پرداخته است.
نکتهاي در باب برهان نظم وجود دارد اينکه منکرين وجود خداوند، به نظم موجود در عالم باور دارند، ناظم را نيز به معني نيروي نظمدهنده قبول دارند؛ يعني معتقد به اصل عليت و علت فاعلياند؛ اما تنها فرقي که بين آنها و موحدين وجود دارد اين است که آنها علت غايي را قبول نداشته و قائل به نظم تصادفي هستند. آنها ميگويند اين نظم بهصورت تصادفي در طول ساليان دراز به وجود آمده است. به عبارت ديگر آنها نظم حسابشده و هدفدار را قبول ندارند و به همين دليل وجود ناظمي باشعور و حکيم را انکار ميکنند. در جواب اين گروه بايد گفت که با حساب احتمالات بهراحتي ميتوان اثبات کرد که پديدآمدن چنين نظمي بهصورت تصادفي امکانپذير نيست. به عنوان مثال براي اينکه دست شخصي بهصورت تصادفي و بيهدف به صفحه کليدي با 32 حرف، برخورد کند و يک کلمه بامعني مانند «علي» به وجود آيد احتمالي برابر با دارد.
به اين صورت که احتمال دارد که در دفعه اول حرف «ع» نوشته شود. در مرتبه دوم و سوم نيز هرکدام احتمال دارد که حرف«ل»و «ي» نوشته شود. به عبارت ديگر اگر نوشتن اين کلمه 32768 =3(32)بار تکرار شود، احتمال دارد يکبار کلمه «علي» نوشته شود.
حال براي نوشته شدن تصادفي يک جمله معنادار مانند «بنيآدم اعضاي يکديگرند» با توجه به اينکه از نوزده حرف تشکيل شده است، اگر عمل نوشتن اين جمله1028 × 96/3=19(32)بار تکرار شود احتمال دارد يکبار جمله «بنيآدم اعضاي يکديگرند» نوشته شود. اگر چنين عددي با طول عمر زمين مقايسه شود مشخص ميگردد که عملاً به وجود آمدن چنين جملهاي در طول مدت عمر زمين امکانناپذير است. طول عمر زمين راچهار الي پنج ميليارد سال تخمين زدهاند. اگر اين زمان را به ساعت تبديل کنيم و فرض کنيم در هر ساعت يکبار عمل نوشتن اتفاق بيفتد، تعداد کل تکرارها برابر با 1013×37/4 خواهد شد که اصلاً مقايسهکردني با عدد فوق نيست. (عدد فوق تقريباً 1،000،000،000،000،000 برابر تعداد کل تکرارهاي ممکن است).
مشاهده ميشود به وجود آمدن جملهاي به اين کوچکي بهصورت تصادفي در طول عمر زمين امکانپذير نيست؛ چه برسد به مخلوقات موجود در عالم که بدن آنها از هزاران جزء تشکيل شده و هر جزء ساختمان بسيار پيچيدهاي دارد. اين احتمال به قدري ضعيف است که فرد هويل کيهان شناس بريتانيايي در مثال معروف خود مي گويد: «احتمال شکل گيري حيات روي کره زمين مانند اين است که تندبادي بر يک انبار اوراقي بوزد، و از روي تصادف قراضه هاي داخل انبار را به يک بوئينگ 747 تبديل کند». روشن است که اين احتمال آنقدر بعيد وضعيف است که خود هويل تصريح مي کند: «هيچ چيزي به اندازه اين الحاد مرا نلرزانده است».[2] بنابراين احتمال پديد آمدن موجودات عالم بهصورت تصادفي صفر است.
ب- علوم مرتبط با مصنوعات ساختهشده به دست بشر
در اين علوم توجه به فاعل حقيقي بيشتر محل غفلت است؛ چرا که با مصنوعات ساختهشده به دست بشر (و نه با مخلوقات خداوند) سروکار دارد. درحاليکه در اينجا نيز فاعل حقيقي خداوند متعال است و توجهنکردن به آن با توحيد افعالي سازگار نيست. در اين علوم توجه به فاعل حقيقي را به چند صورت مي توان تبيين و بررسي کرد.
مواد اوليه تمام مصنوعات بشري را خداوند آفريده و در اختيار بشر قرار داده است. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَکمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ؛ او خدايي است که همه آنچه را در زمين وجود دارد، براي شما آفريد»
به عنوان مثال آيا اگر مادهاي به نام سيليکون يا ژرمانيم در طبيعت وجود نداشت، ساخت قطعات نيمههادي (که در مدارات الکترونيکي از آن استفاده ميشود) به شکل کنوني امکانپذير بود؟
تمام اختراعات و اکتشافات بشر مرهون قوانين فيزيکي و برقايي ثابت و همچنين خواصي است که خداوند به اشياء مختلف داده است و اگر چنين قوانين ثابتي وجود نداشت، هيچ اختراعي به ثبت نميرسيد. به عنوان مثال اگر خاصيت جاذبه و دافعه بين قطبهاي مغناطيسي وجود نداشت، هيچ ماشين الکتريکي ساخته نميشد.
شبههاي در اينجا مطرح ميشود و آن اين است که اين خواص، خواص ذاتي مواد است و ربطي به خداوند ندارد. در جواب بايد گفت که چيزي خاصيت ذاتي است که منفک از آن شيء نباشد. مثلاً اينکه مجموع زواياي مثلث 180 درجه است، جزء ذات مثلث است و نميتوان مثلثي را تصور نمود که مجموع زواياي آن غير از اين باشد. يا مثلاً زوج بودن عدد چهارجزء ذات اين عدد است و نميتوان زوجيت را از آن گرفت؛ اما قوانيني که در عالم بين اجزاء مختلف وجود دارد که جزء ذات آنها نيست. مثلاً نيروي جاذبهاي که بين دو جرم يا دو قطب مغناطيسي وجود دارد، جزء ذات آنها نيست و ميتوان تصور نمود که اين نيرو وجود نداشته باشد. ثانياً حتي اگر اين خواص جزء ذات اشياء هم باشد، فاعل حقيقي خداوند است؛ چون همه اين اشياء مخلوق خداوند هستند و خداوند در ذات آنها چنين خواصي را قرار داده است.
خداوند مواد بهکاررفته در مصنوعات بشري را آفريده و خواص معيني را در آن قرار داده است، آنها را تحت کنترل بشر درآورده است. چنانکه خداوند ميفرمايد: «وَ سَخَّرَ لَکمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في ذلِک لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَکَّرُونَ[3]؛ او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوي خودش مسخّر شما ساخته؛ در اين نشانههاي (مهمي) است براي کساني که انديشه ميکنند!»
براي نمونه سرعت موتور DC وابسته به دامنه ولتاژ اِعمالي به آن است و بهراحتي ميتوان با تغيير ولتاژ، سرعت و همچنين جهت چرخش موتور را کنترل نمود و از آن در سيستمهاي کنترلي استفاده کرد. يا مثلاً جريان يک مدار را بهراحتي ميتوان با تغيير مقاومت کنترل نمود. يا فرکانس سيگنال توليدي را با تغيير ظرفيت خازن، تغيير داد. اينها همه مصاديقي از مسخر بودن عالم در دست انسان است که به خواست خداوند، تحقق يافته است.
بشري که توانسته است چنين مصنوعاتي را اختراع کند، خود مخلوق خداوند است و خداوند متعال از يک نطفه بيمقدار موجودي با چنين هوش و استعداد و توانايي خلق کرده است که توانسته چنين اختراعاتي را ابداع نمايد.
خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: «وَاللَّهُ أَخْرَجَکمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکمْ لَاتَعْلَمُونَ شَيئًا وَ جَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکمْ تَشْکُرُونَ[4]؛و خدا شما را از شکم مادرانتان درحاليکه چيزي نميدانستيد، بيرون آورد و براي شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، باشد که سپاسگزاري کنيد.»
بسياري از اختراعات و اکتشافات بشر از الهامات الهي ناشي شده و دانشمندان جهان نيز گاهي به آن اعتراف کردهاند. اين الهامات بهصورت جرقهاي در ذهن ايجاد شده و راه را روشن ميکند. استاد مطهري دراينباره ميفرمايد:
«يکي از انواع مددهاي غيبي، الهامات و اشراقاتي است که احياناً به دانشمندان ميشود و ناگهان دري از علم به روي آنها گشوده ميشود و اکتشافي عظيم رخ ميدهد. آنچه معمولاً ما از راههاي حصول علم ميشناسيم دوتاست: يکي تجربه و مشاهده عيني، ديگر قياس و استدلال.»[5]
بشر از راه مطالعه و مشاهده عيني طبيعت با رموز و اسرار طبيعت آشنا ميشود، يا در اثر قوّة استدلال و قياس نتيجهاي را پيشبيني و استنتاج ميکند. اينگونه موفقيتها عادي بوده و لازمة قطعي و جبري مقدماتي است که بشر عملاً به کار برده است. گو اينکه از يک نظر دقيق فلسفي، در همينها نيز يک منشأ الهامي وجود دارد؛ ولي اين نظر از افق بحث ما خارج است.
ولي آيا همه معلوماتي که در طول تاريخ براي بشر حاصل شده است، از يکي از اين دو راه بوده است و لاغير؟ يا راه سومي هم وجود دارد؟ به عقيده بسياري از دانشمندان راه سومي هم هست. شايد اغلب اکتشافات بزرگ بهصورت بارقهاي بوده که ناگهان در روح و مغز دانشمند جهيده و ذهن او را روشن کرده است.
ابنسينا معتقد است برخي انسانها بدون آنکه با معلمي در تماس باشند، جرقهاي در ذهن آنها پديدار ميشود. او در آخر دانشنامه علايي ميگويد: من افرادي را ميشناسم (که در جاي ديگر معلوم ميشود که منظور خودش است) که اساساً حالتشان اين است که بدون اينکه احتياج به مطالعه زياد داشته باشند مطالب در ذهنشان ميآيد. اول مطلب در ذهنشان ميآيد، بعد که به کتابها مراجعه ميکنند، ميبينند آنچه در کتابها است قبلاً در ذهن آنها آمده است؛ بهطوريکه در هجدهسالگي از تمام علوم و فنون عصر خويش آگاه هستند. و در جاي ديگر ميگويد که من تا هجدهسالگي هرچه ميخواستم ياد بگيرم، ياد گرفتهام. دربارة نبوت هم ميگويد پيامبر کسي است که همين الهامات به ذهنش ميآيد، منتها با شدت بيشتر و اگر الهاماتي که به ذهن افراد عادي خطور ميکند مانند نور يک چراغ 25 شمعي يا 100 شمعي باشد، الهاماتي که به پيامبر ميشود مانند نور خورشيد است.
غزالي در کتاب «المنقذ من الضّلال» مدّعي ميشود که بسياري از معلومات بشر که درباره احتياجات زندگياش، ابتدا بهصورت الهام صورت گرفته است. بشر يک سلسله اطّلاعات دربارة دواها و علاجها و نجوم دارد که تصور نميرود از طريق تجربه توانسته باشد آنها را به دست آورد. فقط بايد گفت لطف الهي از طريق الهام، بشر را هدايت کرده است.
خواجهنصيرالدين طوسي نيز آنجا که درباره احتياج به وحي و نبوّت بحث ميکند، مدّعي ميشود برخي صنايع را بشر از طريق الهام آموخته است. مولوي همين معني و مضمون را به نظم آورده است آنجا که ميگويد:[6]
اين نجوم و طب، وحي انبياست |
عقل و حس را سوي بيسو ره کجاست |
عقل جزوي عقل استخراج نيست |
جز پذيراي فن و محتاج نيست |
جمله حِرفَتها يقين از وحي بود |
اوّل او، ليک عقل آن را فزود |
ممکن است بسياري از افراد گمان کنند که اين سخن که برخي از دانشها از طريق الهام به بشر القاء ميشود، امروز کهنه شده است و طرفداراني ندارد. در جهان امروز مبدأ و منشأ دانش را صرفاً حواس ظاهري بهوسيله مشاهده عيني و تکرار مشاهده و تجربه ميدانند و بهجز آن به چيزي معتقد نيستند؛ ولي اينطور نيست. امروز جمع بسياري از دانشمندان، فرضيّههاي زيادي را نوعي الهام به دانشمند تلقّي ميکنند. الکسيس کارل (که يکي از طرفداران نظريه اشراق و الهام است) در کتاب انسان موجود ناشناخته ميگويد:
«بهيقين اکتشافات علمي تنها محصول و اثر فکر آدمي نيست. نوابغ علاوه بر نيروي مطالعه و درک قضايا، از خصايص ديگري چون اشراق (الهام) و تصوّر خلاقه برخوردارند، بهوسيله اشراق چيزهايي را که بر ديگران پوشيده است، مييابند و روابط مجهول بين قضايايي که ظاهراً باهم ارتباطي ندارند را ميبينند و وجود گنجينههاي مجهول را به فراست درمييابند و بدون دليل و تحليل، آنچه را دانستنش اهميت دارد، ميدانند.»
الکسيس کارل عدّهاي از دانشمندان رياضي را نام ميبرد و مدّعي ميشود که اينها منطقي هستند؛ يعني معلومات خويش را منحصراً از طريق کسب و استنتاج منطقي به دست آوردهاند. او عدّهاي از رياضيدانان را نام ميبرد و مدّعي ميشود که اينها اشراقي و الهامي هستند. دانشمندان ديگر نيز اين نظر را تأييد کردهاند. يکي از دانشمندان رياضيدان فرانسوي به نام «ژاک هاداما» در مقالهاي با عنوان «نقش شعور باطن در تجسّسات علمي» مينويسد:
«وقتي ما به شرايط اکتشافات و اختراعات ميانديشيم، محال است بتوانيم اثر ادراکات ناگهاني دروني را ناديده بگيريم. هر دانشمند و محققي کموبيش اين احساس را کرده است که زندگي و مطالب علمي او از يک رشته فعاليتهاي متناوب که در عدّهاي از آنها اراده و شعور وي مؤثر بوده و بقيّه حاصل يک سلسله الهامات دروني است، تشکيل شده است.»[7]
اين مطالب نشان ميدهد بدون الهامات الهي، کشف علوم مختلف، به اين گستردگي، امکانپذير نبود[8]. البته بايد دانست که اين الهامات مختص افراد مؤمن و مسلمان نيست و خداوند به هرکس که در اين مسير قرار بگيرد و تلاش کند (چه با نيت مادي و دنيايي و چه با نيت معنوي و الهي) عنايت کرده و علوم مختلف را الهام مينمايد. چنانکه در سوره اسراء ميفرمايد:
«کلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّک وَ مَا کانَ عَطَاءُ رَبِّک مَحْظُورًا[9]؛ هر دو [دسته] اينان و آنان را از عطاي پروردگارت مدد ميبخشيم و عطاي پروردگارت [از کسي] منع نشده است.»
[1]. غاشيه: 17-19.
[2]. فيزيکدانان و مسئله خداباوري، ص44.
[3]. جاثيه: 13.
[4]. نحل: 78.
[5]. مجموعه آثار، ج3، ص351.
[6]. مثنويمعنوي، دفتر چهارم، ابيات1295تا1298.
[7]. براي مطالعه بيشتر مراجعه شود به کتاب توحيد، تأليف استاد مطهري، صفحه 123 تا 132.
[8]. گاهي نمونههايي از اين راهنمايي الهي از الهام نيز بالاتر است. در داستان کشتي نوح، خداوند خطاب به حضرت نوح ميفرمايد: «فَأَوْحَينا إِلَيهِ أَن ِاصْنَع ِالْفُلْک بِأَعْينِنا و َوَحْينا؛ما به نوح وحي کرديم که کشتي را در حضور ما و مطابق وحي ما بساز». در ضمن اين الهامات الهي مختص انسان نبوده و درباره حيوانات نيز وجود دارد. چنانکه خداوند در قرآن کريم درباره نحوه لانهسازي زنبورعسل در آيه 68 سوره نحل ميفرمايد ما به زنبور وحي کرديم که چگونه لانه بسازد. «وَأَوْحَي رَبُّکَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ و َمِمَّا يَعْرِشُونَ»؛.«و پروردگار تو به زنبورعسل وحي [=الهام غريزي] کرد که از پارهاي کوهها و از برخي درختان و ازآنچه داربست [و چفته سازي] ميکنند خانههايي براي خود درست کن.».
[9]. اسراء: 20.