پيشگفتار

1401/10/25 14:16
فصل قبل

 

کتاب حاضر حاصل بيش از 110 جلسه بحث و تبادلنظر اساتيد و صاحبنظران حوزه و دانشگاه و يکي از مجموعه کتابهاي طرح تدريس با جهتگيري الهي- فرهنگي است. اين کتاب براي آن دسته از استادان دانشگاه نوشته شده است که معتقدند معلّم و مدرّس علاوه بر نقش آموزشي و مقدم بر آن نقش تربيتي نيز دارد. استاد ميتواند نقش تربيتي خود را به دو شکل رفتاري و گفتاري ايفا کند.

 به نظر ميرسد تدريس با جهتگيري الهي- فرهنگي يکي از بهترين روشها براي ايفاي نقش تربيتي استاد به شکل گفتاري آن است. در اين روش آموزش دروس تخصصي به فراگيران (دانشجويان) بايد بهگونهاي باشد که فراگير به خداشناسي، دينداري و خودباوري نزديکتر شود. به ديگر سخن جهتگيري الهي در تدريس به معني آموزش و فراگيري دانش براي رضاي خدا و خدمت به جامعه هست.

علمآموزي و بيان حقايق هستي براي شناساندن بيشتر خدا باشد و جهان بهعنوان آيت و نشانه خدا مطالعه ميشود.

در توضيح و تبيين پديدههاي هستي به نقش خدا بهعنوان «فاعل حقيقي» توجه ميشود.

علم بهگونهاي آموزش داده ميشود که موجب خودشناسي و خودباوري شود.

دانشجو بهگونهاي تربيت ميشود که دانش خود را براي خدمت به بشر و آرامش و آسايش و تعالي او به کار گيرد.

آموزش علم همراه بااخلاق الهي و تربيت اسلامي باشد.

در يککلام جهتگيري الهي در تدريس به معني آموزش و فراگيري دانش بهمنظور تحقق شناخت خدا و توجه به او، کاربرد صحيح علم، همراهي علم با اخلاق و خودباوري و استقلال جامعه اسلامي هست.

ضرورت تدريس با جهتگيري الهي– فرهنگي اين است که دانشجويان، علم و ايمان را همزمان کسب نمايند و دانشآموختگان دانشگاه نسبت به زمان ورود به دانشگاه مؤمنتر و متدينتر فارغالتحصيل شوند، بنابراين تدريس با جهتگيري الهي- فرهنگي يکي از ضروريترين اقدامات است. حضرت امام خميني(قدس سره) درباره جهتدار شدن علم خطاب به دانشگاهيان فرمودند: «بايد بشر به فکر اين باشد که به چيزهايي که براي تربيت و آموزش و تعليم انسان است، جهت بدهد. چنانچه به دانشگاهها جهت داده نشود، همان دانشگاههايي ميشود که در بين بشر [امروز] هست و از همان دانشگاهها قواي مخرّبه بيرون ميآيد؛ و اگر جهت به آن داده بشود، دانشگاهها کاري ميکنند که مسلسلها نميتواند بکنند. خدمتي ميتوانند به بشر بکنند که هيچکس ديگر نميتواند اينقدر خدمت بکند. عمده آن جهتي است که طرف آن جهت رفته ميشود؛ و قرآن اين را فرموده است: «إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذي خَلَقَ» قرائت کن نه قرائت مطلق. بياموز، نه آموزش مطلق. علم تحصيل کن، نه علم مطلق و تحصيل مطلق؛ علم جهتدار، آموزش جهتدار. جهت، اسم رب است، توجه به خداست، براي خدا و براي خلق خدا. قلمها اگر در دنيا براي خدا و براي خلق خدا به کار بيفتند مسلسلها کنار ميرود و اگر براي خدا و براي خلق خدا نباشد، مسلسل ساز ميشود. ابزار کوبندهي انسان با دست قلمدارها و دست علمايي که در دانشگاهها هستند، وجود پيداکرده است. و همهي ترقيات بشر هم با دست علما و بيان و قلم علما وجود پيداکرده است. کوشش کنيد در اين آموزشي که به مردم ميدهيد جهتدار باشد.[1]»

با توصيه و بخشنامه و نمازخانه ساختن و تأكيد بر ظواهر شرعي نمي‏توان دانشگاهها را اسلامي كرد، هرچند ممكن است فضاي غالب و جوّ حاكم بر آن اسلامي شود و دانشجويان متديّني از دانشگاه فراغت يابند. اما بايد عنايت كرد كه دانش اسلامي است كه مركز يادگيري خود به نام دانشگاه را اسلامي خواهد كرد نه عكس آن.[2]

دانشگاه اسلامي آن نيست که تنها تعدادي برنامه ديني بيرون از سرفصلهاي رايج و مصوب، در آن اجرا شود، بلکه دانشگاهِ اسلامي آن است که کلاسهاي درس – که متن اصلي و برنامه محوري دانشگاه به شمار ميآيند – علاوه بر بعد علمي، کلاس خداشناسي و تربيت الهي نيز باشند.

براي آنکه اين موضوع بهتر تبيين شود طرح اين پرسش که برنامه دانشگاه چيست؟ و فوقبرنامه آن کدام است بسيار مفيد بلکه ضروري است.

بيشک، برنامه دانشگاه دو رکن اساسي دارد، آموزش و پژوهش. منظور از آموزش دروسي است که در کلاسها تدريس ميشود و همه دانشجويان را بدون استثنا شامل ميشود. نمود بارز پژوهش نيز تحقيقات، پاياننامهها و مقالههاي استادان و دانشجويان است. در عمل آموزش، بخش بسيار بيشتري از فعاليت دانشگاه را به خود اختصاص ميدهد. اموري مانند: مسابقات فرهنگي و ورزشي، سخنرانيهاي مذهبي، اردوها و امثال آن «فوقبرنامه» به شمار ميآيند. طبيعي است که در مقايسه با برنامههاي آموزشي دانشگاه، فوقبرنامه تعداد کمتري را پوشش ميدهد (هم درصد بسيار کمتري از دانشجويان شرکت ميکنند و هم تعداد فوقبرنامههايي که يک دانشجو شرکت ميکند در مقايسه با درسهايي که طي چندين واحد در هر نيمسال شرکت ميکند بسيار ناچيز است). پس براي اسلاميشدن دانشگاه بايد تمرکز بر روي برنامههاي آموزشي دانشگاه باشد نه فوقبرنامهها، يعني بايد به دنبال آن باشيم آنچه در دانشگاه آموزش داده ميشود و کلاسهايي که برگزار ميشود، جهت الهي داشته باشد.

 تا زماني که کلاسهاي درس جهت الهي نداشته باشد، تمام فعاليتهاي ديني و اقدامات فرهنگي و آموزشهاي اسلامي (دروس معارف) تأثير لازم را نخواهد داشت.

حضرت امام خميني(رحمة الله عليه) در اين رابطه ميفرمايند: «آنکه اسلام ميخواهد و آن مقصدي که اسلام دارد، اين است که تمام علوم، (چه علوم طبيعي باشد و چه علوم غيرطبيعي باشد) تمام اينها مهار بشود به علوم الهي و برگشت به توحيد بکند و هر علمي جنبه الوهيت در آن باشد؛ يعني انسان طبيعت را که ميبيند خدا را در آن ببيند، ماده را که ميبيند خدا را در آن ببيند، ساير موجودات را که مشاهده بکند خدا را در آن ببيند. اسلام براي آن آمده است که تمام موجودات طبيعي به الهيت و تمام علوم طبيعي به علم الهي برگردد»[3]

چند برنامه فرهنگي و ديني، در مقابل انبوهي، از دروسي که احتمالاً از جهتگيري الهي بيبهرهاند، تأثيرگذار نيست يا اگر تأثيرگذار باشد، تأثير آن پس از مدت اندکي از بين ميرود. با توجه به آنکه در مقطع کارشناسي يک دانشجو حدود 140 واحد درسي را ميگذراند و براي هر دو واحد، در شانزده جلسه کلاس شرکت مينمايد، درنتيجه يک دانشجوي مقطع کارشناسي بايد در هشت نيمسال يا بيشتر، حداقل در 1000 جلسه کلاس درس شرکت کند. اگر آموزش اين دروس با جهتگيري الهي– فرهنگي همراه شود مسلماً تأثير شگرفي بر باورهاي ديني دانشجويان خواهد گذاشت. در ضمن گاهي بيان مطالب ديني از زبان استاد درس تخصصي تأثير بيشتري دارد و در اعماق ذهن مخاطب جاي ميگيرد از اين رو لازم است استادان محترم از اين قابليت خود براي خدمت به دين و اخلاق استفاده نمايند.

براي آنکه استادان بتوانند دروس خود را با جهتگيري الهي– فرهنگي ارائه کنند، بايد در اين زمينه انگيزه و امکانات لازم را فراهم آورد تا استادان به اين امر تمايل بيشتري نشان دهند. راهکاري که بهطور مشخص در اين زمينه اتخاذ شد «تدوين کتاب جهتگيري الهي– فرهنگي در تدريس» بود تا استاد در طولترم، هرازچندگاه، قبل از تدريس به کتاب مراجعه کند و آمادگي لازم را براي ارائه درس با جهتگيري الهي– فرهنگي پيدا کند. به اين منظور گروهي از استادان گرايشهاي مختلف رشته مهندسي معدن در مدت دو سال و نيم  با برگزاري جلسات متعدد کتاب حاضر را تدوين نمودهاند.

 همانگونه که پيداست مخاطب اين کتاب، مدرسان هستند نه دانشجويان و اين کتاب، کتابِ درسي نيست بلکه حاوي رهنمودهايي براي استادان معتقد و مقيد به تدريس با جهتگيري الهي هست.

ناگفته نماند بسيارند استاداني که با توجه به سليقه و تشخيص خود و با رعايت اصول علمي و ديني، با جهتگيري الهي– فرهنگي تدريس ميکنند اما براي تسهيل کار آنان و ديگر علاقهمندان، کتاب حاضر آماده شد تا استاداني که معتقد به تدريس با جهتگيري الهي– فرهنگي هستند در صورت تمايل از مطالب آن استفاده نمايند.

اين کتاب در هفت فصل تدوين شده است که هر فصل بخشي از اهداف موردنظر را تأمين ميکند. قبل از آنکه هر بخش جداگانه توضيح داده شود، ذکر اين نکته ضروري است که تدريس با جهت الهي نهتنها خللي در تدريس مطابق با سرفصلهاي مصوب ايجاد نميکند بلکه با ذکر پيوند و گريزهاي مرتبط موجب ميشود مطلب درسي براي دانشجويان روشنتر شده و بهتر در ذهن آنها جاي بگيرد.

 اصولاً ويژگي مهم اين طرح آن است که استاد مطالب علمي خود را طبق روال معمول، آموزش ميدهد، درعينحال قضاياي علمي را در يک فضاي خداباور (مثلاً همراه با آيه، حديث مرتبط يا گريزهايي که به علم و حکمت خداوند و نظم عالم هستي و امثال آن اشاره ميکند) مطرح ميکند.

فصل اول با نام «تدريس با توجه به فاعل حقيقي» سعي دارد تا به استاد در تغيير نگاه دانشجو کمک کند. تقويت نگاه الهي و گشودن پنجرهاي نو از تفکر. آنچه در اين فصل بيان ميشود يا ازجمله مفاهيمي است که ناديده گرفتن آنها موجب شکلگيري ابهام در ذهن دانشجو شده يا جزء اموري است که بديهي فرض شده، لذا از بيان آنها غفلت ميشود و يا کنکاشي است در لايههاي عميقتر گزارههاي علمي براي پرورش تفکر انتقادي در دانشجويان.

اين فصل ضرورت و شيوههاي توجه دادن به فاعل حقيقي را که همان خداوند متعال است بيان ميکند تا استاد با استفاده از شيوههاي پيشنهادي و روشهايي که خود انتخاب ميکند در زمان تدريس، اين مهم را محقق سازد.

فصل دوم تحت عنوان «تدريس با گريزها و پيوندهاي الهي فرهنگي» پرحجمترين فصل کتاب است و هدف از آن کمک به استاد است تا در خلال مباحث درسي و بهتناسب، مطالب ديني و فرهنگي تأثيرگذار را در کلاس درس مطرح نمايد. در اين فصل، مطالبي از دروس تخصصي رشته معدن انتخابشده و بعد از بيان مطلب درسي بهصورت کوتاه، نکته ديني يا فرهنگي (که متناسب آن باشد) ذکرشده است.

در فصل سوم تحت عنوان «تدريس با خودباوري» کوشش شده است با ذکر نمونههايي از خودباوري که مرتبط با اين رشته است به استاد کمک شود تا روحيه خودباوري را در دانشجو تقويت نمايد.

فصل چهارم با نام «معرفي آثار افراد خداباور» يک فصل فرعي است و هدف آن توجه بيشتر به تأليفات افراد خداباور است.

فصل پنجم با نام«معرفي حلقههاي مفقوده» برخي از ضعفهايي که مستقيم يا غيرمستقيم خودباوري را تحتالشعاع قرار ميدهد، جهت مطالعه اساتيد ذکر شده است.

فصل ششم تحت عنوان «تاريخ علم معدن در اسلام و ايران» يادآوري ميکند که ايرانيان و مسلمانان نيز در پيدايش و گسترش علم معدن سهم داشتهاند. بيان اين موضوع نقش مهمي در ايجاد روحيه خودباوري در دانشجويان دارد.

 فصل هفتم تحت عنوان «تعريف و بازتعريف» نيز با هدف کمک به استاد در تقويت نگاه خداباورانه دانشجو تنظيم و تدوين شده است. تغيير، از نگاه رايج به نگاه الهي؛ البته نسبت به اهداف و کاربرد علم معدن.

مؤلفان اميد دارند اين اثر که محصول کار جمعي دانشآموختگان رشته معدن و حوزه علميه هست زمينهساز بسط بيشتر پيوندهاي الهي- فرهنگي دروس اين رشته و باعث ارتقاي کيفيت و جذابيت تدريس آن شود. مسلماً رهنمودهاي خوانندگان محترم ميتواند به غناي علمي کتاب بيفزايد.

خواهشمند است نظرات، پيشنهادها و انتقادات خود را از طريق سايت «ويکي الهي»[4] در اختيار ما قرار دهيد.

 


[1]. صحيفه امام، ج13، ص449.

 

[2]. منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، ص139.

 

[3]. صحيفه نور، ج 8، ص 435.

 

[4]. Wikielahi.ir.

 

فصل بعد
نقدها و نظرات