شيوه‌هاي توجه دادن به فاعل حقيقي

1401/10/25 14:35
فصل قبل

 

در خصوص شيوههاي توجه دادن دانشجويان به فاعل حقيقي توسط استاد در کلاس درس روشهاي مختلفي وجود دارد که استاد بنا بر صلاحديد و سليقه‌‌‌‌‌‌‌ي خود ميتواند يکي از آنها را انتخاب نمايد. برخي از اين روشها در ادامه آمده است.

توجه به الهي بودن علوم

يکي از دلايلي که در دروس دانشگاهي به فاعل حقيقي توجه نميشود اين است که تصور ميشود اين علوم مادي بوده و ارتباطي به خداوند ندارد؛ درصورتيکه چنين نيست و اين دروس نيز همانند دروس ديني الهي هستند؛ چراکه اين علوم به بررسي مخلوقات خداوند، خواص مواد و قوانين حاکم بر عالم ميپردازند که همگي را خداوند وضع کرده است. بهعبارتديگر اين علوم به تفسير فعل الهي ميپردازند لذا اين علوم الهي هستند و پرداختن به آن عبادت محسوب ميشود. در حديثي از امام رضا g آمده است:«عبادت به زيادى نماز و روزه نيست، بلکه عبادت به انديشه نمودن در كار خداوند است[1]». همچنين از اميرالمؤمنين علي g منقول است که: «هيچ عبادتى همانند تفکر در آفريدههاي خداوند نيست[2]».

از منظر آيتالله جوادي آملي، علم را نميتوان به اسلامي و غيراسلامي قسمت کرد. لذا فيزيک، برق يا طب به اسلامي و غيراسلامي قسمت نميشوند. بلکه علم اگر علم باشد و نه وهم و خيال و فرضيه محض، هرگز غيراسلامي نميشود. علمي که اوراق کتاب تکوين الهي را ورق ميزند و پرده از اسرار و رموز آن برمي‏دارد اسلامي و ديني است و معنا ندارد که آن را به ديني و غيرديني و اسلامي و غيراسلامي تقسيم کنيم. اگر تفسير قول خدا، علم اسلامي را به دست ميدهد، تفسير فعل خدا نيز علمي را به دست ميدهد که اسلامي محسوب ميشود؛ بنابراين علم الحادي وجود ندارد هرچند ممکن است عالِم ملحد وجود داشته باشد[3]. گاليله نيز بر همين باور است و ميگويد «خداوند هم نگارنده کتاب تکوين است و هم مؤلف کتاب تشريع[4]».بنابراين علوم دانشگاهي غيرالهي نبوده و استاد درس بايد همواره دانشجويان را به اين نکته توجه دهد. بهتر است که توجه دادن دانشجو به اين موضوع در اولين جلسه درس صورت گرفته و چنين بينشي به دانشجويان داده شود.

 

بيان اذکار مناسب به هنگام تدريس

مطالب علمي گاهي چنان شگفتيساز است که ناخودآگاه انسان را به تعجب واميدارد؛ در هنگام طرح اينگونه مطالب استاد ميتواند با گفتن کلماتي مانند سبحانالله و يا اللَّهُ أَکْبَرُ دانشجويان را متوجه خالق بزرگ هستي نمايد. بيان چنين کلماتي نهتنها دلها را متوجه خداوند ميکند بلکه فضاي کلاس را تغيير داده و آن را مستعد مطرح کردن مطالب ديني مينمايد. در حديث معروفي از پيامبر اکرمa ذکرهاي مناسبي که لازم است انسان در مواجهه با اتفاقات و يا پديدههاي مختلف بگويد آمده است. اين حديث به شرح زير است:

مهيا کردم براى هر هراسى «لااله الا الله» را و براى هر غم و اندوهي «ماشاءالله» را، و براى هر نعمتى «الحمدالله» را، و براى هر راحتى «شکراً لله» را، و براى هر شگفتى «سبحانالله» را، و براى هر گناهى «استغفر لله» را و براى هر مصيبتي «انا لله و انا اليه راجعون» را، و براى هر تنگي «حسبى الله» را و براى هر قضا و قدر«توکلتعليالله» را، و براى هر دشمن «اعتصمت بالله» را و براى هر طاعت و معصيت «لا حول‏ و لا قوّة الاّ بالله العلى العظيم» را.[5]

بر طبق اين حديث پسنديده است که انسان به هنگام ديدن نعمتهاي خداوند الحمدالله و به هنگام ديدن عجايب خلقت سبحانالله بگويد.

ذکر نعمتها و الطاف الهي

ذکر نعمتها و الطاف الهي به هنگام بيان مطالب درسي يکي ديگر از روشهاي توجه دادن به فاعل حقيقي است. در قرآن کريم نيز از اين شيوه بسيار استفاده شده است؛ بهعنوانمثال در سوره قصص آمده است: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى ‏يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُاللَّهِ يَأْتيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فيهِ أَفَلاتُبْصِرُونَ؛[6] بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند، كدام معبود غير از خداست كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى‏بينيد؟!». در مطالب درسي نيز به هنگام بحث پيرامون قوانين دقيق و مدبّرانه موجود در عالم بهراحتي ميتوان نعمتهايي که در اين قوانين نهفته است را بيان نمود. بهعنوانمثال:

اگر کانسارسازي در نظام خلقت اتفاق نميافتاد امکان بهرهبرداري از ذخاير زمين وجود نداشت.

اگر در بين سنگها تخلخل و نفوذپذيري وجود نداشت امکان تشکيل سفرههاي آب زيرزميني و خاک وجود نداشت.

اگر خداوند در خواص مغناطيسي کانيهاي مختلف تفاوت قرار نداده بود امکان جدايش آنها در مرحله فرآوري به روش مغناطيسي وجود نداشت.

ذکر فاعليت خداوند در گزارههاي علمي

يکي ديگر از روشهاي توجه دادن به فاعل حقيقي آن است که در گزارههاي علمي بهجاي اينکه گزارهها بهصورت مجهول بيان گردد بهصورت معلوم بيان شده و به خدا نسبت داده شود.

البته تذکر اين نکته لازم است که بايد از ناشي گري ادبي پرهيز کرد چرا که گاهي استعمال فعل مجهول مناسبتر است و مهم سياق کلام و تلقي نهايي مخاطب به معناي توحيد افعالي است. نميشود در هر جايي و يا به مقدار زياد تصريح به فاعليت حقتعالي کرد بلکه ميبايست در بستر و زمينهاي سخن گفته شود که اين فاعليت موردتوجه و پيشفرض باشد از اين رو لازم نيست ادبيات تصنعي به کار بريم. خروج از روال عادي خطر حساسيت بيمورد مخاطب را به دنبال دارد. در کلمات انبيا الهي نيز توجه به فاعل حقيقي به نحوي ظريف گنجانده شده است. اما با اين همه لازم است گاهي در اثناي سخن به فاعليت خداوند تصريح شود تا درس جهت الهي به خود بگيرد.

 

بهعنوانمثال:

بهجاي جمله «تفاوت در خواص نوري و بلوري کانيهاي مختلف امکان شناخت آنها را فراهم کرده است» گفته شود «خداوند عالم با قرار دادن اختلاف در خواص نوري و بلوري کانيها امکان شناخت آنها را براي ما فراهم کرده است.»

بهجاي جمله «بشر توانسته است با استخراج فلز از پوستهي زمين در جهت رفاه خود تلاش نمايد»؛ گفته شود «خداوند به بشر استعدادي داده که توانسته است جهت رفاه خود فلز را از پوسته زمين استخراج نمايد».

تدريس با مباني الهي

يکي ديگر از دلايل عدم توجه به فاعل حقيقي وجود برخي پيشفرضهاي غيرالهي در علوم جديد است. پيشفرض درواقع بخشهاي نامرئي و ناپيداي علم است که در شکلگيري محتواي علم و رشد رشته علمي يا در بيان گزارههاي علمي مؤثر است.

مباني، اصولي هستند که دانشمندان آن رشته آن را پذيرفته و فرضيههاي خود را بر پايه آن اصول شکل ميدهند و يافتههاي علمي خود را با آن اصول تفسير ميکنند. اين عمل گاهي آگاهانه است و گاهي ناآگاهانه. يا به عبارتي مباني گاهي آشکار است و گاهي پنهان، که ما در اينجا به مباني پنهان پيشفرض ميگوييم. پيشفرضها بخشهاي نامرئي و ناپيداي سخنان و تفسيرها و توضيحات دانشمندان يکرشته علمي است.

 در ادامه به بررسي برخي از پيشفرضهاي مرتبط با رشته معدن پرداخته ميشود.

خاصيت اشياء

آيا خواص مواد جزء ذات آنها است؟ در نگاه الهي و غيرالهي، سخن از خاصيت اشياء است. اما اينکه اين خاصيت از کجا نشأت گرفته است، مورد اختلاف خداباوران و منکران خدا است. منکران مدعياند اين خواص، ذاتي اشياء است و نياز به علت ندارد اما خداباوران معتقدند خواه خواص اشياء ذاتي باشد يا نباشد، توسط خداوند در آنها قرار دادهشده است[7].در توحيد افعالي خواص در اشياء وجود دارد اما «بإذنِ الله». آتش نميسوزاند مگر به اذن خدا و اين است حقيقت «لاحول و لا قوه الا بالله». به همين خاطر است که در بعضي موارد مانند داستان حضرت ابراهيم آتش خاصيت سوزانندگي خود را از دست ميدهد و يا چاقو خاصيت برندگي خود را ازدستداده و گلوي اسماعيل را نميبُرد. يک مدرّس بايد در عرصه علم، دانشجو را به اين معرفت برساند که همهچيز را مستند به اراده حقّ بداند «لامؤثّر فى الوجود الّا اللّه»[8].

ابزار شناخت

يکي ديگر از پيشفرضهاي غيرالهي اين است که علوم مختلف، تنها محصول حس و تجربه انسان است و ابزار شناخت انسان به اين دو محدود ميشود. درصورتيکه در نگاه توحيدي علاوه بر حس و تجربه، عقل، وحي و شهود (الهام) نيز جزء ابزارهاي شناخت انسان محسوب ميشود. حسّ و تجربه ابتدايي‏ترين مراحل شناخت محسوب مي‏شود، عقل و برهانِ عقلي مراتب ميانه و متوسط سلسله معرفت بهحساب مي‏آيد و از آن برتر، معرفت شهودي و شناخت عرفاني است که به معرفتِ وَحْيانيِ انسانِ كاملِ معصوم، منتهي ميگردد. چنين معرفتي، سلطان همه شناختها و مَلَكه تمام معرفت‏ها است.

اگر بپذيريم که علاوه بر حس و تجربه، عقل و وحي نيز منابع شناختي هستند در اين صورت همانگونه که نتايج آزمايش براي ما معتبر است استدلال قطعيِ عقلي يا آيات قرآن و سنت قطعي نيز براي ما معتبر است. درنتيجه اگر آيه يا حديث معتبري مطلبي را درزمينه علمي موردنظر ما مطرح کرد، پذيرش آن نياز به تائيد حسي و تجربي ندارد.

در نگرش الهي، علم صرفاً بامطالعه حاصل نمي‌‌شود، بلکه علاوه بر تلاش علمي صفاي باطن و عنايت خداوند نيز مؤثر است. معروف است که دانشمند بزرگ ابوعلي سينا هرگاه به مشکل علمي برميخورد به مسجد جامع ميرفت و دو رکعت نماز ميگزارد و آن مشکل برطرف ميشد. اين عمل ابوعلي سينا نشان ميدهد پيشفرض او درزمينهٔ ابزار شناخت تنها حس و تجربه نبود و الهام و عنايت خداوند را هم لازم ميدانست.

بسياري از اختراعات و اکتشافات بشر از الهامات الهي ناشي شده و دانشمندان جهان نيز گاهي به آن اعتراف کردهاند. اين الهامات بهصورت جرقهاي در ذهن ايجاد شده و راه را روشن ميکند.

  استاد مطهري دراينباره ميفرمايد:

«يكي از انواع مددهاي غيبي، الهامات و اشراقاتي است كه احياناً به دانشمندان ميشود و ناگهان دري از علم به روي آنها گشوده ميشود و اكتشافي عظيم رخ ميدهد. آنچه معمولاً ما از راههاي حصول علم ميشناسيم دوتاست: يكي تجربه و مشاهده عيني، ديگري قياس و استدلال. بشر از راه مطالعه و مشاهده عيني طبيعت با رموز و اسرار طبيعت آشنا ميشود، يا در اثر قوّهي استدلال و قياس نتيجهاي را پيشبيني و استنتاج ميكند. اينگونه موفقيتها عادي بوده و لازمهي قطعي و جبري مقدماتي است كه بشر عملاً به كار برده است. گو اينكه از يك نظر دقيق فلسفي در همين موارد نيز يك منشأ الهامي وجود دارد ولي اين نظر از افق بحث ما خارج است.»

ولي آيا همه معلوماتي كه در طول تاريخ براي بشر حاصل شده است، از يكي از اين دو راه بوده است و ديگر هيچ؟ يا راه سومي هم وجود دارد؟ به عقيده بسياري از دانشمندان راه سومي هم هست. شايد بيشتر اكتشافات بزرگ بهصورت بارقهاي بوده كه ناگهان در روح و مغز دانشمند جهيده و ذهن او را روشن كرده است.

ابنسينا معتقد است برخي انسانها بدون آنکه با معلمي در تماس باشند جرقهاي در ذهن آنها پديدار ميشود. او در آخر دانشنامه علايي ميگويد من افرادي را ميشناسم (که در جاي ديگر معلوم ميشود که منظور خودش است) که اساساً حالتشان اين است که بدون اينکه احتياج به مطالعه زياد داشته باشند مطالب در ذهنشان ميآيد. اول مطلب در ذهنشان ميآيد بعد که به کتابها مراجعه ميکنند ميبينند آنچه در کتابهاست قبلاً در ذهن آنها آمده است بهطوريکه در هيجده سالگي از تمام علوم و فنون عصر خويش آگاه هستند. و در جاي ديگر ميگويد که من تا هيجده سالگي هرچه ميخواستم ياد بگيرم ياد گرفتهام. در مورد نبوت هم ميگويد پيامبر کسي است که همين الهامات به ذهنش ميآيد منتها با شدت بيشتر و اگر الهاماتي که به ذهن افراد عادي خطور ميکند(مانند نور يک چراغ 25 شمعي يا 100 شمعي باشد الهاماتي که به پيامبر ميشود مانند نور خورشيد است.)

غزالي در كتاب «المُنقِذ من الضّلال» مدّعي ميشود كه بسياري از معلومات بشر كه مربوط به احتياجات زندگي است ابتدا بهصورت الهام صورت گرفته است. ... بشر يك سلسله اطّلاعات دربارهي دواها و علاجها و درباره نجوم دارد كه تصور نميرود از طريق تجربه توانسته باشد آنها را به دست آورد، فقط بايد گفت لطف الهي از طريق الهام، بشر را هدايت كرده است.

خواجهنصيرالدين طوسي نيز درباره احتياج به وحي و نبوّت كه بحث ميکند مدّعي ميشود برخي صنايع را بشر از طريق الهام آموخته است. مولوي همين معني و مضمون را به نظم آورده است آنجا كه ميگويد:

اين نجــوم و طب، وحي انبياست                 عقل و حس را سوي بيسو، ره كجاست

عقل جزوي عقل استخراج نيست                 جـــــز پذيـــراي فن و محتـاج نيست

جمله حِرفَتها يقيــن از وحي بود                 اوّل او، ليـــك عقـــــل آن را فــــزود

ممكن است بسياري از افراد گمان كنند كه اين سخن كه برخي از دانشها از طريق الهام به بشر القاء ميشود امروز كهنه شده است و طرفداراني ندارد؛ در جهان امروز مبدأ و منشأ دانش را صرفاً حواسّ ظاهري بهوسيله مشاهده عيني و تكرار مشاهده و تجربه ميدانند و بهجز آن به چيزي معتقد نيستند. ولي اينطور نيست. امروز جمع بسياري از دانشمندان، فرضيّههاي زيادي را نوعي الهام به دانشمند تلقّي ميکنند. الكسيس كارل (که يكي از طرفداران نظريّه اشراق و الهام است) در كتاب «انسان موجود ناشناخته» ميگويد:

«بهيقين اكتشافات علمي تنها محصول و اثر فكر آدمي نيست. نوابغ علاوه بر نيروي مطالعه و درك قضايا، از خصايص ديگري چون اشراق (الهام) و تصوّر خلاّقه برخوردارند، بهوسيله اشراق چيزهايي را كه بر ديگران پوشيده است مييابند و روابط مجهول بين قضايايي كه ظاهراً باهم ارتباطي ندارند ميبينند و وجود گنجينههاي مجهول را به فراست درمييابند و بدون دليل و تحليل آنچه را دانستنش اهمّيت دارد ميدانند.»

الكسيس كارل عدّهاي از دانشمندان رياضي را نام ميبرد و مدّعي ميشود كه اينها منطقي هستند يعني معلومات خويش را منحصراً از طريق كسب و استنتاج منطقي به دست آوردهاند، و عدّهاي از رياضيدانان را نام ميبرد و مدّعي ميشود كه اينها اشراقي و الهامي هستند. دانشمندان ديگر نيز اين نظر را تائيد کردهاند. يكي از دانشمندان رياضيدان فرانسوي به نام "ژاك هاداما" در مقالهاي تحت عنوان "نقش شعور باطن در تجسّسات علمي" مينويسد:

وقتي ما به شرايط اكتشافات و اختراعات ميانديشيم محال است بتوانيم اثر ادراكات ناگهاني دروني را ناديده بگيريم. هر دانشمند محقّقي کموبيش اين احساس را كرده است كه زندگي و مطالب علمي او از يك رشته فعاليتهاي متناوب كه در عدّهاي از آنها اراده و شعور وي موثّر بوده و بقيّه حاصل يك سلسله الهامات دروني هست تشكيل شده است.»[9]

اين مطالب نشان ميدهد بدون الهامات الهي کشف علوم مختلف، به اين گستردگي امروز امکانپذير نبود. البته بايد دانست که اين الهامات مختص افراد مسلمان نيست و خداوند به هرکس که در اين مسير قرار بگيرد و تلاش کند(چه با نيت مادي و دنيايي و چه با نيت معنوي و الهي)عنايت نموده و علوم مختلف را الهام مينمايد. چنانچه در سوره اسراء ميفرمايد:

«كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا؛[10] هر دو [دسته] اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد ميبخشيم و عطاى پروردگارت [از كسى] منع نشده است.»

قانون عليت يا تصادفي بودن پديدهها

در نگاه الهي هر پديدهاي علتي دارد و محال است چيزي بدون علّت به وجود آيد اما در نگاه غيرالهي ممکن است چيزي تصادفي (بدون علت) به وجود آيد.[11] اما درواقع علت اينکه ما بعضي پديدهها را تصادفي و شانسي ميدانيم اين است که از علت وقوع آن آگاهي نداريم. پس تصادفِ حقيقي در عالم وجود ندارد و آنچه تصادف ناميده ميشود تصادف نسبي (نسبت به شخص ناآگاه) است. در مبحث فلوتاسيون مواد معدني احتمال وجود کاني باارزش در کنسانتره و باطله تابع خواص آبدوستي و آبگريزي سطح است. علاوه بر اين خاصيت پارامترهاي ناشناخته ديگري نيز وجود دارد که جايگاه کاني باارزش در کنسانتره يا باطله به آنها وابسته است. با توجه به عدم شناخت ما از اين پارامترها از مدلهاي احتمالاتي براي حضور کاني باارزش در کنسانتره و باطله استفاده ميگردد. هرچقدر شناخت ما از اين پارامترها بيشتر گردد، قطعيت اين موضوع افزايش مييابد. در سالهاي اخير وارد شدن مباحث مربوط به هيدروديناميک ذره و شيميفيزيک سطح در فلوتاسيون سبب شده است، حضور کاني باارزش در کنسانتره با قطعيت بيشتري پيشبيني شود. بنابراين پديدههاي تصادفي نسبي هستند و با افزايش دانش و شناخت ما از آنها درجه قطعيتشان زيادتر ميگردد. واقعيت آن است که هيچ پديدهاي بدون علت نيست و نشناختن علت به معناي نداشتن علت نيست و علت تمام پديدهها نزد خداوند خالق متعال است.

عوامل تأثيرگذار در وقوع پديدهها

پيشفرض غيرتوحيدي ديگر اين است که پديدهها فقط علل مادي دارند و در محاسبهي احتمال وقوع آنها فقط علل مادي مدنظر قرار ميگيرد اما در نگاه توحيدي، پديدهها و اتفاقات علاوه بر علل مادي علل غيبي و معنوي نيز دارند. يعني علل مادي و معنوي در طول يکديگر اثر ميگذارند. در اثر اين تفاوت ديدگاه است که در نگاه غيرتوحيدي مانند قضا و قدر الهي، امداد غيبي، سنتهاي الهي، اموري مانند توکل، توسل و صدقه جايگاهي ندارد و احتمالات مهندسي صرفاً بر پايه عوامل مادي تعريف ميشوند.

در آيات قرآني و احاديث اسلامي اين حقيقت به فراواني يافت ميشود که عوامل تأثيرگذار در جهان هستي منحصر به عوامل مادي نيستند بلکه عوامل معنوي و غيبي بسياري وجود دارد که بر امور عالم و زندگي بشر تأثيرگذار است. اصولاً ايمان به خدا مستلزم ايمان به غيب است و افراد باايمان و پرهيزکار به عوامل غيبي ايمان دارند. همانگونه که خداوند ميفرمايد:

«ذلِکَ الْکِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينَ* الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ؛[12] آن (قرآن) کتاب باعظمتي است که شک در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزکاران است. کساني که به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است] ايمان دارند ...»

منحصر ندانستن عوامل تأثيرگذار در وقوع پديدهها به عوامل مادي که مقولههايي مانند توکل، توسل، دعا و صدقه معنا پيدا ميکند. همچنين برخي آيات و احاديث که پديدههايي مانند زلزله، باران، خشکسالي و... را به خداوند و فرشتگان نسبت داده است يا آن را نتيجه اعمال نيک و بد انسانها دانسته است، قابلفهم ميشود.

 براي توضيح، توجه به اين نکته لازم است که در نگاه غيرالهي، فاعل حقيقي، عوامل مادي هستند اما در نگاه الهي فاعل حقيقي خداوند است ليکن خداوند متعال اراده خود را معمولاً از طريق اسباب و علل و از طريق واسطهها انجام ميدهد. اين واسطهها برخي غيبي هستند (مانند فرشتگان) و برخي مادي هستند (مانند عوامل محسوس). پس اگر در آيه يا حديثي وقوع برخي پديده هاي مادي به فرشتگان نسبت داده مي شود منافاتي ندارد که آن پديده علت مادي هم داشته باشد بلکه حتماً دارد. به عبارتديگر وقتي خداوند اراده نمايد کاري را انجام دهد معمولاً به فرشتگان امر ميکند و آنان بر آن امر مادي اثر ميگذارند و علت مادي بکار ميافتد.

ميتوان موضوع را از زاويه ديگري نيز ديد بهگونهاي که اگر شخصي که خداوند را فاعل حقيقي نميداند، از اين زاويه نگاه کند، ناگزير به وجود خداوند بهعنوان فاعل حقيقي اذعان مينمايد: پديدهاي مادي (مانند زلزله يا بارش باران) را در نظر بگيريد. آيا اين پديده علت مادي دارد؟ بله؛ با اين توضيح که همين پديده براي به وجود آمدن نيازمند مجموعه شرايط مختلفي است، و تکتک همين شرايط نيز نيازمند محقق شدن شرايط مخصوص به خودشان هستند، و مشخصاً اين شرايط نيز، نيازمند عوامل ديگرياند؛ قطعاً اين روندِ نيازمندي، ادامه خواهد داشت، و مسلماً نميتواند تا بينهايت ادامه پيدا کند؛ ناگزير سلسلهي اين عواملِ مادي، در عالم طبيعت، محدود است و نقطه آغازي وجود دارد.

پس براي وقوع يک پديده مادي درنهايت به عاملي خارج از دايره محدود طبيعت نياز است. آن عامل يا عوامل غيرطبيعي و غيرمادي نيز درنهايت بايد به عاملي ختم شوند که اراده مستقلي دارد و تحت تأثير هيچ عامل ديگري نيست.

 نتيجه آنکه در نگاه الهي وقوع پديدهها داراي يک سلسله عوامل مادي هستند که آن سلسله به عوامل غيرمادي منتهي ميشود و عوامل غيرمادي هم به اراده خداوند متعال ختم ميشوند پس اگر در آيه يا حديثي وقوع يک پديده به فرشتگان يا اعمال انسانها نسبت داده شد، نفيکننده تأثير عوامل مادي نيست و اگر علت مادي يک پديده کشف شد به معناي نفي علت غيرمادي نيست. 

چند نکته:

در نگاه الهي، عوامل مادي واقعيتي انکارناپذير است اما اينکه گاهي در آيات و روايات نامي از علت مادي برده نميشود و فقط علت غيرمادي ذکر ميشود دليلش آن است که عوامل معنوي، قويتر هستند. لذا به ذکر علت قويتر بسنده ميشود.

نکته ديگر آن تأثيرگذاري عوامل معنوي تابع قوانيني است که از آن به سنتهاي الهي ياد ميکنند بهعنوانمثال شرط بهره بردن از عوامل معنوي، علاوه بر ايمان به غيب، داشتن تقواي الهي و توکل به خداست. چنانکه خداوند ميفرمايد:

«مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً؛ [13]هر کس تقواي الهي پيشه کند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم ميکند و او را از جايي که گمان ندارد روزي ميدهد و هر کس بر خدا توکّل کند، کفايت امرش را ميکند خداوند فرمان خود را به انجام ميرساند و خدا براي هر چيزي اندازهاي قرار داده است»

يا بهعنوانمثال ممکن است گاهي گناهان افراد مو من باعث ايجاد يک پديده مخرّب شود اما گناهان افراد کافر موقتاً باعث فراواني نعمت شود! همانگونه که خداوند در قرآن سه مرحله براي مجازات منکران انبياء برشمرده است. اول: گرفتار کردن به ناراحتي و خسارت. دوم: تبديل بدي بهخوبي و فراواني نعمت. سوم: مجازات ناگهاني. بنابراين طبق سنتهاي الهي ممکن است افراد کافر در مرحلهاي از مجازات به نعمت و خوشي فراوان برسند.

خداوند ميفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ[14]؛ و ما در هيچ شهر و آبادي پيامبري نفرستاديم مگر اينکه اهل آن را به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم شايد (به خود آيند، و بهسوي خدا) بازگردند و تضرع کنند!»

«ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّي عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ؛ [15]سپس (هنگاميکه اين هشدارها در آنان اثر نگذاشت)، نيکي (و فراواني نعمت و رفاه) را بهجاي بدي (و ناراحتي و گرفتاري) قرار داديم آنچنانکه فزوني گرفتند، (و همه گونه نعمت و برکت يافتند، و مغرور شدند،) و گفتند: «(تنها ما نبوديم که گرفتار اين مشکلات شديم) به پدران ما نيز ناراحتيهاي و خوشيها رسيد.» چون چنين شد، آنها را ناگهان (به سبب اعمالشان) گرفتيم (و مجازات کرديم)، درحاليکه نميفهميدند.»

نتيجه آنکه تأثير عوامل معنوي ضابطهمند است اما ما به همه ضوابط آن اشراف نداريم.

نکته ديگر آنکه از نتايج نگاه غيرتوحيدي -که در آن فقط علل مادي مدنظر قرار ميگيرد آن است که علل غيرمادي در محاسبات، نقشي ندارند و ناگزير براي بيان احتمالات مهندسي به شانس تکيه ميشود و بهعنوانمثال براي طراحي سازههاي معدني معمول است که بر اساس سيستم توده سنگ، سيستم معدنکاري و شرايط معدنکاري طراحي صورت ميگيرد. بهطوريکه بر اساس استانداردهاي شناختهشده ضريب اطميناني در نظر گرفته ميشود که اين ضريب اطمينان در محدودهاي از نيروهاي مهاجم ناشي از وزن، زلزله و عوامل محيطي پايداري سازه را تضمين ميکند. در ادبيات غيرالهي گفته ميشود: باوجوداين، به دليل نيروها و عوامل غيرقابلپيشبيني شانس تخريب اين معدن وجود دارد. اما در ادبيات الهي گفته ميشود: با وجود اين، تخريب يا عدم تخريب معدن، بسته به خواست خدا است.

قطعاً بامطالعه و دقت بيشتر ميتوان پيشفرضهاي بيشتري را استخراج نمود اما در اين فصل چند مورد بهعنوان نمونه ارائه گرديد تا مدرسين محترم در صورت تمايل، هنگام تدريس از آن استفاده نمايند و از آن مهمتر شرايطي ايجاد شود تا ذهنشان نسبت به پيشفرضها متمرکز شود و موارد ديگري را شناسايي و اضافه نمايند.

 


[1]. «لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(الکافي، ج‏2، ص55).

 

[2]. «لَا عِبَادَةَ كَالتَّفَكُّرِ فِي صَنْعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (بحار الأنوار ج‏68، ص 324).

 

[3]. آيتالله جوادي آملي؛ سخنراني در جمع اساتيد دانشکده روانشناسي دانشگاه تهران 14 دي 1390.

 

[4]. گلشني، از علم سکولار تا علم ديني، ص8.

 

[5]. «اَعْدَدْتُ لِکُلِّ هَوْلٍ لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَ لِکُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ ماشاءَاللهُ وَ لِکُلِّ نِعْمَةٍ الْحَمْدُ للهِ وَ لِکُلِّ رَخآءٍ اَلشُّکْرُ للهِ وَ لِکُلِّ اُعْجُوبَةٍ سُبْحانَ اللهِ وَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اَسْتَغْفِرُاللهَ وَلِکُلِّ مُصيبَةٍ اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَ لِکُلِّ ضيقٍ حَسْبِىَ اللهُ وَ لِکُلِّ قَضآءٍ وَ قَدَرٍ تَوَکَّلْتُ عَلَى اللهِ وَ لِکُلِّ عَدُوٍّ اِعْتَصَمْتُ بِاللهِ وَ لِکُلِّ طاعَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلّا بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ» (مفاتيح الجنان، ملحقات).

 

[6]. قصص: 72.

 

[7]. بهعبارتديگر خداباوران خاصيت اشياء را منکر نيستند اما اين خاصيت را استقلالي نميداند و به ماده «ممکنالوجودي» باور دارند، نه ماده «واجبالوجودي».

 

[8]. در عالم هستي هيچ مؤثري جز خدا وجود ندارد.

 

[9]. مجموعه آثار شهيد مطهري، ج3، ص 353، ج4، ص144.

 

[10]. اسراء: 20.

 

[11]. برخي از حسّيون (حسگراها) گفتهاند: اصل عليت، محسوس نيست، آنچه محسوس است اين است که حوادث اين جهان با يکديگر توالي دارند، تعاقب دارند، معيت دارند اما آنچه را که به نام عليت ميشناسيم اينها را انسان احساس نميکند، عقل ساخته و چون حس اينها را ثابت نميکند ما قبول نداريم.(مجموعه آثار، ج3، ص513).

 

[12]. بقره: 3و 4.

 

[13]. طلاق: 2 و 3.

 

[14]. اعراف: 94.

 

[15]. اعراف: 95.

 

فصل بعد