3-8- معیارهای کاربرد الهی
1401/10/17 09:32فصل قبل
ازآنجاکه ادیان الهی بویژه اسلام از سه بخش اصلی یعنی «اخلاق»، «احکام» و «عقاید» تشکیل شده است برای آنکه کاربرد یک علم الهی باشد، باید با این سه معیار هماهنگ باشد. اما ازآنجاکه «فطرت» به تعبیر استاد شهید مطهری «مادر مسائل و معارف اسلامی»[1] و زیر بنای هر سه معیارِ «اخلاق، احکام و عقاید» است، فطرت به معیارها اضافه گردید تا بیشتر مورد توجه قرار گیرد؛ همچنین ازآنجاکه در مباحث مربوط به تکنولوژی و فناوری، هماهنگی با طبیعت و خلقت از اهمیت ویژ ه ای برخوردار است، این هماهنگی نیز بهصورت یک معیار مستقل ذکر شده است، وگرنه در واقع این معیار زیر مجموعه عقاید الهی هست. البته تذکر این نکته لازم است که در تمام یا اکثر موارد، کاربرد الهی علم با همه یا اکثر این معیارها هماهنگ است و شاید نتوان مثالی پیدا کرد که فقط با یکی از این معیارها هماهنگ باشد. در هر صورت با توجه به آن چه گفتیم، معیارهای کاربرد الهی علم، چهار معیار، به شرح زیر هست:
تمام علوم اگر انسان را به هدف خلقتش نزدیک نکند قطعاً انسان را دورتر کرده، یا لااقل متوقف میکند. بنابر حکم عقل و شرع هدف خلقت انسان بندگی خداوند و رسیدن به صفات کمال و خلیفه الله شدن است. در رشته علوم تشریح به نظر میرسد چون با بدن انسان ـ پیچیدهترین نوع از مخلوقات خداوند ـ سروکار داریم، باید بیشتر به خداوند و هدف خلقت او نزدیک شویم.
در حدیثی که به امام رضا A نسبت داده شده است این نگاه در قالب تمثیلی زیبا از بدن انسان بیان شده است:
«به نام خداوند بخشاینده مهربان دست به دامن فضل خدای زده و به او از لغزشها پناه میبرم، خداوندی که بندهای را مبتلا نمیکند، بدنی را دچار بیماری نمیسازد مگر اینکه دارو و درمانی هم برایش قرار میدهد و برای هر دسته از دردها نوعی از داروها و درمانها است.
بدن آدمیزاد حکم کشوری را دارد که پادشاهش قلب باشد. رگها و اتصالات عصبی و مغز کارگزاران او هستند. خانه آن پادشاه دل است، زمین و قلمروی حکومت او بدن است، دستها، پاها، لبها، گوشها و زبان یاوران او هستند، خزانه او معده و شکم، و سراپرده او صندوقچه سینه است. پس دستها یاران و معاونان او هستند که آنچه را بخواهد نزدیک کنند یا از او دور سازند و طبق آنچه پادشاه فرمان دهد عمل نمایند.
پاها مرکب فرمانبردار پادشاه هستند که به هر کجا بخواهد او را نقل و انتقال میدهند.
چشمها پادشاه را از آنچه بر او پنهان است آگاه می سازند، زیرا شاه درون سرا پرده خویش است و چیزی یا کسی در سراپرده او راه نمییابد مگر به اجازه او. و همین چشمها برای پادشاه دو چراغ روشن نیز هستند.
گوشها بمنزله حصار مملکت، و پاسداران در مرز کشور هستند که جز با موافقت او چیزی و کسی را در خاک او وارد نمیکنند، چون توانائی آن را ندارند که بدون فرمان او کار کنند، و هنگامی که پادشاه فرمان احضار چیزی را صادر کرد خود سکوت می کند تا بوسیله گوشها بشنود، سپس آنچه را شنید جواب میدهد.
زبان با ابزار و ادوات بسیار خودش سخن پادشاه را ترجمه میکند. ازجمله ابزار و آلات زبان هوای درون(شاید اشاره به بازدم باشد)، لبها و دندانها هستند که بعضی از بعض دیگر بینیاز نیستند. و سخن به صورت زیبا و تمام ادا نمیشود مگر آنکه در بینی بگردد زیرا بینی کلام را زیبا میکند همان طور که دمیدن در نی بصورت آواز خوشی در میآید.
اما سوراخهای بینی دو سردمدار او هستند. بوهایی را که خوش و معطر است و پادشاه آن را دوست دارد بر او داخل میکنند و چون بوی بدی پیدا شد که شاه از آن نفرت داشت به دستها فرمان میدهد که جلوی بینی را بگیرند و از ورود آن ممانعت کنند.
بدان که بدن آدمی به منزله زمینی پاکیزه است که چون به آبادانی آن مشغول شوی و آبیاریاش کنی بهطوری که در آبیاری آن افراط نکنی تا غرق شود، و تفریط نکنی تا از کم آبی تشنه بماند و خشک شود، در این صورت همیشه آباد خواهد بود، حاصلش فراوان و زراعتش پاکیزه خواهد شد، و اگر از آن غفلت بورزی فاسد و خراب خواهد گشت و گیاه و سبزه در آن روئیده نخواهد شد. بدن آدمیزاد بمنزله همین زمین است به تدبیر درست در خوردنیها و نوشیدنیها صحیح و صالح میماند و سلامتی در آن برقرار میگردد»[2]
3-8-2- هماهنگ با ارزشهای اخلاقی
ارزشهای اخلاقی مانند نوع دوستی، مهربانی، خیر رسانی و...، همان فضایل و مکارم اخلاقی است که ریشه در فطرت انسان دارد[3] و آراسته شدن انسان به این ارزشها هدف بعثت انبیاء A بوده است. ارزشهای اخلاقی در اتاق تشریح برای اساتید الهی مهم است ازجمله آنها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد.
Pرعایت پوشاندن وحفظ حرمت جسد در مواقع غیر ضرورری در کلاس درس و یا در زمان تشریح جسد.
Pتوجه به مثله[4] نشدن جسد.
Pبکار نبردن الفاظ تحقیر آمیز در مورد جسد.
Pتوجه به نوع رفتار هنگام کار با جسد در مقابل کار با مولاژ در آموزش.
Pرعایت رفتارهای اخلاقی، هنگام کار با جنین انسان.
منظور از احکام الهی، احکام فقهی یعنی واجب، حرام، مستحب و مکروه است.
بهطور مثال میتوان به موارد ذیر اشاره کرد:
- غسل دادن وخواندن نما ز میّت قبل از تشریح.
- دفن اعضای تشریح شده همراه با جسد.
- کسب اجازه از والدین برای نگهداری و کار با جنین.
- رعایت حرمت نگاه به بدن جسد در جنس مخالف.
- رعایت لمس کردن اعضای بدن میّت درجنس مخالف.
3-8-4- توجه به عقاید و جهان بینی الهی
منظور از عقاید و جهان بینی الهی، توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت است. این عقاید بر دیدگاهها، افکار، اهداف و عملکرد افراد اثر میگذارد بهعنوان مثال کسی که توحید را باور دارد، عبادت و پرستش خدا و مالکیت خداوند نسبت به همه هستی برای او یک اصل است و شخصی که نبوّت و امامت را قبول دارد، دین مداری و حاکمیت دین در همه شون زندگی را پذیرفته است و آن کس که به معاد باور دارد، حرکت همه چیز را از خدا و به سوی خدا میداند و برای نیک و بد اعمال خود جزایی قائل است و فردی که عدل را پذیرفته، نظام آفرینش را نظام احسن، حکیمانه و بدون خطا و ظلم میداند. چنین کسی اعمالی که در زمینه تخصص خود انجام میدهد، هماهنگ با این باورها است. در بین دانشمندان الهی محور علوم تشریح، برخی عملکردهای ویژهای هست که نشات گرفته از اعتقادات الهی آنها است از جمله:
1 ـ اجازه گرفتن از حاکم شرع بهعنوان نایب عام امام زمان (برای تشریح میت بدون وارث با استناد به ضرورت).
2 ـ رعایت احترام میت با اعتقاد به وجود روح و اشراف روح به اذان خدا بر بدن.
3 ـ تشریح محترمانه جسد به دلیل اعتقاد به روح و زندگی بعد از مرگ.
4 ـ آموزش دادن به دانشجو با تاکید بر حکمت خداوند در آفرینش بدن و مالکیت او نسبت به بدن انسان خواه زنده و خواه میت.
5 ـ جلوگیری از نگاه ابزار گونه به جسد در اثر بی اعتقادی یا غفلت نسبت به بُعد معنوی و اخروی انسان.
سؤال: گفته شد که کاربرد علم باید هماهنگ با خلقت و تکوین الهی باشد یعنی انسان باید خود را با آفرینش هماهنگ نماید اما از سوی دیگر خداوند در قرآن میفرماید ما عالم را مسخر و در اختیار انسان قرار دادیم یعنی انسان میتواند طبیعت را با خود هماهنگ نماید. آیا این دو گزاره تناقض ندارند؟ بالاخره آیا انسان باید طبیعت را با خود هماهنگ کند یا خود را با طبیعت هماهنگ نماید؟ پاسخ: اگر معنای تسخیر را بدانیم، این تناقض برطرف میشود. چون تسخیر به معنای رام کردن، فرمانبردار کردن[5] و مقهور گردانیدن کسی یا چیزی[6] و نیز تکلیف بر انجام دادن کاری بدون اجرت[7] است. برخی گفتهاند: تسخیر، یعنی مقهور ساختن فاعل به فعلش؛ به طوری که فاعل مطابق خواسته تسخیر کننده کار کند.[8] اما نکته این است که وقتی قرآن میفرماید: آن چه در زمین و آسمان است همه را برای شما مسخر کرده است[9]؛ تسخیر کننده را خدا میداند نه انسان یعنی عالَم تابع اراده خدا است. بنا بر این، همه موجودات، مسخّر فرمان خدا در طریق سود انسانها هستند خواه مسخّرِ فرمان انسان باشند یا نه.[10] تسخیر جهان برای انسان بدین معنا نیست که انسان آن را به فرمان خود درآورده، بر نظام آفرینش طوری حکومت کند که بتواند اصول حاکم بر آن را تغییر دهد، بلکه او تنها میتواند در محدوده نظام موجود، آسمان و زمین را برای هدف صحیح خویش وسیله قرار دهد و در خدمت خود درآورد. در نظامی که ناظم آن خداوند است بینظمی راه ندارد و این نظام با حفظ این شرایط در طول اراده الهی در اختیار انسان است[11] پس نه تنها مسخّر بودن عالم برای انسان با لزوم هماهنگی تولید، علم و فناوری با خلقت و تکوین منافات ندارد، بلکه موید آن هم میتواند باشد. |
[1]. فطرت، مطهری، ص 9.
[2]. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اِعْتَصَمْتُ باللَّه و اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْتَلِ الْجَسَدَ بِدَاءٍ حَتَّى جَعَلَ لَهُ دَوَاء ً يُعَالَجُ بِهِ وَ لِكُلِّ صِنْفٍ مِنَ الدَّاءِ صِنْفٌ مِنَ الدَّوَاءِ وَ تَدْبِيرٌ وَ نَعْتٌ وَ ذَلِكَ أَنَّ هَذِهِ الْأَجْسَامَ أُسِّسَتْ عَلَى مِثَالِ الْمُلْك فَمَلِكُ الْجَسَدِ هُوَ الْقَلْب ...»(طب الرضا علیهالسلام (رساله ذهبیه)، منسوب به امام رضا(ع)، 1381، ترجمه امیرصادقی، ج1، ص46.).
[3]. شهید مطهری: در انسان فطرتاً و مستقل از هر تربیتی، یک سلسله دستورهای اخلاقی وجود دارد که میگوید خوب است این طور عمل کند، بد است آن طور عمل کند. باید چنین بود، باید چنان بود.
[4] . قطعه قطعه کردن جسد.
[5]. لغت نامه، ج 4، ص 5882، «تسخیر».
[6]. الصحاح، جوهری، بیتا، ج 2، ص 680؛ لسان العرب، ابن منظور، بیتا، ج 6، ص 203، «سخر».
[7]. لسان العرب، ابن منظور، بیتا، ج 6، ص 203؛ النهایه، ابن اثیر، 1367، ج 2، ص 350، «سخر».
[8]. المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، بی تا، ج 16، ص 229.
[9]. جاثیه/ آیات 13 و 45.
[10]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، 1380، ج ۱۷، ص ۶۴.
[11]. المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، ج 16، ص 228 ـ 229؛ تفسیر تسنیم، جوادی آملی، 1389، ج 2، ص 614 ـ 615.